تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات قدرت، انصاف است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797643171




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکایاتی از آیت الله میرزا جواد تهرانی(رحمت الله علیه)(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حکایاتی از آیت الله میرزا جواد تهرانی(رحمت الله علیه)(3)
حکایاتی از آیت الله میرزا جواد تهرانی(رحمت الله علیه)(3) نويسنده: مرتضی عطایی عشق به خدا می فرمودند: علت اینکه دعای ما مستجاب نمیشود این است که حُسن نظر به خدا نداریم ، در تمامی امور توکل به خدا خمیره وجودی شان شده بود و هنگامی که استخاره می نمودند چون استخاره را جوابی از « الله» می دانستند اهمیت فوق العاده ویژه ای به آن می دادند. هرگاه نام خداوند را می نوشتند جل جلاله نیز به آن اضافه می کردند و اگر می نوشتند « بسمه تعالی» حتما" بعد از آن شأنه را می آوردند. توسل و عشق به امام زمان - عج ایشان می فرمودند: دوای کلیه دردها التجاء به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. و باز می فرمودند: هر وقت که به زیارت امام رضا علیه السلام می روم به نیابت از امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) می روم. استغفار برای مؤمنین شخصی به ایشان فرموده بود: آقا مرا نصیحت کنید!ایشان فرموده بودند: بنده به نیابت از همه مؤمنین روزی 70 مرتبه استغفار می کنم. گویا نصیحت غیر مستقیم بوده که استغفار برای خویش و دیگران را فراموش نکنید . نواب صفوی خود را تربیت نموده است آن زمان که شهید سید مجتبی نواب صفوی قیام نمود و در مقابل ادعاهای احمد کسروی نتوانست صبر نماید تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آیت الله تهرانی، محبتی شدید از نواب در دل داشت و او را دعا می نمود. وقتی باخبر شدیم که نواب صفوی با جمعی به نام فدائیان اسلام وارد مشهد شده اند و در مهدیه اقامت دارند، ما جمعی از طلبه ها که به نواب عشق می ورزیدیم به دیدنش شتافتیم. از میان علمای مشهد فقط آیت الله تهرانی را دیدیم که آمد و در کنار نواب قرار گرفت. نواب صفوی هم که با یک نگاه دوستان خداجو را می شناخت و آنان را جذب می نمود خود مجذوب ایشان شد .نواب هر وقت فرصت می کرد به منزل آقای میرزا می آمد و با هم انس می گرفتند. روزی در خدمت میرزا صحبت از نواب شد، فرمودند: « نواب خود را تربیت نموده است.» پاسخ به تهدیدیک شخص گمراهی به ایشان تلفن می زند و تهدید می کند .آقا در جوابش می گویند:پسر جان اگر قصد داری مرا بکشی من رأس ساعت یک ربع به هفت از منزل خارج می شوم و مسیر بنده از کوچه مستشار است به سوی مسجد ملا حیدر، که ساعت 7 صبح آنجا باشم.اگر می خواهی کاری بکنی این موقع بهتر است. چون کوچه خلوت و رفت و آمد کمتر است، زهی سعادت است برای اینجانب، زیرا من عمر خود را کرده ام و بهتر از این چیست که به لقاء خدا نائل شوم، فردا بیا و قصد خود را انجام بده. می فرمودند: فردا من رفتم ولی او بدقولی کرد و نیامد. مقتضیات زمان ایشان بر مبنای مقتضیات و نیاز زمان و احتیاج مردم، سخن می گفتند و مطلب می نوشتند؛ بیش از سی سال بود که در حوزه علمیه مشهد مقدس، درس خارج برای طلاب می گفتند، ولی پس از مدتی درس را تعطیل کردند و شروع نمودند به تفسیر قرآن. هنگامی که سئوال شد، آقا چرا درس خارج را تعطیل کردید و شروع به تفسیر قرآن نمودید، فرموده بودند: مصلحت اقتضاء می کند که تفسیر شروع کنم .مقید بودند که ببینند مردم به چه چیزی نیاز و احتیاج دارند، تا آن را برآورده نمایند، لذا درس خارج را ترک می کنند و تفسیر قرآن را آغاز می نمایند چون درس تفسیر عمومی بود، هر کس مایل بود می توانست شرکت نماید؛ در درس اکثرا" تجار و کسبه و پزشکان و دانشجویان علوم جدیده و طلاب و ورحانیون در سطوح مختلف شرکت می جستند، و ایشان با بیانی شیوا و پر از طمأنینه از آیات قرآن سخن می گفتند.سرباز امام زمان - عج می فرمودند: روزی در جبهه قرار شد ما هم یک گلوله خمپاره بزنیم لذا برادران مجبور شدند به علت خمیدگی پشت من یک چهار پایه بیاورند تا من روی آن قرار بگیرم، برادر دیگری گلوله را به من داد و برادر دیگری هم از پشت سر دو گوش مرا گرفت تا من یک گلوله را توی لوله خمپاره انداختم. قرار بود اول با یکی از آقایان صاحب نام بروم ولی اینکار را نکردم .پرسیده شد چرا؟گفتند : دیدم اگر با ایشان همراه باشم مرتبا" مصاحبه و فیلمبرداری در کار است و من اینطور دوست نداشتم. یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟لابد می خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!! هنگامیکه برای عزیمت به جبهه های جنگ از ایشان سئوال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمی دهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند:به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستوئی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف اتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم! گفتند: این قطره آب که اثر نمی گذارد در این انبوه آتش، پرستو گفت: منهم می دانم تأثیر ندارد، اما می خواهم ابراهیمی باشم.سپس اضافه می کردند. منهم می دانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم می خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم. در بازدید منطقه جنگی ناگهان صدای خمپاره ای برای فرود آمدن به گوش رسید در همین لحظه فرمانده مسئول گفت : همه بخوابید! همه خیز برداشتند و خوابیدند و از آن جمله آقا میرزا . پس از رفع خطر، همه برخاستند ولی آقا بلند نشدند، گفتند: آقا خطر برطرف شده بلند شوید؛ ایشان فرمودند: تا فرمانده دستور ندهد بلند نمی شوم، همان فرمانده آمد و گفت: آقا خواهش می کنم بلند شوید.آنگاه برخاستند و بازدید را ادامه دادند. این عمل به خاطر این بود که امام (ره) فرموده بودند: اطاعت از فرماندهی لازم و واجب است و سرپیچی از آن خلاف شرع است. در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان می رسد و می گوید آقا بیائید با هم یک عکس برداریم، ایشان می فرمایند : من به شرطی با شما عکس می گیرم که یک قول به من بدهید، قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را می گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید ! آن جوان قول می دهد و بعد آقا با او عکس می گیرد. در هنگامه جنگ ایران و عراق، ایشان در جبهه بعنوان یک بسیجی لباس رزم پوشیده و در سنگر حق علیه باطل می جنگیدند. یک روز در واحد ادوات، خمپاره 120، ایشان 14 گلوله شلیک می کنند بنام چهارده معصوم (ع) که به ترتیب گلوله ها را از نام مبارک پیامبر اکرم (ص) شروع و به نام حضرت مهدی ( عج ) ختم می کنند. پس از این که 14 گلوله تمام می شود، دیده بان به وسیله بی سیم سئوال می کند چه کسی گلوله ها را شلیک نمود؟ می گویند: آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی! دیده بان اضافه می کند، علت سئوال من این بود که با دوربین می دیدم که کلیه گلوله های شلیک شده به هدف اصابت نمود و تاکنون چنین چیزی سابقه نداشته است. روزی در جبهه 2 تیر بعنوان تمرین تیراندازی شلیک کردند، بعد از کاملا" مشاهده شد که چهره ایشان ناراحت است ، احساس عجیبی داشتند، پس از مدت زمانی کوتاه، رو به فرمانده مقر کردند و فرمودند: آیا در این نزدیکی ها عراقی هم هستند؟ یا خیر؟ برادر فرمانده گفت: بله در نزدیکی مقر ما عراقی ها هستند ؛ ایشان گفتند: آیا صدای تیرهای شلیک شده را فهمیدند؟فرمانده گفت: بله می شنوند، کلیه تیرهائی که در اینجا توسط ما شلیک می شود، عراقی ها می شنوند.با شنیدن این خبر، خوشحال شدند و تبسمی رضایت بخش نمودند و فرمودند: خوب همینقدر که عراقی ها از صدای تیرهای شلیک شده ما ترسیده باشند کفایت می کند. این جواز شلیک کردن ما بود. احترام و فروتنی نسبت به سادات یک روز هنگام درس، سیدی، سئوالی می کند، آقا پاسخ او را می دهند، ولی آن سید بزرگوار، جواب را قبول ندارند و انکار آن مطلب را می نماید، و آقا اصرار برصحت جواب دارند تا اینکه بحث داغ می شود، آقا کمی با صدای بلندتر پاسخ می دهند و آن سید جلیل القدر دیگر سکوت اختیار می کند؛ پس از اینکه درس تمام می شود، آقا نزد آن سید می روند و از او پوزش و عذرخواهی می کنند و به او می گویند: دستتان را بدهید تا من به بوسم که چرا من با فرزند زهرا (س) با تندی صحبت نمودم. یک روز دیگر پای درس، شخصی که سید بود، چیزی گفت که بقیه، طلاب به حرف او خندید و او خجالت کشید و شرمنده شد، در آن موقع آقا طوری حرفهای او را تصحیح و توجیه کردند که آبروی سید نرود و او خجالت نکشد، از تمامی حرکات ایشان محسوس و معلوم بود که عشق و محبت و ارادتشان به فرزندان حضرت زهرا (س) بسیار است. نقل شده ایشان هیچگاه در طول عمرشان، پایشان را در هنگام خوابیدن به طرف همسر سیده شان دراز کرده باشند؛ البته ایشان آنقدر کمال اخلاق و ادب و لطافت روحی داشتند و مؤدب بودند که پایشان را جلوی کسی ولو از اهل خانه، دراز نمی کردند. احترام به کودکان سادات شخصی از اقوام سببی ایشان که از سادات محترم است نقل می کرد: روزی به دیدن آقا آمده بودم و به همراه من برادر کوچکم که در آن موقع سنش حدود 7 یا 8 سال می شد بود، داخل اطاق با آقا مشغول صحبت بودیم، هر چندگاه آقا با تمام قامت از جایشان برمی خاستند و می نشستند.این کار را چند بار با اندک فاصله ای تکرار کردند، وقتی دقت کردم فهمیدم علت قیام و قعود ایشان بخاطر برارد کوچکم می باشد، چون او بازیگوش بود و چندین باز از اطاق خارج شد و برگشت و هر نوبت که وارد اطاق می شد، آقا به احترام سیادت او می ایستاد و بعد می نشست. بعد از اینکه متوجه قضیه شدم، دست او را گرفتم و پهلوی خودم نشاندم که دیگر رفت و آمد نکند تا مزاحم آقا نشود، ایشان با مهربانی و عطوفت فرمودند: « بگذار بچه آزاد باشد و مزاحم او نشو آزادش بگذارید تا بازی کند. » پرواز روح از بدن درباره خارج شدن روح از بدنشان خودشان در کتاب فلسفه بشری و اسلامی صفحه 33 می فرمایند: نویسنده شخصا" از کسانی هستم که روحم را یعنی خودم را یک نوبت در مقابل بدنم وجدان و مشاهده نموده ام، مانند مشاهده خودم اکنون در مقابل لباس که از خارج از بدنم در مقابل چشمانم گذاشته و مشاهده می نمایم و در آنحال به وجود واقعی مرگی که جدائی روح از بدن باشد چنان ایمان آوردم که اکنون ایمان به وجود شمس در عالم دارم ( اگر نگویم که مطلب قویتر و روشن تر از این بود). از قول مرحوم آیة الله العظمی اراکی نقل شده است که: خلع روح آیه الله میرزا جواد آقا تهرانی به مراتب بالاتر از خلع روح مرحوم آیه الله قزوینی بوده زیرا خلع مرحوم قزوینی توسط اسباب خارجی بوده یعنی با علومی که داشتند این عمل را انجام می دادند ولی مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی بدون واسطه اسباب خارجی بوده است. راضی به رضای او یکی از شاگردان می گوید : روزی خدمتشان رسیدم، در حالیکه ایشان حال خوشی نداشتند، گفتم آقا شما بیحال هستید و حال مساعدی ندارید؟ فرمودند: طوری نیست، در بچگی با جان کندن بایستی، دست و پا زد، تا بزرگ شد و در پیری هم بیحالی و ضعف خصلت این سن است پس بایستی این حالات را گذراند. این فرمایشات آقا در صورتی بود که درد داشتند، ولی سخنشان حاکی از این بود که مخلوق نبایستی از خالق گلایه کند بلکه بایستی راضی باشد به رضای او . غم دوری از محبوب در اواخرعمرشان که در بیماری شدیدی به سر می بردند، دکتر از ایشان سئوال می کند آقا آیا دردی دارید؟ایشان می فرمایند : خیر دردی ندارم ولی غم دارم، غم دوری از محبوب. یکی از مراقبین ایشان می گفت : در چند ماهه آخر عمر که گویا می فهمیدند وصال به محبوب نزدیک شده، بیشترین ذکری که بر لب داشتند ذکر « یا الله» بود. پاداش مراقبت نفس حاج محمد اخروی می گوید:بنده مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی را نمی شناختم، روز تشییع جنازه پیکر پاک و مطهر ایشان دیدم افراد بسیاری برای تشییع جنازه حاضر شده اند، من نیز شرکت کردم و با خود گفتم حتما" شخص مهم و مؤمنی است. پس از چند روز به بهشت رضا (ع) رفتم، ولی هر چه گشتم، مقبره او را پیدا نکردم، لذا نا امید و ناراحت به منزل برگشتم شب در خواب، دیدم که با ایشان در خیابانهای بهشت رضا (ع) قدم می زنم، و ایشان به من می فرمایند، حاجی آمدی و قبر مرا پیدا نکردی، ناراحت نشو، حالا خودم آمده ام! در همین لحظه که داشتیم با هم قدم می زدیم و از لابلای قبرها می گذشتیم، مشاهده کردم بعضی از مرده ها سر از قبر بیرون آورده اند بعضی تا گردن، یک نفر تا کمر از قبر بیرون آمده و رو کرد به من گفت: حاجی آیا این عالم را می شناسی؟گفتم: بلی آیه الله میرزا جواد آقا تهرانی هستند؛ آن مرده گفت: از موقعی که این عالم را به اینجا آورده اند و دفن کردند، عذاب از همه ما برداشته شده است. مقام عالی در برزخ معلمی می گفت:پدرم مرحوم شد، چندین بار در عالم رؤیا او را دیدم به او گفتم در عالم برزخ حالت چطور است؟ایشان فرمودند: حالم گاهی خوب و گاهی بد است، پرسیدم در عالم برزخ چه کسی مقامش خیلی خوب است ؟ گفت: آیة الله میرزا جواد آقا تهرانی ایشان مقامی دارند که کسی در آن حد نیست و اضافه کرد الله اکبر از این مقام. محل دفن ایشان می فرمودند هر کجا فوت کردم مرا همانجا دفن کنید و اگر داخل شهر فوت کردم مرا بیرون شهر دفن کنید و مزاحم مردم نشوید؛عرض شد : آقا آخر مردم این اجازه را به ما نمی دهند که شما را خارج از شهر دفن کنند بلکه می خواهند شما را داخل حرم مطهر علی بن موسی الرضا ( ع) دفن نمایند . ایشان فرمودند: شما مرا هر کجای حرم مطهر هم که دفن کنید، آیا نزدیکتر از قبر هارون الرشید ( علیه اللعنه) به امام رضا (ع) مرا دفن می کنید! پس دفن کردنم در حرم و غیر حرم فرقی ندارد. منبع: خاطراتی از آيينه اخلاق
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن