تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796775375




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهرام شکیبا , تهمینه میلانی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهرام شکيبا , تهمينه ميلاني
شهرام شکيبا , تهمينه ميلاني
به اميد نابودي نسل مردها! اثر طبع گهربار حکيم شهرام شکيبا  روز. خارجي. داخلي. بقالي محل. خارجيتابلوي بقالي محل: سوپرمارکت دريانيهيبت درياني [جيگر دراومده] بقال چاق، خشن، زشت و بسيار کم‌سواد محله است که هيچ بويي از لطافت به مشامش نخورده. او پشت دخل ايستاده و با نگاه عاري از هرگونه عطوفتش به مشتريان مي‌نگرد. سهيلاجان وارد مغازه مي‌شود. سهيلاجان زني 29 ساله، قدبلند و سرتاپا عطوفت و پاتاسر لطافت است. زني که نگاه مهربانش پرندگان مهاجر را در آسمان آبي سواحل چمخاله تداعي مي‌کند. در يک کلام او بهترين و مظلوم‌ترين زن خاورميانه است. سهيلاجان علي‌رغم همه فشارهاي همه‌جانبه، يک ‌دستي هم در سر و صورتش برده و بر زيبايي ذاتي خويش، زيبايي ظاهر را هم افزوده است. سهيلاجان يک طرف روسري‌اش را طوري گرفته که گونه زيبايش پوشيده باشد. دو انگشتش را در دهان مي‌برد، صدايش را عوض مي‌کند و حرف مي‌زند.سهيلاجان: هيبت‌خان، لطفاً دو تا دونه تخم‌مرغ بدين.هيبت خان [جيگر دراومده]: سلام دخترم. چشم. سهيلاجان جواب سلامش را نمي‌دهد.هيبت خان [جيگر دراومده]: اِ، سهيلا خانوم چرا جواب سلام نمي‌دين؟سهيلاجان: آقامون ممنوع کرده جز حرف يوميه راجع به خريد، چيزي به نامحرم بگيم. شمام تو رو خدا بهش نگين من همين قدرم باهاتون حرف زدم. بفهمه قيامت مي‌کنه آقامون! در همين لحظات شهلا خانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري وارد مغازه هيبت‌خان جيگردراومده درياني مي‌شود. شهلا خانوم زني 37 ساله و مثل ماه است. او زني بسيار مصمم و توانا و قوي است. در نگاهش شراره‌هاي موفقيت و تصميم نمايان است. طوري که هر خري مي‌فهمد او چقدر زن بااستقامت و موفقي مي‌باشد. هيبت‌خان جيگر دراومده دست و پايش را گم مي‌کند. خودش را با تميز کردن پيشخوان مغازه سرگرم مي‌کند. هيبت خان [جيگر دراومده]: سلام. شهلا خانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: سلام و زهرمار! دو تا تخم‌مرغ بده!هيبت خان [جيگر دراومده]: چشم! شهلا خانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري بدون هيچ اعتنايي به هيبت‌خان جيگر دراومده اجناس مغازه را مي‌نگرد. چشمش به سهيلاجان مي‌افتد.شهلا خانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: سلام دخترجان. تو اسمت چيه؟هيبت خان [جيگر دراومده]: ايشون سهيلا خانومن. آقاشون قدغن کرده با کسي حرف بزنن و گفته...شهلا خانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: شما خفه. خودشون زبون دارن اين سرکار خانوم. تا کي شما مردا مي‌خواين جاي ما حرف بزنين؟ تا کي زور و ظلم و جور و غيره؟ از اينجا به بعد هيبت‌خان جيگر دراومده کاملاً خفه‌خون مي‌گيرد و هيچ نمي‌گويد مگر «آخ» آن هم در پايان فيلم البته. سهيلاجان بعد از برخورد قدرتمندانه، پراقتدار و افتخارآميز شهلا خانوم جان، پس از سال‌ها دوباره خود سابقش را پيدا مي‌کند. همان «خود» قديمي که قبل از انقلاب در دانشگاه فعاليت سياسي مي‌کرد و از بس فعال بود «نيک‌بين» جان ازش خواستگاري کرده بود. لذا جرئت يافته، خويشتن را معرفي مي‌کند. سهيلاجان: من اسمم سهيلاس!شهلاخانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: به‌به! معلومه که باسواد و فهميده هم هستي. سهيلاجان: بله، من فوق‌ليسانس علوم سياسي دارم از دانشگاه تهران.شهلاخانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: لابد شوهرتم بي‌سواده ديگه.سهيلاجان: آقامون تا پنجم ابتدايي خونده. کله‌پزي داره. شهلاخانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: لابد دست بزنم داره. صورتتم که پوشوندي لابد کبوده. اون مرد وحشي زده ديگه. ظلم تاريخيه ديگه. ظلم تاريخي مي‌کنن اين قوم لندهور بي‌سواد و عاري از فرهنگ و مهرباني. اين قومي که دستشان تا حوالي آرنج به خون جنس ضعيف آغشته است و برخلاف اعلاميه جهاني حقوق بشر رفتار مي‌کنن. بذا ببينم کبودي صورتتو. ببينم چقدر مي‌شه ديه‌ش. سهيلاجان: نه. کبودي نيس. تبخال زدم. آخه خواب ترسناک ديدم.شهلاخانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: ديگه بدتر. از بس که اون شوهر جز جيگرزده‌ات خون به دلت کرده و در حقت ظلم کرده، شب‌هام خواب ترسناک مي‌بيني. وقتي صب تا شب شوهر آدم کله بپزه، معلومه که آدم خواب ترسناک مي‌بينه. مردا همه‌شون کله‌پزن. مهندس کامپيوترم که باشن ذاتشون کله‌پز و سلاخه!آثار تصميم و تحول در عمق چشم‌هاي سهيلاجان به چشم مي‌خورد. غم مبهمي که در نگاهش لانه کرده بود رنگ مي‌بازد و اقتدار ويژه‌اي جاي آن را مي‌گيرد.  سهيلاجان: حالا بايد چه جوري از دست اين ديو کله‌پز رها بشم؟شهلاخانوم جان، وکيل پايه يک دادگستري: اونش با من. يه دادخواست طلاق برات مي‌نويسم که مو لاي درزش نره. خود من تا حالا با پنج تا از اين کله‌پزهاي بالفطره ازدواج کردم و بعد سه ماه با اولين دادخواست شرشون رو کم کردم. فقط يه آرزو داشتم که بهش نرسيدم. اونم الان با کمک تو بهش مي‌رسم. [فرياد مي‌زند] ما مي‌تونيم!سهيلاجان [فرياد مي‌زند]: آره، ما مي‌تونيم.
شهرام شکيبا , تهمينه ميلاني
خروش آغاز مي‌شود. تصاوير اسلوموشن از شکسته شدن اجناس گوناگون مغازه. دست شهلا خانوم جان وکيل پايه يک دادگستري که چاقوي ضامن‌داري را در دست سهيلاجان مي‌گذارد. شکسته شدن اجناس. شکم‌گنده هيبت درياني جيگر دراومده. دست سهيلاجان که ضامن چاقو را مي‌زند. تيغه چاقو باز مي‌شود. شکسته شدن اجناس. نگاه مبهوت هيبت درياني جيگر دراومده. تيغه چاقوي ديگري در دست شهلاجان وکيل پايه يک دادگستري باز مي‌شود. شکسته شدن اجناس. دو دست زنانه به ترتيب چاقو را به پهلوهاي هيبت درياني جيگر دراومده فرو مي‌کنند.تصوير چهره هيبت درياني جيگر دراومده که آثار درد در آن نمايان است. هيبت ]جيگر دراومده]: «آخ»!خون که روي پيراهنش مي‌دود. شيشه قدي مغازه که رويش نوشته «سوپرمارکت درياني» فرو مي‌ريزد. جنازه هيبت درياني جيگر دراومده. سهيلاجان و شهلا خانوم جان وکيل پايه يک دادگستري، دست در دست هم در پياده‌رو دور مي‌شوند. و دو تخم‌مرغ در دست ديگر هر کدام است. موسيقي «يار دبستاني» روي تصوير دور شدن آن‌ها. کي مي‌تونه جز من و تودرد ما رو چاره کنهدست من و تو بايد اينپرده‌ها رو پاره کنهدر انتها تيتراژ بر روي تصوير استيليزه فرشته ترازو به دست عدالت حرکت مي‌کند.  به اميد نابودي نسل مردهاتهمينه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 854]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن