تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هنگامى كه مؤمن بر صراط مى‏گذرد، و مى‏گويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. ناگاه زبان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797012647




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عشق چه كارها كه نمي كنه!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عشق چه كارها كه نمی كنه!چند خاطره از شهید بزرگوار علم الهدی
شهید علم الهدی
1. مامورها پرخاش نمی‌كنند! شهید علم الهدی در سال 1356 در كنكور شركت كرد و در رشته انتخابى و مورد علاقه‏اش یعنى تاریخ  آن هم در دانشگاه فردوسى مشهد پذیرفته شد. با این كه دانشجوى سال اول بود و از اهواز به شهر جدیدى وارد شده بود، اما در همان چند ماه اول، جزء چهره هاى سرشناس گردید و غالب دانشجویان او را به عنوان فردى انقلابى و پرتلاش می شناختند. در این سال - كه اوج تظاهرات دانشجویى علیه رژیم شاه بود-  روزى به دنبال تظاهرات، گارد دانشگاه وارد محوطه مى‏شود. همگی با تجهیزات دفاعی عجیبی ایستاده بودند در برابر دانشجویان .  خواهرها هم یك طرف ایستاده بودند و همراه با آقایان شعار های انقلابی می دادند. ر همین اوضاع و احوال بود كه یكى از مأمورین، به یكى از خواهران چادرى كه در حال عبور از سالن دانشكده بود، پرخاش مى‏كند. ناگهان حسین كه شاهد این جسارت بوده، از جمعیت جدا می شود با عصبانیت به طرف مامور می رود و به او پاسخى تند مى‏دهد . مأمور هم كه فكر می كرده با این تشكیلات كسی جرات اعتراض را ندارد ، حسین را دستگیر و بعد از ضرب و شتم او را به داخل كامیون پرتاب مى‏كند. عده‏اى از خواهران دانشجو كه شاهد ماجرا بودند، علیه آن مأمور شعار مى‏دهند و بعد هم همگى جلوى كامیون مى‏نشینند و مى‏گویند تا حسین را آزاد نكنید، از این جا حركت نمى‏كنیم. سرانجام با آزادى حسین، اعتصاب خواهران به پایان رسید. ***2. لطفا با صدای بلند داد بزنید! حسین در راه‏اندازى تظاهرات ضد رژیم شاه در مشهد مقدس، نقش بسیار فعالی داشت. اولین تظاهرات گسترده مشهد، در تشییع جنازه مرحوم حجت‌الاسلام كافى بود، كه حسین در طراحى و راه اندازى آن تظاهرات، نقش بسزایى داشت. چند روز پس از این تظاهرات ، امام خمینی در اطلاعیه‌ای فرمودند :"مشهد بیدار شده و...".سینما ركس آبادان در  سال 56 در آتش سوخت. در همان روزها خیابان‌هاى اطراف حرم، پراز تانك، نفربر و نیروى نظامى شد . كسى جرأت راه اندازى و حضور در تظاهرات را نداشت. اما در اولین روز كه خبرآتش سوزی در  سینما ركس اعلام شد، حسین تعدادی از دوستان خود را به تظاهرات علیه شاه دعوت كرد. در روز اعتراض پرچم سیاهى به دست مى‏گرفت و در فاصله حدود صدمترى از سربازان رژیم، فریاد «الله اكبر» سر مى‏داد. همه از شجاعت او تعجب می كردند. تاثیر فریادهای او این شد كه مردم خم با دیدن این شهامت، او را همراهى ‏كردند و جمعیتى حدود 30 الى 40 نفر  جمع ‏شدند. همگی یك صدا فریاد می زدند. مأموران نظامى با گاز اشك آور و تیراندازى، آن ها را متفرق كردند.  در آن روز چندین بار با فریاد حسین، تظاهرات خیابانى شكل گرفت. ***
شهید علم الهدی
3 . بلند شو! پیامبر سخن می‌گوید!حسین در مشهد اتاق كوچكى كرایه كرده بود . این اتاق كوچك، روزها محل رفت و آمد مكرر دانشجویان بود، به طورى كه پس از چند ماه، حسین مجبور شد، براى این كه مزاحم صاحبخانه، نشود ، به جاى دیگری رفت. عاشق مطالعه بود و به همین خاطر چراغ اتاقش، معمولاً از شب تا صبح روشن بود . در مدت كوتاهى كه در مشهد بود، بسیارى از كتاب های معتبر تاریخ اسلام به زبان عربى و فارسى را مطالعه و یادداشت بردارى كرده بود. یك شب تصمیم گرفتم به مشهد بروم و از حسین حال و احوالی بگیرم. طولانی بودن راه حسابی خسته ام كرده بود. به همین خاطر همان اول شب خوابیدم. نیمه شب بود كه یك دفعه حسین با حالتى عجیب، مرا صدا زد و گفت بلند شو! بلند شو!ترسیدم. فكر كردم اتفاقی افتاده. آخه حسین طوری هیجان زده شده بود، كه قابل وصف نیست. گفتم چی شده؟ حسین با حالت خاصى ‏گفت: بلندشو! ببین در این كتاب چه مطالب جالبى از پیامبر (ص) نوشته...! خیالم راحت شد. با خودم گفتم ببین عشق چه كارها كه نمی كند. 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن