واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: كوئليو از زبان خودسفرى طولانى براى نويسنده پر فروش
تايمز/9 دسامبر/ فرشيد عطايى - گودريدز-20 فوريه-پائولو كوئليو در تاريخ 24 آگوست سال 1947 در «ريودوژانيرو»ى برزيل به دنيا آمد. او 38 سال داشت كه اولين كتابش را منتشر كرد. او در سال 1970 پس از اينكه به اين نتيجه رسيد كه رشته حقوق به درد او نمىخورد، به سفر در آمريكاى جنوبى و آفريقاى شمالى و مكزيك و اروپا پرداخت. او وقتى پس از دو سال به برزيل بازگشت، در حرفه نويسنده ترانههاى عاميانه شروع به كار كرد و به موفقيت رسيد. در سال 1974 توسط رژيم ديكتاتورى و نظامى حاكم بر برزيل براى مدت كوتاهى زندانى شد. كوئليو در سال 1986 يكى از مهمترين تجارب زندگىاش را پشت سر گذاشت؛ او در اين سال در مسير پانصد و چند كيلومترى «سانتياگو دو كومپستلا» در شمال غربى اسپانيا راه رفت. او با سفر در اين بزرگراه كهن كه زائران سر تا سر اروپا قرنها از آن براى رفتن به كليساى جامعى استفاده مىكردند كه گفته مىشود بازماندگان «سنت جيمز» را در خود جا داده، به يك خودآگاهى و بيدارى معنوى دست يافت و بعدها آن را در كتاب «زيارت» (The Pilgrimage) خود شرح داد. كوئليو زمانى كه در دنياى موسيقى راك بهطور حرفهاى به ترانه نويسى مشغول بود، براى بسيارى از خوانندگان برزيلى مثل «اليس رجينا» و «ريتالي» ترانه نوشت. علاقه كوئليو به معنويت به سال هايى بر مىگردد كه هيپى بود. او در آن زمان در دنيا سفر مىكرد و درباره جوامع پنهان و اديان و عرفان شرقى اطلاعات كسب مىكرد. همانطور كه خود او در گفتوگويى با خوآن آرياس اذعان مىكند، او در همين دوران با كارهاى «اليستر كرولي» عارف انگليسى آشنا شد. تأثيرگذارى اين فيلسوف بر كوئليو فقط در زمينه موسيقى نبود بلكه باعث شد او به فكر ايجاد يك «جامعه جايگزين» بيفتد؛ اين جامعه جايگزين قرار بود يك جامعه آنارشيستى در ايالت «ميناس جرايس» بر اساس اين فرض كرولى باشد كه: «هر كارى دلت خواست بكن!» و اين جمله كل قانون در اين جامعه جايگزين بود. دولت نظامى حاكم بر برزيل اين پروژه را براندازانه اعلام كرد و تمام اعضاى گروه مجرى آن را زندانى كرد. گفته مىشود كوئليو در زمان حبس در زندان شكنجه هم شده است. معروفترين كتاب كوئليو «كيمياگر» است كه شخصيتهاى معروف از جمله «كونزابورو اوئه» برنده نوبل ادبيات، از آن تعريف و تمجيد كردهاند. كوئليو در سال 1982 اولين كتاب خود به نام «بايگانىهاى جهنمي» را منتشر كرد كه االبته هيچ توجهى را جلب نكرد. در سال 1985 كتاب «راهنماى عملى خونآشامي» را نوشت ولى بعدها چون آن را داراى كيفيت ضعيفى مىدانست، سعى كرد آن را از فهرست كتابهايش خارج كند. پائولو كوئيلو در پى سفر معنوىاش به «سانتياگو دو كوپوستلا» كتاب «زيارت» را نوشت. «بريدا» هم از جمله ديگر آثار شناخته شده اين نويسنده برزيلى است. در سال بعد، كوئليو كتاب «كيمياگر» را منتشر كرد. او اين كتاب را بر اساس كتاب «قصه دو رؤيابين» اثر «خورخه لوئيس بورخس» نوشت (بورخس هم اين كتاب را بر اساس قصههاى «هزار و يك شب» نوشته بود.) رمان كيمياگر در ابتدا فروش خوبى نداشت و همين موضوع باعث شده بود كه اولين ناشرش اين رمان را كنار بگذارد، ولى در ادامه اين رمان به يكى از پرفروشترين كتابهاى تمام تاريخ برزيل تبديل شد. اين كتاب بيش از 65 ميليون نسخه در سرتاسر جهان فروش داشته و به 56 زبان دنيا ترجمه شده است. «لورنس فيشبورن» سينماگر معروف كه از جمله طرفداران آثار كوئليو است فيلمى را بر اساس اين رمان در دست تهيه دارد. «كيمياگر» با اينكه رمان است ولى در فهرست 50 اثر كلاسيك در زمينه «خود-ياري» گنجانده شده است. در مقالهاى كه «دانا گودير» درباره پائولو كوئليو در مجله نيويوركر منتشر كرد، نوشت كه كتابهاى اين نويسنده بيش از 100 ميليون نسخه در بيش از 150 كشور جهان فروش داشته است. پائولو كوئليو تاكنون برنده چند جايزه ادبى از كشور هايى نظير فرانسه و ايتاليا شده است. كتابهاى او در چندين كشور (از جمله آمريكا، فرانسه، آلمان، ايران، كانادا، ايتاليا) در فهرست پر فروشترينها حضور داشت. با اينكه كتابهاى كوئليو فروش خوبى داشتهاند ولى به طور كلى منتقدان روى خوشى به كتابهاى او نشان ندادهاند. كتابهاى او در كشورش برزيل هم با نظر مثبت منتقدان مواجه نشدهاند و انتخاب او در «آكادمى ادب برزيل» بحث انگيز شد. بعضى از منتقدان ادبى برزيلى او را نويسنده كاملى نمىدانند و مصالح داستانى مورد استفاده او را بسيار سادهانگارانه محسوب مىكنند و شبيه به كتابهاى خود-يارى مىدانند. بيشترين ايرادى كه منتقدان به كتابهاى او وارد مىكنند به خاطر سبك ساده و بىشاخ و برگ و به عاريه گرفتن ايدههاى ساير نويسندگان است، تا آنجا كه اتهام سرقت ادبى را نيز به او نسبت مىدهند. براى مثال، پايان رمان «كيمياگر» از كتابى به نام «گنج زير پل» نوشته «ناخمن» به عاريه گرفته شده است. علاوه بر اينها، آثار او در زبان پرتغالى داراى اشتباهات دستورى و نگارشى است! بعضى از اين اشتباهات توسط مترجمان در زبانهاى ديگر و يا در چاپهاى بعدى به زبان پرتغالى جرح و تعديل شدهاند!
رمان «كيمياگر» اولين بار در سال 1988 منتشر شد.حالا پس از گذشت 20 سال، احساس مىكنيد پس از اين همه سال سبك نويسندگى يا اولويتهاى شما در نويسندگى چه تغييراتى كرده است؟ آيا نويسندگى را «افسانه شخصي» خودتان مىدانيد؟
پارسال مطلب كوتاهى نوشتم درباره اينكه در مورد انتشار كتاب جديدم «ساحره پورتوبلو» چه احساسى دارم. آن موقع در ليسبون بودم، فقط چند ساعتى مانده بود به عرضه كتاب در پرتغال و آمريكاى لاتين. داشتم در خيابانهاى اين شهر حيرتانگيز قدم مىزدم و به اولين خوانندهاى فكر مىكردم كه دستش را دراز مىكرد تا كتاب مرا از قفسه يك كتابفروشى بردارد. من هيجان زده بودم؛ ديدم سالهاست كه دارم كتاب منتشر مىكنم ولى هنوز هم همان احساسى را دارم كه در زمان انتشار اولين كتابم «زيارت» داشتم. البته آدم وقتى به موفقيت مىرسد ابعاد كار تغيير مىكند، ولى آن حس درونى اى كه از شريك كردن ديگران با روح خودم دارم، دست نخورده باقى مانده است. افسانه شخصى من هميشه اين بوده كه نويسنده بشوم. و الان خوشحالم كه مىتوانم بگويم رؤيايم را به واقعيت تبديل كردهام. ولى من براى اينكه براى كار نويسندگى آماده باشم هر روز با چالشى درگير هستم، حتى اگر در كارت موفق شده باشي.
شما گفتهايد كه هر كدام از كتابهايتان را فقط در مدت دو تا چهار هفته نوشتهايد. يكى از روزهايى را كه به نويسندگى گذرانده ايد براى ما توصيف كنيد.
من هميشه وقتى احساس مىكنم كه براى نوشتن يك كتاب جديد آمادگى دارم چرخهاى را پشت سر مىگذارم كه از دو هفته تا يك ماه طول مىكشد. قبل از اينكه به رختخواب بروم براى همه چيز برنامه ريزى مىكنم: صبح زود از خواب بيدار مىشوم و تمام حواسم را جمع رمانى مىكنم كه دارم آن را مىنويسم. تنها كار غير مرتبطى كه انجام مىدهم اين است كه در اينترنت گشتى مىزنم و بعد از آن هم مىروم پياده روى مىكنم. وقتى از پياده روى بر مىگردم سريع اىميلم را چك مىكنم و تا بيايم به خودم بجنبم مىبينم ساعت دو و نيم بعد از ظهر شده و بايد ناهارم را بخورم. بعد از ناهار هم بايد مثل هر روز چرتى بزنم. وقتى ساعت پنج عصر بيدار مىشوم مىروم پشت كامپيوترم مىنشينم، باز هم اىميلم را چك مىكنم، سرى به وبلاگهايم مىزنم و اخبار را مىخوانم. بعد هم هيچى نشده وقت خوردن شام فرا مىرسد؛ در اينجا به شدت احساس گناه مىكنم كه نتوانسته ام هدفى را كه در آن روز براى خودم تعيين كرده بودم انجام بدهم. بعد از خوردن شام بالاخره پشت ميز تحريرم مىنشينم و تصميم مىگيرم كه بنويسم. نوشتن اولين جمله كمى طول مىكشد ولى خيلى سريع در داستان حل مىشوم و داستان من را به جاهايى مىبرد كه هرگز فكرش را نمىكردم.
براى نويسندگانى كه تازه كار نويسندگى را شروع كرده اند چه توصيه اى داريد؟
هر چه بيشتر در زمينه نويسندگى تجربهآزمايى كنند بهتر است. من در اوايل همين كار را مىكردم. مردم معمولا قضيه را اينگونه نمىبينند، ولى براى اينكه به نويسندهاى پرفروش تبديل شوى بايد سفرى طولانى را پشتسر بگذارى و در اين مسير موانع زيادى را از سر راهت برداري. مثلا، نوشتن كتاب «كيمياگر» براى من تجربه سختى بود. اين كتاب را اول يك انتشاراتى كوچك منتشر كرد و با اينكه فروش آن خوب بود، ولى حق نشر آن را به من برگرداند و گفت كه اگر پولش را در بورس به كار مىبست پول بيشترى به دست مىآورد! در آن زمان بود كه من و همسرم «ريودوژانيرو» را ترك كرديم و 40 روز را در يك صحرا گذرانديم. مجبور بودم اين كار را بكنم چون اين قضيه ضربه روحى بزرگى براى من بود و من مىخواستم اوضاع روحىام بهبود پيدا كند و البته تا مدتها با اين قضيه درگير بودم. من دريافتم كه بهرغم ترسها و جراحتهايى كه زندگى به آدم وارد مىكند، شخص بايد براى دستيابى به رؤياهايش بجنگد. همانطور كه بورخس در نوشتههايش اشاره كرده «هيچ فضيلتى بالاتر از شجاعت نيست» و بايد اين موضوع را بدانيم كه شجاعت به معناى نترسيدن نيست بلكه به معناى اين است كه بتوانى بهرغم وجود ترسها قدرت اين را داشته باشى كه به راهت ادامه بدهي.
يکشنبه 1 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 372]