تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797890008




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شيرين‌ترين لحظات زندگي‌


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: تجربه هاي نامزدي از هر كه بپرسيد، شيرين‌ترين لحظات زندگي‌ مادي‌تان مربوط به چه زماني است، بدون شك مي‌گويد: بهترين دوران زندگي من، مربوط به دوران نامزدي‌‌ام است. بله، همين‌طور است. در هر كجاي دنيا كه باشيد و از هر كس بپرسيد بهترين دوران زندگي‌تان، مربوط به چه زماني است، بدون شك همين پاسخ را به شما مي‌دهد، چرا كه در اين دوران همه‌چيز با مزه و به يادماندني مي‌شود؛ خوش قولي، بدقولي، ويژگي‌هاي شخصيتي طرف مقابل، ارزش‌ها و ضدارزش‌هاي حاكم بر فضاي خانواده، درگيري‌هاي لفظي، تفاهمات، سوء تفاهمات و... نامزدي جزو موقعيت‌هايي است كه ما به موجب آن با تفاوت‌هاي فردي و خانوادگي زيادي روبه‌روي مي‌شويم مثلا من شخصي را مي‌شناسم كه در يك خانواده بسيار مبادي آداب و رو دربايستي‌دار بزرگ شده است. اين دختر خانم «لادن» نام دارد. براي او خواستگاري پيدا شد كه ظاهرا آدم‌هاي خوبي بودند. مرد جوان، خانه، اتومبيل و يك كارگاه كوچك داشت. بنابراين خانواده لادن با اين ازدواج موافقت كردند و قرار بر اين شد كه آن دو يعني لادن و «شهاب» چند ماهي عقد كرده باقي بمانند تا خانواده دختر براي تهيه جهيزيه فرصت كافي داشته باشند. از طرفي آپارتمان شهاب در اجاره شخص ديگري بود و ‌بايد تخليه مي‌شد. در اولين جلسه كه لادن، شهاب را به منزل پدر و مادر خود دعوت كرد، مادرش چند نوع غذا، دسر، سالاد و... تهيه كرد. از ميوه و شيريني و تنقلات هم چيزي كم نبود. وقتي سفره شام چيده شد اگر كسي از در تو مي‌آمد كه از جريان بي‌‌اطلاع بود گمان مي‌كرد آنها هفت، هشت نفر مهمان دارند، در حالي‌كه تنها مهمان خانه، داماد عزيزشان بود. گذشته از اين تمام اعضاي خانواده لادن لباس رسمي پوشيده بودند. از تعارف‌ها و بالا بشين گفتن‌هاي آنان نيز هر چه بگويم كم گفتم. خلاصه اين‌كه آن شب به خوبي و خوشي سپري شد. چندروز بعد هم شهاب، لادن را به منزل‌شان دعوت كرد. نزديك غروب وقتي اين زوج جوان وارد خانه پدري شهاب شدند، آن‌جا را به شدت نامرتب و درهم يافتند. البته اين امر براي خانواده شهاب عادي بود ولي لادن كه حسابي جا خورده بود تصور كرد اتفاق غير منتظره‌اي رخ داده است، مثلا يك عده تروريست آن‌جا بمب منفجر كرده‌اند. پس با تعجب از نامزدش پرسيد: چي شده؟! براي خونوادت مشكلي پيش اومده؟ شهاب جواب داد: فكر نكنم. آنگاه مادرش را صدا زد. مادر آقا شهاب با سر و وضعي آشفته درست مثل كسي كه از خواب پريده باشد از اتاق خارج شد. او سلام سردي به عروسش كرد و خود را روي كاناپه انداخت. شهاب نيز با آرامش گوشه‌اي نشست و رو به لادن گفت: بيا بشين! دختره بيچاره مبلي را انتخاب كرد و روي آن جا گرفت. هيچ كس، حتي با يك استكان چاي از او پذيرايي نكرد... وقتي برادر كوچك‌تر شهاب به خانه آمد، مادر بلند شد و به آشپزخانه رفت. او در حالي‌كه سفره مچاله شده‌اي به دست داشت به اتاق بازگشت و سفره را روي زمين انداخت. تعدادي قاشق و چنگال كنار سفره ريخته بود و بشقاب‌ها را در كنار آنها گذاشت. سپس يك سطل ماست و يك قابلمه آورد. او با خونسردي تمام توي بشقاب‌ها مقداري عدس پلو ريخت و آنها را روي سفره چيد. آنگاه رو به بقيه گفت: بياين شام بخوريم. هر دو پسر به طرف سفره رفتند اما دختر جوان كه نزديك بود قالب تهي كند از جايش تكان نخورد. شهاب او را به كنار سفره فرا خواند. لادن جواب داد: من اشتها ندارم. مادر شهاب گفت: چرا اشتها نداري؟ و خودش شروع به خوردن كرد. سرانجام سفره آن شام باشكوه جمع شد. لادن خود را آماده كرد تا شهاب او را به منزلش برساند. به محض اين‌كه آنها از خانه بيرون رفتند، بغض دختر جوان تركيد و زد زير گريه. پسر جوان كه از رفتار همسرش سردر نمي‌آورد از او پرسيد: چيزي شده... دختر با خشم پاسخ داد: ديگه مي‌خواستي چي بشه؟! اگه مامانت دوست نداشت من بيام خونتون، چرا منو آوردي اين‌جا؟ - كي به تو گفته مامان من دوست نداشت تو بياي اين‌جا؟! - لازم نيست كه هر چيز رو به آدم بگن... خودم فهميدم... - من كه نمي‌دونم تو چي فهميدي و از كجا فهميدي؟ لادن كه در ابتدا رفتار خانواده نامزدش را توهيني مستقيم و صريح نسبت به خودش تلقي كرده بود، پس از مدت كوتاهي فهميد كه آنها بدون هيچ نيت سوء و تنها از سر عادت، آن رفتار را كرده‌اند، يعني حتي اگر سفير كبير روسيه هم به منزل آنان مي‌رفت مادر شهاب به همين شكل از او پذيرايي مي‌كرد. اين تنها ويژگي خانواده شهاب نبود كه لادن را مي‌رنجاند. آنها به پوشيدن لباس‌هاي اطو نشده هم عادت داشتند. پس از مدتي لادن از اين رفتار به تنگ آمد و مشكل را با مادرش بازگو كرد. مادر لادن كه زن دانا و با تجربه‌اي است و از قبل هم متوجه خصوصيات ناشايست دامادش شده بود، دختر را آرام كرد و گفت: - ببين عزيزم تو زندگي مشكلات زيادي وجود داره. ما نبايد از مشكلات فرار كنيم. بايد اونارو حل كنيم. همه آدما به خودي خود از تميزي، لباس مرتب و سفره چيده شده خوش‌شون مي‌ياد. تو بايد سعي كني تو همين مدت نامزدي، شهابو به اين چيزا عادت بدي. شهاب قلبا پسر خوبيه و ارزششو داره. از آن پس مادر لادن به كرات شهاب را به منزل خودشان دعوت مي‌كرد و هر بار با همان شيوه اوليه از وي پذيرايي كرد. لادن به سفارش مادر از نامزدش خواست لباس‌هاي نامرتبش را به او بدهد تا اطو كند. دختر جوان پس از شستن لباس‌ها آنها را اطو مي‌كشيد و عطر مي‌زد و به دست شهاب مي‌داد. حتي به او يادآور مي‌شد كه بايد ناخن‌هايش را بگيرد. همه اين‌ها گر چه آسان نبودند ولي بسيار تاثير داشتند چون پس از مدتي شهاب به نظم و پاكيزيگي خو گرفت و ديگر نمي‌توانست همچون سابق نامرتب باشد. امروز اگر شما شهاب را ببينيد باور نخواهيد كرد كه او در يك خانواده شلخته بزرگ شده است. بنابراين انسان بايد براي آنچه مي خواهد زحمت بكشد...




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 863]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن