تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالمان فرمانرواى بر شهرياران هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797002177




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

الله اكبر روى بام ها يك رسانه بود


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: الله اكبر روى بام ها يك رسانه بود پروفسور مولانا ساختمان قديمى در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه، محل ملاقات ما با پروفسور حميد مولانا، استاد ارشد علوم ارتباطات دانشگاه واشنگتن بود. گفت وگو را با نظراتش درباره انقلاب اسلامى شروع كرديم، و در انتهاى گفت وگو مجالى براى شنيدن خاطرات وى در دوران انقلاب و ديدارش با امام خمينى(ره) درپاريس نيز پيش آمد پس از پايان مصاحبه به او گفتم چرا در ايران برخى سياسيون كتاب هاى شاگردانتان در علوم ارتباطات را به عنوان مرجع ترجمه مى كنند ولى به شما كه مى رسند، تخريب و تمسخر را جايگزين مى كنند. خنديد و گفت: خودتان بهتر مى دانيد!   برخى مورخين آغاز روند اجرايى انقلاب اسلامى را در ملى شدن صنعت نفت مى بينند، برخى ديگر نيز نهضت مشروطه را نقطه آغاز انقلاب اسلامى ايران مى دانند، ارزيابى شما در اين خصوص چيست؟ فكر مى كنم از جنبه تاريخى ريشه هاى انقلاب اسلامى ايران بيش از هر چيز ديگر در قضيه اعتراض تنباكو در زمان حكومت قاجاريه نهفته باشد. گرچه اين قضيه كوتاه بود ولى حالا كه مدت زيادى گذشته و مطالعات زيادى انجام داده ايم دو چيز در آنجا مشخص مى شود كه شباهت زيادى به انقلاب اسلامى دارد. اين دو ويژگى عبارتست ازيكى اسلامى بودن و ديگرى بسيج مردم.در قضيه تنباكو هم بسيج مردمى وهم توجيه و تبيين اين اعتراض نه تنها از منابع اسلامى و مراجع صورت مى گيرد بلكه اصلاً خود طنين اعتراض، طنين اسلامى و مردمى است. همچنين موضوع اعتراض در ماجراى تنباكو نه تنها خود استبداد نظام بلكه نفوذ امپرياليسم انگلستان در ايران است كه در قرارداد تنباكو جلوه مى كند و شباهت زيادى به قرارداد كاپيتولاسيون دارد كه محمدرضا شاه آن را با امريكايى ها امضا مى كند و حضرت امام (ره) هم اعتراض مى كند. اين دو رابطه قضيه تنباكو و انقلاب اسلامى ما را تقريباً در يك مسير قرار مى دهد و هر دو نهضت به پيروزى مى رسند. نهضت ملى شدن صنعت نفت و جنبش هاى ضداستعمارى با اين دو نهضت فرق مى كند، به اين دليل كه نهضت ملى شدن صنعت نفت موقعى صورت مى گيرد كه دو موضوع بيشتر از مبارزه با استبداد و استعمار جلوه مى كند، يكى مسئله اقتصادى بودن موضوع نفت است كه نفت چقدر در اقتصاد ما مهم است و چقدر از اين طريق ما را استعمار و استثمار كردند، بنابراين خودش موضوعيت داشته برخلاف تنباكو. مسئله دومى به هيچ وجه اسلامى و مذهبى نيست. در زمان ملى شدن صنعت نفت مسئله بيشتر ضداستعمارى است كه از ناسيوناليسم زمانه سرچشمه مى گيرد. ورود آيت الله كاشانى و بسيج نيروهاى اسلامى به نهضت ملى شدن صنعت نفت همزمان صورت مى گيرد و مبارزات ضداستعمارى و مبارزات بسيج اسلامى، آيت الله كاشانى نهضت ملى شدن صنعت نفت را تقويت مى كند ولى با اين حال آنها در حاشيه هستند. ماجراى تنباكو با كدام واقعه تاريخى معاصر بيشتر قابل تطبيق است؟ قيام ۱۵ خرداد خيلى مهم است چون ملى شدن صنعت نفت گرچه موفقيت هاى خودش را داشته ولى با شكست ميليونى و حتى جبهه اسلامى مواجه مى شود و درنهايت موفقيت نصيب بيگانگان مى شود. اما در قضيه ۱۵ خرداد مانند قضيه تنباكو ورق برمى گردد. آغازش با مراجع دينى است و سكولارها يا غيردينى ها فعاليتى ندارند. بسيج مردمى اسلامى است و آن چيزى كه من را بيشتر به حيرت مى اندازد ارتباطات سنتى - آئينى است كه از آن در اين قيام استفاده مى شود. در قيام ۱۵ خرداد براى اولين بار حوزه علميه مركزيت پيدا مى كند يعنى حوزه علميه نقطه ثقل انقلاب ما است. بنابراين در قيام ۱۵ خرداد شكست موقتى است ولى آغازگر انقلاب اسلامى ما است و بيش از يك دهه ادامه پيدا مى كند تا پيروزى با عظمت انقلاب اسلامى ما را رقم مى زند. از اين جهت اگر (چهار) 4 مقطع تنباكو، مشروطه، نهضت ملى شدن صنعت نفت و قيام ۱۵ خرداد را در نظر بگيريم. خواهيم ديد كه شباهت بين قضيه تنباكو و قيام ۱۵ خرداد خيلى زياد است و اين شباهت از جنبه هاى موفقيت در درازمدت براى ما خيلى اهميت دارد. در ماجراى ملى شدن صنعت نفت هم ما در دراز مدت منتفع شديم؟ دراز مدت از جنبه فكر و انديشه است، يعنى در موضوع نفت ما بهره زيادى نمى بريم حتى تا امروز هم بهره زيادى نبرده ايم، چون فقط قراردادها را لغو مى كنيم، اما قيمت نفت در دست ما نيست؛ بلكه در دست بازارهاى جهانى است و ما فقط از آن استفاده مى بريم. ولى قبول دارم نفت نماد و سمبل مبارزه ضد استعمارى مى شود. همين طور در مسئله مشروطه كه راه كج مى شود و به جاى اين كه حكومت اسلامى و نظام اسلامى را مطرح كنيم، به دنبال نظام مشروطه و دموكراسى و قانون اساسى تقريباً غربى مى رويم. در حالى كه در قضيه تنباكو و قيام ۱۵ خرداد انديشه ها يكسان است، مراجع و منابع اعتراض هم يكى هستند. در تنباكو و ۱۵ خرداد اهداف مستقل از ايدئولوژى هاى غالب زمان يعنى ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم و ‎/‎/‎/ هستند و هر دو نهضت پيروز مى شوند؛ قضيه تنباكو پيروزى خود را آنى نشان مى دهد ولى ۱۵ خرداد نتيجه بزرگترى دارد كه در ۲۲ بهمن ۵۷ خود را آشكار مى كند. البته به نظر من يك تفاوت ميان رهبرى دو نهضت تنباكو و ۱۵ خرداد وجود دارد و آن هم تفكر عميق تر و جديت امام خمينى(ره) است ؟ اگر اصالت انقلاب اسلامى را در نظر بگيريم يكى از مهمترين پايه هاى اصالت آن مركزيت رهبرى است كه اين مركزيت در حوزه علميه قرار دارد نه در دانشگاه و ارتش و حزب و مجلس و نه حتى در بين كشاورزان و كارگران، اين مسئله خيلى مهم است چون حوزه با انديشه و فكر و با فرهنگ اصيل ما سر و كار دارد، حوزه هم منافع مادى و هم منافع معنوى ما را در نظر مى گيرد. گرچه تاريخ نويسان و روشنفكران ما توجه فوق العاده اى به آن نمى كنند اما وقتى پس از گذشت يك قرن به ماجراى تنباكو نگاه مى كنيم از جنبه هاى جامعه شناسى، روانشانسى، مردم شناسى و علوم سياسى، متوجه مى شويم كه اين زيرساخت ها چه عظمتى داشته اند و چگونه اين زيرساخت ها تا پيروزى انقلاب اسلامى براى همه روشن نبوده ولى براى كسانى كه اين انقلاب را هدايت كردند، روشن بوده است. يعنى بايد تجسم كنيم كه امام (ره) از زمان قضيه اعتراض تنباكو تا انقلاب اسلامى ايران چه تصويرى در ذهن داشت و امروز هر چه جلوتر مى رويم هم از جنبه علمى و هم از جنبه نظرى و تجربى مى بينيم كه در واقع اين يك چارچوب و يك منبع عظيمى به عنوان ارتباطات اسلامى بوده كه ما كمتر به آن توجه كرده ايم. گاهى مردم و نخبگان باور نمى كردند كه الله اكبر روى پشت بام گفتن رسانه است، اين پيام است ولى ما از جنبه زبان شناسى فكر كرديم رسانه يعنى روزنامه يعنى كيهان و اطلاعات و باختر امروز! اخيراً يك نفر از من سؤال كرد كه شما چطور مى گوييد كه آقاى احمدى نژاد يك رسانه است. من هم گفتم پس شما هنوز معنى رسانه را نفهميده ايد چون رسانه فقط به روزنامه نمى گويند، رسانه هر وسيله ارتباطى است و دوربين، ميكروفن و زبان هم هر كدام يك رسانه هستند.    با اين روش هاى سنتى، زير ساخت هاى سنتى و مشروعيت پيام يعنى مشروعيت تجددگرايى و در نتيجه مشروعيت شاهنشاهى پائين آمد و مشروعيت اسلامى و مشروعيت مراجع نمايان شد. اين است كه امروز ديگر ما تئورى انقلاب اسلامى نداريم بلكه ما تجربه انقلاب اسلامى را داريم. درباره تطبيق نظريه انقلاب ما با نظريه كرين برينتون بعد از گذشت ۳۰ سال چه نظرى داريد؟ انقلاب ما اصلاً قابل مقايسه با انقلاب هاى ديگر نيست چون انقلاب ما يك انقلاب مقدس وحدت گرا بود. به اين معنا انقلاب مقدسى بود چون از دين و مذهب و آئين ما برخاسته بود. وحدت گرا بود چون كه ما مى خواستيم اتحادى به جامعه بدهيم تا اين وحدت توسعه پيدا كند و امت اسلامى را به وجود بياورد. مقايسه انقلاب ما با انقلاب هاى ديگر كاملاً غلط است چون انقلاب هاى بزرگى كه در دنيا به وجود آمده از انقلاب فرانسه گرفته تا چين، روسيه، كوبا و ‎/‎/‎/ انقلاب هاى سكولار هستند تمام اينها يك ويژگى مشترك دارند و آن سكولار بودن شان است و گاهى اوقات هم عليه دين هستند. مثلاً انقلاب فرانسه عليه دين بود. در انقلاب فرانسه، انقلابيون عليه پاپ و كليساى كاتوليك بودند، اما اين كه چرا از نظر ما كليساى كاتوليك و ارتدوكس مشروعيت نداشتند اما انقلاب ما مشروعيت دارد، بايد گفت كه مشروعيت انقلاب اسلامى به تاريخ طولانى و باشكوه اسلام و تشيع بر مى گردد و اين نقطه تفاوت سبب مى شود كه نظريه انقلاب اسلامى با هيچ يك از انقلاب ها قابل مقايسه نباشد و هر كسى هم كه مقايسه كرده هم گير كرده و هم چيزى به دست نياورده است! جناب آقاى مولانا چندى پيش يكى از اساتيد دانشگاه تهران اظهار داشته بود كه امريكايى ها از وقوع انقلاب اسلامى در ايران راضى بودند، شما كه آن زمان از اساتيد برجسته دانشگاه در واشنگتن بوديد، بازتاب انقلاب اسلامى در غرب بخصوص امريكا را در سال ۱۹۷۹ چگونه مى ديد؟ هر كسى چنين حرفى زده اصلاً مفهوم انقلاب اسلامى را درك نكرده و من نمى خواهم درباره اين اظهار نظر ضعيف و غيرعلمى حرف بزنم. اما در سال ۱۹۷۹ يك كريدورى بين دولت، رسانه ها و دانشگاه به وجود آمده بود و اطلاعات و تحليل ها در اين دور مى چرخيد و هيچ تحليل جديدى به وجود نمى آمد، من انقلاب اسلامى ايران را بصورت انقلاب اسلامى و نه فقط انقلاب در سال ۱۹۷۴ ميلادى در يكى از مقالاتى كه در كنگره جهانى علوم ارتباطات و روابط بين الملل كه در دانشگاه كارل ماركس آلمان شرقى ارائه دادم، پيش بينى مى كردم. من در آن مقاله كه در سال ۱۹۷۴ منتشر شد و به چند زبان هم ترجمه شد، مدعى شدم تا ۵ سال آينده در ايران انقلاب اسلامى رخ خواهد داد. وقتى اين مقاله را در آنجا خواندم. حاضرين تعجب كردند، اتفاقاً در آن مقاله نوشته بودم كه در غرب حلقه دولت، به دانشگاه و رسانه همه را كور كرده است. و حتى يكى از دانشمندانى كه در رشته شرق شناسى تخصص دارد، نتوانسته بود انقلاب اسلامى را پيش بينى كند. همين آقاى ساموئل هانتينگتون كه در ايران برخى مانند پيامبر انجيلى از او تجليل كردند و جالب اين بود كه برخى روزنامه ها درباره گذشته ايشان در زمان مرگش بيشتر از جنايات و فجايعى كه در غزه روى داد، نوشتند ، او هيچ مطلب جديدى درباره انقلاب اسلامى ايران نگفت، حرف هايى كه هانتينگتون به عنوان جنگ تمدن ها مى زد با انقلاب اسلامى ايران دور ريخته شده بود.حتى من چند ماه مانده به انقلاب مقاله اى براى واشنگتن پست فرستادم و در آن نوشتم كه شاه بزودى از ايران فرار خواهد كرد و آيت الله خمينى بر سر كار خواهد آمد و پيروزى حزب توده يا گروه هاى چپ در حد يك رؤيا باقى خواهد ماند، اما سردبير واشنگتن پست محترماً به من پاسخ داد كه خيلى ممنون از مقاله اى كه براى ما نوشته ايد ولى ما گزارشگر خودمان را در تهران داريم كه گزارش مى دهد. در واقع امريكايى ها در آن حلقه اى كه عرض كردم، گرفتار شده بودند و نمى توانستند و نمى خواستند بفهمند كه در ايران چه مى گذرد. آيا شما مقاله منتشر نشده ديگرى هم در روزنامه هاى امريكايى داريد؟ من هنوز يك پرونده اى دارم به نام مقالات چاپ نشده كه چه طور روزنامه هاى واشنگتن پست و نيويورك تايمز مقالات بنده را از زمان انقلاب و دفاع مقدس منتشر نمى كردند. يك بار سفرى پيش آمد و من يكى از مقالاتى كه در آن آينده انقلاب را پيش بينى كرده بودم، با خود به ايالت فلوريدا كه جنوب امريكاست، بردم.زيرا زمانى در يكى از روزنامه هاى آنجا وقتى ۲۱ ساله بودم، به صورت دستيار كار مى كردم و سردبير شهرى وقت (سال ۱۹۷۹) هم سردبير كل روزنامه شده بود. من وارد شدم و احوالپرسى كردم. به من گفت كجايى؛ شنيدم استاد شدى وى ادامه داد: مى خواهيم مصاحبه اى با شما درباره انقلاب ايران انجام دهيم. سپس صحبت هاى من را چاپ كردند. بعد از آن گفتم مقاله اى درباره انقلاب ايران نوشته ام كه واشنگتن پست چاپ نكرد كه ايشان بعد از خواندن مقاله گفت اين مطلب حيف مى شود اگر در اينجا چاپ شود، اين مقاله را به روزنامه ميامى هرالد بدهيد چون روزنامه بزرگ تر و با تيراژ بسيار زيادى است و در امريكاى جنوبى هم مخاطب دارد و آنجا چاپ مى كنند. سپس طى تماسى با سردبير روزنامه ميامى هرالد من را معرفى كرد و آنها هم گفتند كه مقاله مذكور را فاكس نماييد تا بخوانيم و درباره اش تصميم بگيريم و مقاله من فاكس شد كه فرداى همان روز در روزنامه به چاپ رسيد. نتيجه اش چه شد؟ هيچ وقت در عمرم در ايالات متحده اين همه تماس با من گرفته نشده بود. از مراجع اقتصادى وال استريت با دفتر من تماس گرفتند، چون در امريكا تا آن موقع كه چند ماه تا انقلاب باقى مانده بود همه كنترل رسانه ها اين بود كه شاه ممكن است برود ولى معلوم نيست كه انقلاب پيروز شود اما من مى گفتم نه، انقلاب اسلامى پيروز خواهد شد. كسانى كه در وال استريت و بورس بودند با سياست كارى نداشتند و چون با پول كار داشتند، فكر مى كردند كه اگر انقلاب اسلامى پيروز شود قيمت نفت بالا مى رود و امكان دارد كشمكش بوجود آيد و نفتكش ها در تنگه هرمز بمانند. اينها براى اولين بار به من يا بهتر بگويم پيش بينى هايم علاقه پيدا كردند. من هم چون مشترى صحبت هايم شدند قبول كردم برايشان حرف بزنم كه اين سخنان هم براى من و هم براى آنان دردناك بود. زيرا من بيشتر درباره مسائل سياسى مى خواستم صحبت كنم و اينها مى خواستند مسائل اقتصادى را بگويم، بنابراين ما تأثيرش را كاملاً مى ديديم. تأثير انقلاب اسلامى در محافل دانشگاهى امريكا چگونه بود؟ همان زمان كه انقلاب درحال شكل گيرى بود، درسى داشتم به نام «ايران و سياست جهانى».در آنجا ما درباره اينكه جايگاه ايران در سياست جهانى چيست، صحبت مى كرديم. اغلب شركت كنندگان دانشجويانى بودند تقريباً ۴۰ نفر كه موضوع خاورميانه را مى خواندند. درست ۳ تا ۴ ماه قبل از انقلاب، كه ترم پائيز شروع شد تعداد دانشجويان به ۲۰۰ نفر رسيد كه مسئولين دانشگاه مجبور شدند كلاس ما را از طبقه بالا به آمفى تئاتر منتقل كنند. بخوبى در خاطرم هست كه مديران وزارت امور خارجه در هفته آخر جزو دانشجويان ما بودند. سرهنرى پركت مسئول ميز ايران در وزارت امور خارجه ايالات متحده يكى از شركت كنندگان جلسه مذكور بود. به هرحال علاقه اى در دانشگاه نسبت به ايران ايجاد شده بود. يكى از نزديكان رئيس جمهور سابق امريكا (نيكسون) و قائم مقام كيسينجر وزير امور خارجه امريكا به نام جوزف سيسكو بعد از بازنشستگى رئيس دانشگاه ما شده بود كه به كلاس هاى من مى آمد و به صحبت هاى بنده گوش مى كرد. تحليلى كه ما از انقلاب مى كرديم، تحليلى نبود كه در كشورهاى خارجى از انقلاب مى شد. اين كلاس ها شش ماه تا يك سال قبل از پيروزى انقلاب بود. تحليل ما اين بود كه انقلاب پيروز مى شود و شاه شكست مى خورد هرچه جلوتر مى رفت علاقه امريكايى ها براى آگاهى يافتن از انقلاب بيشتر مى شد. در مجلات و روزنامه هاى امريكا مانند تايم حدود ۶ ماه قبل از انقلاب، عكس شاه در حالت هاى مختلف چاپ مى شد. از طرف ديگر امام خمينى (ره) با عنوان مرد سال شناخته شده بود و تايم بارها عكس ايشان را چاپ كرد، اما عمدتاً عكس هاى خشمگين از امام (ره) چاپ مى كرد. از آغاز قيام ۱۵ خرداد تا امروز، امريكايى ها و بعد اروپايى ها در مورد انقلاب ما كه تحول عظيمى در روابط بين الملل ايجاد كرد، بسيار بى انصافى كرده اند. به محبوبيت و مقبوليت اين جريان در دنيا اذعان نكرده و با تعصباتى كه از قرون وسطى در اذهان خود داشتند، نمى خواستند كسى غير از خود را به رسميت بشناسند و چوب اين جهالت را امروز هم مى خورند.يك مثال ديگرى مى زنم «فرد هاليدى» كه هم اكنون استادى ارشد در دانشگاه لندن است و كتابى در دهه ۱۹۷۰ نوشته درست يك سال قبل از انقلاب اسلامى ايران به نام «توسعه و ديكتاتورى ايران» كه شايد در كشورمان ترجمه هم شده باشد، هاليدى تقريباً چپى بود، تمام اين كتاب را كه مى خوانيد، با اين كه ۶-5 ماه قبل از انقلاب نوشته بود ولى هيچ اسمى از امام خمينى در اين كتاب برده نشده بود. اصلاً به فكر اين استادهاى روشنفكر، ليبرال چپى و حتى سوسياليستى نمى رسيد كه امام خمينى(ره) مى تواند انقلاب كند و تا مدت زيادى امريكايى ها اين روش را ادامه دادند. خيلى مهم است در تاريخ ما كه اين ابرقدرت جهانى درباره ايران هيچ چيزى نمى دانستن و من فكر مى كنم تا امروز اين نوع جهالت و كوتاهى در شناخت انقلاب اسلامى هنوز ادامه دارد، از يك جهت اين مسئله به نفع ما است. رسانه هاى معروف امريكا مانند CBS چه نظرى درباره ايران داشتند؟ يك ماه و نيم قبل از انقلاب شبكه معروف CBS كه برنامه خبرى اش در آن زمان در دست يك خبرنگار ارشد به نام «والتر كرانكايت» بود كه مجرى و گزارشگر توانمندى هم بود برنامه وى شب ها ساعت ۶‎/۳۰ به مدت يك ساعت پخش مى شد، كه همه اخبار در سطح بين المللى را انعكاس مى داد. از استوديو CBS با من تماس گرفتند و گفتند مى خواهيم كرانكايت با شما مصاحبه اى راجع به انقلاب اسلامى ايران انجام دهد كه من رفتم به استوديوى شبكه CBS و با كرانكايت نيم ساعت قبل از برنامه صحبت كردم كه وقتمان را برمبناى ۲ تا ۳ دقيقه به دليل حجم بالاى اخبار تنظيم كنيم. كرانكايت مقاله من را خوانده بود و از من پرسيد آقاى مولانا چون اين آيت الله ها انقلاب ايران را هدايت مى كنند چگونه مى شود بين آنها اختلاف ايجاد كرد و آيا اصلاً با هم اختلاف دارند، اگر اختلاف دارند چطور با هم جنگ مى كنند هنوز بين علما در آن زمان اختلافى وجود نداشت، من هم گفتم آقاى كرانكايت آيت الله ها با هم جنگ نمى كنند، آيت الله ها براى جنگ درست نشده اند؛ براى گفت وگو درست شده اند و من هم چيزى ندارم كه بيشتر از اين به شما بگويم و اگر در برنامه سؤال كنيد دوباره همين ها را خواهم گفت و اصلاً جنگى هم نيست بلكه با هم متحدند. او هم گفت خوب با اين حرف ها كه چيزى گير ما نمى آيد، بنابراين شما امشب ( ميهمان) برنامه ما نيستيد، چون ما مى خواستيم امشب راجع به يك مسئله هيجان آور صحبت كنيم!ايشان هم مى خواست هيجان داشته باشد و هم يك اطلاعات خوبى از من بگيرد. بعد از اين كه نيم ساعت منتظر شدم، آن شب در برنامه شبكه CBS شركت نكردم، اين گذشت تا موقعى كه درست شب سقوط نظام طاغوت، CBS من را دوباره به استوديوى خود دعوت كرد كه گفتم اين بار بايد در برنامه شما زنده صحبت كنم كه آنها قبول كردند و من در برنامه زنده شبكه CBS گفتم: زمانى كه شاه فرار كرد ما گفتيم كه همه كارها تمام شد، يعنى شاه مغز نظام طاغوت بود و وقتى مغز از كار بيفتد ديگر چيزى باقى نخواهد ماند. شما بايد آن زمان فكر فرداى ايران را مى كرديد ولى گوش هايتان را بسته بوديد.    ببينيد وضع امريكا اين گونه بود، دشمنى غرب بويژه امريكا و اروپاى غربى و دشمنى روشنفكران غرب و روشنفكران غربگراى داخلى با انقلاب اسلامى ريشه در تعصبات ايدئولوژيك و جاهلى دارد كه حاضر نيستند وقايعى كه در حال اتفاق افتادن است را ببينند. آقاى مولانا به عنوان سؤال آخر شما از كى با نهضت امام خمينى آشنا شديد؟ بعد از اينكه دكتراى خود را در سال ۴۲ گرفتم، در آذرماه براى شروع كار وارد تهران شدم. همان سال امام(ره) دستگير شده بود و من سردبير كيهان شدم و در آنجا به اين مطلب به صورت كتبى و شفاهى اعتراض كردم كه بعداً توسط ساواك دستگير شدم. ساواك مرا تحت فشار قرار مى داد كه يا بايد دست از اعتراضات بردارى يا استعفا بدهى. گفتم استعفا مى دهم اما بخاطر اينكه من اولين نفرى بودم كه با مدرك دكتراى ارتباطات به ايران آمده بودم و در سردبيرى مجله فعاليت مى كردم، با استعفاى من ذهنيت بدى به وجود مى آمد، آقاى مصباح زاده، مديرمسئول كيهان و ساواك سعى زيادى براى راضى نگه داشتن من انجام دادند و استعفايم را نپذيرفتند. مثلاً منصور و هوشنگ انصارى و مصباح زاده به من فشار زيادى آوردند. حتى سعى داشتند مرا در گروه مترقى منصور كه در حال تشكيل بود، وارد كنند كه به خاطر اينكه متوجه تعصب دينى و عدم تمايل من شدند، منصرف گشتند. سپس من به اروپا رفتم. در آن موقع تومارهاى زيادى در حوزه علميه، عليه بازداشت امام(ره) جمع آورى مى شد. من جزو هيأت حاكمه و هزار فاميل ايران و فرزند اعتماد السلطنه ها نبودم. از خانواده اى روحانى بودم. جد ما تا تيموريان و مرحوم «حاج قاسم انوار عارف» همگى در خانواده علم و دانش بودند و حتى اگر جنگ جهانى دوم به وقوع نمى پيوست، امكان داشت بر حسب علاقه شخصى، به حوزه بروم. رژيم طاغوت مى خواست از من در جهت اهداف خود استفاده كند. من هم تمايلى براى همكارى با رژيم طاغوت نداشتم. صرف نظر از مسائل دينى و خانوادگى آن موقع، مردم هم از وضعى كه رژيم شاه ايجاد كرده بود، ناراضى بودند. اواخر ارديبهشت ۴۳ به امريكا برگشتم. خصوصاً كه چند پيشنهاد براى عضويت در هيأت هاى علمى امريكا به من ارائه شده بود. در بهمن ماه ۳۶ (يكسال قبل از سفر اول من به امريكا) پدر و مادرم را در يك تصادف رانندگى در راه قم از دست دادم. اين واقعه شوك بزرگى در زندگى من كه بيش از ۱۹ سال نداشتم، ايجاد كرد. در آن زمان حدود يك سال و نيم به طور جدى به عنوان خبرنگار امور اقتصادى در كيهان فعاليت كردم، در ضمن دانشجوى اقتصاد هم بودم. زندگى كردن در تهران به خاطر بى پولى، اندكى سخت بود تا اينكه سفارت امريكا ليست بورسيه هاى اقتصاد دانشگاه هاى امريكا را اعلام كرد. يكى از آن بورس ها به مدت ۳ تا ۴ ماه براى خبرنگاران و نخبگان جوان بود. من براى دانشگاه «نورث وسترن» كه بهترين دانشكده روزنامه نگارى بود، درخواست دادم كه خوشبختانه پذيرفته شد. آقاى مصباح زاده پس از شنيدن اين خبر گفت پس از اتمام درس ات اگر به ايران بيايى شما را سردبير مى كنم اما من هيچ كمك مالى از آنها نگرفتم. در آنجا خيلى زود مدرك كارشناسى را در رشته اقتصاد گرفتم. پس از آن كارشناسى ارشد روزنامه نگارى را گرفتم. پس از ۳ سال در ۴۲ از دانشگاه نورث وسترن مدرك دكتراى خود را گرفتم. در ۱۹۶۸ به واشنگتن برگشتم و در آنجا بنيان دانشگاه جديدى را گذاشتم. در آنجا چه دانشجويان مسلمان و چه غيرمسلمان نوارهاى صحبت هاى امام را مى آوردند و ما در دانشگاه خودمان آرشيوى درست كرده بوديم اما امريكايى ها تا روزى كه انقلاب شد، در مورد ايران و انقلاب جدى فكر نمى كردند. من در آن موقع رياست دانشكده خودمان را برعهده داشتم و در صحبت ها و آگاهى دادن به دانشجويان فعاليت هايى انجام مى داديم. بسيارى از دانشجويان ايرانى ما گرچه از طبقات بالا بودند ولى چون خفت و خفقان رژيم طاغوت را مى ديدند، براى حفظ هويت ايرانى و ملى خود با ساير دانشجويان همراهى مى كردند. وقتى امام به پاريس تشريف آوردند، ما براى ديدار ايشان به آنجا رفتيم. مى خواستيم اين پيام را به امام بدهيم كه وضعيت امريكا خيلى به هم ريخته است. امريكا در ويتنام شكست خورده بود. نيكسون هم دزد از آب درآمده و استعفا داده بود، همين طور جنگ اسرائيل و عراق باعث تحريم صدور نفت كشورهاى عربى به برخى كشورهاى غربى شده بود. امام با قيام خود سيلى محكمى به امريكا زده و امريكا به اين وضعيت نابسامان دچار شده بود. از زمانى كه آقاى بنى صدر و قطب زاده به صحنه آمدند، كاملاً مشهود بود كه آنها و افراد اطراف آنها به ظاهر و رياكارانه دور امام جمع شده اند. من از همان ابتدا كه آقاى بنى صدر را در پاريس ديدم، اين مسئله را احساس كردم اما از طرفى هم نمى توانستيم صريحاً اقدامى براى بركنارى بنى صدر انجام دهيم. آقاى بنى صدر و ديگران تحت تأثير سياست هاى غرب بودند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 635]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن