واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: لامپ اضافه خاموش!
نکته ای در باب سیاه و سپید زندگی ای عزیز! همانا که در خاطرت گذرکند که چندین بلا که در جهان است اگر او قادر است که بر گیرد ، ارحم الراحمین کجا بود ؟ این اشکال از آن می افتد ترا که کار های الهی را به ترازوی عقل مخصوص خود می سنجی .این بدان قدر است که عالمی بزرگ تصنیفی می کند ، در علمی ، و فرزندی دارد یک ساله ، بر او اعتراض می کند که : " ترا این به چه کار می آید که بدان مشغولی ؟ کاغذ چرا بعضی سیاه می کنی و حواشی اوراق سفید می گذاری ؟ اگر صلاح در سپیدی کاغذ است ، پس همه سپید بگذار ! و اگر کمال کاغذ در سیاهی است ، پس همه را سیاه کن ، که تو قادری که همه سیاه کنی . " و تو دانی که پدر از جواب این کودک عاجز بود نه از عجز خود ، یا از آنکه اعتراض او را جواب ندارد ، بلکه از قصور آن کودک که از عالم پدر ش هیچ خبری نیست . اگر نه این سوال را این همه قدر و خطر نیست که پدر از جواب آن عاجز آید . اکنون بدان که ... علما همه نسبت وا [ با ،به ] کمال علم و قدرت ازلی قاصرند به بسیاری ازین کودک به نسبت وا پدر خویش . و اهل غفلت _ که عموم خلقند _ نسبت وا انبیا و علما قاصرتر از ان کودکند وا نسبت به پدر خویش . اگر عالمی جواب ابلهی ندارد در حقیقتِ جریانِ قضا و قدر و کیفیت احکام ازلی ، یکی بر یکی ، تو تعجب مدار ... عین القضات همدانی – نامه ها
تبیاد (تبیان + ادبیات – بعضی اضافات!) : چه بسیار اتفاقات غریبی که هر روز چراغ چرا؟چرا؟ را در ذهن ما روشن می کند و برای پاسخ آنها هیچ کسی را شایسته نمی یابیم . البته بعضی چرا ها در چرا گاه علم وجین می شوند و در حقیقت چرایی آنها که نه ، چگونگی آنها توضیح داده می شود . مثلا وقتی می پرسیم چرا در فلان شهر زلزله آمد ؟ علم شریف زمین شناسی می فرماید چون لایه های زمین بر هم غلتیدند و گسل ها غریدند و زمین قلقلکش شد و قریب 7،8 ریشتری خندید! گرچه این جواب قانع کننده به نظر می آید ، اما سوال این است که چرا غلتیدند و غریدندو خندیدند و مردم گریان و نالان شدند؟ و این چراغ چرا؟ چشمک می زند و ما آرام آرام سعی در رد شدن از معبر شک داریم .معبری که بر دیوارش نوشته اند " چرا خدای مهربان که تواناست جلوی این بلایا را نمی گیرد ؟" جناب عین القضات همدانی که فیلسوف – عارفی همدانی و و زیسته در قرن شش هجری است جواب جالبی به این چرا ی چشمک زن داده است . در مثالش هم مناقشه نیست و ما هم بد نیست به مثالی " دل غمدیده خود شاد کنیم "! می گوید مثلا دانشمندی استادی ، کتابی مقاله ای ، اندر باب CCNA و مخلفات می نگارد . کودکش که شمع یک سالگی را فوت کرده و نکرده می پرسد : " چرا کنار صفحات سفید است و میانشان سیاه ؟ خوب اگر صفحه سفیدش خوب است همه را سفید بگذار و اگر سیاه ،همه را سیاه کن !" ( بین خودمان بماند که این کودک بزرگ شود نابغه ای چیزی می شود ، ما که تا به حال کودک یک ساله این چنین ندیدیم ! و در مثال مناقشه نیست ) این پدر عالم می ماند چه بگوید نه اینکه نداند یا نتواند بلکه نمیداند چگونه بگوید که در حد فهم این کودک باشد . اصلا به قول عین القضات : این هم شد سوال که کسی نتواند جواب دهد ؟؟! اما چه می شود کرد کودک کند است و کوچک و حتی اینکه به او بگویند "پاسخ سوالت چندان به دردت نمی خورد لا اقل بپرس در میان سیاهی ها چه نوشته ای " را هم نمی فهمد ، زود هم ناراحت می شود و قهر می کند! حالا حکایت حکایت ماست اولیا و عالمان حقیقی در باره علت وقوع اتفاقات دنیا که در حکمت خداوند است چیزی نمی دانند بسان آن کودک نسبت به پدرش و " اهل غفلت – که عموم خلقند- " (دور از جان بنده و شما ) نسبت به همان اولیا و عالمان باز حکم کودک را می یابند ، حالا بیایید و درستش کنید!!( البته بر ارباب عقل واضح و مبرهن است که این نادانستن و نپرسیدن در مورد علت قضا و قدر خداست و نه در باب اصول ادیان و فروع و حقایق آنها که تمام ادیان آسمانی _حتی بعضی زمینی ها هم!_ به پرسش و جستجو برای فهم آنها امر کرده اند .)خلاصه چراغ چرا؟ چرا؟ در مورد سیاه و سپید زندگی روشن است و پاسخ عین القضات در کمال خونسردی این است : " لامپ اضافه خاموش!"
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]