تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 10 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793467007




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پندها و عبرت هاى عاشورا


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پندها و عبرت هاى عاشورا
پندها و عبرت هاى عاشورا نويسنده: على اصغر الهامى نيا واژه هاى عِبرت و عَبرت و اعتبار از ريشه (عبر) گرفته شده اند كه به معناى عبور از حالى به حالى ديگرند با اين تفاوت كه (عَبرت ) به معناى اشك است ، زيرا از لابه لاى چـشـم مـى گـذرد و (عـِبـرت ) و (اعـتـبار) به حالى مى گويند كه از ديدن چيز يا چـيـزهـايـى ، بـه چيز ياچيزهاى نامرئى پى ببريم ؛ چنان كه تعبيرخواب نيز به معناى گذشتن از ظاهر خواب به باطن آن است . تفاوت درس و عبرت مـبـداء و مـنشاء درس ، بيشتر، امورپسنديده و نيكوست ولى در عبرت جنبه زيانبار چيزى را نـشـان مـى دهـنـد و بـه عـبرت آموز به گونه غير مستقيم مى آموزند كه از افتادن به چنين زيانى برحذر باشد و گرد آن نگردد. امام على (ع ) مى فرمايد: ما اَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلَّ الاِْعْتِبارَ.1 چقدر عبرتها فراوانند و عبرت آموزى ، اندك !در قرآن و روايات ، دو واژه (اسوه و عبرت ) در حيطه درس آموزى و عبرت آموزى به كار رفته اند؛ چنان كه خداوند مى فرمايد: (لَقـَدْ كـانَ لَكـُمْ فـى رَسـوُلِ اللّهِ اُسـْوَةٌ حـَسـَنـَةٌ لِمـَنْ كـانَ يـَرْجـُوا اللّهَ وَ الْيـَوْمـَ الاَّْخِرَ...)2 بـراى شـما در [وجود] رسول خدا[ص ] سرمشقى نيكواست ؛ براى هركس كه به خدا و روز رستاخيز اميد دارد.اين بدان سبب است كه پيامبر اسلام (ص ) همه كمالات انسانى را به برترين گونه اش داراست و همه انسانها نه تنها مى توانند و بلكه بايد آن رهبر يگانه و خاندان پاكش را در هـر كـمـالى ، سـرمـشـق و اسـوه خـويـش سازند و از آنان درس انسانيت و خدا جويى و حق پويى بياموزند؛ چنانكه حضرت امام حسين (ع ) مى فرمايد:(... لَكُمْ فِىَّ اُسْوَةٌ)3 من نمونه آرمانى شمايم .از سـويـى ديـگـر، داسـتـان زندگى ننگين فرعون و فرجام نكبت بارش در چند جاى قرآن مطرح شده و خداوند، آن را (عبرت ) خوانده است :(فـَاَخـَذَهُ اللّهُ نـَكـالَ الاَّْخـِرَةِ وَ الاُْولى اِنَّ فـى ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى ) (نازعات / 25 ـ 26)خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت ؛ در اين ، عبرتى است براى هر كس كه بيم دارد.ادبـيات فارسى نيز به عبرت از اين زاويه نگريسته است ؛ چنان كه در شعر سعدى آمده است :اينكه در شهنامه ها آورده اندرستم و رويينه تن اسفنديار تا بدانند اين خداوندان ملككز بسى خلق است دنيا يادگاراين همه رفتند و ماى شوخ چشمهيچ نَگْرفتيم از ايشان اعتبارهـمـچـنـيـن ، اقـبـال لاهـورى زندگى بى معنويت و مادّه گرايى غرب را از همين ديدگاه مايه عبرت دانسته و سروده است :غربيان را شيوه هاى ساحرى استتكيه جز بر خويش كردن كافرى استگر چه دارد شيوه هاى رنگ رنگمن به جز عبرت نگيرم از فرنگضرورت عبرت آموزىدرك نـاپـايـدارى و فـنـاى سـراى دنـيـا از بـديهيّات خرد آدمى است كه هيچ خردمندى در آن تـرديـد نـدارد و سـاكـنان عالم خاك ، دير يا زود بايد به سراى باقى كوچ كنند. قرآن كريم به صراحت مى فرمايد:(كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ )4 هركسى [طعم ] مرگ را خواهد چشيد. سپس ، به سوى ما باز خواهيد گشت .امام بيداردلان ، اميرمؤ منان مى فرمايد:(اِنَّ الدُّنـْيـادارُ فـَنـاءٍ وَ عـَنـاءٍ وَ غـِيـَرٍ وَ عـِبـَرٍ وَ...مـِنْ عِبَرِهااَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلى اَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ اَجَلِهِ؛ فَلااَمَلٌ يُدْرَكُ وَ لا مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ )5 همانا دنيا، سراى نيستى و سختى و دگرگونى ها و عبرتهاست و...از عبرتهاى آن اين است كـه اجـل آدمى ، در آستانه دستيابى به آرزويش به ناگاه فرا مى رسد و رشته آرزويش را مى گسلد و در نتيجه نه آرزويى به دست مى آيد و نه آرزومندى ، رهايى مى يابد.عـبـرت آمـوزى بـا هـسـتـى آدمـى عـجـيـن و جـزئى از آن اسـت و آن كس كه از عبرت آموزى مى گـريـزد، در واقـع ، بـخـشـى ارزشـمـنـد از زنـدگـى خـويـش را از كـف و گـونـه اى كـمـال رااز دسـت مـى دهـد. بـنـابـرايـن ، هـمـان گـونـه كـه انـسـان از تجربه هاى ارزنده گـذشـتـگان ، براى پيشرفت در زندگانى مادّى و رفاه اقتصادى خويش بهره مى جويد و در حـقـيـقـت ،بخشى بزرگ از تمدّن بشرى را به يارى همان تجربه ها سامان مى دهد، در زندگانى معنوى و رفتار و كردار خويش نيزبايد بدانان نظركند و از ناكامى ها و شكست ها و مصيبت هايشان عبرت بياموزد و درس بگيرد.عبرت آموزى در قرآندر بيش از ده آيه قرآن ترغيب و تشويق فراوان به (سير در ارض )6 است ، (سـيـر در ارض ) بـه مـعـنـاى بـررسى حوادث تاريخى و ديدن جغرافياى حوادث ، جهت عبرت آموزى است .(اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ...)7 آيـا ايـنـان سـير در زمين نمى كنند تا بنگرند سرنوشت آنان (طغيانگران پيشين ) چگونه شد...؟(قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين )8 بگو سير در زمين داشته باشيد تا بنگريد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه شد؟در ايـن آيـه و امـثـال آن ، (نـظـر) هـدف سـيـر در ارض مـعرفى شده است و (نظر) يعنى (عبرت آموزى ).مساءله عبرت آموزى در برخى از آيات نيز، صريحاً ذكر شده است . به عنوان نمونه :الف ـ در سوره آل عـمـران آيـه 13 عـنـايـت حـضـرت حـق بـه رزمـنـدگـان جـنـگ بـدر و القـاء رعـب در دل دشمنان را مايه عبرت صاحبان بصيرت بيان مى كند.(قـد كـان لكـم آيـة فـى فـئتـيـن التـقـتـا فـئة تـقـاتـل فـى سـبـيل الله و اخرى كافرة يرونهم مثليهم راءى العين والله يؤ يّد بنصره من يشاء انّ فى ذلك لعبرة لا ولى الابصار)در دو گروهى كه در ميان جنگ بدر با هم روبرو شدند، نشانه و درس عبرتى براى شما بـود. يـك گروه در راه خدا نبرد مى كردند و جمع ديگرى كه كافر بودند (در راه شيطان پست ) در حالى كه آنها گروه را با خشم خود دوبرابر آنچه بودند مى ديدند [و اين خود عاملى براى وحشت و شكست آنها شد و خداوند هركس را بخواهد (و شايسته بداند) با يارى خود تاءييد مى كند.] در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت .عـبـرتـى كـه حـضـرت حـق در پى گوشزد كردن آن است اين است كه در جنگ ، ايمان حرف اول را مى زند نه نيرو و سلاح ، اگر ايمان بود عنايت حق هم هست .(ان تنصرواالله ينصركم و يثبت اقدامكم )اگر شما خدا را يارى كنيد خداوند شما را يارى كرده ثابت قدم مى دارد.امـتـى كـه پـشتيبانى نيرومند همچون حضرت حق را داشت شكست ناپذير است ، به شرط آن كه وفادار به ايمان و اعتقاد خود بمانند.در جـنـگ بـدر جبهه كفر 1000 نفر بودند به همراه تجهيزات فراوان و جبهه ايمان 313 نـفـر بـودنـد با تجهيزاتى فوق العاده اندك (7 شتر، 2 اسب ، 6 زره ، 8 شمشير)، ولى عنصر ايمان كه عنايت حضرت حق را در پى آورد، سرنوشت جنگ را به نفع مسلمين رقم زد و كـفار با آن همه تجهيزات با دادن 70 كشته و اسير شكست سختى خوردند و زبونانه به مكّه بازگشتند.ب ) در آيـات اول سـوره حـشر، قرآن كريم ماجراى غزوه بنى النضير و توطئه يهودى ها عـليـه مـسـلمين و برخورد شديد لشكر اسلام با آنان و شكست سخت آنها در برابر لشكر اسلام را بيان مى كند.آنگاه در نتيجه گيرى ، امر به عبرت آموزى مى كند.(... فاعتبروا يا اءولى الابصار)9 پس عبرت بگيريد اى صاحبان بصيرتفاعتبروا از ماده (عبور) است . به اشك چشم (عبرة ) مى گويند، به خاطر عبور قطرات اشـك چـشـم . بـه (عبارت ) از آن رو عبارت مى گويند كه مطالب و مفاهيم را از كسى به ديـگـرى مـنـتـقـل مـى كـنـد و (تـعبير خواب ) از آن جهت است كه انسان را از ظاهر به باطن منتقل مى كند.دسـتـور اين ا ست كه صاحبان بصيرت اين حوادث را آيينه قرار داده حوادث زندگى را با الهـام از آن تـحليل كنند. در اين آئينه مى بينند كه تنها دژ تسخيرناپذير دژ ايمان است و دژهاى ديگر هرچند پولادين باشد، در برابر سلاح ايمان فرو مى ريزد.ج ) قرآن كريم ، پس از آن كه داستان پرفراز و نشيب زندگانى حضرت يوسف را بيان مى كند، هدف از بيان اين قصه انسان ساز را عبرت آموزى بيان مى كند:(لقد كان فى قصصهم عبرة لا ولى الا لباب )10 عبرت آموزى در روايات در روايات ما نيز تاءكيد فراوانى بر عبرت آموزى از حوادث تاريخى شده است .حضرت امام على (ع ) در روايتى كوتاه مى فرمايد:(الاعتبارُ يُثْمِرُ العِصمَةَ)11 ميوه عبرت آموزى از حوادث مصونيت از خطاها و لغزش هاست .و در روايت ديگر فرمود:(من كثر اعتباره قل عثاره )12 آن كس كه بيشتر عبرت بياموزد، لغزشش كم خواهد شد.در روايت ديگر از حضرت مى خوانيم :(الاعتبار يقود الى الرشاد)13 عبرت آموزى آدمى را به راه رشد و صلاح مى كشاند.على (ع ) در وصيتى به امام حسن (ع ) فرمود: (استدلّ على ما لم يكن بما قد كان فانّ الاُمور اءشباه )14 حوادث آينده را در پرتو حوادث گذشته بررسى كن كه حوادث همانند يكديگر است .و در سخنى خطاب به همه امت مى فرمايد:(اَنَّ لكم فى القُرونِ السّالِفَةِ لَعِبْرَةٌ) يعنى امت هاى گذشته بايد مايه عبرت شما باشند.15 در حديثى حضرت امام صادق (ع ) فرمود:(كان اءكثر عبادة اءبى ذرّ التفكّر و الاعتبار)16 در ايـن روايـت حـضـرت (عبرت آموزى ) را عبادتى معرفى كرده است كه اكثر عبادت بنده صالح حضرت حقّ ابوذر را تشكيل مى داده است .و جان سخن آن كه پيامبر بزرگ اسلام (ص ) فرمود:(اغـفـل النـاس مـن لم يـتـّعـظ بـتـغـيـّر الدنـيـا مـن حـال الى حال )17 غافل ترين مردم آن كسى است كه از دگرگونى حوادث دنيا پند نياموزد.عاشورا، صداى قداست زدايى و حريم شكنىآنـچـه در كـربـلا واقـع شـد صداى طبلى بود كه توسط رهزنان فكرى مردم ، آنگاه كه قـفـل را از قـداسـت ولايت و احكام الله برداشتند، نواخته شد. آن روز جز قليلى خداترس و مـورد رحـمـت خـدا، كـسى نمى دانست كه قداست شكنى چه صدايى دارد. عاشورا همان صداى قداست زدايى و حريم شكنى است .مـنـافـقـان كـوردل و حـسـودان و خـنـّاسـان ديـده بـودنـد كـه وقـتـى رسـول خـدا(ص ) وضـو مى گرفت ، آب وضوى حضرت به زمين نمى رسيد و مؤ منان به تبرّك ، قطرات آب بر مى گرفتند و به سر و صورت خود مى زدند يا مى آشاميدند.ديده بودند كه (اهل بيت ) در ديدگان مردم چه مقام و منزلت و قداستى دارند. بوسه هاى رسول خدا را بر دستانِ دخترش زهرا(س ) ديده بودند و خطاب (ام ابيها) به او را شنيده بـودنـد. حـسـن و حـسين عليهم السّلام را بر دوش پيامبر ديده بودند و مى دانستند كه آنان سـرور جـوانـان بـهـشـتـنـد. شـنـيـده بـودنـد كـه امـيـن وحـى ، (اهـل بـيـت ) را مـى سـتـايـد و آيـات تـطـهـيـر و اطـعـام صـدقـه در ركـوع را در مـدح آنان نازل مى فرمايد.ديده بودند كه هرجا كه اسلام در سختى مى افتاد و كفر را شادى پيروزى نزديك مى شد، رسـول خـدا، عـلى (ع ) را بـه ميدان روانه مى كرد و مساءله برمى گشت ، كفر به عزا مى نشست و اسلام و مسلمين شادمان مى گشتند.حال چه بايد مى كردند؟ نفاق و حسادت و كينه اشان را چگونه بايد فرو بنشانند؟از آنـجـا آغـاز كردند كه در هنگام رحلت رسول خدا(ص ) گفتند: اين مرد هذيان مى گويد!! رسول خدا(ص ) قلم مى خواست تا وصيت خود را در وصى بعد از خود بنگارد. اتّهام هذيان اوّليـن تـيـرى بـود كـه رسـمـاً و عـلنـاً بـه حـريـم قـداسـت نـبـوى رها شد. قبلاً بارها در نـافـرمـانـى و وسـوسـه مـؤ منان به اعتراض كوشيده بودند امّا جسارت توهين را نيافته بودند. اينك اولين خاكريز را مى شكستند و كسى به دهان متجاوز نكوفت . فدك را از دختر پـيـامـبـر غـصـب كـردنـد كـسـى اعـتـراضـى نـكـرد. حـديـث پـيـامـبـر و نقل آن را ممنوع كردند، احكام خدا را تغيير دادند، هزاران حديث جعلى ساخته و پراكنده شد، كـسـى بـرنياشوبيد. على (ع ) را براى بيعت اجبارى كشان كشان به سوى مسجد بردند، شـمـشـيـرهـا از غـلاف بـيـرون نـيـامـد. دربِ خـانـه دخـتـر رسـول خـدا (ص ) را كـه رضـايـت او رضـايـت خـدا و خشم او خشم خداست به آتش كشيدند و صورتش را نامردانه به سيلى نيلى كردند، غيرت ها به جوش نيامد. و عجيب آنكه همه اين طـرح هـا و نـقـشـه هـا، حـريـم ولايـت را هـدف داشـتـنـد. سـبّ امـيرالمؤ منين على (ع ) در منابر وابـسـتگان معاويه آغاز شد و سبّ كنندگان به زير كشيده نشدند. به امام حسن مجتبى (ع ) اهـانـت شـد و اهـانـت كنندگان پاداش گرفتند و ارتقاء مقام يافتند. خاكريزها يكى پس از ديـگـرى شـكـست تا امروز، مركز ولايت ، حسين (ع ) در سرزمين كربلا به محاصره دشمنان درآمده است .آنـان بـا مـقـدس بـودن اين اسوه ها و الگوهاى هدايت الهى از آن جهت مخالف بودند كه راه بر خوشگذرانى و چپاول هاى بادآورده و حرام آنان مى بست و لذا بهانه ها آراستند تا به شكستن آن موفق شوند. آنان با (قداست ) مخالف نبودند كه با (قداست اينان ) مخالف بـودند و در قداست شكنى ، بزرگى خود را طالب بودند. آن كه قداست دين و دين مداران را مـى شـكند، خود و راه و فكر خويش را در جايگاهى برتر از آنچه شكسته است قرار مى دهد و قداستى به مراتب برتر از آنچه شكسته ، پيرامون خود مى كشد. چنانچه معاويه و يزيد چنين كردند و آن غاصبان اول نيز همان كردند. امروز وقتى زنِ ديندارى در اروپا، اين مـهـدِ بـه ظـاهـر آزادى ، با حجاب ظاهر مى شود چگونه فرياد آنان بلند مى شود كه به حـريـم بـى ديـنـى تـجـاوز شـد!! بى بندوبارى در نظر آنان مقدّس است و هر تقيّد دينى تجاوز به مقدّسات آنان شمرده مى شود!! آنان بر يافته هاى خود چنين غيرتمندانه و با تـعـصـّب مـى ايـسـتـنـد و مـا خـام و غـافـل ، بـه دسـت خـويـش مـقـدّسـات الهـى خـود را پـايمال اميال آنان مى نماييم تا لبخند دروغين آنها را بر صورت هاى كريه شان مشاهده كنيم !! چه حماقتى .در طـرحِ (قـداسـت زدايـى ) جـابـجـايـى ارزش هـا مـطـرح اسـت نـه طرد ارزش ها. حسين را (خـارجـى ) مى خوانند تا يزيد را (امام عادل ) نمايند. احكام الهى را (منزوى ) مى كنند تـا مـقـررات و كـيـسه هاى زرِ كاخِ سبزِ شام را جايگزين كنند. (بندگى ) خدا را طرد مى كنند تا طوق (بردگى ) طواغيت را بر گردن ها اندازند. و اينست جابجايى ارزش ها.قـدّاره بـنـدان قـلم و زبـان ، سـرگردنه عقيده را مى گيرند تا منافع خود و اربابان را تـاءمين كنند. اجيرند و ماءمور. فريب خورده اند و اسير هواى نفس . جاهلند و شاگرد معلّمان گـمـراه . و كـم نـيستند كسانى كه حاضرند قلم و زبان خود را به بهاى اندك بفروشند. چنانچه كم نبودند آنها كه دينشان را با يزيد معامله كردند.مى گويند: حق مطلق در عالم نيست و باطل مطلق هم وجود ندارد!! تا هيچ حميّت و غيرت مقدّس و خشم انقلابى باقى نماند.مـى گـويـنـد: تـقـدّس خلاف عقل و علم است !! و عقل و علم را آن مى دانند كه خود و امثالشان دارند تا وحى را يكسره خانه نشين كنند.مـى گويند: دين ارتباط شخصى با خدا و براى كسب آخرت است با دنيا چه كار دارد؟ دنيا بـه دسـت عـقـلاى قـوم بـاشد و آخرت به دست روحانيان !! نظر دارند كه قدرت در اختيار آنـان قـرار گـيـرد و آنـگـاه يـكـسـره آخـرت و روحـانـيـون را هـم مثل دنياى مردم پايمال هوس هاى خود كنند كه در زمان پهلوى كردند.مـى گـويـنـد: ولايـت ، وكـالت اسـت ، پـس هـم مـدّت دار اسـت و هـم موكّل هرگاه خواست مى تواند وكيل را عزل كند!! تا ولايت يك منصب زمينى شود و جنبه هاى الهـى آن نـفـى گـردد تـا بـا هـوى و هـوس خـويـش آن را جـابـجـا كـنـنـد، تـا يـزيـد و امثال او هم در مسند اميرالمؤ منين توجيه شوند!!و دهها از اين قبيل گفته ها كه هم در خود تناقض خود را همراه دارند و هم در عالم واقع و در حـكـومـت هـايـى كه اين نوع تفكّرات از آنها سرچشمه مى گيرد، غير از اين مشاهده مى شود. آنـهـا خـدا را نـفـى كـردنـد ولى انسان را به جاى او نشاندند و مقدّس نمودند، آنها وحى را انكار كردند ولى علم را به جاى آن پرستيدند. آنان عقلِ الهى و مهذّب را طرد نمودند ولى شـكـم و شـهـوت و ظـلم و حـرص و نـا امنى و فساد و بى عدالتى را به نام عقلاء، در عمق جامعه و خانواده ها به مرحله نگران كننده اى رساندند. احكام و مقرّرات خود ساخته را مقدّس نمودند و هركه را بر آنها شوريد وحشيانه نابود ساختند!حـريـم شـكـنـان را حـوصـله بـسـيـار اسـت . امـروز مـى كـارنـد كـه پـنـجـاه سـال ديـگـر درو كـنـنـد. از چـيـزهـاى بـه ظـاهـر كـوچـك آغـاز مـى كـنـنـد و عـكـس العـمـل هـا را مـحـك مى زنند و آنگاه قدم بعدى را بر مى دارند. اگر با مقاومت و حميت جدى و دندان شكن مواجه نشوند جلو مى آيند تا به مقصد برسند.عـاشـورا، مـنـظـرى اسـت از حـاصـل شكستن قداست ها و تجاوز به حريم اعتقادات و زير پا نـهادن مرزها. روزگارى آب وضوى پيامبر را حرمتى بود و امروز عمّامه و عباى آن حضرت در تـن امـام حـسـيـن (ع ) جـاذبـه اى نـدارد! آن روز، حـسـيـن (ع ) از (اهـل بـيـت ) بـود و بـر دوش پـيـامـبـر و مـورد احـتـرام امـّت و امـروز تـنها ايستاده و نداى (هـل مـن نـاصـر) او را پـاسخ دهنده اى نيست ! يك روز، حبيب ، عبّاس ، قاسم ، زهير، اكبر و ديـگـر ياران حسين (ع ) تاج سر مؤ منان بودند و امروز زير سم اسبان آنها! يك روز نور ديدگان امت بودند و حاجات آنان را برآورده مى ساختند و امروز آماج سنگ ها، تيرها و نيزه ها و شمشيرهاى مردمند در كربلا!يـزيـد و پـيـوستگان به سفره او، حاصل حريم شكنى پيشينيان خود را درو مى كنند. اگر خـرمـن هـستى حسين (ع ) و ياران باوفايش در كربلا به آتش يزيد مى سوزد، جرقّه آن را (قداست زدايان ) زده اند. اللّهم العنهم جميعاًحسين (ع ) در پاسخ به ابوهرم در منزل رهيمه فرمود:ابن اميّه با فحّاشى و ناسزاگويى احترام مرا در هم شكستند من صبر كردم ، ثروتم را از دسـتـم ربـودنـد بـاز هم شكيبايى كردم ولى چون خواستند خونِ مرا بريزند از شهر خود خارج شدم .اوليـن قـدم ، قـداسـت شـكـنـى اسـت بـا تهمت زدن و ناسزا گفتن و توهين و بعد تنهايى و ريـخـتـن خون . اگر حسين (ع ) در برابر ناسزاگويى صبر كرد تا دفاع از شخص خود تلقى نگردد، مؤمنان را چه شده بود كه بر نياشفتند تا آن مصيبت بزرگ رخ ندهد؟اگـر حـضـرت امـام (ره ) در بـرابـر اهـانـت مـرتـدّى چون سلمان رشدى غيرت الهى را به نـمـايـش ‍ نـمـى گذاشت و حكم اعدام او را صادر نمى كرد، سياستگران مستكبر چه چيزى از عـقـايـد اسـلامـى را از تـاراج مـصون گذارده بودند؟ و چرا اينقدر اصرار در لغو اين حكم دارند؟قـلم هـا و قـدم هاى فاسد، امروز دست اندر كار تكرار همان رُخداد عظيمند تا نور خدا را كه در ولايت فقيه تجلّى يافته است به گمان باطل خود خاموش كنند.كانون نويسندگان در سى امين سالگرد تاءسيس خود در آلمان كه با حضور روشنفكران مـعـانـد مـقيم داخل و خارج كشور تشكيل شده است بيانيه اى صادر مى كند و در قسمتى از آن چنين مى گويد:... در دنـيـاى انـديـشـه ، هـيـچ چـيـز مقدّس نيست ! قدوسيتى اگر هست نقد است و شك و همين . فضاى اين سخن از جمله آن است كه كلام و فكر و قلم حاجت به قيم ندارد. انديشه و سخن ، ولايـت فـقـيه را بر نمى تابد. مردم عقل دارند و احتياجى به فرمانده و رهبر و ولى فقيه ندارند!!در اين چند سطر، چه نتيجه شومى جز تكرار عاشورا را مى توان ديد؟ كاشتن تخم نفاق و شـك و عـدم پـاى بـندى به اعتقادات در دل مردم ، بخصوص جوانان ، چه محصولى را بار خـواهـد آورد؟ قـيـم ، در مـنطق اينان ، يعنى حدود الهى و مرزهاى واجب و حرام و مصالح جامعه اسـلامـى و خـطّ قرمز نظام اسلامى ، اگر فكر و قلم و كلام اين قيود را نداشت ، غير از آن مـى شـود كـه بـنـى اميّه با فحّاشى و ناسزاگويى با حسين بن على (ع ) كردند؟ كلام و فـكر و قلم بنى اميّه و يارانشان مگر قيم داشت ؟ اگر انديشه و سخن از ملاك صحت و سقم يـعـنـى ولايت فقيه بگريزد در كجا متوقّف مى شود و چه تضمينى براى برقرارى حق و ازاله بـاطـل در جـامـعـه مـى مـانـد؟ اگـر هـركه هرچه خواست به عنوان (انديشه و سخن ) بگويد و نشر بدهد ـ گرچه وابسته به نفس و آلوده به گناه و مرتبط با دشمن باشد ـ از بناى استوار عزّت اسلامى چه مى ماند؟ اگر مردم به فرمانده و رهبر و ولى فقيه نياز ندارند شما روشنفكران معاند براى چه تلاش مى كنيد؟ مگر شما قيم مردم هستيد؟ مگر شما در زمـان شـاه وابـسـتـه و مـزدور (چه فرمان يزدان چه فرمان شاه ) سر نمى داديد؟ كج انـديـشـان و كـوتـه فـكـران بـريـده از مـردم و جـدا شده از محور حق يعنى خوارجى كه در نـهـروان گرد آمده بودند شعار شما را مى دادند. آنان با سرابِ كلمه حق ، لا حكم الا للّه ، رهـبـرى را شـكـسـتند و مردم را در آغوش معاويه رها ساختند. سخن شما با آنان چه تفاوتى دارد؟ انـسـان بـين دو قطب خداست ـ خدا و طاغوت ـ تا به كدام سو رود و جذب كدامين گردد. آنـكـه الله و حـكومت او را در زمين نفى كند جز دامن طاغوت جايى ندارد، اگر داشت ، شما در دامنِ آمريكا و انگليس چه مى كنيد؟قـداسـت ولايـت و ارزش هـاى الهـى اسـلام ، هـمـان خـارى اسـت كـه در چـشـمان حراميان است و اسـتـخـوانـى اسـت در گـلوى شـيـطـان بـزرگ و اذنـاب او، در داخل و خارج . در مشروطه كه ولايت مستقر نبود و تنها بارقه اى از قدرت ولايت و قداست آن را در حكم تحريم تنباكوى ميرزاى بزرگ شيرازى ديده بودند، صدها روزنامه و شبنامه چنان كردند كه مدافع مشروعيّت ، شيخ فضل الله نورى ، جلوى چشمان مردم بر دار شد و انـگـليـس از درب مشروطه ، آزادى غربى را كه همان قداست شكنى و حرمت ريختن بود وارد صـحـنـه كرد. پاس حريم و قداست ها داشتن ، اگر چه قيمت سنگينى برايش پرداخت شود، جـلوگـيـرى از تـكـرار عـاشـوراسـت . كـه تـمـام عـالم وجـود، دل و عـشـق و مـحـبـت و جـوانـمـردى و عـدالت و وفـا و صـفـا و فضايل و زيبايى ها و هر آنچه جميل است و جمال ، قيمت آن روز شد.كربلا عبرت است براى هميشه ، كه راه بستن بر قلم به مزدها و بدانديشان و بدكرداران و زبـان هـاى هـتـّاك ، بـر بيداران و خواصّ طرفدار حق و مؤ منان و بسيجيان امت اسلام واجب اسـت و پـاسـدارى از ارزش ها و جلوگيرى از جابجايى آنها مانع تكرار عاشوراست و هيچ بـهـانـه اى در ايـن راه پـذيـرفـته نيست ، اگر چه هياهوى دشمنان گوش فلك را كر كند. چنانچه امام لحظه اى درنگ نكرد و بهانه اى نگرفت ، حتّى با پيش بينى آينده اى كه اين حكم زير سؤ ال مغزهاى ناتوان و بيمار برود درنگ را جايز ندانست . دير كردن در اقدام ، خـسـارت بار است و موجب خشم خدا، كه يك دل اگر از (مقدّسات ) دور شود، دنيايى عذر و بـهـانـه كـفـايـت آن يـك دل را نـكـنـد (مـن قـتـل نفساً بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قـتـل النـاس ‍ جـمـيـعـا) و يـك دل اگر با تدبير و اقدام به موقع خواص به (مقدسات و حـريـم كبريايى ) رو كند و هدايت يابد با دنيايى برابرى كند (و من احياها فكانما احيا الناس جميعا)18 (در آن جامعه ، كسى هم كه براى مردم معارف مى گويد (كعب الاحبار) است ؛ يهودى تازه مـسـلمانى كه پيامبر را هم نديده است ! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است ؛ زمان ابى بكر هم مسلمان نشده است ، زمان عمر مسلمان شد و زمان عثمان هم از دنيا رفت .... احبار جمع حبر است . حبر يعنى عالم يهود. اين كعب ، يعنى قطب علماى يهود بود، كه آمد مـسـلمـان شـد، بـعـد بـنا كرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن ! او در مجالس جناب عثمان نـشـسـتـه بـود كه جناب ابوذر وارد شد؛ چيزى گفت كه ابوذر عصبانى شد و گفت : (تو حـالا دارى بـراى مـا از اسـلام و احـكـام اسـلامـى سخن مى گويى ؟ ما اين احكام را خودمان از پيامبر(ص ) شنيده ايم !)وقـتـى مـعـيـارهـا از دسـت رفـت ، وقـتـى ارزش هـا ضـعيف شد، وقتى ظواهر پوك شد، وقتى دنـياطلبى و مال دوستى بر انسان هايى حاكم شد كه يك عمر با عظمت گذرانده بودند و سـال هـايـى بـا بى اعتنايى به زخارف دنيا سپرى كردند و توانستند آن پرچم عظيم را بـلند كنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسى سر رشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود؛ كسى كه تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مى گويد ـ نه آنچه كه اسـلام گفته است ـ آن وقت بعضى مى خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدم كنند!)19 عدول جامعه از اصول پيامبر(ص )الف ـ عـبـادات : مـسلمانان به پيروى از دين خدا و سنّت پيامبر(ص ) هنگام انجام فريضه حـج ، بـه جـاى نمازهاى چهار ركعتى در سرزمين (منى ) دو ركعت نماز مى گزاردند. ولى عـثـمـان يـك سـال ، تصميم گرفت نمازهاى چهار ركعتى را تمام بخواند و از آن پس بنى اميه ، به جاى پيروى از رسول خدا(ص ) از عثمان پيروى كردند.20 # وليـد بـن عـقـبـه ، والى عثمان در كوفه ، مردى فاسق و عياش و شرابخوار بود. شبى پس از عياشى براى گزاردن نماز صبح به مسجد رفت ؛ زيرا شخص والى امام جماعت نيز بـود. در آن روز، او بـه جـاى دو ركـعت ، چهار ركعت به جاى آورد و در نماز به جاى قرآن اشـعار عاشقانه خواند. پس از نماز رو به مردم كرد و گفت : (اگر مى خواهيد بيش از اين بـرايـتـان بـخـوانـم !) آنگاه از مستى شراب ، حالت تهوّع به او دست داد و محراب مسجد جامع را نيز آلوده كرد.21 رسـول اكـرم (ص ) بـراى اقـامـه نـمـاز جـمـعـه بـه مـسـجـد مـى رفـت ، بلال اذان مى گفت و پس از خطبه ها پيامبر اقامه مى گفت و به نماز مى ايستاد، ولى عثمان در سال هفتم هجرى دستور داد دو بار اذان بگويند و مردم بر اين كار او خرده گرفتند و آن را بدعت ناميدند.22 از زمان پيامبر(ص ) تا زمان حكومت معاويه كسى براى نماز عيد اذان و اقامه نمى گفت ، ولى معاويه بدعتى آفريد و براى نماز عيد اذان گفت .23 روزى مـعاويه پيش از رفتن به جنگ صفّين ، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. عـلاّ مه امينى پس از نقل اين بدعت مى نويسد: ( فرزند هند جگر خوار تصميم داشت هيچ يك از سـنـّت هـاى پـيـامـبـر را بـرجاى نگذارد مگر اين كه به آن آسيبى برساند و آن را به بازى گيرد. از اين رو دين خدا را دستخوش تحريف مى كرد.)24 سركشى بنى اميه پس از در دست گرفتن قدرت به جايى رسيد كه حتى در خطبه هاى نماز جمعه و عيد به برترين شخصيت عالم امكان ، پس از پيامبر(ص ) يعنى حضرت على بـن ابـى طـالب (ع ) بد مى گفتند. پيش از آن ، مردم از پيامبر شنيده بودند كه : (هركس به على ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است و هركس مراناسزا گويد، خدا را ناسزا گفته اسـت .) از اين رو، ناسزاگويى بنى اميه را خوش نمى دانستند، ولى مجبور بودند خطبه هـاى نـمـاز جـمـعه را گوش دهند. امّا در روز عيد كه خطبه هايش پس از نماز است ، متفرّق مى شدند تا به ناسزاگويى امويان گوش ندهند. معاويه و به پيروى از او، ديگر امويان براى اين كه مردم متفرّق نشوند و به خطبه هاى نماز عيد گوش فرادهند، دست به بدعتى ديـگـر زدنـد و خـطـبـه هـاى نـمـاز عـيـد را نـيـز مـانـنـد نـمـاز جـمـعـه ، پـيـش از نـمـاز جاى دادند.25 در كتابهاى اهل سنّت آمده است كه معاويه نخستين كسى بود كه برخى از تكبيرهاى مستحب نماز را ترك كرد. انس بن مالك مى گويد: معاويه در مدينه به نمازايستاد (بسم اللّه ) را در سوره پس از حمد نخواند و هنگام رفتن به ركوع تكبير نگفت . پس از نماز، مهاجران فرياد زدند: (اى معاويه ! از نماز دزديدى يا فراموش كردى ؟!)26ب ـ احكام : تحريف احكام اسلامى يا از روى نادانى بود و يا عمدى و براى تاءمين اغراض مادّى و دنيوى . بى گمان در هر دو صورت مردم مسلمان بودند كه زيان مى ديدند و از دين راستين الهى محروم مى ماندند. اين گونه تحريف ها بى شمار است كه در اين جا تنها به چند نمونه از آن بسنده مى كنيم .پـس از كـشـتـه شـدن عـمـر، فـرزنـدش عـبـيـدالله ، بـى آن كـه از كـسـى شـكايت كند و قـاتـل مـعـيـّن شـود، دسـت به شمشير برد و مسلمانى ايرانى به نام هرمزان و دختر كوچك ابـولؤ لؤ را كُشت . پس از آن كه عثمان به خلافت رسيد، بر منبر رفت و گفت : (هرمزان بـه دسـت عـبـيـدالله كـشـتـه شـد، ولى چـون ولىّ نـدارد و وارث او مسلمانانند و من نيز امام مـسـلمـانـانـم از خـون او گـذشـتـم .) امـيـر مـؤ مـنـان (ع ) فـريـاد بـرآورد: ( قـاتـل فاسق را كه مرتكب جنايت شده و مسلمان بى گناهى را كشته ، قصاص كن .) و به عـبـيـدالله نـيـز فـرمـود: (اى فاسق اگر روزى بر تو دست يابم ، تو را به جرم كشتن هـرمـزان قـصـاص خـواهم كرد!) ولى عثمان حكم خدا را به كنار نهاد و عبيدالله را قصاص نكرد.27 پـس از آن كـه ابـوبـكـر بـه خـلافـت رسـيـد، مـزرعـه فـدك را، كـه رسـول خدا(ص ) به دخترش ‍ فاطمه (س ) بخشيده بود، از آن حضرت گرفت و مدّعى شد كـه ايـن مـزرعه جزو بيت المال است . ولى چون عثمان به خلافت رسيد. فدك را به مروان حـكـم ـ پـسر عموى خويش ـ بخشيد و اين مزرعه تا زمان عمر بن عبدالعزيز در اختيار بنى مروان بود.28 شراب در قرآن مجيد، پليد شمرده شده و نوشيدنش حرام است .بـا ايـن هـمـه ، شـرابـخـوارى از كـارهاى هميشگى جانشينان (!) پيامبر بود و قطار شتران براى آنان ، شراب حمل مى كرد.نـقـل اسـت كـه روزى عـبـادة بـن صـامـت ،از اصـحـاب شـريـف رسـول خـدا(ص ) و رزمـنـدگـان بـدر، در شـام قـطـار شـتـرى را ديـد كـه مـشـك هـايـى حـمل مى كردند. پرسيد: ( آيا اين ها روغن زيتون است ؟) گفتند: (نه ، بلكه شراب است كـه بـراى مـعـاويـه خـريـده انـد.) عباده برخاست و با حربه اى همه مشك ها را دريد. چون مـعـاويـه از كار عباده آگاه شد، ابوهريره را خواست و به او گفت : ( برو جلو برادرت ـ عباده ـ را بگير! او براى حكومت ما درد سر ايجاد مى كند.)29 روزى عـبـدالرحـمـن بـن سـهـل انـصـارى مـشـك هايى پر از شراب ديد كه براى معاويه مى بـردنـد. او بـى درنگ همه را با نيزه دريد و شراب ها را بر زمين ريخت . وقتى معاويه از داستان آگاه شد، گفت :(عـبـدالرحـمـن را رهـا كنيد، او پيرمردى است كه عقلش را از دست داده است .)علاّمه امينى با نقل داستان هايى ديگر در اين باره چنين نتيجه گيرى مى كند: (كاخ معاويه ، از روز نخست ، دكـّان شـراب و دكـّه فـسـق و فـجـور و خـانـه فـحـشا و منكر و شرابخوارى شعار اصلى سـاكـنـان آن بـود كـه هـيـچ انذارى آنان را از چنين كارى باز نداشت و آنان با حكم و سخن پيامبر(ص ) بيگانه بودند.)30 ج ـ سنّت پيامبر:  چنان كه پيشتر ياد كرديم ، بخشى گسترده از دين مقدّس اسلام را سنّت شـريـف پـيـامـبر(ص ) تشكيل مى دهد كه بايستى بى كاستى و اضافى انجام پذيرد. امّا كـسـانـى در راءس حـكـومـت قـرار گـرفتند كه با انگيزه هاى گوناگون نفسانى خويش ، سـنـّت حـيـات آفـريـن پيامبر(ص ) را يا ناديده گرفتند و يا دستخوش تحريف و دسيسه ساختند كه برخى نمونه ها را در زير مى خوانيم .طبرى از قول عمر نقل كرده است :سه چيز در زمان پيامبر(ص ) حلال بود، ولى من آن ها را حرام مى كنم و انجام دهنده آن ها را كـيـفـر مـى دهـم : مـتـعـه حـج ، مـتـعـه زنـان ، و حـىّ عـلى خـيـر العمل در اذان .31 روايـاتـى بـسيار از رسول خدا(ص ) درباره فضيلت روزه هاى مستحبى ، مانند روزه ماه رجب ، نقل شده است . از آن جمله است روايت زير كه مى فرمايد:(رَجـَبٌ شـَهـْرٌ عـَظـيـمٌ يـُضـاعِفُ اللّهُ فيهِ الْحَسَناتِ مَنْ صامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ فَكَاَنَّما صامَ سَنَةً)32 رجب ماهى بزرگ است كه خداوند، حسنات را چندين برابر مى كند. هر كس يك روزاز رجب را روزه بگيرد، گويا يك سال روزه گرفته است .ولى خليفه دوم مردم را وامى داشت كه روزه رجب را افطار كنند و مى گفت : (رجب ! چه رجبى ؟! مـاه رجـب را در جـاهـليـت بـزرگ مـى داشـتـنـد، اسـلام ايـن سـنـّت را بـه كـنـار نـهاده است .)33 خـليـفـه دوم با نقل احاديث پيامبر(ص ) ، كه در بردارنده نيمى از معارف و احكام دينى و تفسير قرآن مجيد بود، به شدّت مخالفت مى كرد و اصحاب پيامبر(ص ) را از آن باز مى داشـت . حـتـى ابـن مـسـعـود، ابـودردا و ابـوذر را بـه دليـل نـقـل حـديـث نـبـوى بـه زنـدان افـكـنـد و آنـان تـا وقـتـى عـمـر كـشته شد، در زندان بودند.34 حـكـم بـن ابـى عـاص ـ عـموى عثمان ـ پيش از اسلام ، همسايه پيامبر(ص ) بود و پس از بـعـثـت بـه پـيـامبر(ص ) آزار فراوان رساند. او پس از فتح مكه ، به ظاهر، اسلام آورد، ولى پـشـت سـر پيامبر(ص ) راه مى افتاد و با تقليد حركات پيامبر(ص ) ، آن حضرت را تـمـسـخـر مـى كـرد، و بـى ادبـى هـايـى ديـگـر نـيـز از او سـرزد. رسـول خـدا(ص ) او را لعـنـت و از مـديـنـه اخـراج كرد و فرمود:(او و فرزندانش نبايد در مدينه زندگى كنند.)چـون عـثـمـان بـه خـلافت رسيد، دستور پيامبر را زير پا نهاد و خانواده ملعون حكم را به مـديـنـه بـاز گـردانـد و حـتـى وقـتـى او از دنـيـا رفـت ، سـايـه بـانـى بـر قـبرش نصب كـرد.35 عـثـمـان ، در بـرابـر صـالحـان و قـاريـان قـرآن ـ هـمچون مالك اشتر، صـعـصـعـة بـن صـوحـان و برادرش زيد، حرقوص بن زهير و جندب بن زهير ـ را به جرم تفسير و قرائت قرآن ، حق گويى ، امر به معروف و نهى از منكر از كوفه به شام تبعيد كـرد؛36 هـمـچنان كه ابوذر صحابى ارجمند پيامبر(ص ) رابه شام و سپس به ربـذه تـبعيد كرد. او چنان گستاخ بود كه حتى گاه توسط ابن عباس به اميرمؤ منان (ع ) تـوصـيـه مـى كـرد كـه از مـديـنـه خـارج شـود و در مـزرعه ينبع ، بيرون از مدينه سُكنا گزيند!37 تخريب چهره هاامام صادق (ع ) مى فرمايد: (لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فى بِلادِهِ خَمْسُ حُرَمٍ؛ حُرْمَةُ رَسُولِ اللّهِ(ص ) وَ حُرْمَةَُّالِ الرَّسُولِ وَحُرْمَةُكِت ابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ كَعْبَةِاللّهِ وَ حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ)38 مـمـلكـت خـداونـد بـزرگ را پـنـج حـريـم اسـت : حـريـم پـيـامـبـر(ص ) و حـريـم آل پيامبر و حريم كتاب خداى بزرگ و حريم كعبه الهى و حريم مؤ من .بـا ايـن حـال ، در حـكـومت بنى اميه و واقعه عاشورا حرمت همه اين حريم ها شكسته شد، به ويژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسين (ع ) . مزدوران بنى اميه در روز عاشورا، مردانه و مـحـتـرمـانـه بـا حـزب اللّه نـجـنـگـيـدنـد، بـلكـه ناسزا گويى و بى حرمتى را به اوج رسانيدند و هيچ يك از رفتارشان رنگ و بويى انسانى نداشت . آن گاه كه امام حسين (ع ) بـر اثـر شـدت جـراحـات ، زمينگير شد، مالك بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزا گويى شـمـشـيـر بـر سـر آن حـضـرت فـرود آورد؛ چونان كه كلاه خود را دريد و به سر مقدس ‍ رسيد.39 شـمـربـن ذى الجـوشـن در كـشاكش نبرد، به خيمه امام حسين (ع ) هجوم آورد و با نيزه آن را دريـد و فـريـاد زد: (آتـش بـيـاوريد تا اهل اين خيمه را بسوزانم !) آن نابخردان پس از كـشـتـن امـام و اصـحـابش ، پيكرهاى پاكشان را مثله كردند، لوازم انفرادى ، حتى لباس ها، عـمـامـه و چـكـمـه هـا را بـه غارت بردند و پيراهن كهنه بى قيمتى را نيز كه امام در زير لباس هايش پوشيده بود به يغما بردند.40 ايـن حـرمت شكنى در حالى صورت مى گرفت كه سپاهيان يزيد خود را مسلمان و پيرو آيين مـحـمـد(ص ) مى دانستند. سنان بن انس در كنار پيكر غرقه به خون امام از اسب پايين آمد و با نهادن شمشير بر گلوى آن حضرت ، با گستاخى گفت : (به خدا سوگند مى دانم كه تـو پسر پيامبرى و پدر و مادرت بهترين مردم بودند و سرت را از بدنت جدا مى كنم !) و چنين نيز كرد.41 نـقـل اسـت كـه يزيد ملعون در حضور امام سجاد(ع ) و بازماندگان شهيدان ، خطيب دربارى خـويـش را فرمان داد تا به منبر برود و امام على (ع ) و فرزند والا مقامش امام حسين (ع ) را نـاسزا گويد. او نيز بر منبر رفت و چنين كرد و سپس معاويه و يزيد را ستود تا اين كه امـام سـجـاد(ع ) بـى تـاب شـد و فـريـاد بـرآورد: (اى خـطـيـب ! عذاب آفريدگار را به خشنودى آفريده اى خريدى و جاى خويش را در دوزخ بر نهادى !)42 تخريب مبانىحـكـومـت طـاغـوتـى بـنـى امـيـه ، اخـتـلاف مـاهـوى بـا حـكـومت دينى اسلامى داشت و به همين دليل در صدد نفى مبانى اسلام ناب محمدى (ص ) در همه زمينه ها برآمد.مغيره مى گويد: روزى به معاويه گفتم ديگر پير شده اى . اين قدر نسبت به بنى هاشم سـخـت گـيرى نكن . مقدارى هم عدل و انصاف داشته باش ! معاويه در پاسخم گفت : هيهات كـه چـنـيـن كـنم ؛ خلفاى سه گانه پش از من آمدند و مدتى حكومت كردند و رفتند و نامشان نـيـز هـمـراه بـدنـشـان دفـن شـد ولى ايـن شـخـص هـاشـمـى (يـعـنـى رسـول خـدا(ص ) ) روزى پـنـج بار نامش در كنار نام خدا (در اذان ) برده مى شود! با اين وصـف چـه چـيـزى بـراى ما باقى مى ماند. من دست از اين كارها بر نمى دارم تا اين نام را دفن كنم !43 آنچه در پى مى آيد بخشى از پروژه انهدام مبانى توسط حكومت اموى است :الف ـ فكرىتـضـادّ مـيـان انـسـان هـا از انـديشه سرچشمه مى گيرد و فكر و انديشه است كه گاه جنگ هـابـرمـى انـگـيـزد در رويـداد عـاشـورا نـيـز جـنـگ انـديـشـه هـا از سـال هـا پـيـش آغـاز شـده بـود. ريـشـه ايـن جـنـگ ، در (تـفـكـّر رحـمـانـى ) اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ع ) و (تـفـكـّر شـيطانى ) بنى اميه بود؛ چنان كه امام صادق (ع ) مى فرمايد:(اِنـّا وََّالُ اَبى سُفْي انَ اَهْلُبَيْتَيْنِ تَع ادَيْن ا فِى اللّهِ؛ قُلْن ا: (صَدَقَاللّهُ) وَ ق الُوا كَذِبَ اللّهُ)44 ما و دودمان ابوسفيان دو خاندانيم كه براى خدا با يكديگر دشمن شده ايم . ما مى گوييم : خدا راست مى گويد و آنان مى گويند: خدا دروغ مى گويد.بـنـابـر ايـن روايـت (جـهـان بـيـنـى ) حـزب امـوى بـر پـايـه پـنـدار بـاطـل (دروغ گـويـى خدا)پى ريزى شده و همه انديشه ها و برنامه هاى حكومتى آنان ـ كه برخى را در زير مى آوريم ـاز اين نظريه شيطانى سيراب مى گردد:1 ـ اسـتـكـبار فكرى : اين بيمارى زيانبار، كه بيماران خويش را به هر جنايتى مى آلايد، از ديـر بـاز قـربـانـى هايى بسيار گرفته است . همه سران جبهه كفر به جنون فكرى خودبرتربينى دچار بوده اند و نمونه آشكار آن فرعون است كه مى گفت :(اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى ) (نازعات / 24) من پروردگارِ برترينِ شمايم .سـران بـنـى اميه نيز بدين جنون دچار بوده اند و هرگز به خداى واحد ايمان نياوردند و تـظـاهـر آنان به برخى آداب اسلامى خدعه اى بيش نبوده و از اين رهگذر به گمان خود، جـبـهـه اسـلام راسـتـين را خلع سلاح كرده و عوام الناس را نيز با خود همراه كرده و دين را ابزار تحكيم حكومت خويش ساخته اند؛ مثلاً يزيد خود را نماينده خدا و سلطنت را هديه اى از سـوى او مـى دانـسـتـه است ؛ چنان كه نقل است او براى توجيه جنايات خود، اين آيه را بر زبان مى رانده است :(قـُلِ اللّهـُمَّ مـالِكَ الْمـُلْكِ تـُؤْتـِى الْمـُلْكَ مـَنْ تـَشـاءُ وَ تـَنـْزِعُ الْمـُلْكَ مـِمَّنْ تـَشـاءُ) (آل عمران / 26)بـگـو: (بـارخـدايـا! تـويـى كـه فـرمـانروايى ! هر آن كس را كه خواهى ، فرمانروايى بخشى ؛و از هر كس ‍ خواهى فرمان روايى را باز ستانى .)45 هـمـچنين با اين كه حكومت اموى هيچ اعتقادى به خدا نداشت ، به ظاهر (جبرى مسلك ) بود و جنايت هاى خود را به عهده خدا مى نهاد.در تـاريـخ نـقـل است ، پس از آن كه اهل بيت امام حسين (ع ) را به مجلس عبيداللّه آوردند، آن نابخرد نگاهى به امام سجّاد(ع ) كرد و گفت : (اين كيست ؟) گفتند: (على بن الحسين است .) گـفـت : (مـگـر عـلى بن الحسين را خداوند در كربلا نكشت ؟!) امام سجّاد(ع ) پاسخ داد: (مـن بـرادرى داشـتـم كـه نامش على بن الحسين بود و مزدوران تو او را كشتند.) عبيد اللّه گـفـت : (خـدا او را كـشت .) امام فرمود: (آرى ، خداوند جان ها را هنگام جدا شدن از بدن مى ستاند.) عبيداللّه از پاسخ ‌هاى امام برآشفته شد و گفت : (آيا جراءت مى كنى كه سخنان مرا رد مى كنى ؟! اين را ببريد و گردنش را بزنيد!) حضرت زينب (س ) با تدبيرى كه انديشيد او را از چنين جنايتى بازداشت .46 روحـيـّه اسـتـكـبـارى امـويـان و نـوكـرانـشـان سـبـب مـى شـد كـه آنـان تـنـهـا خـود را اهـل رسـتـگـارى و نـجـات بـدانـند و ديگران ، حتّى كسى چون امام حسين (ع ) را سيه بخت و دوزخـى بشمارند. نقل است كه امام حسين (ع ) پيش از آغاز جنگ در كربلا دستور داده بود در نـقـطـه هـاى آسـيـب پـذيـر خـيـمـه گـاه ، خـنـدق حفر كنند و صبح عاشورا، در آن خندق آتش افروزند. چون شمر بن ذى الجوشن ـ از فرماندهان سپاه يزيد ـ به خيمه ها نزديك شد و به خندق آتش ‍ برخورد، با گستاخى فرياد زد: (اى حسين ، پيش از دوزخ ، خود به ميان آتش ‍ رفته اى ؟!)472 ـ فـريـب دادن مـردم : در زمـان وقـوع حـادثـه عـاشـورا، اذهـان بـيـشـتـر مـردم نـسـبـت بـه مسائل بنيادين اسلام ، مشوّش بود و خلفاى ناحق ، برداشت هاى نادرست خود از اسلام را در ذهـن آنـان جـاى داده بـودنـد. مردم ، آن گونه مى انديشيدند كه حاكمان مى خواستند، نه آن گونه كه خداوند مى خواست . اسلام و عقل ، هر دو برآنند كه حاكم اسلامى لازم است داراى ويژگى هايى باشد و خداوند، به صراحت مى فرمايد:(لا يَن الُ عَهْدِى الظّ الِمينَ) (بقره / 124)عهد [امامت ] من هرگز به ستمگران نمى رسد.امام حسين (ع ) نيز در نامه اى به مردم كوفه مى نويسد:(فـَلَعـَمـْرى مـَا الاِْمامُ اِلا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ الدّائِنُ بِدينِ الْحَقِّ الْحابِسُ نَفْسَهُعَلى ذلِكَ لِلّهِ)48 بـه جـانـم سوگند! كسى شايسته امامت نيست مگر آن كس كه به كتاب خدا حكم كند،بر پا دارنده عدالت و به دين حق پايبند باشد و خويشتن را براى خدا وقف آن كند.و بـا ايـنـكـه يـزيـد و مـعـاويـه و ديگر امويان داراى اين ويژگى ها نبودند، هزار ماه بر سـرنـوشـت مـردم و دين و مال و ناموس آنان حكم راندند و مردم نيز اطاعت از آنان را برخود لازم دانستند.نـقـل است كه پيش از رويداد عاشورا، كسى از سوى عبيداللّه پيغامى براى حرّ آورد. يزيد بـن زيـاد، از يـاران امـام (ع ) ، بـر او پرخاش كرد و گفت : (مادرت به عزايت بنشيند چه پـيـغـامـى بـراى حـرّ آورده اى ؟) مـرد پـاسـخ داد: (امامم [يزيد] را اطاعت كرده و در بيعتم وفـادار مـانـده ام .) يـزيد بن زياد گفت : (چنين نيست كه تو مى پندارى ، بلكه خدايت را نـافـرمـانـى و پـيـشـوايـت را در هـلاكت خويش اطاعت كرده و ننگ دوزخ را يكجا گردآورده اى .)49 هـمـچـنـيـن نـقـل اسـت كـه حـضـرت فـاطـمـه صـغـرى (س ) نـيـز هـنـگـام ورود بـه كـوفـه ، اهل شهر را مخاطب ساخت و فرمود:(قـَسـَتْ وَاللّهِ قُلُوبُكُمْ وَ غَلَظَتْ اَكْبادُكُمْ وَ طُبِعَ عَلى اَفْئِدَتِكُمْ وَ خُتِمَ عَلى اَسْماعِكُمْ وَاَبـْصـارِكـُمْ وَ سـَوَّلَ لَكـُمُ الشَّيـْطـانُ وَاَمـْلى لَكـُمْ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِكُمْ غِشاوَةً فَاَنْتُمْ لاتَهْتَدُونَ)50 بـه خـدا سـوگـنـد! قـلب هـايـتـان سـنـگ و جـگـرهـايـتـان سـخـت گـشـتـه و بـر دل هـا و گـوشـهـا وچـشمانتان مهر خورده و شيطان شما را فريفته و به بازى گرفته و بـر ديـدگـانـتان پرده (اى از جهل و غفلت ) افكنده است . از اين رو، ديگر به راه راست در نخواهيد آمد.3 ـ سستى عقيده : خلفاى ناحق ، با عملكرد و تبليغات نادرست خود، باورهاى دينى مردم را سـسـت كـرده بـودنـد و از ايـن رو، ايـمـان بـه خـدا و قـيـامـت ـ كـه مـهـمـتـريـن عـامـل اصـلاح فـرد و جـامـعـه اسـت ـ بـه خاموشى گراييد و مردم به جاى ايمان به خدا و تقويت روحيّه دينى ، به طاغوت دل بستند:(... وَ الَّذيـنَ كـَفـَرُوا اَوْلِيـائُهـُمُ الطـّاغـُوتُ يـُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ) (بقره / 257)كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد، سـرپـرسـتانشان طاغوتيانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى ها مى كشانند.امام حسين (ع ) پيش از شهادت ، از اين حقيقت پرده بر مى دارد و مى فرمايد:(وَيـْحـَكـُمْ يـا شـِيـعـَةََّالِ اَبـى سُفْي انَ اِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَكُنْتُمْ لا تَخ افُونَ الْمَع ادَ فَكُونُوا اَحْر اراً فى دُنْياكُمْ هذِهِ)51 واى بـر شـما، اى پيروان دودمان ابوسفيان ! گر چه دين نداريد و از روز بازپسين نمى هراسيد، دست كم در اين دنيا آزاده باشيد.و در رجز حماسى خود مى فرمايد:كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قَدْماً رَغِبُواعَنْ ثَوابِ اللّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْنْلَمْ يَخافُوا اللّهَ فى سَفْكِ دَمىلَعُبَيْدِ اللّهِ نَسْلِ الْكافِرَينْ52اين گروه كافر شدند و پيشتر نيز از ثواب خدا، پروردگار دو جهان ، روى برتافتند. و براى خشنودى عبيداللّه كافرزاده در ريختن خون من از خدا نترسيدند.4 ـ بدعت گذارى : خداوند متعال ، دين خود را كامل و بى هيچ گونه كاستى به آدميان هديه كـرده 53 و جايى براى افزودن يا كاستن و اظهار نظر ديگران در آن نگذاشته و اعلام فرموده است كه دين خالص ، تنها از آنِ خداست و تنها همان را مى پذيرد:(اَلا لِلّهِ الدّينُ الْخالِصُ) (مائده / 3) آگاه باشيد كه دين خالص تنها از آن خداست .بـا ايـن هـمـه ، هـمـواره كسانى بوده اند كه آگاهانه يا ناآگاهانه ، آنچه را در دين نبوده است ،به آن نسبت داده اند و در دين بدعت گذاشته اند. اين كار چنان نكوهيده است كه پيامبر گرامى اسلام (ص ) بدعت گذاران را (سگ هاى دوزخ ) ناميده است .54 پـس از ارتـحـال رسـول اكـرم (ص ) بـدعـت گـذارى در ديـن ، كـم و بيش آغاز شد و شيوع يافت و تا هنگام وقـوع حـادثـه عاشورا به اوج رسيد به گونه اى كه حضرت امام حسين از آن به تلخى ياد كرده ، مى فرمايد:(اَدْعـُوكـُمْ اِلى كِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآل�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 601]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن