واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ب ح ر ا ن نثر فارسيپيرامون نثر فارسي و واژه سازي
اينکه اينهمه درباره ي زبان فارسي مي نويسيم و مي گوييم نشانه ي بحران ژرفي است که در متن فرهنگ ما جريان دارد و بحران فرهنگ خود را در بحران زبان مي نماياند و بحران زبان خود را در پرسخني درباره ي زبان. اينکه زبان نگارشي فارسي براي ما همچون چيزي طبيعي و فرادست يا همچون زيست بوم يا خانه ي آشناي پدري نيست و بسا هنگام غريب مي نمايد؛ اينکه ما همچون ماهي در اين آب شناور نيستيم تا که از شدت نزديکي آب ديگر خود ديده نشود، بلکه زندگي بي ميانجي در آن جريان داشته باشد؛ اينکه چون بوتيمار بر کرانه ي اين دريا نگران تمام شدن آنيم؛ و، سرانجام، اينکه با همه ي گفتن ها و نوشتن ها در اين باره باز هم گفتن و نوشتن کاري بيراه و سختي بيهوده نيست، اينها همه نشانه ي آنست که ما در بستر طبيعي خود نيستيم که اينهمه بي خوا ب و بي تابيم. پس، چه باک اگر که باز هم گفته ها را بازگوييم و نوشته ها را باز نويسيم ؟ زيرا در ميان آنچه گفته اند حرف درست و دقيق و از سر پژوهش کمتر زده اند و درين باره حرف هنوز بسيارست و کدام کس مي تواند مدعي باشد که حرف آخر را زده است ؟در ميان آنچه گفته اند حرف درست و دقيق و از سر پژوهش کمتر زده اند و درين باره حرف هنوز بسيارست و کدام کس مي تواند مدعي باشد که حرف آخر را زده است ؟اصل مسالهگرفتاري ما در باب زبان فارسي، در برخورد با تمدن مدرن و نيازهاي زباني آن، دو ريشه دارد : يکي مربوط به ساخت زبان فارسي و توانمندي ها و ناتواني هاي آنست، وديگري مربوط به زبان نثر فارسي. آنچه اکنون در اين گفتار بدان مي پردازيم همين مساله ي نثر فارسي است که در طول چندين سده فراز و نشيب بسيار داشته و هر کس که امروز دستي به قلم مي برد به جهتي گرفتار اين ميراث گذشته است که تمامي آن ميراث طبيعي زبان و حاصل گسترش تاريخي آن نيست، بلکه بسياري از آن ميراثي ست که بازيگوشان کژنويس براي ما گذاشته اند.
بزرگترين گرفتاري نثر فارسي جدايي اندک - اندک زبان گفتار و نوشتار از يکديگر است، که کار آن به سرانجام جايي رسيد که گويي دو زبان جدا از همند. بي گمان در هر زباني اين جدايي تا حدودي هست، اما در زبان فارسي به صورت يک بيماري کهنه درآمده است. اين مساله خود را جايي به خوبي نشان مي دهد که مردم عادي مي خواهند چيزي بنويسند. مثلا دکانداري مي خواهد يک آگهي به در دکان خود بچسباند. او هنگامي که قلم در دست مي گيرد تا چيزي بنويسد، ساده ترين و طبيعي ترين عبارتي را که به ذهنش مي آيد نمي نويسد، بلکه به دنبال يک عبارت پيچيده و قلنبه مي گردد که اي بسا ناهنجار و مسخره از کار درمي آيد. عبارت عجيب «استعمال دخانيات اکيدا ممنوع !» نمونه ي آشکاري از کارکرد ذهنيتي است که وقتي مي خواهند چيزي بنويسد به چه جاهاي دور و شگفت که نمي رود ! اين عبارت واگردان يک عبارت ساده ي انگليسي است، يعني «دود نکنيد !»(dont smoke) که معادل فرانسه وآلماني آن هم به همين کوتاهي و سادگي است و بي واسطه از زبان گفتار به نوشتار درآمده است، اما آن کسي که خواسته است اين عبارت کوتاه و ساده را به فارسي برگرداند، هرگز به خاطرش نمي گذشته است که آن را مي توان به همان سادگي و آساني به فارسي برگرداند و نوشت: «دود نکنيد !» يا «سيگار نکشيد !» ذهن او مي بايست ده ها فرسنگ از آساني و سادگي و نزديکي زبان دورتر برود تا چنين عبارت عجيبي را به ارمغان آورد: «استعمال دخانيات اکيدا ممنوع !» آخر کدام فارسي زباني «دخانيات» را «استعمال» مي کند که ايشان ما را از اين کار منع مي فرمايند !بزرگترين گرفتاري نثر فارسي جدايي اندک - اندک زبان گفتار و نوشتار از يکديگر است، که کار آن به سرانجام جايي رسيد که گويي دو زبان جدا از همند.
اينکه شکايت مي کنند که جوانان درس خوانده ي ما از نوشتن يک نامه به فلان اداره ناتوانند، اين گناه اين جوانان نيست که زبان جعلي و پرپيچ - و - تاب اهل اداره را نمي دانند و اصطلاحات «توقيرا ايفاد مي گردد» يا «متعاقبا ارسال مي گردد» يا «تحقيقات به عمل آوريد» و بسياري چيزهاي بدتر از اين را نمي شناسند، چون اين زبان رابطه اي با بستر طبيعي زبان، يعني زبان گفتار، ندارد و زباني ست جعلي که تنها جعل کنندگانشان آن را مي فهمند (اگر که بفهمند)؛ زباني که در آن يک فعل درست و بجا کمتر بکار برده مي شود. جواني که مي خواهد يک نامه بنويسد عادت ندارد که به خاستگاه طبيعي و ساده ي زبان، يعني زبان گفتار، روي کند، يعني آنچه را که به آساني و به سادگي به ذهنش مي رسد، بنويسد، بلکه آموخته است که هنگام نوشتن بايد به دنبال عبارت هاي غريب و قالبي و جعلي بگردد و اينجاست که او همچنان درمي ماند يا همان کار مسخره اي را مي کند که آن دکانداري که مي خواهد در دکانش تکه کاغذي براي آگاهي بچسباند، و يا آن داغديده اي که مي خواهد با زبان شکسته پيامي از راه روزنامه به مرحومي در آن دنيا بفرستد. اين شکاف ژرف ميان زبان گفتن و نوشتن از کجا پيدا شده است ؟ فارسي دري و فارسي دري وري الف) ويرانگران نثر فارسيخدمت بزرگي که اميران ساماني به قوم ايراني کردند زنده داشتن زبان فارسي در نگارش بود؛ و با اين کار ما با آنکه اسلام آورديم، عرب نشديم. باري، اينقدر هست که اين زبان فارسي ماند و ما فارسي زبان مانديم. اما اوج گرفتن آفرينش فرهنگي در حوزه ي تمدن اسلامي و بويژه در ايران، و هر چه دورتر شدن ما از گذشته ي پيش از اسلام و از ياد رفتن يادهاي آن و چيرگي اميران ترکِ نو مسلمان و رواج ذوق و سليقه ي عرب در ادبيات و تقليد از آن، سبب شد که زبان فارسي به آميزش هر چه بيشتر با عربي بگرايد. اين آميزش مانند هر پيوند و آميزشي ميان خون هاي بيگانه، نخست از جهت هايي سودمند بود و به هر حال زبان فارسي بارورتر شد و مشتي از «الفنجيدن»ها و «الفغتيدن»هاي خود را از دست داد و گروهي از واژه هاي نرم و سبک و نيز واژه هاي مربوط به زبان اصطلاحي را از عربي وام گرفت، اما هر چه جلوتر آمديم پافشاري در بکار بردن واژه ها و اصطلاحات عربي در فارسي کار را به جايي رساند که زبان فارسي را فلج کرد و نثري بيمارگونه ونارسا و پرپيچ - و - خم به وجود آورد که دستمايه ي دانش فروشي منشيان شد. و در اين مورد دست کم يک سند تاريخي در دست داريم.ادامه دارد ... داريوش آشوريتنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]