تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796941521




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نباید زیاد دل بست


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نباید زیاد دل بست
بادکنک
رومن گاری، این مهاجرِ روسِ فرانسوی شده، مردی است با قلبی کودکانه. او با عینکی که تجاربِ تلخِ زندگی و تجاربِ تلخ‌تر دیپلماتیک کدرش کرده به همه‌جایِ آدمی‌زاده سرک می‌کشد و واقعیت تلخ‌تر از شوکران را با شکرخندی گوارا به حلقِ خواننده‌اش می‌چکاند.«در پیاده‌روی روبه‌رو بچه‌یی بود که یک بادکنک داشت و می‌گفت هروقت دلش درد می‌گیرد، مادرش به دیدنش می‌آید. دلم درد گرفت، اما فایده‌یی نکرد. بعدش هم دل‌آشوبه پیدا کردم. آن هم بی‌فایده بود. حتی برای‌این‌که بیش‌تر جلب توجه کنم، در همه‌جایِ آپارتمان دستشویی کردم. خبری نشد. مادرم نیامد.»(زندگی درپیش رو، ترجمه لیلی گلستان – نشر بازتاب‌نگار -  صفحة 13) برایِ او انسانیت و انسان‌دوستی مفاهیم مطلقی نیست  و می‌داند به این جانور دوپا، که انسان می‌نامندش، نباید زیاد دل بست. رومن گاری به سراغِ مواردی می‌رود که انسانیت و انسان‌دوستی با بلاهت پهلو می‌زند و نیکی عینِ حماقت جلوه می‌کند. در داستانِ کوتاهِ«بشردوست» آقای کارل  داروندارِ خود را به اسمِ خدمتکارش می‌کند و با اعتماد کامل به خدمتکارِ فرهیختة خود، در زیرزمین خانه‌اش پنهان می‌شود تا زمانی که آب‌ها از آسیاب افتاد و جنگ و یهودی‌کشی پایان گرفت بتواند زندگی عادی را از سر بگیرد.« در آغاز، آقایِ کارل روزنامه‌ها را می‌خواند و به رادیو کوچکی که در کنار خود داشت گوش می‌داد. اما پس از شش ماه، چون اخبار روزبه‌روز مأیوس‌کننده‌تر می‌شد و جهان گویی به سویِ تباهی می‌رفت، دستور داد که رادیو را از آن‌جا ببرند تا دیگر هیچ صدایی از وقایع گذرانِ جهان به پناه‌گاهِ او نرسد و اعتمادِ خلل‌ناپذیری را که همواره به طبیعت بشر داشت مخدوش نکند.»( پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند، ترجمة ابوالحسن نجفی – نشر زمان – صفحة 35)و چندین و چند سال از پایانِ جنگ می‌گذرد و او بی‌خبر از سقوطِ هیتلر و تمام شدنِ جنگ با دلی خوش و اعتمادِ مطلق به بشر و بشریت، به خصوص به خدمت‌کار وفادار و همسر نازنینش، که او را در بی‌خبری مطلق نگه داشته و با اموالش خوش می‌گذرانند، دارِفانی را ترک می‌گوید. «گاهی چشم‌هایش از اشک پر می‌شود و با نگاهی پر از حق‌شناسی به چهرة این زوجِ نازنین که نیرویِ اعتمادِ او را بر آن‌ها و بر کلِ بشریت پابرجا داشته‌اند می‌نگرد. معلوم است که خوشبخت خواهد مرد.»(همان‌جا، صفحة 37)در آغاز، آقایِ کارل روزنامه‌ها را می‌خواند و به رادیو کوچکی که در کنار خود داشت گوش می‌داد. اما پس از شش ماه، چون اخبار روزبه‌روز مأیوس‌کننده‌تر می‌شد و جهان گویی به سویِ تباهی می‌رفت، دستور داد که رادیو را از آن‌جا ببرند ...رومن گاری دیپلماتی جهان‌دیده است، گرچه تخیلش بیش‌تر از دو پایِ او سفر می‌کند.«در این مورد نمی‌توانم بگویم بچه بودم. چون هنوز هم اگر بخواهم می‌توانم رویِ کشتیِ بادبانیِ دکتر کاتز بنشینم و تک‌وتنها به جاهایِ دور بروم. هرگز هم در این‌باره با کسی حرف نزدم و همیشه هم قیافه‌یی می‌گرفتم که فکر کنند، پیششان هستم.»(زندگی در پیش رو، صفحة 26) و آدم‌هایِ داستانی‌اش هیچ‌گاه راست گو به مفهومِ متعارف، که ما راست‌گویی می‌نامیم، نیستند.«رزا خانم از این اوراق در خانه زیاد داشت و حتی می‌توانست ثابت کند که از چند نسلِ پیش به این طرف دیگر یهودی نیست...»(همان‌جا، صفحة 27)
تخیل
او به قدرت‌مندانِ جهان، که معاشرینش بودند، می‌گوید نخست به انسانِ امروز امان بدهید بعد توقع درست‌کاری و صداقت از او داشته باشید. او به خلافِ دیپلمات‌هایِ معمولی حرف‌هایِ شیر و پلنگی نمی‌زند و لبخندهای ملیح تحویل نمی‌دهد و مارا یک راست به راه‌رویی می‌برد که«بوی بد»(همان‌جا، صفحة 23) می‌دهد. او از ظلم‌پذیری آدمی‌زاده درکِ عمیقی دارد و در داستانِ«کهن‌ترین داستانِ جهان» این مضمون را به خوبی می‌پروراند. داستانِ یهودیِ فراری از اردوگاهِ مرگ که در آمریکایِ لاتین، سال‌ها بعد از سقوط نازی‌ها، به یک فراری نازی – شکنجه‌گرِ خودش – پنهانی غذا می‌رساند، چرا که از او قولی گرفته است.- این مرد یک سال تمام هرروز تو را شکنجه داده است! تو را زجرکش کرده و به صلابه کشیده است! و حالا به عوض این‌که پلیس خبر کنی هرشب برایش غذا می‌بری؟ آیا ممکن است؟ آیا خواب نمی‌بینم؟ تو چطور می‌توانی این را بکنی؟- او قول داده است که دفعة دیگر با من مهربان‌تر باشد. (از کتاب پرندگاه می‌روند در پرو می‌میرند صفحة 71)فریبا حاج‌داییتنظیم : بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن