تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796749431




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زلیخا عشق نمی داند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زلیخا عشق نمی داند
این زلیخا نیست . زمان او دوربین عکاسی نبوده است و عکسش را نداریم این عکس را گذاشته ایم که شما کنجکاو شوید!!
 زلیخا  (1) مغرور قصه اش بود زلیخا به همنشینی نامش با یوسف (2) می نازید .زلیخا بر بلندای قصه رفت و گفت رونق این قصه همه از من است.این قصه بوی زلیخا می دهد کجاست زنی که چون من شایسته عشق پیامبری باشد ، تا بار دیگر قصه ای این چنین زیبا شود؟ قصه دیگر نازیدن زلیخا را تاب نیاورد و گفت: بس است زلیخا ! بس است .از قصه پایین بیا ، که این قصه اگر زیباست ، نه به خاطر تو ، که زیبایی همه از یوسف است .زلیخا گفت: من عاشقم و عشق رنگ و بوی هر قصه ای است . عمریست که نامم را در حلقه عاشقان برده اند.قصه گفت : نامت را به خطا برده اند ، که تو عشق نمی دانی. تو همانی که بر عشق چنگ انداختی . تو آنی که پیرهن (3) عاشقی را به نامردی دریدی. تو آمدی و قصه ، بوی خیانت گرفت . بوی خدعه و نیرنگ. از قصه ام بیرون برو تا یوسف بماند و راستی و زلیخا از قصه بیرون رفت .  خدا گفت:  زلیخا برگرد که قصه جهان ، قصه پر زلیخاست و هر روز هزارها پیرهن پاره می شود از پشت . اما زلیخایی باید، تا یوسف ، زندان را بر او برگزیند.و قصه را و یوسف را ، زیبایی همه این بود. زلیخا برگرد!                                                                                                                                             عرفان نظر آهاری(1)  زلیخا : به ضم اول وفتح لام تصغیر زلخا که صیغه صفت مشبه باشد مونث ازلخ ، ماخوذ از زلخ که بالفتح بمعنی جای لغزیدن پا است ... چون زن معلومه بحسن و جمال محل لغزیدن پای عقل بینندگان بود، لهذا بدین اسم موسومه شد. یا آنکه بکمال لطافت و صفاو بدنش به غایت صافی بود، از اینجهت به محل لغزیدن مناسبش دیده اند زلیخا نامش کردندو این تصغیر به جهت ترحم و محبت است یا برای تعظیم و بعضی محققان نوشته اند که مولد زلیخا ملک مغرب( اروپا) است .اسم اصلی او به زبان سریانی راعیل بود. اسم زلیخا که شهرت دارد وضع کرده عرب است .در تداول ، جگر زلیخا را به سرخی سرخ و نامطبوع مثل زنند: مثل جگر زلیخا; سرخی نامطبوع . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) [گرچه امروزه جگر زلیخا کنایه از چیزی پاره پاره است]. لغت نامه دهخدا (2) یوسف : این کلمه عبری  "یُسف" تلفظ می شود و از عبری  به لاتین رفت و یوسفوس شد و بعد ها جوزف و معنای آن "مردی که می افزاید" است. behindthename.com(3) پیرهن : دیده خونبار می‌خواهد نسیم پیرهن تشنه دیدار می‌خواهد نسیم پیرهن پرده ناموس زندان است حسن شوخ را کوچه و بازار می‌خواهد نسیم پیرهن بی‌ سبب چشم زلیخا سرمه ضایع می‌کند چشم چون دستار می‌خواهد نسیم پیرهن مشک را با سینه چاکان التفات دیگرست خاطر افگار می‌خواهد نسیم پیرهن فیض از مژگان خواب آلودگان رم می‌کند دیده بیدار می‌خواهد نسیم پیرهن غنچه راز زلیخا هرزه خند افتاده است عاشق ستار می‌خواهد نسیم پیرهن خوش دکانی بر قماش ماه کنعان چیده است جلوه همکار می‌خواهد نسیم پیرهن پیچ و تاب سعی در دام آورد نخجیر را جان جوهردار می‌خواهد نسیم پیرهن از خم زلفش که خون نافه را پامال کرد    خاتم زنهار می‌خواهد نسیم پیرهن هر سحابی را دل از سرچشمه ای می‌نوشد آب  چشم طوفن بار می‌خواهد نسیم پیرهن زان عبیر ناز کز زلف تو می‌ریزد به خاک  یک گریبان وار می‌خواهد نسیم پیرهن فکر صائب را دلی چون برگ گل باید تنک ساحت گلزار می‌خواهد نسیم پیرهن           





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4267]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن