تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آنچه دوست ندارى درباره‏ ات گفته شود، درباره ديگران مگوى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797955646




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اس ام اس های جدید - 8 دی 90


واضح آرشیو وب فارسی:فارس پاتوق:
اس ام اس های جدید – ۸ دی ۹۰  

اس ام اس های جدید 8 دی 90
همین نیم ساعت پیش مامانم واسم چایی آورد،منم دراز کشیده بودم، جلو لپ تاپ،نمیدونم چطور چایی از دستش میافته،میریزه رو کمرم،چنان جیغی کشید که اصلا درد سوختگی رو حس نکردم فکر کردم بلایی سر خودش اومده،یعنی زودتر از سیستم اعصاب بدنم تشخیص داد که کمرم سوخته! ************************** پسره به دوست دخترش اس ام اس میده: پسر: کجایی عزیز دلم؟ دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم، میرم بخوابم کم کم… تو چیکار میکنی عزیزم؟ پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!!!!! ************************** روباهی داشت با موبایل شماره میگرفت زاغه از بالای درخت گفت : پایین انتن نمیده بده برات شماره بگیرم ! روباه تا موبایل رو داد به زاغ * زاغ گفت : این عوض اون پنیری که کلاس سوم ابندایی ازم زدی ************************** از یک لامپ میپرسن حالت چطوره؟! میگه چه احوالی!!! کار به جاهای خوبش که میرسه خاموشم میکنن!! ************************** کار ما از صبح تا شب شده بگیم چی داشتیم و چی کشیدیم و چی داریم میکشیم ای کاش وقت اون برسه که بگیم چه باید کرد و چه میخواهیم بکنیم! بابک ایران بان ************************** عکســـــت را نگــــاه میکنــــم…آخ ….کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود امــــــا پیـــــــرم میکنــــد….!!!! ************************** وقتی من جوون بودم، دوست نداشتم برم جشن های عروسی، چون تمام عمه ها و خاله های پیرم می آمدند پیش من و بهم سیخونک می زدند و می خندیدند و می گفتند تو نفر بعدی هستی……!!! ، البته بعدا همه شون از این کار دست کشیدن و این درست از وقتی بود که منم همین کار رو عینا با اونا می کردم، البته در مجالس ختم ************************** حاج آقا بالای منبر سخنرانی میکرده ، ما اسرائیل را میگیریم اروپا را میگیریم امریکا رو هم میگیریم یارو بلند میشه میگه : حاج آقا اگه یک کم دیشتو بخوابونی ،عرب ست رو هم میگیری !!!!! ************************** غضنفر سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. غضنفر دلش میسوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، غضنفر هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه غضنفر تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من خرم نمیفهمم، کم‌ کم داری فرار میکنی ‌ها !! این روزها , سرعت تکثیر عوضی ها , از باکتری ها هم بیشتر شده است ! ! ! ************************** بدشانسی یعنی رفتم تو بانک با خوشحالی چک ۲۰۰ تومنی رو گذاشتم رو میز گفتم داداش اینو نقدش کن , دیدم دختر جلوییم مبلغ چکمو نگاه کرد , با تمسخر یه نگاهی بهم انداخت , دیدم مبلغ چکش ۵۰ میلیونه , گرخیدم سریع خودمو جمع کردم گفتم حاج آقا قدیری پرسیدن چک ۳ میلیاردیشون و امروز اومدن دنبالش یا نه , دختره گرخید منم یه نگاهی با تمسخر بهش انداختم با تعجب پرسید ” شما با آقای قدیری نسبتی دارید؟ ” گفتم ” علی قدیری , پسرشون هستم , چطور ؟ اسمشون به گوش شما هم رسیده؟ ” گفت ” چه جالب , آخه منم دلارام قدیری , دخترشون هستم ” دیدم کارمند بانکم میگه ” آقای آرزومندی , پدر شما تو حسابشون ۶ هزار تومن مونده که ما نبستیم , نمی دونم چرا هی به پسراش چک ۲۰۰ هزار تومنی میدن “ **************************






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس پاتوق]
[مشاهده در: www.farspatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن