واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: حاج احمد آقا به شوخي به دكتر گفت: امام خوب هواي شما رو داره!
پايگاه خبري تحليلي انتخاب (Entekhab.ir) :
امروز سالروز شهادت دكتر مصطفي چمران وزير دفاع جمهوري اسلامي ايران، عضو شورايعالي دفاع و از ياران نزديك امام خميني است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني و خبري جماران، آنچه در پي مي آيد روايت مهندس مهدي چمران برادر آن شهيد، از ايام شهادت آن بزروگوار و رابطه او با امام خميني است:
موقع شهادت دكتر، پيام شهادت را حاج احمد آقا خدمت امام نوشته بود و در انتهاي پيام با دست خط امام كلمه «برادران چمران» براي تسليت اضافه شده بود. زماني كه دكتر اهواز بودند در استانداري و همه جا مشكلات فراوان براي ايشان ايجاد ميكردند اما دكتر از تلاش خسته نميشد. دكتر سوگند خورده بودند تا زماني كه حتي يك سرباز بيگانه در اهواز است به تهران نميآيد. ۱۵ خرداد بود كه حاج احمد آقا عصر زنگ زد و گفت: به دكتر بگو به تهران بياييد زيرا امام گفته دلم برايش تنگ شده، من هم گفتم كه قول ميدهم فردا ايشان را بياورم. به دكتر هم گفتم كه هماهنگ ميكنم با اولين هواپيما به تهران برويم، چون امام اينطوري گفتهاند و در حالي كه ران و قوزك پاي دكتر زخمي بود، خدمت امام با پاي زخمي چهار زانو نشسته بود و امام گفتند: آقا پاتونو دراز كنيد! دكتر گفت: نه! امام دوباره تكرار كرد و دكتر به احترام اين كار را نميكرد و در نهايت امام گفتند: آقا ميگم پاتونو دراز كنيد و دكتر گفتند: چشم! دكتر در مورد نحوه عمليات كوههاي الله اكبر تعريف ميكرد. ناگهان امام صدا زد احمد احمد! احمد آقا سراسيمه آمد و گفت: بله! امام كه ميخواست به حسينيه برود بايد از پلهها ميرفت و براي اينكه هي اين پلهها را بالا و پايين نرود ميز چوبي گذاشته بودند و امام از طريق آن ميز به حسينيه ميرفت. امام گفتند: اين ميزهايي كه در حياط چيدهايد دكتر چمران بدليل اينكه پايش زخم است نميتواند از روي اين ميزها بپرد! حاج احمد آقا رفت يكي از ميزها را برداشت كه بتوانيم از روي آن رد شويم و حاج احمد آقا به شوخي به دكتر گفت: امام خوب هواي شما رو داره!
يكبار مرحوم صدوقي و من به منزل حاج احمد آقا رفتيم، هنگامي كه دكتر ميخواست وزير دفاع شود حاج احمد به من گفت نظرتان چيست؟ گفتم به دكتر بگوييد ميگويد نه، ولي از نظر من بهترين مورد براي اين پست است و او به شكل علمي اين قضيه را ميشناسد و براي شوراي عالي دفاع امام با دست خط خودشان او را كانديدا كرد.
زمان شهادت دكتر هم وقتي خبر شهادت را شنيده بود، از من پرسيد چه ميكني؟ گفتم: ما برنامه خود را در ستاد جنگهاي نامنظم ادامه ميدهيم؛ او نگران بود آنجا چه ميشود. گفتم بچهها ايستادهاند. من بعد از اينكه از كانتينرهاي سردخانه آمدم بيرون تمام صورتم پر از اشك بود و يكي از بچهها آمد و گفت: همه بچهها بيرون منتظر هستند ببيند شما چطوري بيرون ميآييد، لذا من چند دقيقهاي ايستادم تا به حالت طبيعي برگردم تا براي بچهها تضعيف روحيه نشود. آمدم بيرون و با استحكام گفتم اينجا چرا ايستادهايد؟ برويد سر كارتان! و بچهها با استحكام رفتند و خوشبختانه ستاد جنگهاي نامنظم به كار خود ادامه داد، اما كارايياش از صد به ده رسيده بود.
حاج احمد آقا بعد از شهادت شهيد چمران آمدند و به ما گفتند براي همسر شهيد چمران منزل ميخواهيد؟ و ما گفتيم نه چون شهيد چمران در ايران منزل نداشت و در اتاق رانندهها استراحت ميكرد. لذا ما براي ايشان منزلي خريديم كه اكنون بنياد شهيد چمران آنجاست.
جمعه 31 خرداد 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]