واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: انسان آرمانی در غزلیات عطار نیشابوری(1)
اشعار عطار همانند بسیاری از شعرای پارسی گوی دیگر مملو از مضامینی است که می توان سیمای انسان آرمانی را از طریق آن ترسیم نمود . بررسی اشعار عطار نشان می دهد که آثار او آکنده از مفاهیم مذهبی و عرفانی است که می توان با بررسی آن مفاهیم دیدگاه عطار در باره انسان آرمانی ( که همانا در علم نوین روان شناسی تحت عنوان سلامت روان مطرح شده ) را استنباط کرد. یکی از مفاهیم معمول در غزلیات عطار مفهوم عشق می باشد و به نظر می رسد که عطار به شیوه ای خاص با این کلمه و با این مفهوم برخورد نموده است. در این متن بر آنیم تا با بررسی مفهوم عشق از دیدگاه عطار و بررسی جایگاه عشق در اشعار او به دیدگاه این شاعر بزرگ درباره انسان آرمانی پی ببریم. بررسی غزلیات عطار نشان می دهد که او عشق را والاترین و متعالی ترین مرحله تکامل انسان و بشر می داند او معتقد است انسان بدون عشق انسانی است که در مرحله خورد و خواب و تخته بند تن باقی مانده است . اشتیاق شدید به زیبایی انسان حساس و عاطفی را بر می انگیزد که برای رسیدن به نیکی و پاکی و ادراک خیر و جمال باطن به حرکتی نفسانی در اعماق قلب و روح خود بپردازد . عشق عرفانی که حاصل سیر جان و روان آدمی از تمایلات مادی و عبور از خواسته های پست حیوانی است. با شناخت و معرفت حق همراه و نقطه اوج و اتصال بشر به جنبه الهی خود و اتحاد با «منبع و مبدا» کمال مطلق است. این کیفیت انسانی همراه و اشتیاق دردناک وصال موجب شدید ترین هیجانات روحی در انسان می شود و عاشق را با نیاز جانسوز وصال و عطش پیوستن به مبدا آفرینش دین و دل باخته و سر از پای نا شناخته, در کوره راه های پرپیچ و خم و ناهموار هفت وادی رنج و بلا به امید یافتن کم ترین نشان از معشوق سرگردان رها می سازد. عاشق حق سنگلاخ طلب را ناامیدانه با پای پرآبله می پیماید و سرانجام در بیان حیرت در حسرت یافتن قطره ای از چشمه ازلی حق به تمامی محو و فنا می گردد. که وصال یار همین است. در ادب فارسی از قرن چهارم به بعد عشق عرفانی والاترین جوهر شعر و بزرگترین منبع الهام شعرا و ادبا بوده است و بزرگان شعر و ادب از این زلال مستی بخش برای غنا بخشیدن به اندیشه و بیان خود جرعه ها نوشیده اند و بهره ها برده اند این غنا و تعالی در محتوا و مضمون کلام ادبی از قرن ششم به بعد با ظهور شعرای عارف بزرگی چون سنایی و عطار و مولانا به اوج رسید.شیخ فریدالدین عطار نیز که به حق بزرگترین شاعر عارف قرن ششم هجری است, در آثار متعدد مکتوب خود از این سرچشمه بیکران و پایان نایافتنی فیض ها برده و افاضه ها نموده است . عطار در شناخت حق و معرفت رموز عشق ربانی در مرتبه بسیار بالایی از سیر و سلوک قرار دارد . از این جهت شاید مناسب تر باشد که او را عارف شاعر بنامیم تا شاعر عارف , همچنان که با مروری بر دیوان اشعارش در می یابیم که قالب کلام و محدوده واژگان , برای بازگو کردن جوششی که در درون دارد. رسایی لازم و کافی را ندارد. در غزلیات , عشق اصلی ترین و شاید تنها محور مضامین است و « وهرچه رود جز حدیث عشق افسانه است».
دراین متن نگاهی مختصر خواهد شد بر تجلی عشق و مفهوم آن و مراحل عشق عرفانی از دیدگاه عارف و سالک بزرگ طریق محبت تا بدین وسیله مراد او از آن را دریافته و آن را به حوزه روان شناسی به ویژه سلامت روان مرتبط سازیم. عشق چیست؟از نظر عطار , عشق پدیده ای است غیر قابل وصف و بی شرح و بیان که به عبارت نمی گنجد و تنها به اشارت توصیف می شود: سخن عشق جز اشارت نیست عشق در بند استعارت نیست در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست واقعه ای است که هر که در آن افتد به سلامت برنخیزد و دل و جانش برباد فنا رود. بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شد دل کیست که جان نیز در این واقعه هم شد چون پرده برانداختی از روی چو خورشید هرجا که وجودی است از آن روی عدم شد راه تو شگرف است به سر می روم آن ره زان روی که کفر است در آن ره به قدم شد در جای دیگر اشاره می کند: همه در جام بماندیم مدام اثر گرد ره یار کجاست گشت عطار در این واقعه گم اندر این واقعه عطار کجاست و نیز آتشی است که خشک و تر می گیرد: گر پرده ز خورشید جمال تو بر افتد گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد بر چشم و لبم زاتش عشق تو بترسم کین آتش از آن است که در خشک و تر افتد. دیگر عرفا نیز از دیر باز عشق را مقوله ای توصیف ناپذیر دانسته اند و تعریف گوناگونی که در آن داده اند به واقع هیچ یک نتوانسته است این کشش جادویی به سوی اتحاد با معشوق ازلی را تشریح کند , بیان حضرت مولانا :
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق ایم خجل گردم از آن اعتراف واضحی در این زمینه است محبت صفتی است که خلق از وی عاجز آمدند . هیچ واصف که مر محبت را وصف کرد . از عین محبت خبر نکرد . لیکن آنچه گفتند اوصاف محبت گفتند. خاصیت عشقت که برون از دو جهان است آن است که هرچیز که گویند نه آن است برتر زصفات خرد و دانش و عقل است بیرون زضمیر دل و اندیشه جان است از وصف تو شرح که دادند محال است وز عشق تو هر سود که کردن زیان است ذره جادویی عرفا و شعرا بر این عقیده اند که همه عالم پرتوی از جمال طلعت دوست است . ذره ای به عظمت جهان , مبدا کل حیات و منشا تکوین همه عناصر هستی است و عالم کثرت از این نقطه وحدت به ظهور پیوسته و به مدد نیروی شگرف او از ظلمات نیستی به در آمده و صورت هستی کمال پذیرفته است و سرانجام نیز عالم کثرت در ذرات باری تعالی محو و نابود می شود و تنها اوست که ماندنی است.عطار نیز چون دیگر عرفا , براین اندیشه وحدت وجودی است و جز جز پدیده های مادی و معنوی جهان را تجلی ذات و صفات معشوق می داند. رویت زبرق ناگهان یک شعله زد آتش فشان هرلحضه آتش صد جهان در مرد و زن افتاده شد برقی برون جست از قدم برکند گیتی را زهم پس نور وحدت زد علم تا ما و من افتاده شد و در جای دیگر اشاره می کند: ذره ای خورشید رویش شد پدید ولوله در جن و انسان اوفتادهمچنین بیتی از او می فرماید:یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست و نیز اشاره می کند:در تافت روز اول یک ذره عشق از غیب افلاک سرنگون گشت ارواح نعره زن شد.ادامه دارد .... استاد: دکترحسن احدی / دانشجو: صادق تقی لوبخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1105]