تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):در انسان پاره گوشتى است كه اگر آن سالم و درست باشد، ديگر اعضاى بدنش هم با آن سا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796826983




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زن ها و نیاز به ارزشمند بودن


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: «زن ها خيلي نازک نارنجي و زودرنج هستندـ با کوچکترين چيزي از هم مي پاشند.» «زن ها فقط احساس دارند. از تفکر و منطق و اينطور حرف ها خبري در آن ها نيست.به همين دليل سريعاً به همه چيز واکنش نشان مي دهند.» «زندگي با زن ها مثل يک ملودرام احساساتي است.» اين يکي از باورهاي غلطي است که براستي مرا آزار مي دهد. زيرا يکي از زيباترين ويژگي هاي ما زن ها را مغرضانه بد و منفي جلوه مي دهد.اين قابليت که حس کنيم و احساس داشته باشيم و اين احساسات را هم نشان دهيم و ابراز کنيم.اين باور غلط اين ويژگي مثبت ما زن ها را که موهبتي محسوب مي شود،نقطه ضعفي مهلک معرفي مي کند و به نوبه ي خود بر اين باور غلط بنا شده است که نشان دادن احساسات کيفيتي ضعيف تر و ناخواستني تر از پنهان کردن احساسات مي باشد.البته اين درست همان پيامي است که اغلب مردها در کودکي و هنگامي که پسربچه هاي کوچکي بيش نبودند، دريافت کرده اند:اينکه گريه نکردن، مردانه تر و بهتر از گريه کردن است، خشن و قوي بودن بهتر از ترسو بودن است، و مستقل بودن بهتر از نيازمند بودن است. به عقيده من زندگي مردها تماماً صرف اين مي شود که از اين شرطي شدن اجتماعي رهايي و التيام يابند.شرطي شدني که متأسفانه در تمام طول عمر آن ها را از اين موهبت و هديه الهي که حس کنند و احساسات خود را نشان دهند، محروم ساخته است.يکي از عواقب و پي آمدهاي ناخوشايند اين واقعه آن است که مردها اغلب احساساتي بودن را که از ممنوعه هاي خودشان بوده است و حال ديگر بخشي از خويشتن گمشده و از دست رفته شان را تشکيل مي دهد روي زن ها فرافکني کرده و آن را در آنها تقبيح مي کنند و مي کوبند.گويي در سطحي ناخودآگاه اين تنها روشي است که ارتباط خود را با اين بخش از دست رفته از وجودشان حفظ کنند.بدين معنا که آن را در ديگري شناسايي کرده به طرز مشابهي که درخودشان سرکوب شده است آن را در اونيز سرکوب کنند.نتيجه آن که مردها اغلب احساسات طبيعي زن ها را به غلط ضعف نفس تلقي مي کنند و توانايي ما در حس کردن و احساس داشتن را به زياده روي احساسي و سرانجام ابراز احساسات در ما را نشانه ي از هم پاشيدگي روحي و رواني ما مي دانند. باور غلط:زن ها زيادي احساساتي هستند. واقعيت: زن ها با احساسات خود در تماس هستند. بار ديگر يادآوري مي کنم که زن هايي نيز وجود دارند (مانند برخي از مردها)که فاقد تعادل احساسي و عاطفي اند و احساسات شان از کنترل خودشان خارج است.در اين جا منظور ما زن معمولي، طبيعي و سالم است که عميقاً احساس مي کند و احساساتش را نيز ابراز مي کند.اشتباهي که مردان مرتکب مي شوند آن است که زن هايي را که با احساساتشان در تماس هستند زياده از حد احساسي معرفي مي کنند. منظور مردها از «زيادي احساساتي» چيست؟ به عقيده ي من مبدأ مختصات يا به عبارتي ملاک و معيار آن ها در اين رابطه مقدار احساساتي است که براي يک مرد مجاز و طبيعي محسوب مي شود.گويي که مردها واجد يک دماسنج نامرئي هستند که احساسات را اندازه مي گيرد.و درجه ي اندازه گيري اين دستگاه نيز نقطه ي مشخصي است که آن را نقطه ي «نرمال» يا طبيعي در نظر گرفته اند.مردها حق دارند غمگين باشند، اما نه خيلي.گريه کردن مسلماً بالاي اين نقطه قرار مي گيرد. مي توانند بترسند، اما نه خيلي زياد. وحشت کردن مسلماً به طور مطلق پذيرفته نيست.خشم براي مردان طبيعي محسوب مي شود.زيرا احساسي مردانه و در مواردي نيز جاهل مآبانه محسوب مي شود که براي بعضي از مردها خوشايند نيز هست و نقطه مقابل ضعيف بودن و ترسو بودن است.نياز داشتن و تنهايي از سويي ديگر آسيب پذيري محسوب مي شوند و بايد مراقب شان بود.البته در اينجا اندکي کلي گويي کرده و تعميم داده ام.اما احتمالاً متوجه منظورم شده ايد: مردها احساسات زن ها را براساس استانداردهاي خود مي سنجند مبني بر اينکه براي مردها چه چيزي طبيعي است و چه چيزي غيرطبيعي محسوب مي شود، لذا بر طبق اين استاندارها زن ها ظاهراً بيش از حد احساساتي ارزيابي مي شوند. دليل ديگري نيز وجود دارد که چرا از چشم مردها ابراز احساسات و عواطف درزن ها نشانه اي از ضعف و بي ثباتي تلقي مي شود. از آن جا که زن ها احساسات و عواطف را از بقيه ي زندگي خود جدا نکرده اند، لذا اينگونه به نظر مي رسد که کنترل احساسات وعواطف خود را در دست ندارند. همانگونه که از فصل (1) نيز به ياد داريد، عشق واحساسات براي زن ها اولويت اول محسوب شده و به رغم مردها که تنها يک اتاق از دايره ي خودآگاهي آنان به عشق اختصاص داده شده است تمام اتاق هاي ذهن زن به عشق و احساسات نيز اختصاص يافته است.از ديد يک زن چنانچه چيزي در يک اتاق از خانه ي ذهن و دايره ي خودآگاهي او جاي نداشته باشد،در کل خانه نيز وجود ندارد.ما زن ها هميشه اول يک همسر، نامزد و معشوق هستيم، بعد يک مدير، دوست يا همکار. اين در حالي است که مردها مي توانند بسادگي از اتاق عشق خارج شوند و چنانچه با مشکلي مواجه شدند، کليدي در مغز خود را روشن کنند و به يکباره به يک حسابدار، دندانپزشک يا برنامه ريز کامپيوتر تبديل شوند. از آنجا که مغز مردها چنين پارتيشن بندي شده است لذا ساده تر مي توانند احساسات خود را بلوکه کنند. در حالي که براي زن ها به مراتب مشکل تر است که بتوانند عواطف را در خود خاموش کنند و به دنبال کار خود بروند گويي که اصلاً چيزي اتفاق نيافتاده است. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: تنها به اين دليل که زن ها به سهولت و سرعت مردها نمي توانند احساسات خود را خاموش کنند،لزوماً به اين معنا نيست که احساسات شان افراطي و زيادي است. زن ها توجه، نزديکي و مؤانست زيادي با ديگران و دنياي پيرامون خود دارند. ما در مقايسه با مردها، چه به لحاظ فيزيکي و چه روحي، احساسي عاطفي و نيز روان، حساس تر هستيم. اما حساس بودن يک نقطه ضعف نيست، بلکه يک موهبت و هديه محسوب مي شود. به عقيده ي من يکي از دلايل اينکه خالق هستي انسان ها را از دو جنس مختلف آفريده است آن است که اين دو مي توانند چيزهاي بسياري را به يکديگر بياموزند.زن ها مي توانند از مردها تمرکز بالاتر و قوي تر، حضور در دنيا از موضع قدرت و توانمندي و نيز بسياري چيزهاي ديگر را بياموزند.مردها نيز به نوبه ي خود مي توانند درس هاي گرانبهايي درباره ي احساسات و گرانقدر دانستن آنها بياموزند. برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (5)عبارتند از اين که: *مردها از باور غلط (5) به عنوان بهانه اي براي ناديده گرفتن يا کم اهميت جلوه دادن احساسات زن ها استفاده مي کنند. مريديت و شوهرش تام تصميم مي گيرند تا براي صرف شام يکديگر را در يکي از رستوران هاي محله شان ملاقات کنند.تام اخيراً سخت روي پروژه اي مشغول کار بوده و اين اواخر اصلاً وقت استراحت نداشته است. از اين رو پس از سفارش غذا، شروع به صحبت درباره ي وقايع آن روز مي کنند. مريديت مي پرسد:«خب پروژه چطور پيش مي ره؟» تام پاسخ مي دهد: «افتضاح، فکر نمي کنم بتونم اين همه استرس رو تحمل کنم.» «به من بگو مشکل چيه. شايد بتونم به ات کمک کنم راه حلي پيدا کني.» تام به مسخره پاسخ مي دهد:«جدي؟ باشه، حتماً.تو مي خواي مشکلاتم رو برام حل کني؟!» «تام، من فقط مي خوام کمکت کنم.» «لازم نکرده، تو مي خواي تو کارم دخالت کني.» مريديت مي رنجد واشکهايش سرازير مي شوند:تام، مجبور نيستي اينطور بامن حرف بزني. واقعاً منو مي رنجوني.» تام با صدايي بلند پاسخ مي دهد:«اُه، خداي من، خيلي احساساتي هستي. آدم اصلاً نمي تونه با تو حرف بزنه.» در اينجا چه اتفاقي مي افتد؟ تام که به طور معمول مردي ملايم و مهربان است در اينجا با همسرش خيلي مؤدبانه و محترمانه صحبت نمي کند. شايد فشار زيادي را از ناحيه ي شغل خود تحمل مي کند وعصبي است، اما اين دليل نمي شود آن را روي همسرش خالي کند. خود او نيز اين موضوع را مي داند. لذا هنگامي که مريديت شروع مي کند به گريه کردن، خود تام نيز پشيمان شده بسيار ناراحت مي شود.اما از آنجا که مغرور است دوست ندارد به خود يا به همسرش اعتراف کند که اشتباه کرده و رفتارش با او بد بوده است. در عوض چه کار مي کند. موضوع را تحريف مي کند و مريديت را مقصر مي داند. آن هم به اين دليل که زياده از حد احساساتي و زودرنج است. به خود مي گويد:«اگر اينقدر آسيب پذير و نازک نارنجي نبود، آنقدر از گفته هاي تام ناراحت نمي شد.» آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: مردها اغلب زن ها را متهم مي کنند که زياده از حد احساساتي هستند، به اين دليل که مسئوليت گفتار يا رفتار نامهربانانه و احياناً خشونت آميز خود را نپذيرند. اين الگوي رفتاري در مردها چنان رايج و مرسوم است که اغلب خوانندگان زن حتماً پيش خودشان مي گويند:«صدها بار اين اتفاق را تجربه کرده ام!» مردان عزيز:چنانچه با خودتان صادق باشيد، اذعان خواهيد کرد که شما نيز براي اين گونه رفتارها با زن زندگي تان احساس گناه مي کنيد.بدين معنا که به ناگهان متوجه مي شويد چيزي گفته يا کاري کرده ايد که نامزد/همسر خود را رنجانده ايد و سپس به جاي آنکه عذرخواهي کنيد يا احساسات او را تيمار کنيد او را متهم مي کنيد که زياده از حد نازک نارنجي، احساساتي و يا زودرنج شده است.شما از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي ناديده گرفتن احساسات نامزد/همسرتان و نيز فرار از احساس گناه يا پشيماني خودتان استفاده مي کنيد. *مردها از اين باور غلط به عنوان روشي براي لاپوشاني احساس ضعف خود استفاده مي کنند. ليندا کنار شوهرش در بستر دراز کشيده است و ترس ها و نگراني هايش را در خصوص مادر پيرش با شوهرش در ميان مي گذارد. او از اين ناراحت است که ممکن است مجبور شوند مادرش را در خانه ي سالمندان بگذارند.در حالي که بازوي شوهرش هوارد را سفت گرفته است و اشک گونه هايش را خيس کرده است صحبت تلفني اي را که امروز صبح با مادرش داشته است بازگو مي کند:«مادرم به من التماس مي کرد که او را به خانه ي سالمندان نبريم. من برايش توضيح دادم که او به مراقبت تمام وقت نياز دارده و اين ممکن نيست، مگر آن که در جايي باشه که تحت نظارت دقيق و داراي تجهيزات وتسهيلات ويژه باشه. اما او اصلاً گوش نمي کردو مي گفت که خيلي ترسيده است... احساس گناه مي کنم.» هوارد به درد دل هاي همسرش گوش مي کند و نمي داند به او چه بگويد. مي خواهد او را تسلي دهد، اما راه حلي براي مشکل او پيدا نمي کند. به او مي گويد» «ليندا بايد سعي کني به خودت مسلط باشي. نبايد اجازه بدي اينجوري از هم بپاشي.» ليندا با هق هق مي گويد:«دست خودم نيست. خيلي ناراحت کننده است که مادر تا اين حد غمگين باشه.» هوارد مي گويد:«وضع را از آنچه هست، بدتر نکن خيلي داري احساساتي مي شي.» «احساساتي؟ چطور مي توني اينقدر سرد و سنگدل بشي. من دارم از خانه ي سالمندان صحبت مي کنم. جايي که مادرم بايد تا آخر عمرش اونجا تنها بمونه تا زماني که بميره.» اين را مي گويد و از بستر بيرون مي آيد و به دستشويي مي رود تا آنجا به تنهايي گريه کند. در اين داستان چه اتفاقي افتاده است؟ هوارد در ارائه راه حل براي حل مشکل همسرش احساس عجز و درماندگي مي کند. نمي داند به او چه بگويد. در حالي که آن جا نشسته است و به گريه کردن همسرش گوش مي کند. احساس مي کند کاري از دستش برنمي آيد. سرخورده و ناتوان، سعي مي کند کاري کند تا ليندا احساساتش را خاموش کند و دست آخر هم او را متهم مي کند که زيادي احساساتي شده است و واکنش او افراطي است تا از رويارويي با احساس درماندگي و ناتواني خودش سرباز بزند. اجتماع به مردها چنين آموزش مي دهد که ارزش آن ها در گرو توانايي ها، دستيابي ها و موفقيت هاي شان است.اين شرطي شدن مردها را راه حل مدار بار مي آورد. آن ها دوست دارند مشکلات را حل و خرابي ها را درست کنند. اما در قلمرو دنياي احساسات اين کار همواره امکان پذير نيست. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: هنگامي که مردها با احساسات بد کسي که دوستش دارند رو به رو مي شوند و کاري از دست شان برنمي آيد تا براي خوشحالي او انجام دهند احساس ناتواني و شکست مي کنند.سپس براي پوشاندن اين احساس شکست، زن ها را به اين اتهام که زيادي احساساتي هستند سرزنش مي کنند. همان احساساتي که به آن ها احساس ضعف و ناتواني داده است. هر بار که اين الگو را براي مردان توضيح مي دهم، براستي متعجب مي شوند و احساس خلاصي و راحتي مي کنند.زيرا خودشان نيز براستي نمي فهمند که چرا تا به اين حد نسبت به ناراحتي يا ترس نامزد/همسرشان از خود واکنش نشان مي دهند، ساکت مي شوند، مأيوس و سرخورده مي گردند، تحريک پذير، ناراحت يا حتي عصباني مي شوند.يکبار مردي براي من اعتراف کرد: «هر بار که همسرم حالت عاطفي مي گيرد و آسيب پذير مي شود، ناراحت و ناراحت تر مي شوم.خودم نيز از اين عکس العمل خود احساس بسيار بدي دارم. اما دست خودم نيست. حق با شماست. اين به آن دليل است که او را دوست دارم و نمي خواهم ناراحتي اش را ببينم و در عين حال کاري از دستم برنمي آيد تا برايش انجام دهم. واقعيت مربوط به باور غلط (5) بيشتر زن ها زيادي احساساتي نيستند.بلکه فقط احساساتي هستند!مردها هم همينطور.اما نمي توانند به راحتي احساسات خود را نشان دهند يا ابراز کنند.حقيقت آن است که شما مردها به همين دليل ما زن ها را بسيار دوست داريد. همين حساس بودن، احساساتي بودن و توانايي حس کردن ما دليل آن است.زيرا همين احساساتي بودن ماست که به ما امکان مي دهد شما را بپرستيم و احساساتي چنين خوب را در شما توليد کنيم! باور غلط (6) زن هاي قوي نيازي به توجه و مراقبت ندارند. «زن هايي که خيلي قوي و مستقل و موفق هستند نيازي به مردها ندارند و بهتر است که تنها زندگي کنند.» «او خيلي قوي است.از پس هر چيز برمي آيد.» «زن هاي مستقل نيازي به شوهر ندارند.» به تازگي در يک اردوي مراقبه و تمرکز ذهني،زني از آشنايان خود را ديدم که به طورغيررسمي چندين بار با هم ملاقات کرده بوديم.جوليان وکيلي موفق و زني چشمگير بود.او اعتماد به نفس و جذبه ي زيادي داشت، به طور مرتب هر چند وقت يک بار در برابر شنوندگان زيادي سخنراني مي کرد.از من پرسيد که در حال حاضر مشغول چه کاري هستم و من گفتم مشغول نوشتن اين مقاله هستم.ناگهان چشمانش برق زدند و با هيجان بازويم را گرفت و گفت:«نکته ي مهمي است که بايد در اين کتاب حتماً به مردها بگويي. تنها به اين دليل که زني در کار و شغل خود موفق است به اين معنا نيست که به شوهر، محبت، توجه و مراقبت نيازي ندارد.هر چند که اينطور نيز به نظر نرسد.» از اوتشکر کردم وهنگامي که مي خواستم از او خداحافظ کنم، صدا زد:«باربارا!!يه چيز ديگه. هر وقت که کتاب چاپ شد به من زنگ بزن و خبر بده. مي خوام يک نسخه ي آن را به شوهرم بدهم. او فکر مي کند من(سوپر زن) هستم!؟» درحين تحقيقات براي نوشتن اين کتاب بارها و بارها از زنان زيادي جملاتي شنيده ام که به تصوير کشنده ي باور غلط (6) مي باشند: نامزدم نمي فهمد که به رغم اين که زن قوي و مستقلي هستم همچنان به آسايش خاطر و مهرباني نياز دارم. بسياري از اوقات قوي و شجاع ظاهر مي شوم،به طوري که او فکر مي کند از عهده ي هر چيز برمي آيم.اما در واقع اينطور نيست و گاهي اوقات نيز به کمي همدردي، همدلي و مراقبت احتياج دارم.» «هر بار که شوهرم مي گويد:"تو خيلي قوي هستي.مطمئنم از عهده اش برمي آيي." احساس مي کنم که مي خواهد نيازهايم را ناديده بگيرد. ممکن است قوي باشم، اما هنوز دوست دارم که مردي از من محافظت کند.» «تنها به اين دليل که قوي و توانا هستم به اين معنا نيست که دوست ندارم گاهي اوقات نيز کسي مثل بچه ها از من محافظت و مراقبت کند. هنگامي که مردي تلاش مي کند از من مواظبت کند، احساس محبوب بودن و زنانگي مي کنم.» «گر چه به لحاظ مادي و اقتصادي مستقل هستم و شغلم را جدي مي گيرم، اما اين به آن معنا نيست که ظريف و مهربان نيستم و هيچ گونه نيازي هم به کسي يا چيزي ندارم.زيرا بسيار ظريف هستم و نيازهاي زيادي هم دارم وقتي به خانه مي رسم و مي خواهم با شوهرم باشم، دوست ندارم آن زن جدي و خشني باشم که از ساعت نه تا پنج بعد از ظهر بودم. دوست دارم اين وقت ها مواضعم را ترک کنم، همه چيز را رها کنم و کسي باشد که مرا دوست بدارد و به من آسايش خاطر و آرامش خيال بدهد.» به تجربه دريافته ام که مردها به اشتباه چنين فکر مي کنند که دو نوع زن در دنيا وجود دارد.نوع اول که آسيب پذير، ظريف و لطيف و وابسته هستند و بايد از آنها مراقبت و مواظبت شود و يک نوع ديگر که قوي، توانمند و قابل است، بنابراين نياز به مراقبت و مواظبت ندارند.لذا هرگاه مردي نامزد/همسري دارد که به عنوان مثال شغلي آبرومند و با نفوذ دارد يا پويا و منظم و مستقل است، بيشتر توانايي ها و اعتماد به نفس او را به اشتباه به حساب اين مي گذارند که نياز ندارد کسي از او مواظبت و مراقبت کند و اين که نيازي نيست نگران او باشند. باور غلط:زن هاي قوي و مستقل نياز به توجه و مراقبت ندارند. واقعيت:تنها به اين دليل که زن ها قوي و مستقل هستند، لزوماً به اين معنا نيست که نياز به حمايت و مراقبت ندارند. اشتباهي که مردان مرتکب مي شوند اين است که قدرت و توانايي را با خودکفايي اشتباه مي گيرند. صرف اينکه زني قوي و با اعتماد به نفس است به اين معنا نيست که هيچ گونه نيازي ندارد.و اصلاً نيز به اين معنا نيست که به شخص توانمند و نيرومند ديگري نياز ندارد.به اين معنا نيز نيست که ما زن ها قوي و مستقل هرگز خسته، ترسيده، وحشت زده و بي رمق نمي شويم.در واقع بخشي از مشکل نيز همين است که ما زن ها در انجام مجموعه اي از وظايف و کارهاي مختلف بسيار توانمند و قوي نيز ظاهر مي شويم. مردها اين قابليت و توانايي را در ما مي بينند و تحسين مي کنند و سپس چنين نتيجه گيري مي کنند که به کمک آن ها نيازي نداريم.اما در واقع چنين نيست. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: صرف اينکه زن ها در يک يا چند مورد احساس توانايي و لياقت مي کنند و به کمکي احتياج ندارند به اين معنا نيست که هيچ گاه به کمک کسي احتياج پيدا نمي کنند. يکي از دوستانم داستاني برايم تعريف کرد که به خوبي مطلب فوق را به تصوير مي کشد.او و نامزدش به تازگي با يکديگر ازدواج کرده بودند. آنها در يک آپارتمان در طبقه ي سوم زندگي مي کردند و دوست من هربار که به خريد مي رفت بايد همه چيز را تا سه طبقه با خود بالا مي برد.اين دوستم از قضا ورزشکار بود و برايش مسئله اي نبود چندين بار پله ها را بالا و پايين برود. اما چندان نيز به اين کار علاقه مند نبود. يک روز پس از يک خريد حسابي و درحالي که دست هايش مملو از پاکت هاي پر و سنگين است،وارد خانه مي شود و همسرش را در حالي مي بيند که بر روي کاناپه لم داده است و مشغول تماشاي تلويزيون است. نفس نفس زنان مي گويد:«سلام عزيزم، مي توني کمک کن بقيه ي خريدها را بالا بياريم؟» همسرش با لبخندي به او نگاه مي کند و مي گويد:«مي دونم چقدر قوي هستي.چند ماهه که هميشه خودت تنهايي همه ي چيزها رو بالا مي آري. فقط الآن داري تنبلي مي کني!» «جدي مي گم.به کمکت احتياج دارم. صندوق عقب هنوز پر از خرت و پرته.» تام در حالي که حتي چشمهايش را نيز از تلويزيون برنگرفته است و در حالي که نشان مي دهد مزاحمتي ايجاد شده است مي گويد:«چت شده.هميشه خودت همه چيزها رو مي آوردي بالا.» دوستم بسيار عصباني مي شود و مي گويد:«صرف اينکه مي تونم همه چيز را خودم بار کنم به اين معنا نيست که هميشه بايد خودم به تنهايي اين کار رو بکنم و تو از انجام اين کار معاف هستي.»در اينجا تام هرگز خودخواه ياحتي بي ملاحظه نيز نبود، بلکه تنها به باور غلط (6) مبتلا بود. از آنجا که خود من نيز همواره زني مستقل، قوي و موفق بوده ام، همواره از اين باور غلط نيز در زندگي خودم رنج برده ام.در روابط قبلي ام همواره مردها فرض را بر اين مي گذاشتند که چون از عهده ي کارهاي بسياري به خوبي برمي آمدم، پس به کمک آن ها احتياجي نداشتم.به ياد دارم که يک روز از اين بابت در برابر نامزدم به زانو درآمدم و در حالي که گريه مي کردم، فهرستي از تمام نگراني هايم را به او ارائه دادم. در حالي که واقعاً برايش سؤال شده بود، به من مي خنديد و گفت:«باربارا، چطور مي توني از من انتظار داشته باشي حرف هاتو باور کنم.تو زن موفق سال هستي و از عهده ي هر کاري به تنهايي برمي آيي.» در حالي که هنوز گريه مي کردم به او گفتم:«اما الآن خيلي احساس آسيب پذيري و ضعيف بودن مي کنم و به کمک و حمايت تو احتياج دارم.» «دست بردار، تو مشکلات بزرگ تر از اين رو خودت به تنهاي حل کرده اي. اين ها که ديگه چيزي نيستند.نذار تو رو از پا در بيارن!» در مقابل رفتار او چه احساسي داشتم؟ همان احساسي که همه ي زن ها در اين مواقع دارند.اين که بايد تاوان قوي بودن و مستقل بودن خودمان را بدهيم. اين که حق نداريم تقاضاي کمک و حمايت کنيم آن هم تنها به اين دليل که بسياري از اوقات به کمکي احتياج ندارم و تنها در شرايط بسيار بسيار دشوار يا هنگامي که ديگر داريم ديوانه مي شويم حق تقاضاي کمک و ياري داريم! آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: مردان عزيز:گاهي اوقات ما زن ها دوست داريم شما به ما کمک کنيد، حتي اگر خودمان نيز به تنهايي قادر به انجام آن باشيم. در اين گونه مواقع، دوست داريم قدرت، توان، حمايت و مراقبت شما را حس کنيم، دوست داريم گاهي اوقات از ما بپرسيد:«چهکاري از دست من ساخته است؟» اين موجب مي شود احساس امنيت و ارزشمند بودن کنيم. گاهي اوقات نيز دوست داريم شما خودتان تشخيص دهيد که به کمک تان احتياج داريم حتي پيش از آن که از شما کمک خواسته باشيم. گاهي اوقات دوست داريم منتظر تقاضاي کمک از جانب ما نشويد. iranhalls.com




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1019]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن