واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > زیباکلام، صادق - سه ماه بعد از انتخابات ایران، انتخابات مشابهی در افغانستان صورت گرفت. در آن انتخابات هم دو نامزد اصلی بودند که از قضای روزگار یکی از آنان قدرت در دستش و دیگری بیرون از حاکمیت بود و... انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران میان دو جناح اصلی بود. این دو جناح یا جریان اصلی خلاصه میشدند در اصولگرایان و اصلاحطلبان. نامزد اصولگرایان آقای احمدینژاد بود که در عین حال بر کرسی ریاست جمهوری تکیه داشت و نامزد اصلی اصلاحطلبان هم در نام میرحسین موسوی تحقق پیدا کرده بود. البته آقای شیخمهدی کروبی هم به عنوان نامزد دیگر اصلاحطلب وارد رقابت شده بودند، همچنان که آقای محسن رضایی هم به عنوان نامزد دیگر اصولگرایان یا جناح محافظهکاران در رقابت حضور داشتند. اما رقابت اصلی میان آقای احمدینژاد و مهندس موسوی بود. حاصل کار را همه کم و بیش میدانیم، اگرچه دو روایت مختلف پیرامون آن داریم پس از هفتهها رقابت، سخنرانی، مناظره، وارد آوردن هرنوع تهمت و غیره... سرانجام در روز 22 خرداد انتخابات برگزار شد؛ انتخاباتی که از یک جهت کمنظیر بود: میزان مشارکت مردم.صدها تن از خبرنگاران، فیلمبرداران رسانههای بینالمللی و نمایندگان مطبوعات سرشناس دنیا عمدتاً در تهران و در برخی شهرستانهای بزرگ دیگر ناظر بودند که چگونه از صبح زود مردم در صفهای طولانی در حوزههای رأی پای صندوقها صف بسته بودند تا به نامزد مورد نظرشان رأی دهند. آن همه شوق و اشتیاق و هیجان برای آن انتخابات سرانجام در نخستین ساعات اولیه نیمهشب روز شنبه 23 خرداد و با سرعتی شگفتانگیز با نتایجی حیرتانگیز به پایان رسید. وزارت کشور که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده داشت، نتایج را به صورت کامپیوتری و لحظه به لحظه از طریق کانالهای تلویزیونی به اطلاع مردم میرسانید. حسب آمار و نتایجی که از طریق وزارت کشور اعلام میشد، تقریباً در تمامی حوزههایی که آرا در همان ساعات اولیه شمارش شده بودند، آقای احمدینژاد پیش افتاده بود. آمار وزارت کشور روی نام احمدینژاد گردیده بود.از همه شگفتانگیزتر آرای آقای کروبی بود که در بدبینانهترین حالت حدس زده می شد به حول و حوش 4 تا پنج میلیون بالغ شود اما وزارت کشور رأی آقای کروبی را 300 هزار بیشتر اعلام نکرد. حتی قبل از اینکه شورای نگهبان نتایج انتخابات را اعلام کند، طرفداران آقای احمدینژاد رسماً پیروزی وی را اعلام کرده و آن را تبریک گفتند. میرحسین موسوی که تصور میکرد اکثریت آرا را به دست خواهد آورد، نتایج را نپذیرفت و اعلام کرد که آرا ساختگی بوده و تقلب شده است. آقای کروبی نیز نتایج را نپذیرفته و دولت را متهم به تقلب گسترده و سازمانیافته نمود. جدای از کروبی و موسوی و دستیارانشان که دولت را متهم به تقلب میکردند، میلیونها تن از طرفداران آنان نیز دست به اعتراض زدند. تظاهرات طرفداران موسوی و کروبی که حالا به تدریج به نام «سبزها» معروف شده بودند، به سرعت با واکنش نیروهای انتظامی، بسیج و لباسشخصیها روبهرو میشدند که با دستگیری و سرکوب گسترده تظاهرکنندگان سعی میکردند جلوی اعتراضات و شورشها را بگیرند. اقدام دیگر حکومت دستگیری گسترده همکاران و دستیاران مهندس موسوی بود. در ابتدا که مسئولان با واکنش گسترده و اعتراض مردم روبهرو شده بودند، تلاششان در جهت جلوگیری از گستش آن و به اصطلاح جمعکردن اوضاع بود. پس از آن که آنان توانستند تسلط خود را بر اوضاع حاکم نمایند، مخالفان یا معترضان به نتایج را متهم به تلاش برای به راه انداختن یک انقلاب مخملی در کشور کردند. معترضان به نتایج انتخابات متهم شدند که با تبانی با آمریکا و انگلستان درصدد اجرای سناریوی یک انقلاب مخملی در ایران بودهاند. البته بعضاً میگفتند و میگویند که آنان سودای انقلاب مخملی داشتهاند و بعضاً هم اصطلاح «کودتای مخملی» را به کار میبرند.معترضان به نتایج انتخابات هم متقابلاً جناح مدعی پیروزی در انتخابات را متهم به کودتا میکنند. اکنون قریب به پنج ماه از انتخابات میگذرد. هنوز یک دوجین از رهبران جناح اصلاحطلب در زندان بهسر میبرند و صحبت از محاکمهشان است. برخی در تلویزیون ظاهر شدهاند و پذیرفتهاند که اشتباه کردهاند و... هنوز کشور در یک حالت شبهبحران به سر میبرد، هنوز هرگاه که بهمناسبتهای مختلف راهپیمایی و تظاهرات است، معترضان به نتایج انتخابات به خیابان میآیند و از هر فرصتی برای نشان دادن اعتراض و مخالفتشان بهرهبرداری میکنند. بارها و بارها طی این پنج ماه معمرین، بزرگان و دلسوزان کشور پاپیش گذاردهاند و درصدد برونرفت از بحران آمدهاند، بدون آنکه نتیجهای به بار آید. در ظرف این پنج ماه لطمات زیادی بر چهره جمهوری اسلامی ایران در سطح بینالمللی وارد آمده و هنوز هم دارد وارد میشود. شکاف عمیقی میان شماری از اقشار و لایههای تحصیلکرده و فرهیخته جامعه با حاکمیت بهوجود آمده و همچنان باقی مانده و در یک کلام به رغم گذشت پنج ماه کشور هنوز همچنان گرفتار تب و تاب آن انتخابات است. معترضان همچنان نتایج انتخابات را نمیپذیرند و حکومت هم معتقد است آن نتایج درست بوده و متقابلاً مخالفانش را متهم به تبانی یا دشمنی میکند.سه ماه بعد از انتخابات ایران، انتخابات مشابهی در افغانستان صورت گرفت. در آن انتخابات هم دو نامزد اصلی بودند که از قضای روزگار یکی از آنان قدرت در دستش و دیگری بیرون از حاکمیت بود. البته تفاوتهای زیادی میان ایران و افغانستان وجود دارد. کمترین آن وجود طالبان از یکسو و آمریکا و متحدانش در سویی دیگر بود. در انتخابات افغانستان نیز نامزد حاکمیت پیروز اعلام شد و نامزد بیرون از حاکمیت به نتایج معترض شد. برخی از موارد اعتراضی عبدالله عبدالله اتفاقاً شباهت به معترضان در ایران داشت. فیالمثل در برخی حوزهها، آرای آقای کرزای در آن حوزه به مراتب بیش از مجموعه کسانی بود که در آن حوزه یا منطقه میتوانستند رأی دهند. در حوزههایی اساساً به دلایل تهدید طالبان یا دلایل دیگر، مردم به پای صندوقها نرفته بودند، اما در آن حوزهها اعلام شده بود که کرزای پیروز شده است و قسعلیهذا. کرزای متقابلاً معتقد بود که طرفداران عبدالله در برخی از حوزهها بالاخص در مناطق شمالی و مناطق غیرپشتون اعمال نفوذ و قدرت کرده و به نفع ایشان یا از بسیاری از مردم رأی گرفتهاند یا نتایج را به نفع وی تغییر دادهاند. مخالفان و موافقان آن انتخابات رودرروی یکدیگر قرار گرفتند همچنان که در ایران اتفاق افتاده بود. آمریکاییها هم اساساً سعی میکردند حتیالامکان دخالتی در موضوع انتخابات نکنند چون اگر از دکتر عبدالله حمایت میکردند، کرزای و پشتونها اعتراض میکردند و اگر از کرزای حمایت میکردند، بالطبع با مخالفت طرفداران عبدالله روبهرو میشدند. طالبان هم که اساساً هیچیک از دو طرف را قبول نداشتند و هر دو را مزدور و البته نوکر آمریکا میدانستند. سؤال اساسی آن است که چرا در افغانستان این اختلافات باعث بهوجود آمدن تظاهرات و تعارضاتی که در ایران بهوجود آمد، نشد؟ چرا شکاف عمیقی که انتخابات در کشور ایران پدید آورد و بحرانی که پس از پنج ماه هنوز گریبان کشور را رها نکرده، در افغانستان پیش نیامد؟ پاسخهای بسیاری میتوان به این پرسش داد اما کمترین پاسخ آن است که همه انتخاباتها،یک نهاد، تشکیلات یا مرجعی است که طرفین تعارض، مخالفان، موافقان، نامزدهایی که درون حاکمیتند، نامزدهایی که مستقل و بیرون از حاکمیتند، جریانات سیاسی و غیره «بیطرفی» آن نهاد را به رسمیت بشناسند. در افغانستان چنین نهادی در قالب «کمیته ناظر بر انتخابات» وجود داشت و حامد کرزای و عبداللهعبدالله به علاوه هواداران و طرفدارانشان در مجموع آن نهاد را به رسمیت شناخته و به رأی یا قضاوت آن گردن نهادند. در ایران این نهاد علیالقاعده شورای نگهبان است اما عملکرد آن به تدریج به گونهای درآمده که دستکم برخی از مهرهها و جریانات سیاسی کمتر میتوانند یا حاضرند آن را در قالب یک نهاد «مستقل» و «بیطرف» بپذیرند. آیا اگر شورای نگهبان که در قانون اساسی به عنوان نهاد ناظر بر انتخابات تعریف و تعیین شده، در جریان انتخابات 22 خرداد همچنان از همان «بیطرفی» که در قانون اساسی پیشبینی شده، برخوردار بود، معترضان به نتایج انتخابات مجبور و مکلف به پذیرفتن داوری آن نمیشدند و در آن صورت آیا از رویدادهای تلخ بعد از اعلام نتایج انتخابات پیشگیری نشده و کشور با بحران بعد از انتخابات روبهرو میشد؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]