تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس مى خواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود بايد گره از كار گرفتارى باز كند....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819157853




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غدیر در شعر فارسی (1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غدیر در شعر فارسى از کسایى مروزى تا شهریار تبریزى قسمت اول از ابتدا تا قرن پنجم
علی علیه السلام
اگر حضرت خضر آب حیات نوشید و ماندگار ماند، ادبیات و فرهنگ مسلمانان نیز در سایه سار قرآن مجید و به راهنمایى خدا و رسولش از آب غدیر خم سیراب گشت و جاودانه شد. تو گویى نام و یاد مولاى پارسایان على(ع) آب حیات دلهاست که دیوانها را چنین دلربا ساخته و آثار ادبى وهنرى را از آفت فنا و فراموشى پاک پرداخته است.و اینک مدح مولا، زینت بخش دلها و دفترهاست. کمتر شاعرى مى توان یافت که دست کم جرعه اى از خم غدیر ننوشیده، جان تشنه اش حلاوت حلالِ عشق علوى ـ این شراب طهور ـ را نچشیده باشد. نه تنها شعراى بزرگ عرب ـ از حسان بن ثابت و کمیت اسدى و دعبل خزاعى گرفته تا سید حیدر حلّى و بولس السلامه و ازرى کبیر، که شاعران حقجو و حقیقت گو هم از هر نژاد و زبان به اصالت این برکه با برکت و به زلالى این چشمه جوشان شهادت داده اند. در این میان شاعران پارسى گوى نیز به حقانیّت غدیرخم گواهى داده و گاه با سرودن چکامه هاى فاخر و بلند، و غدیریّه هاى غرّا و رسا، گوى سبقت از همگنان ربوده اند؛ چرا که ایرانیان مسلمان را از همان نخست به على و آل پاکش گرایشى دیگر و برتر، ارادتى فزونتر و بهتر بود و شاعران بزرگ و بیدار هم که همیشه زبان گویاى ملّت و مردم بوده اند مردمان مسلمان را به همین گرایش سفارش مى کردند چنان که «معروفى بلخى» از سرآمد شعراى ایران رودکى سمرقندى چنین حکایت کرده است:از رودکى شنیدم استاد شاعرانکاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمىوچنان است که بهار، ملک الشعراى خراسان گفته است:گرچه عرب زد چو حرامى به ماداد یکى دین گرامى به ماگرچه زِ جور خلفا سوختیمزآل على معرفت آموختیمگفتنى است که پیشترها دانشمند خبیر علاّمه امینى غدیریّه هاى بسیارى را، که از همان روز نخست در محضر پیامبر اسلام(ص) خوانده مى شده و قرن به قرن در طول تاریخ اسلام توسط دانشمندان و شاعرانِ بنام به زبان عربى سروده شده بود، از لابه لاى متون و منابع بیرون کشیده و در اثر سترگ خود «الغدیر» منتشر ساخته بود پس از او نیز شاگردان و تربیت یافتگان در مکتب پربارش در تکمیل و تداوم آن کوشیده اند که نتایج برخى از آن کوششها هم اکنون انتشار یافته و
غدیر
بعضى دیگر نیز در دست اقدام و انتشار است. به همین دلیل نیازى نیست در این مقاله به غدیریّه هاى عربى پرداخته شود؛ گستره این کار بسیار بیشتر از آن است که در این مجال اندک بگنجد، زیرا صدها قصیده بلند بویژه پس از انتشار «الغدیر» توسط ارادتمندان ساحت قدس علوى سروده شده و انتشار یافته است، تا آنجا که مى توان گفت کمتر دانشمند و شاعرى را مى توان یافت که قصیده یا قصایدى در توصیف و یادکرد غدیر نسروده باشد؛ حتى آنان که هیچگاه به شاعرى شناخته نشده بودند و کسى از آنان بیت شعرى نشنیده بود، غدیریه هایى سروده اند؛ شاعرانى که در میانشان از مرجع تقلید و فقیه و حکیم و عارف گرفته تا خطیب و ادیب و نویسنده و شاعران پرآوازه هم دیده مى شود و گردآورى این همه خود گروهى از ادیبان و شاعران را مى طلبد تا کارى را همانند و همسان «الغدیر» پى ریزند.بجاست که همین کار با همان ترتیب «الغدیر» درباره غدیریّه هایى که به زبانهاى دیگر غیر از عربى، بویژه فارسى سامان داده شود. با اینکه بسیارى از متون و دیوانهاى پیشینیان به صورت کامل در دسترس نیست و از گزند روزگاران در امان نمانده و بسیارى دیگر نیز همچنان به صورت نسخه هاى خطّى در کتابخانه هاى جهان خاک مى خورند، باز مشکل مى توان دیوانى را یافت که از نام امیرالمؤمنین على(ع) و مدح مولاى غدیرخم محروم مانده باشد.براى اثبات این سخن کافى است تا گلگشتى در آثار چهار شاعر بزرگ ایران یعنى فردوسى، سعدى، مولوى و حافظ داشته باشیم. حماسه سراى بزرگ باستان حکیم ابوالقاسم فردوسى (م411ق) گوید:چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى ***خداوند امر و خداوند نهىکه من شهر علمم، علیّم در است***درست این سخن گفت پیغمبر استگواهى دهم کاین سخن را ز اوست***تو گویى دو گوشم به آواز اوستاگر چشم دارى به دیگر سراى***به نزد نبى و وصى گیر جاىمنم بنده اهل بیت نبى***ستاینده خاکِ پاى وصىخود آن روز نامم به گیتى مباد***که من نام حیدر نیارم به یادبر این زادم و هم بر این بگذرم***یقین دان که خاک پىِ حیدرمحکیم طوس، چنان که از ابیات بالا نیز پیداست، هرگاه از حضرت على(ع) یاد مى کند بیش از هر وصف دیگر به «وصایت» تکیه مى کند و همیشه با تأکید صریح، حضرتش را «وصىّ» مى نامد که همین خود مى تواند حاکى از اعتقادى باشد که فردوسى بى گمان به حقانیّت غدیر داشت.از فردوسى که بگذریم به ترتیب تاریخى مى رسیم به جلال الدین محمّد مولوى (م670ق) که در حاشیه مثنوی از او نقل شده :تا صورت پیوند جهان بود على بود***تا نقش زمین بود و زمان بود على بودشاهى که ولى بود و وصى بود على بود***سلطان سخا و کرم و جود على بود …آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس***در خوان جهان پنجه نیالود على بودآن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن***کردش صفت عصمت و بستود على بودآن عارف سجّاد که خاک درش از قدر***از کنگره عرش برافزود على بودآن شاه سرافراز که اندر ره اسلام***تا کار نشد راست نیاسود على بودآن قلعه گشایى که در قلعه خیبر***بر کَند به یک حمله و بگشود على بودچندان که در آفاق نظر کردم و دیدم***از روى یقین در همه موجود على بوداین کفر نباشد سخن کفر نه این است***تا هست على باشد و تا بود على بودملاى رومى در این غزل، مولا على(ع) را مانند شاعرى شیعى با اوصاف و امتیازهایى چون: «ولى»، «وصى» و «معصوم به نصّ قرآن» مى ستاید. او در ضمن رباعیات خود چنین مى گوید:رومى، نشد از سرّ على کس آگاهزیرا که نشد کس آگه از سرّ الاهیک ممکن و این همه صفات واجبلاحول ولا قوّة الاّ باللّهمولوى در دفتر اوّل از مثنوى معنوى گوید:از على آموز اخلاص عملشیر حق را دان منزّه از دغلدر غزا بر پهلوانى دست یافتزود شمشیرى برآورد و شتافتاو خدو انداخت بر روى علىافتخار هر نبى و هر ولىدر ادامه همین مثنوى گوید:در شجاعت شیر ربّانیستىدر مروّت خود که داند کیستى…اى على که جمله عقل و دیده اىشمّه اى واگو از آن چه دیده اىتیغ حلمت جان ما را چاک کردآب علمت خاک ما را پاک کردباز گو دانم که این اسرار هوستزانکه بى شمشیر کشتن کار اوست…بازگو اى بازِ عرش خوش شکارتا چه دیدى این زمان از کردگار؟چشم تو ادراک غیب آموختهچشمهاى حاضران را دوخته…راز بگشا اى على مرتضىاى پس از سوء القضا حسن القضا…چون تو بابى آن مدینه علم راچون شعاعى آفتاب حلم راباز باش اى باب رحمت تا ابدبارگاه ما له کفواً احددر دفتر ششم مثنوى نیز به تفسیر حدیث من کنت مولاه فعلىّ مولاه مى پردازد و مى گوید:زین سبب پیغمبر با اجتهادنام خود و آن على مولا نهادگفت هر کس را منم مولا و دوستابن عمّ من على مولاى اوستکیست مولا آن که آزادت کندبند رقیّت ز پایت بر کَندچون به آزادى نبوّت هادى استمؤمنان را ز انبیا آزادى استاى گروه مؤمنان شادى کنیدهمچو سرو و سوسن آزادى کنیدپس از مولوى مى رسیم به شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى (م690ق) و مى بینم که وى نیز کسى از اصحاب پیامبر(ص) را مانند على(ع) نستوده است:جوانمرد اگر راست خواهى ولى استکرم پیشه شاه مردان على استسعدى در این بیت از امیرمؤمنان(ع) با نام «ولى» یاد مى کند. او در ضمن قصیده اى حضرتش را «سردار اتقیا»، «معصوم مرتضى» و… مى نامد:کس را چه زور و زهره که وصف على کندجبّار در مناقب او گفته: «هل اتى…»دیباچهّ مروّت وسلطان معرفتلشکرکش فتوّت و سردار اتقیافردا که هر کسى به شفیعى زنند دستماییم و دست و دامن معصوم مرتضىمرحوم قاضى نور اللّه شوشترى از کتاب «خلاصة المناقب» مولانا نورالدین جعفر بدخشى قصیده اى از قصاید سعدى را نقل مى کند که در ضمن آن سعدى گوید:به آن روزى که وحى آمد نبى را**که از پالان اشتر ساخت منبرکه بعد از مصطفى در کلّ عالم**نَبُدْ فاضلتر و بهتر ز حیدرپس از احمد امام حق على دان**که بود او نفس معصوم مطهّرپس از سعدى به شاعر عارف،حافظ شیرازى (م792ق) مى رسیم و مى بینیم که لسان الغیب نیز همین نوا را مى نوازد و مى گوید:اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باشپیوسته در حمایت لطف الاه باشاز خارجى هزار به یک جو نمى خرندگو کوه تا به کوه منافق سپاه باش …آن را که دوستى على نیست کافر استگو زاهد زمانه و گو شیخ راه باشامروز زنده ام به ولاى تو یا علىفردا به روح پاک امامان گواه باشو در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز به حساب مى آید چنین گوید:…نوشته بر در فردوس کاتبان قضا**نبى رسول و ولى عهد حیدر کرّارامام جنّى و انسى على بود که على**ز کل خلق فزونست از صغار و کبارعلى امام و على ایمن و على ایمان**على امین و على سرور و على سردار…على ز بعد محمّد زِ هر که هست بِه است**اگر تو مؤمن پاکى بکن بر این اقرار…به حقّ دین محمّد بخون پاک حسین**به حقّ مردم نیک از مهاجر و انصارکه نیست دین هدى را به قول پاک رسول**امام، غیر على بعدِ احمد مختاراین رباعى معروف نیز زینت بخش دیوان حافظ است:قسّام بهشت و دوزخ آن عقده گشاىما را نگذارد که درآییم زپاىتا کى بود این گرگ ر بایى، بنماىسر پنجه دشمن افکن اى شیر خداىحافظ شیرازى در این اشعار به پیروى از احادیث معتبر و روایتهاى متواتر، امام على(ع) را «ساقى کوثر»، «کننده در خیبر»، «سرچشمه فیض حقّ»، «ولىِّ عهدِ رسول(ص)»، «امامِ انس و جنّ»، «پس از محمّد(ص) از همه برتر و افضل»، «قسّام بهشت و دوزخ»، «شیر خدا» و بالاخره، «به قول پاک رسول(ص) تنها امام اسلام پس از احمدِ مختار(ص)» مى داند.البته متاسفانه احتمال منسوب بودن بسیاری ازین ابیات به حافظ بیشتر از حتمی بودن سرایش آنان به وسیله اوست!اینک که با اشعار لسان الغیب شیرازى گلگشت دلنوازمان در دیوانهاى چهار شاعر بزرگ (ارکان اربعه شعر فارسى) به پایان رسید، بر مى گردیم و غدیر خم را در آثار شاعران دیگر پى مى گیریم. در این نوشته از سده چهارم هجرى آغاز مى کنیم و قرن به قرن تا سده چهاردهم پیش مى رویم .قرن چهارم
غدیر
1ـ کسایى مروزى، ابوالحسن مجد الدین (متولّد 341ق):مدحت کن و بستاى کسى را که پیمبربستود و ثنا کرد و بدو داد همه کارآن کیست بدین حال، که بوده است و که باشدجز شیر خداوندِ جهان، حیدر کرّار؟این دین هُدى را به مَثَل دایره اى دانپیغمبر ما مرکز و حیدر، خط پرگارعلم همه عالم به على داد پیمبرچون ابر بهارى که دهد سیل به گلزار حکیم کسایى که تخلّص شاعرانه اش را از حدیث کساء برگرفته است در مدح مولا على(ع) قصیده بلندى دارد که با این بیت شروع مى شود:فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین**فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاکدینفضل آن کس کز پیمبر بگذرى فاضلتر اوست**فضل آن رکن مسلمانى، امام المتّقینو در ادامه مى گوید:اى نواصب، گر ندانى فضل سرّ ذوالجلال**آیت «قُربى» نگه کن و آنِ «اصحاب الیمین»«قل تعالوا ندع» بر خوان، ور ندانى گوش دار**لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا «کاذبین»«لافتى الاّ على» برخوان و تفسیرش بدان**یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین؟آن نبى، وز انبیا کس نى به علم او را نظیر**وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل او را قرینآن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع**وین امام امّت آمد وز همه امّت گزینکسایى مروزى، ممدوح و برگزیده خدا و رسولش را با تصریح به آیه «مودّتِ قربى» و آیه «مباهله» و سوره «هل اتى» مى ستاید و آن حضرت را «رکن مسلمانى»، «ولىِّ بى مانند» و «سرّ ذوالجلال» مى داند و «امیرالمؤمنین»، «امام المتّقین»، «امام امّت»، «برگزیده امّت» توصیف مى کند و با صراحت مى گوید که پیامبر(ص) او را ثنا کرد و ستود و همه کارها را به او سپرد.2ـ دقیقى طوسى، ابو منصور محمّد بن احمد (م341هـ):کیوس وار بگیرد همى به چشم آلوس(کیوس نام برادر انوشیروان است و "چشم آلوس یعنی با گوشه چشم نگاه کردن)بسان فرّخ شهبا امیر روز غدیرپر واضح است که مراد از «امیر روز غدیر» امیرمؤمنان على(ع) است و تا آنجا که ما تفحّص کردیم توان گفت که این بیت دقیقى، قدیمترین شعرى است که با صراحت تمام از روز غدیر سخن گفته است. معنی بیت احتمالا  این است که با گوشه چشم مانند برادر انوشیروان که فاتح بود ، سرزمین ها را فتح کند یا همانگونه که سربلندی امیر غدیر را فرا می گیرد.قرن پنجم3ـ منوچهرى دامغانى (م432هـ):آهنى در کف، چون مرد غدیرخمبه کَتِف باز فکنده سر هر دو کُمدر لغت نامه دهخدا، زیر مدخل «غدیرخم» به همین بیت از منوچهرى استشهاد شده است
غدیر
و مصحّح دیوان، آقاى دبیر سیاقى نیز نوشته است: «ظاهراً [!] مراد حضرت امیرالمؤمنین على(ع) است.»،با عنایت به بیت مورد بحث، یکى از پژوهشگران نوشته است: «ظاهراً نخستین شعرى که در آن، نامِ غدیرخم آمده، از منوچهرى دامغانى باشد».  امّا چنانکه پیش از این آوردیم معلوم شد که یک قرن پیش از منوچهرى، دقیقى طوسى از «امیر روز غدیر» نام برده بود. دیگر اینکه منوچهرى دامغانى یادکرد دیگرى نیز از غدیرخم دارد و با بهره جستن از صنعت ایهام التناسب مى گوید:کس را خداى، بى هنرى مرتبت ندادبیهوده هیچ سیل نیاید سوىِ غدیرباشد همو بزرگ و چنو روزِ او بزرگباشد شقى حقیر و چنو روزِ او حقیر4ـ ناصر خسرو قبادیانى (394ـ481ق):شرف مرد به هنگام پدید آید از او**چون پدید آمد تشریف على روز غدیربر سر خلق مر او را چو وصى کرد نبى**این، به اندوه در افتاد از او، آن به زحیرحسد آمد همگان را ز چنان کار از او**برمیدند و رمیده شود از شیر، حمیراو سزاید که وصى بود نبى را در خلق**که برادرش بُد و بِنْ عم و داماد و وزیرو در ادامه مى سراید:اى که بر خیره همى دعوى بیهوده کنى**که فلان بودت از یاران، دیرینه و پیرشرف مرد به علم است، شرف نیست به سال**چه درآیى سخن یافه همى خیره بخیر؟یافت احمد(ص) به چهل سال مکانى که نیافت**به نود سال براهیم(ع)، از آن عشر عشیرعلى آن یافت ز تشریف که در روز غدیر**شد چو خورشید درخشنده در آفاق، شهیرناصر خسرو به واسطه شیعه بودن در مدح حضرت امیر اشعار فراوانی دارد که ما به همین بسنده کردیم.5ـ ابوالمفاخر رازى (م511ق):بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدناشگ زلیخا بریخت یوسف گل پیرهناین بیت مطلع قصیده پرآوازه اى است که رازى در مدح حضرت امام رضا(ع) سروده که شاعرانِ پس از او به استقبال آن رفته اند، ابوالمفاخر رازى در ضمن آن گوید:کرده زِخارا خمیر همچو امیر غدیراز کف پیر فطیر، پشت تنور دمن ادامه دارد..





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 875]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن