تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 10 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسيار عزيزى كه، نادانى اش او را خوار ساخت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793459887




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطراتی منتشر نشده از یادگار امام(ره) در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطراتی منتشر نشده از یادگار امام(ره) در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خاطراتی منتشر نشده از یادگار امام(ره) در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی چکیده:حاج سید احمد آقا نه تنها در برابر ترفند‌ها و تهدید‌های مقامات ساواك و دیگر سردمداران رژیم شاه ایستادگی می‌كرد و تسلیم نمی شد بلكه با هشیاری و با به كار بستن اصول پنهان‌كاری و تاكتیك‌های ریز و دقیق مبارزات زیرزمینی هرگز به دشمن رخصت نمی‌داد كه بتواند از فعالیت‌های سیاسی او سرنخی به دست آورد و اطلاعاتی كسب كند. یكی از مأموران ساواك در گزارش خود آورده است: «... از این ملاقات چنین استفاده شد كه سید احمد بی اندازه از عنوان کردن و مذاکرات مطالب سیاسی خودداری می‌كند و حاضر نیست به هیچ‌ وجه از این مقولات حرفی به میان بیاید ...» درگذشت ناگهانی و نابهنگام یادگار حضرت امام (س) جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی(ره) در واپسین روزهای سال 1373 از دردناك‌ترین ، جانسوز‌ترین و غمبارترین رویدادها برای ملت ایران پس از عروج ملكوتی حضرت امام بود كه از ابعاد گوناگون آسیب‌های سنگینی به همراه داشت؛ زیرا كه تنها یادگار امام از میان ما رفت و با از دست رفتن او كه سرمایه گران‌بهایی برای آینده انقلاب اسلامی به شمار می‌رفت، چراغ پرفروغ امید امت، دستخوش تندبادی توفان‌بار قرار گرفت. او گنجینه رازهای ناگفته امام بود و اطلاعات ژرف و گسترده‌ای از جریان‌های پشت پرده داشت و درگذشت او ضربه‌های جبران‌ناپذیری بر تاریخ انقلاب اسلامی وارد كرد.فقید سعید ، حاج سید‌احمد خمینی در 24 اسفند 1324 دیده به جهان گشود. در سال 1342 از دبیرستان حكیم نظامی قم در رشته طبیعی دیپلم گرفت. مدتی عضو باشگاه ورزشی شاهین در رشته فوتبال بود و در مسابقات فوتبال شركت فعال داشت و برای انجام این مسابقه به شهرهای تهران، اراك، ساوه ، كاشان ، كرج و ... نیز مسافرت كرد و در این ورزش پرشور، در دوران خود توانست گوی سبقت از هماوردان خود برباید.در نوروز سال 1345 برای نخستین بار برای دیداری از امام ، به طور پنهانی به عراق رفت و در تاریخ 22/5/45 به ایران بازگشت و نیز در فروردین سال 1346 بار دیگر به طور مخفیانه به عراق سفر كرد و پس از چندی در تاریخ 8/4/1346 وارد ایران شد. ساواك شاه در هنگام وروداو به ایران در مرز خسروی او را دستگیر و در تاریخ 10/4/46 در زندان قزل قلعه بازداشت كرد. در گزارش ساواك اتهام او: «اقدام بر ضد امنیت داخلی كشور و به علت اهمیت بزه و بیم تبانی» ذكر شده است!‌در پی اقدامات به عمل آمده از سوی برخی از مقامات بلندپایه روحانی مانند مرحوم آیت‌الله العظمی آقای سید محسن حكیم (ره) رژیم شاه او را در تاریخ 24/5/1346 آزاد كرد.روزنامه‌های كیهان و اطلاعات در تاریخ 23/5/1346 زیر عنوان: «بازداشت سید احمد مصطفوی فرزند آیت‌الله خمینی توسط مأمورین عراقی» ! نوشتند:«آقای سیداحمد مصطفوی فرزند آیت‌الله خمینی كه به طور غیر مجاز به عراق سفر كرده بود همراه عده‌ای وسیله مأمورین عراقی دستگیر و در تاریخ 8/4/46 تحویل مأمورین مرزی ایران گردیده است. در تحقیقاتی كه به عمل آمده روشن شده مشارالیه دوبار دیگر به طور قاچاق از مرز ایران گذشته و به عراق عزیمت نموده است».حاج سید احمد خمینی كه در دامان مادری با فضیلت و آراسته و پدری عالم، عارف، با تقوا و وارسته پرورش یافته بود آنگاه كه دوران دبستان و دبیرستان را به پایان برد و دیپلم طبیعی گرفت. با آنكه راه ورود دانشگاه به روی او باز بود و می‌توانست از دید دنیایی و عنوان به مدارج والایی برسد، از این موقعیت چشم پوشید و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و با آنكه در آن روز، حوزه‌های علمی، هیچگونه گیرایی ظاهری و جلوه دنیایی نداشتند و طلبگی با محرومیت، مهجوریت، ناداری و ... همراه بود به سلك روحانیت در آمد (1346) و دوره مقدمات ،سطح و خارج را در حوزه قم، در نزد اساتید بزرگی مانند آیت‌الله سلطانی ، آیت‌الله مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری و ... به پایان برد. در تاریخ 11/7/1348 شمسی مطابق 20 رجب /1389 هجری قمری با دخت گرامی حضرت آیت‌الله سلانی ازدواج كرد.در اردیبهشت سال 1352 همراه با همسر خود با گذرنامه به عراق سفر كرد و مدتی را در نجف‌اشرف در محضر امام سر برد و در ذیحجه همان سال از عراق به حج مشرف شد و در بازگشت از مكه به لبنان نیز سفر كرد و در 25/11/1352 به ایران بازگشت و بار دیگر در تیرماه 1356 همراه با همسر و فرزند رهسپار لبنان و سوریه و مكه شد و پس از انجام مراسم عمره به عراق رفت و در نجف‌اشرف به پدر بزرگوار خود پیوست.با شهادت آیت‌الله شهید سید مصطفی خمینی در اول آبان ماه 1356 ناگزیر شد كه در كنار امام در نجف اشرف اقامت گزیند و رسالت مقدسی را كه برادر شهیدش دنبال می‌كرد و به پیش می‌برد بر دوس گیرد و با همه نیرو و توان در راه به بار نشاندن آرمان‌های اسلامی ـ انقلابی حضرت امام بكوشد. تلاش‌ها ، فعالیت‌ها و خدمات ارزنده و همه جانبه حاج سید احمد آقا در كنار امام، در نجف و پاریس و ایران بیشتر از آن است كه بتوان آن را در این یادواره كوتاه گنجاند و حق مطلب را ادا كرد، تنها می‌توان گفت كه حضور او در كنار امام، موجب آن بود كه بخشی از بار سنگین رهبری كه بر دوس امام سنگینی می‌كرد، برداشته شود و تلاش پروانه‌وار و خستگی‌ناپذیر او در كنار امام بسی مشكلات و دشواری‌های كار و مسئولیت را بر آن رهبر كبیر و عظیم‌الشأن انقلاب آسان كند.و باید دانست كه سخت‌ترین و رنج‌بارترین برهه زندگی آن عزیز از دست رفته به دورانی برمی‌گردد كه پدر و برادر بزرگوار او در نجف‌اشرف در تبعید به سر می‌بردند و مادر عزیز او نیز به زیستن در كنار آنان ناگزیر شده بود و او با آنكه در دوران نوجوانی به سر می‌برد، بر آن شد كه بار مسئولیت اداره بیت امام را بر دوش بگیرد و در برابر رژیم خونخوار شاه بایستد و با ترفند‌ها ، نیرنگ‌ها و توطئه‌های سازمان جهنمی ساواك دست و پنجه نرم كند.رژیم شاه كه از نهضت و مقاومت دلیرانه امام سخت اندیشناك بود، همه نیرو و توان خود را به كار گرفت تا حاج سید احمد آقا را با تهدید و دلجویی و بیم و نوید به سازش و تسلیم بكشاند و از این راه بر جایگاه والای امام آسیب برساند و راه و مرام او را بی‌رهرو سازد، لیكن این فرزند بردبار؛ هشیار ، برومند و با صلابت امام علیرغم اینكه در سنین نوجوانی به سر می‌برد و در مبارزه و نهضت تجربه فراوانی نداشت، یك تنه و سرسختانه در برابر توطئه‌ها، ترفند‌ها ، تهدیدها، شگردها و شیطنت‌های ساواك شاه ایستاد و مقاومت كرد؛ نه ترفند‌ها و نیرنگ‌های آنان توانست او را فریب ده دو نه تهدید‌ها و عربده‌كشی‌های آنان توانست او را به عقب‌نشینی وادارد.حاج سید احمد آقا نه تنها در برابر ترفند‌ها و تهدید‌های مقامات ساواك و دیگر سردمداران رژیم شاه ایستادگی می‌كرد و تسلیم نمی شد بلكه با هشیاری و با به كار بستن اصول پنهان‌كاری و تاكتیك‌های ریز و دقیق مبارزات زیرزمینی هرگز به دشمن رخصت نمی‌داد كه بتواند از فعالیت‌های سیاسی او سرنخی به دست آورد و اطلاعاتی كسب كند. یكی از مأموران ساواك در گزارش خود آورده است:«... از این ملاقات چنین استفاده شد كه سید احمد بی اندازه از عنوان کردن و مذاکرات مطالب سیاسی خودداری می‌كند و حاضر نیست به هیچ‌ وجه از این مقولات حرفی به میان بیاید ...»نظریه یك شنبه: مفاد گزارش صحیح است منابع دیگری نیز نفوذ داده شده تا با وی ملاقات كنند لیكن هیچ یك از آنان حتی موفق به طرح مسایل سیاسی با وی نشده‌اند زیرا سید احمد به شدت از طرح هر نوع مسئله‌ای خودداری نموده است ... نظریه سه شنبه: با تمام اقداماتی كه به عمل آمده تاكنون نتیجه مثبتی در زمینه مفاد امریه معطوفی حاصل نگردیده تلاش ادامه دارد».ژرفای و عمق توطئه بر ضد حاج سید احمد خمینی آنگاه مشخص می‌شود كه دریابیم كه برای از پای در آوردن و بی‌اعتباری او، ساواك جنایت پیشه شاه به چه نقشه‌ها و دسیسه‌های خطرناكی دست می‌زده و چه خواب‌های عمیقی برای او می‌دیده است. در این باره رشته سخن را به دست آن برادر عزیز از دست رفته می‌دهیم و بخش‌هایی از خاطرات منتشر نشده او را كه در سال 1356 در نجف‌اشرف بازگو كرده است در پی می‌آوریم: ... یك روزی من توی خانه نشسته بودم دیدم شیخی آمد داخل و آقای صانعی را خواست من شیخ را به قیافه، می‌شناختم اما اینكه او كی هست نمی‌شناختم، شیخی بود رشتی، آقای صانعی را خواست، آقای صانعی رفت به یك اتاق دیگر و بعد برگشت دیدم خیلی نارحت است پرسیدم چیه؟ گفت من خجالت می‌كشم بگویم اما خوب ناچار هستم. این شیخ می‌گوید با قسم و آیه‌ كه من سازمانی نیستم، اما فقر موجب شده كه من بروم به سازمان و هركاری از من سازمان و شهربانی خواست انجام بدهم و می‌گوید كه رییس سازمان كه (آن روز) مهران بود، من را خواست وقتی رفتم دیدم كه روی میز به اندازه مثلا نیم متر ارتفاع اسكناس ریخته می‌گفت همه این پول‌ها مال توست اما به یك شرط و آن شرط اینكه تو یك زنی را بیاوری توی خانه‌ات و بعد فلانی را راضی كنی كه مثلا با این زن رابطه‌ای داشته باشه كه ما قبلا دستگاه‌های عكس‌برداری می‌گذاریم برای عكس گرفتن و ... آن شیخ گفته بود كه او به هیچ وجه اهل این نوع كارها نیست من می‌دانم او توی وادی خودش است. او اهل درس و پی كارهای خودش است. روز بعد او را خواسته بودند و گفته بودند یك طرح دیگری داریم این كه دیگر اشكال ندارد گفته بودند كه ما یك زنی را می‌بریم توی آن خانه و تو به او بگویید كه به عنوان اینكه مادرم مریض است دوست دارد، علاقه دارد مادرم شما را ببیند بیایید آنجا به عنوان تبرك یك چای بخورید كه (نیم خورده شما را) بخورد و حالش خوب شود. آن شیخ گفت كه من به آنها نمی‌توانستم بگویم كه اینكار را نمی‌توانم بكنم لذا قبول كردم اما خوب من می‌دانم به این كار چه نتیجه‌ای مترتب است برای اینكه اینها می‌خواند آن زن را بیاورند وقتی كه ایشان هم وارد شد آن زن و او را (دستگیر كنند) عمامه‌اش را بردارند لباسش را در بیاورند، به او دستبند بزنند و از خانه ما كه آن طرف قم است از وسط خیابان بیاورند تا شهربانی با این زن لخت بی‌حجاب كه بله او به این زن تجاوز كرده و زن هم فریاد بزند كه بله به زور آمد توی خانه و از این حرفها. و من چون قلبا به آقا علاقه دارم و فلانی را هم من واقعا دوستش دارم و او را یك آدمی می‌دانم كه طلبه است، لذا وجدانم ناراحت شد من می‌آییم به او می‌گویم بیا اما او مواظب باشد كه به حرف من گوش نكند و نیاید.چند روز قبل از این شاید یك هفته قبل از اینكه این شیخ به ما بگوید، من یك مرتبه توی خیابان بهار می‌رفتم دیدم یك نفری كه قبلا شوفر بود، شوفر خط یك قم بود آمد به من گفت اگر رشتی به شما حرفی زد شما گوش به حرفش ندهید. من گفتم كه چیه قضیه اگر رشتی با من حرف زد چرا من گوش نكنم، گفت من معذرت می‌خواهم، من بیشتر از این نمی‌توانم (چیزی) به شما بگویم اما همین مقدار بدانید كه یكی از قوم و خویش من یك وابستگی‌هایی دارد و او یك قصه‌ای را به من گفته كه من اجمالا به شما می‌گویم اگر رشتی‌ای گفت بیایید به خانه من شما نیایید من آمدم این را با رفقا توی بیرونی عنوان كردم و آنها فكر كردند كه حالا می‌خواهند توی یك خانه‌ای كتكی به ما بزنند گفتند كه دیگر در خیابان‌های خلوت و كوچه‌های خلوت و مثلا بیرون شهر نروید، از جاهای شلوغ عبور كنید فعلا هم احتیاط این است كه خانه كسی نروید تا اینكه ببینیم قضیه چه می‌شود. بعد كه این شیخ به ما گفت ما شصتمان خبردار شد كه آن یارو چه می‌گفت، این شیخ به آقای صانعی تنها بسنده نكرد رفت پیش یك نفری به نام آقای فیض همان كسی است كه در قضیه تبعید حاج آقا فكر می‌كردند حاج آقا در آن خانه سابق هستند لگد زده بودند به در (خانه او) ، او هم آمد به ما گفت:لابد قضیه آقای شجونی را هم می‌دانید كه یك فصل كتك مفصل در دو هفته پیش بهش زده‌اند، در دو هفته پیش ریختند و شجونی را زدند از طرف همین گروه انتقام سه چهار نفر بودند این به آن گفته او را بكشید، آن به این گفته او را بكشید. شجونی می‌پرد می‌گوید من را بكشید پدر سوخته‌ها، می‌افتد به جان آنها وقتی آنها می‌بینند شجونی دارد آنها را می‌زند می‌ریزند او را كتك مفصلی می‌زنند و فرار می‌كند. شجونی هم یك روز دیدم كه صبح زود آمد به قم گفت دیشب این شیخ از قم آمده تهران قضیه را به من گفته و گفته است من به دو نفر هم گفتم می‌ترسم نروند به ایشان بگویند تو زود برو به او بگو و من می‌ترسم اینكار توسط من نه، توسط كسی دیگری نسبت به ایشان انجام بشود. ما حواسمان جمع شد.یك روز بعدازظهر من می‌رفتم درس آقای سبحانی، مكاسب می‌گفت من یك هفته رفتم درس ایشان اتفاقا یكی از آن روزها بود كه داشتم می‌رفتم رو به مسجد ، مسجدی كه در نزدیك گذرخان است [فاطمیه (ع)] توی كوچه باغ كه كوچه بلندی است من دیدم دو سه نفر آمدند و گفتند شما بیایید تا سازمان. من حرف همیشگی‌ام را تكرار كردم و آن اینكه این نوع كارها اجازه آقا را می‌خواهد، گفتند یعنی چه اجازه آقا را می‌خواهد گفتم به این معناست كه اگر من با پای خودم بیایم سازمان، آقا پاهای من را اره می‌كند و می‌گوید چرا با پای خودت رفتن من نمی‌توانم بیایم من دیگر نفهمیدم فقط چند ضربه‌ای به من زدند، یك ضربه توی شكمم زدند، یك ضربه محكم توی سرم زدند، چند تا كشیده به من زدند كه دیگرمن نفهمیدم یك مرتبه بهوش آمدم دیدم عمامه‌ام یك طرف (افتاده است) . این حادثه حدود 3 بعدازظهر و كوچه خلوت بود پا شدم دیدم تمام بدنم درد می‌كند قلم‌های پایم تمام از ضربه، خون دارد از آن می‌آید، پهلویم و پشتم از بس كه زده بودند كبود شده بود دست‌های من همین جور كبود شده بود ... من قصه را به رفقا گفتم سازمان قم هیچ عكس‌العملی نشان داد اما سازمان تهران آقا شهاب از همدان آمده بود به تهران ، طحامی كه آن موقع رییس سازمان یك قسمت بزرگی از تهران بود یا یكی از معاونین مقدم بود رفته بود پیش ایشان و گفته بود ستون پنجم می‌خواهد بین ما و آقای خمینی شكاف را عمیق‌تر كند منجمله اینكه پسر آقای خمینی احمد را (به همین لفظ) ، احمد را گرفتند توی كوچه زدند و باید شما بدانید كه ما از كسی ترس نداریم هر لحظه كه اراده كنیم احمد را می‌گیریم و به سازمان می‌آوریم و ما این چنین كارهایی را نمی‌كنیم این هم قضیه‌ای بود كه در آن موقع برای ما اتفاق افتاد ..).نوار این مصاحبه اختصاصی در آرشیو مرکز اسناد موجود است. منبع: www.irdc.ir
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 472]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن