تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797678377




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق


واضح آرشیو وب فارسی:فارس پاتوق:
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق  

 
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

                
  ماجـرای کـلاغ عـــاشــق! یه روزی آقـــای کـــلاغ، یا به قول بعضیا جناب زاغ
رو دوچرخه پا می‌زد، رد شدش از دم باغ
پای یک درخت رسید، صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا، صاحب صدا رو دید
یه قناری بود قشنگ، بال و پر، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو می‌کرد، آب می‌کردش دل سنگ
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

قلب زاغ تکونی خورد، قناری عقلشو برد
توی فکر قناری، تا دو روز غذا نخورد
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

روز سوم کلاغه، رفتش پیش قناری
گفتش عزیزم سلام، اومدم خواستگاری!
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

نگاهی کرد قناری، بالا و پایین، راست و چپ
پوزخندی زد به کلاغ، گفتش که عجب! عجب
منقار من قلمی، منقار تو بیست وجب
واسه چی زنت بشم؟ مغز من نکرده تب
کلاغه دلش شیکست، ولی دید یه راهی هست
برای سفر به شهر، بار و بندیلش رو بست
یه مدت از کلاغه، هیچ کجا خبر نبود
وقتی برگشت به خونه، از نوکش اثر نبود
داده بود عمل کنن، منقار درازشو
فکر کرد این بار می‌خره، قناریه نازشو
باز کلاغ دلش شیکست، نگاه کرد به سر و دست
آره خب، سیاه بودش! اینجوری بوده و هست
دوباره یه فکری کرد، رنگ مو تهیه کرد
خودشو از سر تا پا، رفت و کردش زرد زرد
رفتش و گفت: قناری! اومدم خواستگاری
شدم عینهو خودت، بگو که دوسم داری
اخمای قناریه، دوباره رفتش تو هم!
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

کله‌مو نگاه بکن، گیسوهام پر پیچ و خم
موهای روی سرت، وای که هست خیلی کم
فردا روزی تاس می‌شی! زندگی‌مون میشه غم
کلاغ رفتش به خونه نگاه کرد به آیینه
نکنه خدا جونم! سرنوشت من اینه؟!
ولی نا امید نشد، رفت تو فکر کلاگیس
گذاشت اونو رو سرش، تفی کرد با دو تا لیس
کلاه گیسه چسبیدش، خیلی محکم و تمیز
روی کله‌ی کلاغ، نمی‌خورد حتی یه لیز
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

نگاه که خوب می‌کنم، می‌بینم گردنتو
یه جورایی درازه، نمی‌شم من زن تو
کلاغه رفتشو من، نمی‌دونم چی جوری
وقتی اومدش ولی، گردنش بود اینجوری
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

خجالت نمی‌کشی؟ با اون گوشتای شیکم!؟
دوست دارم شوهر من، باشه پیمناست دست کم!
دیگه از فردا کلاغ، حسابی رفت تو رژیم
می‌کردش بدنسازی، بارفیکس و دمبل و سیم
بعدش هم می‌رفت تو پارک، می‌دویید راهای دور
آره این کلاغ ما،‌ خیلی خیلی بود صبور
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

واسه ریختن عرق، می‌کردش طناب‌بازی
ولی از روند کار، نبودش خیلی راضی
پا شدو رفتش به شهر، دنبال دکتر خوب
دو هفته بستری شد، که بشه یه تیکه چوب
قرصای جور و واجور، رژیمای رنگارنگ
تمرینهای ورزشی، لباسای کیپ تنگ
آخرش اومد رو فرم، هیکل و وزن کلاغ
با هزار تا آرزو، اومدش به سمت باغ
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

وقتی از دور میومد، شنیدش صدای ساز
تنبک و تنبور و دف، شادی و رقص و آواز
دل زاغه هری ریخت! نکنه قناریه؟
شایدم عروسی بازای شکاریه!
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق

دیدش ای وای قناری، پوشیده رخت عروس
یعنی دامادش کیه؟ طاووسه یا که خروس؟
هی کی هست لابد تو تیپ، حرف اولو می‌زنه!
توی هیکل و صورت، صد برابر منه
کلاغه رفتشو دید، شوهر قناری رو
شوکه شد، نمی‌دونست، چیز اصل کاری رو!
می‌دونین مشکل کار، از همون اول چی بود؟
کلاغه دوچرخه داشت،‌ صاحب بی ام و نبود
داستان کوتاه : ماجرای کلاغ عاشق







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس پاتوق]
[مشاهده در: www.farspatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن