تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797835740




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان بسیار زیبای برای خدا (حتما بخوانید )


واضح آرشیو وب فارسی:فارس پاتوق:
داستان بسیار زیبای برای خدا (حتما بخوانید )  

داستان بسیار زیبای برای خدا (حتما بخوانید )



“امیلی ” دختر فقیر و یتیمی بود که با مادر پیر و مریضش در یک خانه پنجاه
متری که در کلیسا به طور موقت در اختیارشان گذاشته بود زندگی
میکرد<<امیلی>> هر روز از صبح تا غروب در یک کارخانه به سختی کار
میکرد تا فقط بتواند شکم خودش و مادرش را سیر کند.یک روز زمستانی وقتی او
خسته و سرمازده از سر کار به خانه برگشت ،نامه ای بدون تمبر و مهر و امضا
زیر در خانه شان مشاهده کرد که رویش نوشته شده بود:<<امیلی عزیز تا یک
ساعت دیگر من به دیدنت می آیم ،لطفا برایم شام حاضر کن!از طرف خداوند>>

امیلی که به خاطر آمدن خدا به منزلشان خوشحال بود ،آخرین پولی را که در خانه
داشت شمرد. دو دلار و پنجاه سنت پول برداشت و از رستوران نزدیک خانه غذا
خرید و با عجله به خانه برگشت . اما در بین راه پیرزنی را با کودک مریضش
دید که به<<امیلی>> گفت:<<فرزندم دارد از گرسنگی می میرد… به ما کمک
کنید.>>
<<امیلی>> نگاهی به غذا انداخت و با خود فکر کرد:<< خدا که به غذا احتیاج
ندارد اما بچه این پیر زن…>> سپس غذاها را به پیرزن بخشید و به خانه برگشت
و منتظر آمدن خداوند ماند و… آخر شب بود که یک بسته به داخل خانه انداخه
شد. <<امیلی>> آن را باز کرد و یک سند همراه یک دفتر چه بانکی دید. همراه
با این نامه:<<امیلی عزیز خدا از دیدن تو و از پذیرایی ات خوشحال شد، این سند
همین خانه است، همراه با این دفتر چه بانکی که هر ماه مبلغ هشتصد دلار (سه
برابر حقوق ماهیانه امیلی) به تو میپردازند. مراقب مادرت باش از طرف
خداوند>>
<<امیلی>> از این اتفاق خوشحال و خندان بود در آن سوی شهر<<پطرس
مقدس>> کشیش بزرگ شهر به دستیارش گفت:<< پسرم یادت باشد هنوز چند
خانواده فقیر در این شهر زندگی میکنند و امیلی آخرین نفر بود.>>






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس پاتوق]
[مشاهده در: www.farspatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن