واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: نگاه منتقدان مطرح سينما در نوزدهمين نشست اتاق رسانه سينماي ايران منتقد نماينده فيلمساز نيست، مخاطب فهيم است
نشست آسيب شناسي "نقد فيلم امروز ايران" با حضور امير قادري، علي معلم، جواد طوسي و مسعود فراستي در فرهنگسراي رسانه برگزار شد.
در نوزدهمين نشست "اتاق رسانه سينماي ايران" فضاي نقد در سينماي ايران، بحث در باره جايگاه كنوني منتقد، تاثير برنامه «هفت» بر جايگاه منتقدان و آسيبها و فوايد اينترنت و فضاهاي مجازي در نقد، بررسي شد.
در ابتداي نشست مسعود فراستي در خصوص جدي ترين مشكلات حوزه نقد فيلم اظهار داشت: شايد مصيبت اصلي نقد امروز ما اين باشد كه مسئولين و سينماگران به نقد گوش نميدهند. فكر ميكنند كه هر نقدي توطئه است و ما غير از تعريف، آن هم تعريف فقط در حد نمره بيست و نه حتي نوزده و نيم، نبايد بگوييم.
جواد طوسي ديگر منتقد حاضر در نشست نيز در اين خصوص گفت: نقد در اصل بايد بتواند به گسترش فضاهاي فرهنگي كمك كند. اولين چيزي كه به ذهن من خطور ميكند اين است كه يك اغتشاشي در فضاي نقد ما وجود دارد. اين اغتشاش به معناي توهين به فرديت منتقد نيست. بلكه شناسايي درستي در مورد منتقد صورت نميگيرد. يعني نسلها خودشان را به يك تكثرگرايي متمايل كردهاند كه اصلا ضابطهمند نيست. هر كسي از هر رسانهاي كه براي مدتي در اختيارش قرار داده ميشود استفاده ميكند. اين كوتاهي مدت هم به خاطر سياستهايي است كه بخصوص در عرصه مطبوعات وجود دارد. يعني يك جور از نيروهاي جوان استفاده ميكنند تا موقعيتشان تثبيت شود. ببينيد به نظرم اصلا اين يك اپيدمي شده كه بخصوص در نشريات، بخش ادب و فرهنگ دائم در حال تغيير است و به يك تشخص تبديل نميشود كه فرضا در يك صفحه ثابت هنري يك منتقد ستون ثابت و هميشگي داشته باشد تا اين به يك شناسنامه و هويت مندي تبديل شود. هر كسي موقعيتي برايش پيش آمد، ميآيد و درباره فيلمهاي خارجي مثلا يكي يا دو ستون مينويسد. بخش اعظمي از اين مشكل به نظر من برميگردد به عدم تخصيص يك رديف بودجه تا حقالتحرير منتقدان از آن محل پرداخت شود. شما الان اگر بخواهيد سرك بكشيد به همين نشرياتي كه به مناسبتهاي مختلف توقيف ميشوند و پاي
درد دل شان بنشينيد ميبينيد كه خيليها حقوق 8-9 ماهشان را نگرفتهاند. تا يك حدي به هر حال عشق و علاقه وجود دارد. بعدش ديگر به بيانگيزگي تبديل ميشود. همچنين فضايي وجود ندارد كه نسلهاي مختلف بتوانند در آن همديگر را شناسايي و تحمل كنند و از هم درس بگيرند. راه دوري هم نرويم. همين چند سال اخير را در نظر بگيريد كه چقدر ما در حوزه نقدنويسي تلفات دادهايم، گاهي بهخاطر سياستزدگي جامعه اين مشكل پيش آمده كه تعدادي از خوشفكرترين منتقدان ما مثل كامبيز كاهه كار نقد را بوسيد و گذاشت كنار و حتي انگيزه ندارد كه بيايد و شرايط را توضيح بدهد. نسلهاي بعدي هم متاسفانه، علي رغم همه استعدادي كه من در نسل سوم و نسلهاي بعد از خودم سراغ دارم، نتوانستند خودشان را پيدا كنند. حالا شما مقايسه كنيد با يك دوران تاريخي كه ما آن قدر به شكل تعميم يافته منتقد نداشتيم. ولي هم آن تشخص وجود داشت و هم آن رفاقت و همدلي علي رغم همه اختلاف نظرها.
علي معلم سردبير ماهنامه "دنياي تصوير" كه در اين نشست حضور داشت، در پاسخ به سئوال امير قادري در باره تفاوت نقدنويسي در ايران و ساير نقاط جهان بيان داشت: اولا كه همه جا محل پرتو فرديت است. ما مفهومي به نام سيستم در هيچ كجاي دنيا نداريم. به نظرم مشكل امروز جامعه نقدنويس ايراني وابستگي به مسائل مادي است. يعني چند ميگيري كه نقد بنويسي؟! يعني اصلا نوشته داد ميزند كه سرشار از سكه و هديه است! در واقع به جاي نظر خودشان نظر آن صاحب قدرت يا صاحب رسانه را تبيين ميكنند. اين موضوع بسيار آسيب زننده است و زماني اين اتفاق ميافتد كه فرديت از بين رفته باشد. مشكل ما اين است كه به فرديت منتقد نه خودش احترام ميگذارد، نه جامعه و نه صاحبان فيلم. در حالي كه مهمترين قضيه اين است كه يك فرديتي وجود دارد كه بايد باشد و مورد احترام جامعه سينمايي هم قرار بگيرد. در ضمن ديگر اين دسته سازيها از منتقدان هم وجود نخواهد داشت. خلط مبحث ديگري هم كه در ايران شكل گرفته اين است كه تصور ميشود منتقد نماينده سينما يا فيلمساز يا جامعه سينمايي است. نه. منتقد، مخاطب فهيم است. همين. اگر نوشتههايش به سطحي از ادبيات برسد ممكن است ماندگار هم بشود. در اين صورت منتقد با مردم حرف ميزند و نه با صاحبان سينما. بنابر اين اينكه منتقدي نماينده يك فيلمساز شود اصلا معني ندارد. البته نبايد خيلي هم همه چيز را تيره ببينيم. ايران چهارمين كشور دنياست كه ادبيات سينمايي دارد. همين تركيه كه كشور همسايه ماست، در نشرياتش نقدهاي خيلي بد و ضعيفي نوشته ميشود. آمريكا ادبيات سينمايي دارد كه به هر حال صاحب صنعت سينماست و بعد هم انگلستان و فرانسه. يعني حتي كشوري مانند آلمان و يا هند كه صاحب صنعت سينماست هم چنين چيزي ندارند. نوشتههاي خيلي از نويسندگان سينمايي جوان ما از "تاد مك كارتي" بهتر است. شايد به همان دليل كه نقدنويسي براي آنها تبديل به يك شغل كارمندي شده است.
در ادامه مسعود فراستي صحبت هاي علي معلم را تاييد كرد و افزود: وضعيت نقد ما از سينمايمان واقعا بهتر است. من خودم نقدهاي خيلي خوبي از بچههاي جوان خواندهام. اما يكي از آسيبهايي كه وجود دارد اينترنت است. اينترنت از طرفي خوب است كه همه ميتوانند حرفشان را بنويسند و ديگر نياز به اجازه كسي ندارند اما از طرف ديگر آن قدر اطلاعات گستردهاي در اختيار ما قرار ميدهد كه مانع تحليل ميشود. بيشتر نوشتهها به سمت بازگويه شدن ميروند و نه نقد. در جهان هم اين اتفاق افتاده است. در گذشته ما فردي مثل "رابين وود" را داشتيم يا "اندرو ساريس" كه در اين سالهاي اخير او هم ديگر خيلي جدي نيست.
علي معلم در بخش ديگري از صحبت هاي خود بيان داشت: اينكه ميگوييم نقد ايران هميشه از سينما جلوتر بوده يك دليل ديگر هم دارد. سينماي ايران از خيلي قبل، تقريبا از همان ابتدا هميشه وام ميگرفته اما نقدنويسها و سينمايينويسها نه. يكي دو سال است كه دوستان دارند در اين زمينه هم تلاششان را ميكنند كه نقدنويسها را هم به آدمهاي وام بگير تبديل كنند. سيد حسن حسيني شاعر قدرناديده اما مورد احترام، بيتي دارد كه ميگويد: «شاعري وام گرفت/ شعرش آرام گرفت.» قبلا يكي دو جا بيشتر نبود كه به منتقدان بخواهند پول بدهند اما الان تعدادشان زياد شده است.
جواد طوسي منتقد سينما، سياستزدگي فضاي حاكم را مسئله مهمي دانست و افزود: من هيچ وقت در طول عمرم فضاي فرهنگي جامعه را اين قدر مسموم نديده بودم. در يك دورهاي كه نميخواهم برتري كاذب هم به آن بدهم،
علي رغم اينكه هوشنگ طاهري و هوشنگ حسامي و هوشنگ كاووسي، نسبت به يك نوع سينماي خاص كه بيشتر در آن وجه روشنفكرانه مقيد بود، تعلق خاطر داشتند اما مثلا به مناسبتهاي مختلف در مورد نگاه منتقدي مانند "پرويز دوايي" هم تحملپذيري داشتند. فرهنگ زيرآب زني حاكم نبود. ما امروز داريم فرهنگ حذف و زيرآب زني را تعميم ميدهيم.
در ادامه مسعود فراستي درخصوص تعريفي كه مي شود از نقد ارائه كرد اين گونه توضيح داد: به نظر من نقد تحمل است و نقد تحميل است. هم تحمل و هم تحميل. همين كاري كه الان ميكنيم و همديگر را تحمل ميكنيم. و تحميل است چرا كه نقد بايد به آدمهاي بي فرهنگ تحميل شود. اصلا هم در اين مورد شوخي با كسي ندارم. از طرفي نقد هم آينه است و هم پنجره. بدون نقد، پروسه ديدن كامل نيست. نقد، تيغ دل و عقل است. تيغ را كه كند نميكنند، هر بار تيزترش ميكنند.
"سونتاگ" مقاله معروفي دارد به نام "عليه تفسير" كه شاهكار است. يكي از بهترين جملاتش اين است كه: «ما بايد بتوانيم با نقد همه حسهايمان را واضح نگه داريم.» بحث اصلي در هنر چگونه حرف زدن است. من محتوا و مضمون نمي فهمم. معتقدم كسي كه حرفي را بلد نيست به فرم تبديل كند، اصلا آن حرف را ندارد. چون من ميفهمم كه هنر يعني فرم و فرم را هم بلدم.
علي معلم در پاسخ به سئوال يكي از حضار در باره تاثير نقد بر بالا و پايين شدن فروش فيلم ها گفت: به نظرم در شرايط امروز، نقد ميتواند فروش فيلم را افزايش بدهد. ميگويند اين فيلم را نبينيد ولي همه ميروند و ميبينند. جهان امروز به راهنما نياز دارد.
با وجود اينترنت خيليها فكر ميكنند چون اطلاعات وسيعتر در اختيارشان هست داناتر هم شدهاند. هر چه دامنه اطلاعات بيشتر ميشود آدمهاي صاحب تحليل كميابتر ميشوند. نقد در جامعه امروز خيلي موثر است اما كجا تاثير ميگذارد؟ در مورد فلان فيلم مبتذل؟ نه! چون آن فيلم كه اصلا وجود ندارد كه بخواهيم در باره اش حرف بزنيم. فيلم "درخت زندگي" ساخته "ترنس ماليك" وجود دارد و براي همين هم ميشود در بارهاش حرف زد. چه خوشمان بيايد و چه نه.
سه|ا|شنبه|ا|4|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 265]