تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797160745




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كوهها با هم‌اند و تنهايند


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كوهها با هم‌اند و تنهايند


منوچهري كه منظره‌اي از چنين شبي را مجسم مي‌كند، از خورشيد، به عنوان «دزدي خون‌آلود» تعبير مي‌كند، آنجا كه مي گويد:

شبي گيسو فروهشته به دامن

پلاسين معجر و قيرينه كرزن

شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريك

چو بيژن در ميان چاه او من

به كردار زني زنگي كه هر شب

بزايد كودكي بلغاري آن زن

كنون شويش بمرد و گشت فرتوت

وز آن فرزند زادن شد سترون

و طلوع صبح را اين طور وصف مي‌كند:

سر از البرز برزد قرص خورشيد

چو خون‌آلوده دزدي سر ز مكمن

و اين بدبينانه‌ترين تعبيري است در باب خورشيد ـ ايزد نور و مهرباني (= مهر ـ ميترا): دزد سرگردنه خون‌آلود! منوچهري بايد از ايزد مهر و عشق و دوستي عذرخواهي كند ‌ و از پيغمبر دزدان نيز هم. همچنان شاعر ديگري كه از احوال و خستگي و نوميدي به تنگ آمده و اصولاً از زندگي خسته شده و تكرار سال و ماه و هفته و روز و شب را بي‌حاصل فرض كرده، زبان به شكوه گشوده، خطاب به خداوند گويد:

يارب، تا كي بهار و دي خواهد بود؟

وين گردش سال پي ز پي خواهد بود؟

اين شام سياه، كي سحر خواهد شد؟

و آن روز قيامت تو كي خواهد بود؟

همه اينها هست؛ ولي آنها كه واقع‌بين بوده‌اند، اصل حيات را بر چهار ركن آب و باد و خاك و آتش نهاده‌اند؛ چندان كه به مقام پرستش ايزد آب (= آناهيتا)، و خاك(= زمين، گي، گيو) و آتش(= مهر، ميترا) و بالاخره باد (= واذ، ايواذ، عيوَض) پرداخته‌اند و هركدام براي خود دلائلي بر ارجحيت يكي از اين مظاهر طبيعت داشته‌اند كه من فصلي مفصل در كتاب «ماه و خورشيد فلك» براي آن آورده‌ام و جاي بحث آن در اينجا نيست. تنها خواستم به مقام كوه در عالم حيات اشاره كرده باشم.

و اگر از من مي‌شنويد، اين «باد» ازهمه عناصر مهمتر است؛ چه، مي‌شود سه روز بي‌آب زندگي كرد و يك هفته گرسنه ماند و يك تابستان بدون آتش زيست، و بعد از صد سال هم زير خاك نرفت و خاك نشد؛ ولي نمي‌شود بيش از چهار پنج دقيقه نفس نكشيد. حرف خواجو كرماني درست است كه مي‌گفت:

پيش صاحبنظران ملك سليمان باد است

بلكه آن است سليمان كه زملك آزاد است

اين كه گويند كه بر آب نهاده است جهان

شنواي خواجه ـ كه بنياد جهان برباد است

خوب، چرا اين حرفها را من در اين مقاله به زبان قلم آوردم؟ براي اين است كه مي‌خواهم ياد كنم از يك قصيده زيباي كم‌نظير كه يك استاد بزرگ قصيده‌سراي معاصر، يعني «اديب برومند» كه همين روزها ساخته در وصف كوههاي ايران.

اول عرض كنم كه ـ همان طور كه من چند جاي ديگر پيش از اين نوشته‌ام ـ اگر دو سه تن نبودند، دو سه چيز در شعر فارسي فراموش مي‌شد و كنار گذاشته مي‌شد؛ چون عصراتم و روزگار كمپيوتر و اينترنت و انقلاب كنار گذاشتن كاغذ ادب فارسي آن را بر نمي‌تافت. از اين دو يكي «شعر نو» است كه با نيما شروع مي‌شود، و اگر توللي «بلم در كارون» نرانده بود، و همشهري عطار، كدكني «به كجا چنين شتابان» اشعار را راهنمايي و رانندگي نكرده بود، و اگر سهراب سپهري «اهل كاشان» نيامده بود و اگر فريدون مشيري از «تفنگش را به زمين نگذاشته بود»، و اگر اخوان مشهدي نمي‌گفت: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است...» كسي گمان نمي‌كرد كه شعري هم به نام شعر نو دوام بياورد.1 آري، اگر اينها و دو سه تاي ديگر نبودند و نهال شعر نو را آب نمي‌دادند، همان روزها كه مرحوم نيما تخم شعر نو را در جنگل‌هاي مازندران پراكند، در زير سايه‌هاي تنومند گياهان جنگلي، اين نهال نوپا نيز هرگز رشد نمي‌كرد و در همان‌جا به خاك فرو مي‌رفت.

مورد دوم، در شعر فارسي، «قصيده» است؛ شعري بلند و طولاني با مضمونهايي كه تنها در عصر غزنوي و سلجوقي و مغول مي‌توانست اظهار حياتي كند، اما بسا بود كه به بوته فراموشي درافتد، اگر نبودند قصيده‌سراياني مثل طالب آملي وگوينده:

جهان بگشتم و دردا كه هيچ شهر و ديار

نديدمي كه فروشند بخت در بازار

و منجنيق فلك، سنگ فتنه مي‌بارد

من ابلهانه گريزم در آبگينه حصار

و يا همين ملك‌الشعراي بهار گوينده «قصيده دماونديه»، و يا قصيده تجليليه از نادرشاه در فتح دهلي:

دو چيز است شايسته نزديك من:

رفيق جوان و رحيق كهن

رفيق جوان غم زدايد ز دل

رحيق كهن روح بخشد به تن

من در باب انواع شعر، نظر خودم را يك جاي ديگر، در مقدمه‌اي كه بر كتاب «ديوان توران» خانم شهرياري زرتشتي كرماني نوشته‌ام، بيان كرده‌ام و اينجا جاي تكرار آن نيست. تنها در مورد رباعي، من نظر خاصي دارم كه در همان‌جا بدان اشاره كرده‌ام كه آنها كه رباعي‌گويي مي‌كنند، اگر دلشان خواست، بخوانند؛ ولي به هر حال انواع شعر فارسي ـ كه قصيده هم يك نمونه مهم آن است ـ سخن بسيار است و اينجا فقط گذرا از آن گذشتيم.

حالا كه كمي به مقصود نزديك شدم، به اصل مطلب بپردازم: من هميشه فكر مي‌كردم ديگر جنازه پرطول و عرض قصيده بعد از بهار بار ديگر به گور رفته بود، اگر پديد نيامده بود شاعري مثل اديب برومند كه تخصص دارد در قصيده‌سرايي، و براي مضامين روز و مباحث مورد گفتگوي جامعه قرن بيست و يكم را با كمال استادي و در لطيف‌ترين كلمات و متلائم‌ترين بحرها و سبكها توانسته قصايدي بسازد كه آخرين افكار مورد اعتناي بشر قرن بيستم را در آن بگنجاند. و البته قصايد او عموماً از روحيه ملي و طبيعت ناسيوناليستي ـ در جنبه‌هاي مثبت آن ـ هرگز خالي نيست؛ مسائلي كه كم و بيش در قرن بيستم و بعد از آن مورد گفتگوهاي مخالف و موافق قرار گرفته و مي‌گيرد.

در مقياس كوچكتري، حرف ناتاليا جينز بورگ ايتاليايي را در اين مورد مي‌توان تكرار كرد، آنجا كه در تمجيد از رمان «صدسال تنهايي» گابريل گارسيا ماركز2 گفته است: «... صدسال تنهايي را خواندم. مدتها بود اين چنين تحت تأثير كتابي واقع نشده بودم. اگر حقيقت داشته باشد كه مي‌گويند: رُمان مرده است، و يا در حال احتضار است، پس همگي از جاي برخيزيم و به اين آخرين رمان سلام بگوييم...»3 مخلص پاريزي هم مثل بسياري از دوستان تصور مي‌كردم، دوران قصيده‌سرايي به سبك اميرمعزي و فرخي سيستاني به سررسيده، و به قول همان فرخي سيستاني:

فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر

سخن نو آر، كه نو را حلاوتي است دگر

فسانه كهن و كارنامه به دروغ

به كار نايد ـ رو در دروغ رنج مير

حداقل اين بود كه فكر مي‌كرديم دوران قصيده‌سرايي با مرگ بهار و يا اديب‌الممالك فراهاني پايان يافته است، و اينك با خواندن قصايد بديع آقاي اديب برومند با مضامين جديد، بايد حرف ناتاليا را تكرار كنيم و «برخيزيم و به اين آخرين مجموعه قصيده سلام بگوييم...»

اينك كه يادواره‌اي در بزرگداشت هشتاد ـ نود سالگي اديب برومند با مقالات و اشعار دوستان و ارادتمندان او به چاپ مي‌رسد، مخلص پاريزي نيز خود را در جمع هواداران اديب، ناخوانده فراخوانده، اين سطور را در بزرگداشت او به رشته تحرير مي‌آورم و چه بهتر آن مقاله آراسته شود به اين «قصيده كوهستانيه» اديب برومند كه جزء شاهكارهاي ادب فارسي امروز است، و يكي از همان قصايدي است كه گفتم در قرن بيست و يكم و عصر كمپيوتر و اينترنت، قصيده‌سرايي به سبك انوري و فرخي سيستاني را توجيه مي‌كند.

ادامه دارد

پي‌نوشتها:

1ـ و اين هم از موقع‌نشناسي مخلص پاريزي است كه در يادواره‌اي كه به افتخار استاد اديب برومند ـ قصيده‌سراي نامدارـ تهيه مي‌شود و پول مخارجش را ديگران مي‌دهند، اين بنده ناتوان از پديده شعر نو تلويحاً دفاع مي‌كند، و حال آنكه عموماً اهل ادب مي‌دانند كه اديب برومند با بعض گفته‌ها كه به نام شعر نو منتشر مي‌شود، اگر نه در حكم «كارد و پنير»، بل در مقام عسل و خربزه گرگاب است! كار من براساس آن فلسفه چيني است كه مي‌گويد: «آتشبازي، كار دلپذيري است، به شرط آنكه در خانه همسايه باشد!»

2ـ كتاب رمان صدسال تنهايي را سالها قبل بهمن فرزانه ترجمه كرده و در جزء انتشارات اميركبير به چاپ رسيده است. من عنوان يكي از مقالات خبر خود را از اسم همين كتاب گرفته، و مارچوبه را به شكل مار آورده‌ام و در اطلاعات به چاپ رسيده است.

3ـ مقاله حسن گل محمدي، مجله شهروند تورنتو، شماره 1385، ص80





يکشنبه|ا|14|ا|آبان|ا|1391





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن