تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عاقل‏ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه‏ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796403850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با خانم تینا عبداللهی نویسنده رمان آ تش دل


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: لطفا خودتون رو کامل معرفی کنید؟
تینا عبداللهی هستم . متولد14/4/1362هستم.فرزند دوم خانواده و دو برادر دارم.سال 1382 ازدواج کردم.سال1386 در رشته ی روانشناسی فارغ التحصیل شدم و سال 88 کارشناسی ارشد قبول شدم.


.هدف یا انگیزه اتون از نویسندگی چی بود؟از قبل دوست داشتید نویسنده بشید یا یک مرتبه حس کردید که توانایی نوشتن دارید؟
من قبل از اینکه به طور رسمی شروع به کار کنم به طور پراکنده می نوشتم و فقط برای دل خودم بودتا این که سال 1384 یکی از دوستان دوران دانشجوئیم به نام خانم هاشمی که ویراستار نشر علی هم هستند نوشته های من رو خوندن پیشنهاد دادن که کاررو منسجم تر کنم و این شد که شروع کردم به نوشتن و چاپ کردن کارهام ،اولین کتابم فریب دل بود ،دومیش تمنای تو که با دو سال وقفه چاپ شد و سومی آتش دل بود.
.داستان هاتون تا چه حد واقعیت داره؟
سرچشمه ی هر داستانی یک واقعیته.اکثر شخصیت ها درون مایه شون واقعیه.، با اجازه و خواسته خود اشخاص و اضافه کردن یک مقدار تخیل داستانها شکل میگیرند. تو کتاب آتش دل سرگذشت طناز و مینو واقعی بود ولی طنین تا حدودی واقعی بود.
.نوشتن یک رمان چقدر وقت می بره؟
بستگی به کار داره.تمنای تو در طول 8ماه ؛آتش دل نزدیک یک سال و.دور از من هم نزدیک یک سال طول کشیده که هنوز چاپ نشده.
.خانم عبداللهی خیلی از بچه ها انتقاد داشتن به اینکه کتاب تمنای تو خیلی عجولانه نوشته شده و بیشتر بچه ها و حتی خودم هم این نظر رو داشتیم که کتاب تمنای تو رو برای اینکه به نمایشگاه برسه عجولانه اواخرش رو نوشتیدنظر خودتون چیه؟
ابتدای داستان یا انتهای داستان؟
کلا داستان مشخصه که عجولانه نوشته شده!
ببینید ،سبک نگارشی تمنای تو فرق داره.
اتفاقا بچه ها ی سایت هم به این نکته اشاره کرده بودن که سبک نگارشی تمنای تو متفاوته وخانم میلی در این زمینه پرسیدن که رمان تمنای تو بیشتر حالت گفتگو بین افراده و توصیف کمتره و گفتن که کتاب بیشتر حالت دیالوگ داشت آیا می خواستید که کتابتون زودتر به نمایشگاه برسه یا می خواستید که سبکتون متفاوت باشه؟

نه این طور نیست من از کلیشه شدن اصلا خوشم نمیاد سبک نوشتاریم در این رمان کلا فرق داشت .شما الان فریب دل رو می خونید یه سبکیه آتش دل رو می خونید یه سبک دیگه است ؛تمنای تو عجولانه نیست.نحوه ی نگارشش به این نحوه.تو این کتاب نخواستم حاشیه پردازی بشه،چون نمی دونم شما متوجه شدید یا نه ؟ به اندازه ی تمام آدم های دنیا سلیقه ی متفاوت وجود داره.به طور مثال یک سری می گن که اتش دل خیلی کش داده شده و یک عده ی دیگه می گن که نه همین که طولانی تره و ماجراهای بیشتری توش رخ داده شیرینه.یک سری می گن تمنای تو چون حاشیه پراکنیش کمتره جذاب تره و یک سری می گن که ای کاش بیشتر می نوشتید ای کاش بیشتر توصیف می کردید.هر نوشته ای سبک خاص خودش رو داره.هر نوشته ای تازگی و ویژگی خودش رو داره.
.اهل رمان خوندن که هستید حتما؟
زیاد.
چه کارهایی رو بیشتر دوست دارید؟رمان های خارجی بیشتر می خونید یا ایرانی؟
هم ایرانی هم خارجی.ایرانی ها رو می خونم برای پرهیز از تکراری شدن موضوعاتم و خارجی هم می خونم چون از سبک نگارششون خوشم می یاد.
. به چه نویسندگان و مترجمینی مورد علاقه اتون هستن؟
از ترجمه های خانم شهناز مجیدی لذت می برم و از نویسندگان :مارگارت میچل ، شارلوت برونته
پس نویسندگان شاهکارها رو دوست دارید !
بله دیگه !واز معاصرها هم خانم بارت و جدیدا هم کتابهای استفنی مه یر رو میخونم .
.از نویسندگان ایرانی از نوشته های کدومشون بیشتر خوشتون می یاد؟
من روی نویسنده خاصی متعصب نیستم ، سعی میکنم همه کتابهای جدید رو از نویسنده های مختلف بخونم، تا آگاهی داشته باشم .ولی از سبک نویسندگی خانم مهناز صیدی بیشتر از بقیه لذت می برم.
.از کتاب های خودتون کدوم رو بیشتر دوست دارید؟
مثل اینه که به یه مادر بگید کدوم بچه ات رو بیشتر دوست دار؟شاید از نظر موضوع کمی متفاوت باشند ولی از نظر کیفی برای من در یک سطح هستن.
پس نمی تونید بینشون فرق بذارید؟
نه اصلا
.آیا با نویسنده های دیگه هم ارتباط دوستانه یا ملاقات و دیدار حضوری دارید؟
بله .با خانم امیر جهادی سال گذشته وامسال توی نمایشگاه ملاقات داشتم.با خانم اکبری هم بوسیله تلفن و ایمیل ارتباط داریم .با خانم پوریا هم امسال تو نمایشگاه ملاقات کردم.
.آیا به رمان های خودتون با دید انتقادی هم نگاه کردید؟و اگه بله چه انتقادی رو به رمان خودتون وارد می دونید؟
این خاصیت یک نویسنده است که به کار خودش به یک دید انتقادی نگاه کنه چون در اون برهه ی زمانی ممکنه به بعضی مسائل دقت چندانی نکنی ولی وقتی بعد از یک مدت مثلا شش یا هفت ماه و حتی یک سال شما این کار رو می کنید متوجه می شید بعضی جاهاش کار بیشتری می خواسته ،بعضی قسمت ها رو فکر می کنید که خیلی خوب نوشتید و می تونه رو کارهای بعدیتون اثر بذاره ، بنابراین اگر منتقدانه کارهام رو نخو نم همه ی کارهام مثل هم می شن این تغییراتی که تو کارهام می دم نشون می ده که تا حدودی سعی کردم نقاط قوتم رو قوی تر کنم و نثاط ضعفم رو از بین ببرم.
.چطور از نظرات خواننده هاتون با خبر می شید؟از طریق ایمیل، چت،یا اینکه مثلا تو خیابون بشناسنتون؟
یک سری از افراد که تو نمایشگاه با ما ملاقات داشتن،یک سری ایمیل می زنن.
بیشتر دوستان عقیده دارند خواننده ها ایرانی نمی تونند با نویسنده های کتابهاشون ارتباط داشته باشند ولی خارجی ها خیلی راحت و زیاد با یه نویسنده هایی مثل دانیل استیل ارتباط برقرار میکنند ، ایشون عکسش رو در اختیار خوانندگانش قرار میده ، البته ما عکس چند تا از نویسنده ها مثل خانمها زهرا اسدی و تکین حمزه لو رو که توی کتاب قلم های بی صدا چاپ شده بود دیدیم چرا بقیه نویسنده ها چنین تمایلی ندارند؟
متاسفانه توی کشور ما نه رادیو تلویزیون و نه رسانه های گروهی این همکاری رو ندارن ، همین خانم استیل رو که مثال می زنیدبرنامه تلویزیونی داره هم به صورت مستند از زندگیش و هم به صورت گفتگوی زنده با بیینده ها ولی ما توی ایران متاسفانه چنین امکانی رو نداریم بیشترین ارتباط ما با خواننده ها از طریق اینترنته و چون همه اقشار جامعه ما اهل اینترنت نیستند مشکل به وجود میاد مثلا از یه خانم 58 ساله ، کمتر انتظار میره که توی اینترنت با من چت کنه نتیجتا امکانات خیلی محدود وکمی برای ارتباط ما با خواننده هامون هست حتی توی نمایشگاه کتاب هم امکانات رو فراهم نمیکنند که این اتفاق بیفته
حالا شما حاضرید عکستون رو در اختیار سایت بذارید؟ چند نفر از کاربرهای ما این درخواست رو داشتند.
اجازه بدید با همسرم مشورت کنم.
شما مصاحبه آقای رضا حسینی رو خوندید ؟
نخیر متاسفانه نخوندم
سما 33 پرسیدن :چه حجمی از واقعیات جامعه رو میشه توی قالب رمان عامه پسند بیان کرد؟
چون ما یه جامعه فرهنگی و سنتی هستیم خط قرمزهامون خیلی زیاده وتوی خیلی از محدوده ها نمیشه وارد شد وکار کرد چون جامعه اونها رو نمی پذیره مثلا من یه اصطلاحی رو توی کتاب فریب دل به کار بردم که برای جوون این نسل یه چیز عادیه و توی گفتار روزمره مون زیاد به کار می بریم ولی همون خانم 58 ساله ای که گفتم با من تماس گرفت وبه این اصطلاح انتقاد داشت و اون رو برازنده کتاب نمی دونست
چه اصطلاحی بود میشه بگید؟
حالا بگذریم
یعنی ندونیم بهتره ؟!
( باخنده )نه بحث ندونستن نیست چون فریب دل رو نخوندید الان نمیگم اگه خونده بودید بهتون می گفتم. میخوام بدون پیش داوری بخونید ببینم شما هم مثل اون خانم همین نظر رو دارید یا نه ، خیلی از چیزها رو نسل امروز می پذیره ولی نسل قدیم نمی پذیره و چون من برای یه گروه سنی خاص نمی نویسم (خواننده های من ممکنه از 15 تا 58 سال سن داشته باشند)و مجبورم حتی الامکان 99% این افراد رو راضی نگهدارم .برای همین نمیشه وارد خیلی از مقولات جامعه شد.خیلی چیزها توی جامعه ما وجود داره ولی چون عده ای نمی بینند باورش هم نمی کنند. شما کتاب من هم گریه کردم (مهسان صفریان )رو خوندید؟
نخیر نخوندم
این کتاب یه رمان اجتماعی خیلی جالبه ولی متاسفانه با استقبال خوب خوانندگان روبرو نشد چون موضوعش برای خیلی ها قابل پذیرش نیست برای همین میگم توی جامعه ما نمیشه سراغ خیلی از موضوعات رفت
سحر سحر پرسیده :وقتی اولین رمان رو خوندید چند سالتون بوده و چه رمانی رو خوندید؟
14 ساله و کلاس دوم راهنمایی بودم و رمان بازگشت به خوشبختی فهیمه رحیمی رو خوندم
بازم سحر سحر پرسیده :مشوق شما برای نوشتن رمان چه کسانی بودند؟
مسلما خانواده که همیشه پشت و پناه آدم هستن ، همسرم و دوست عزیزم خانم هاشمی وافرادی که بعدها کارهای من رو خوندن وبه شدت تشویقم کردنم که ادامه بدم وبهم دلگرمی دادن که میتونم توی این راه موفق باشم مشوقین من بودن.
سحر سحر پرسیده :آیا با رمانهاتون بعد از اتمام هم زندگی میکنید یا این که اونها رو فراموش میکنید؟
به خاطر این که بتونم رمان بعدی رو شروع کنم مجبورم اونها رو به یک مخفیگاهی در ذهنم بفرستم ولی به هر حال تا حدودی اون شخصیتها ، اون وقایع توی زندگیم اثر داره ؛ من سعی میکنم بین رمانهام همیشه بین 2 تا 3 ماه فاصله بذارم تا افراد، شرایط و اتفاقات رمان قبلی توی داستان جدیدم منعکس نشه ؛ ولی خوشم میاد بعد از هر مدت برم یه گذری بزنم به رمانهای قبلیم ورق بزنم و ویخونم هم به خاطر این که یاد آوری بشه اون مطالب و خاطرات و هم به خاطر این که انرژی که اون داستان به من می داد دوباره زنده بشه
تا حالا چه انتقادها وچه تعریفهایی از رمانتهاتون شده ؟
انتقاد وتعریف که زیاد شده در همه موارد ،
یکی از مواردش رو برای ما میگید؟
یکی که برای من خیلی جالب بود ، توی نظرات سایت نشر علی یه عزیزی نوشته بود خداوندا دختری مثل طنین نصیب ما بفرما !،برام جالب بود که طنین این قدر شخصیت محکمی داشته که یه آقایی آرزو کنه همچین همسری نصیبش بشه
از لحاظ شخصیتی هم، شخصیت طنین تا حدودی نزدیک به شخصیت منه
پس برای همین آدم میتونه خوب باهاش رابطه برقرا کنه چون از یه شخصیت واقعی گرفته شده ؟
شاید، البته این نظر دوستانه !
در مورد انتقاداتی که از رماناتون شده هم برامون بگید؟
متاسفانه وقتی من رو می بینند بیشتر تعریف میکنند، انتقادها رو بیشتر از طریق ایمیل برام مینویسن ، مثلا یه سری از انتقاداتی که به رمان تمنای تو شده بود این بود که می گفتن : قضیه خیلی مبهمه !البته توضیح بدم که این کتاب دو سال توی ارشاد منتظر اجازه چاپ بود ومن به خاطر این که این رمان اجازه چاپ بگیره ،( که البته نام اولیه اش قمار بود که انتشارات هم خیل روش تبلیغ کرد ولی بعدا به اسم تمنای تو تغییر اسم داده شد) ، یه جاهاییش اصلاح شد یه جاهایی هم حذف شد وبه همین خاطر خودم حس میکنم بعضی جاهاش از نظر نگارشی دچار سکته شده .و این کتاب برای نمایشگاه نوشته نشد اگه به تاریخش نگاه کنید متوجه میشد که سال نگارشش شهریور 86 هست
من دقت نکرده بودم به تاریخ نگارشش ولی چون جزو تازه های نشر توی نمایشگاه کتاب بود فکر کردم این آخرین کارتونه ، یه عده من جمله خود من عقیده داشتیم که این کتاب با عجله نوشته شده تا به نمایشگاه برسه
نه اصلا قرار نبود این کتاب برای نمایشگاه آماده بشه این که میگید بعضی پرسیدند عجله داشتید که این کار برای نمایشگاه برسه درست نبوده چون این کتاب 3 ،4 سال وقفه داشت به خاطر تغییراتی که درش انجام دادم تا مجوز ارشاد رو بگیره و به نشر برسه
چه واکنشهای جالبی از خوانندگان رمانهاتون دیدید؟
یکی از دوستانم که امسال باهاش آشنا شدم و همکلاسی دانشگاهم هستند . ایشون نمی دونست من نویسنده هستم ، یه دفعه بین صحبتها در مورد چاپ و نشر کتاب صحبت کردم ایشون یک لحظه شوکه شد و گفت جدا ،تو نویسنده ای؟گفتم بله و وقتی اسم کتابهام رو گفتم تازه متوجه شد کار من رو خونده براش جالب بود که اتفاقی ما با هم آشنا شده بودیم
یه برخورد خیلی جالبی هم استادم داشتند وقتی متوجه شدند که من رمان می نویسم و گفتند با این که من آدم رسمی و خشکی هستم واهل رمان خوندن نیستم ولی احترام میذارم به این استعداد خاصی که داری و واز اون به بعد هم به جای نام فامیلم سرکلاس به نام خانم نویسنده صدام میزنند.این جور برخوردها زیاد بوده
شما تهران زندگی میکنید؟
نخیر من گرمسار هستم
حالا سئوالات اختصاصی درباره رمانهاتون
خانم هانی عسل پرسیده : شما رمان آتش دل رو خیلی پر محتوا شروع کردید و ادامه دادید چرا آخرش عجولانه و سرهم بندی شده تمومش کردید؟
فکر نمیکنم آخر آتش دل سرهم بندی باشه !
البته به نظر منم آخرش عجولانه نبود ولی به شخصه عقیده دارم آخر آتش دل ،به خصوص اون صحنه ای که توی قبرستون سرقبر پدرو مادر طنین ؛ پیشنهاد ازدواج داده بشه و طنین بپذیره اصلا قشنگ نبود. خیلی از دوستان مثل شباویز ، هانی عسل واستار 69 هم عقیده داشتن چرا داستان رو این قدر کش دادید تا آخر اینجور تموم بشه ، خودتون این رو قبول دارید که آخرش رو قشنگ تمومش نکردید؟
من آتش دل رو کش ندادم چون اتفاقات و مطالب نوشته شده به بستر داستان ربط دارشت واگر اونها رو حذف میکردم یه سری سئوالات پیش میومد و ابهاماتی توی داستان مطرح میشد ولی فکر نمیکنم آخرش عجولانه باشه بلکه به سبک خود کتاب تموم شده یعنی این که طنین به اون مرحله میرسه که حامی رو قبول کنه چرا که واقعیت اینه که خواهر و برادرش پی زندگی خودشون رفتند و اون تنها مونده و فقط حامی هست که میتونه این تنهایی رو پر کنه ، خودم فکر نمی کنم و اولین باره که می شنوم که انتهای آتش دل بد بوده
نه انتهاش به این معنی که عاشق و معشوق به هم نرسند یا یکیشون بمیره بد نبود بلکه منظور اینه که قشنگ تموم نشده 3 تا از دوستان(ماه بانو ،هوفریا ،هانی عسل) هم در این مورد پرسیدند که چرا ابراز احساسات در این رمان این قدر کم بود و حالت سرد و یخزده داشت
شخصیت طنین این طور ایجاب میکنه چون اون یه دختر احساساتی نیست بلکه کاملا منطقی هست دختریه که سعی میکنه احساسات رو در جای خودش خرج کنه نه هردم وهر زمان ولی در عوض خواهرش طناز آدم احساساتیه ، نگار آدم احساساتیه ، مینو آدم احساساتیه
البته من شخصا به عنوان یه رمان خون ، رمانهایی که ابراز احساساتشون زیاده رو نمی پسندم ترجیح میدم که در عمل عشقشون رو نشون بدند ،ویکی از نقطات قوت رمان اتش دل رو هم همین عدم ابراز زیاد احساسات حالا چون دوستان پرسیده بودند منم با شما مطرح کردم
ببینید وقتی میگم سلیقه ها متفاوته همینه ،شما یه دید دارید یه فرد دیگه یه دید دیگه ، بنابراین من نمیتونم رمانی بنویسم که صدرصد همه بپذیرنش ، کلا هر رمانی شرایط خودش رو داره ، من توی رمانهام سعی می کنم وقتی یک شخصیت خشک خلق میکنم در کنارش یه شخصیت احساسی هم بذارم به طور مثال در رمان تمنای تو امیر یه شخصیت خشک داره برای همین در کنارش نگین رو گذاشتم توی فریب دل در کنار شخصیت افسرده سوگند شخصیت شلوغ و شیطان پیام رو گذاشتم توی آتش دل هم در کنار طنین و حامی خشک ، طناز و نگار احساساتی رو گذاشتم .کلا سعی میکنم دو قطب اخلاقی متفاوت رو توی نوشته هام داشته باشم . توی فریب دل سوگند یه دختر کاملا احساساتیه در حالی که در آتش دل شخصیت طنین اقتضا میکنه که اینجور نباشه در عین حالی که آدم با محبتی هست واز مرگ پدر ومادرش واقعا غمگین و شوکه میشه ولی به جای آه وفغان کردن سعی میکنه خانواده اش رو جمع کنه واگه آدم احساساتی باشه نمیتونه این کار رو بکنه چون احساساتش توی اون شرایط جلوی کار منطقیش رو میگرفت
بعضی دوستان هم عنوان کردند که بعضی وقایع آتش دل براشون نامفهوم مونده به طور مثال ، مهدیه 67 پرسیدن : سعید پسر دایی طنین بلاخره عاشق طنازبودیا طنین؟
شما توی زندگی برنخوردید به بعضی آدمها که احساساتشون رو نمیتونید تشخیص بدید؟
چرا ، ولی میخوایم بدونیم که شما به عنوان خالق این اثر ، قاعدتا باید یکی از این موارد مد نظرتون بوده باشه منظورتون کدومشون بوده؟
از نظر من سعید شخصیت طنین رو ستایش میکرد ولی به عنوان یک دوست یاری دهنده نه به عنوان همسر، ولی طناز میتونست عشق سعید باشه چرا که یه جایی هم با حسرت ابراز میکنه که: طناز داره عقد میکنه ؟ یا میگه من یک بار شانسم رو امتحان کردم
شباویز پرسیدن که :دلیل فاصله سنی زیاد بین حامی و طنین چی بود؟(اخر کتاب مطرح میشه که طنین 28 سال و حامی 44 سالشه!) آیا میخواستید بگید که حامی به بلوغ فکری رسیده یا این که یا این که فاصله سنی زیاد در عشق و ازدواج تاثیر چندانی نداره ؟!

حامی 44 سالش نبوده ! اون چیزی که آخر کتاب نوشته شده این بود که : حامی میگه من نزدیک 40 سالمه
خوب حتی 40 سال هم زیاده ، یعنی 12 سال فاصله سنی دارن! به نظرتون این فاصله سنی زیاد، به زیبایی رمان ضربه نمیزنه؟
اولا حامی به سن پختگی عقلانی رسیده بعد هم از لحاظ سرگذشت یه برهه ای رو قبل از انقلاب گذرونده وپدرش در آغوشش شهید میشه پس باید سنش طوری رقم میخورد که به اون حوادث برسه از سمت دیگه به سن پختگی رسیده و با این که نا پدری داره بازم اونه که مدیریت خانواده رو به ددوش میکشه از سمت دیگه طنین توی سن غرور و ریسک پذیری یه جوونه که به خاطر انتقام پدرش حاضر وارد بشه به خونه اینها با همه اتفاقاتی که ممکنه براش بیفته ، بعد هم فاصله سنی 12 سال اونقدرم زیاد نیست درسته توی رمانها فاصله های سنی کم (2،3،4 سال) کلیشه شده ولی واقعیات جامعه یه چیز دیگه است .
پس شما میخواستید بگید که حامی به بلوغ فکری رسیده ؟
دقیقا چون طنین هم وقتی به بلوغ فکری میرسه میتونه حامی رو کامل باور و قبول کنه ، با این که ابتدا نمی پذیرفته ولی وقتی ارسیا رو از زندگیش حذف میکنه با این که چند بار چراغ سبز از حامی می بینه ولی بازهم سعی میکنه احساساتش رو سرکوب کنه ولی وقتی در سن 28 سالگی به بلوغ فکری میرسه میفهمه که زندگی یه بازی بچگانه نیست ومیفهمه انتقام ونفرتش غیر منطقیه
باز شباویز پرسیده : طنین این همه سعی کرد انتقام پدر و میراث خانوادگی رو باز پس بگیره و در این راه حتی حاضر شد با وجود تحصیلات عالیه و زندگی مرفه گذشته تن به شغل پر مشقت وخفت خدمتکاری در خانه انها بده، پس چرا تا فهمید حامی اون رو شناخته و کتابهای پر ارزش میراث خانوادگی رو به موزه بخشیده به سرعت قضیه رو فراموش کرد و بدون هیچ اعتراضی به روال زندگی عادی خودش برگشت ؟
اول که به خاطر شوکی که بهش وارد شد وقتی فهمید که حامی تموم این مدت اون رو میشناخته دفتر کارش رو ترک کرد و بعد هم چون کتابها رو به موزه بخشیده بود و راه باز پس گیری نداشت و اون یه نوجوون نیست که بخواد با دادا و فریاد حقش رو بگیره پس چون آدم منطقی هست با خودش کنار میاد که تلاشش رو کرده و به نظرش خوب اومد که کتاب به میراث فرهنگی بخشیده بشه تا فروخته یبشه
برای من این سئوال پیش اومد که با توجه یه این که حامی شخصیه که حلال و حرام رو رعایت میکنه ، چراطنین در خواست نکرد که حق پدرش رو که ناپدری حامی با کلاهبرداری بالا کشیده پس بده؟ یا کتابهایی رو که مال اون نبوده و حامی بدون اجازه درش دخل و تصرف کرده و بخشیده ؟ چرا به جاش پولش رو به طنین پرداخت نمیکنه؟
طنین ازش درخواست نکرد بعد هم قانون این اجازه رو نمیده که وقتی چیزی رو به میراث فرهنگی بخشیدی پس بگیری و گرنه حامی میخواست جبران کنه حتی گفت که میخواد خرج اقامت و تحصیل برادر طنین در خارج از کشور رو پرداخت کنه چون حقیه که برگردن اونه ولی طنین باز هم نمی پذیره ومیگه هیچ دینی بر گردن نداری
حامی چندین مرتبه میخواداین موضوع رو جبران کنه حتی وقتی میفهمه خواهر طنین میخواد با برادرش ازدواج کنه با این که فاصله طبقاتنی بینشون زیاد شده وبا وجود این که حامی خودش یه قطب اقتصادی بوده به راحتی این موضوع رو می پذیره چون میدونه که نامردی اسفندیار باعث ورشکستگی پدر اونها شده
حالا بریم سراغ کتاب فریب دل ،استار 69 پرسیدن که شخصیت های فریب دل واقعی بودن یا نه ؟
سرگذشت سوگند واقعی بود
مهسان پرسیده چرا در رمان فریب دل اسم شخصیتها در ابتدای گفتگوها نوشته شده ؟و گفتند که دلیل این سبک نگارش رو متوجه نمیشند و نمیتونه با این سبک ارتباط برقرار کنه ؟!!آیا فکر میکردید که خواننده دچار سردرگمی میشه و نمیتونه متوجه بشه چه شخصی داره صحبت میکنه یا این که دلیل دیگه ای داشته ؟
چون در رمان فریب دل شخصیتهای خیلی زیاد هستند من مجبور بودم چنین کاری رو انجام بدم که خواننده به راحتی متوجه بشه چه شخصی داره صحبت میکنه واگر این کار رو نمیکردم همون طوری که گفتید احتمال سردرگمی خواننده هم وجود داشت . بعدش هم میتونید اینم رو به حساب کار اول بودن بذارید و اون زمانی که کتاب من آماده چاپ شد چنین سبکی رایج بود و مثل الان نبود که خواننده راحت این مسائل رو هضم کنه
مهسان بازم پرسیدن که آخر داستانهای شما برای من قابل پیش بینیه آیا خودتون خواهان این هستید که خواننده بتونه آخر داستان رو حدس بزنه یا این که شرایط اینجور پیش میبره ؟
شما اگه داستانهای خارجی رو هم بخونید انتهاش رو میتونید پیش بینی کنید .مهم برای من بستر داستانه که شرایط چه جور پیش میره نه این که پیش بنی کنید که کی با کی می خواد ازدواج کنه و این به اون میرسه، مهم بستر داستانه که چه جور پیش میره تا این دو به هم برسند
با این همه یه سری اتفاقات پیش میاد که خواننده نمیتونه پیش بینی کنه به طور مثال در فریب دل اینجور به نظر میاد که یکتا بچه سوگنده در صورتی که اینطور نیست یا این که خواننده فکر میکنه وحید با سوگند ازدواج میکنه در صورتی که اونا فقط با هم نامزد میشن یا این که فکر میکنید وحید میخواد با سوگند فرار کنه یا این که وحید شبنم رو خارج از ایران به حال خودش رها میکنه پس می بینید حوادث غیر قابل پیش بینی توی داستان زیاده
پس شما میفرمائید این که بتونی پیش بینی کنی که کی به کی میرسه مهم نیست مهم اینه که بستر داستان (این که چطور ودر چه شرایطی به هم میرسن)رو نتونی پیش بینی کنی؟
دقیقا ، چون اتفاقاتی که توی داستان میفته خیلی متفاوته مثلا شما و آقای ایکس به هم علاقه دارید و علاقه تون رو نزد خواهرتون ابراز میکنید بعد شرایطی پیش میاد تا به اون آقای ایکس میرسید اون اتفاقات وشرایط رو شما نتونستید پیش بینی کنید بعد خواهرتون بگه که من پیش بینی میکردم که شما به هم برسید خوب چنین چیزهایی زیاد پیش میاد
ما یه تاپیکی توی سایتمون دارید به نام : سوتیهای رمانهایی رو که خوندید بگید که دراون اشتباهات سهوی نویسندگان که نمونه خوانها و ویراستارها هم اونها رو برطرف نکردن ، بیان میکنیم .توی این تاپیک سوتی رمان تمنای تو رو اینجور نوشتند که اول کتاب شخصیت میمنت با عنوان خاله معرفی میشه ولی اواخر کتاب این عنوان به عمه تغییر پیدا میکنه آیا شما متوجه این مسئله شدید؟
نه
! (با خنده)خانم هاشمی ویراستار نشر علی که دوستتون هستند چرا ازشون نخواستید در مورد کتابهای شما پارتی بازی کنند و دقت بیشتری به خرج بدند ؟ یکی از مسائل هم که باعث شد فکرکنم این رمان با عجله وبرای نمایشگاه نوشته همین بود!
بعضی مسائل رو من مقصر نیستم چون کارها رو نمونه خوان نهایی میخونند از اول داستان این خانم خاله بودند حالاچه جور توی آخر کتاب عمه شدند من متوجه نشدم . البته بعضی وقتها هم میتونه اشتباه تایپیست باشه خیلی وقتها هم اتفاق افتاده که بعضی قسمتها رو تایپیست جا انداخته توی اتش دل این اتفاق زیاد افتاده بود که من تذکر دادم ودرست شد . ولی این مورد رو حق دارید من باید توجه میکردم .
زرین هم در همین رابطه پرسیدند که در رابطه با ویرایش و نمونه خوانی کتاب تمنای تو کمی تعلل شده هرچند این مقوله از وظایف نویسنده نیست ولی از اونجایی که در دفع مخاطب تاثیر داره باید پرسید آیا بازخواستی از ویراستارتون در این رابطه کردید که البته شما مفرمودید که اصلا متوجه نشده بودید درسته ؟
بله ، البته به یه چیز هم حق باید بدید که خطای چشم هر جایی اتفاق میفته من نویسنده چون این اتفاق توی ذهنم هست ولی دارم با چشم میخونم خیلی جاها شاید بگذرم بی اون که متوجه بشم ولی همیشه توی کار وقتی حتی یه مقاله ای تهیه میکنید میگن بدید یه نفر دیگه هم بخونه یه چشم دوم اون رو بررسی کنه ولی بازم میگم چنین اتفاقی نباید بیفته
یه سئوال هم خودم ازتون دارم آیا از طرف ناشر برای زیاد کردن صفحات رمان بهتون توصیه ای میشه یا این که حجم کتاب بنا بر اتفاقات وسیر حوادثیه که توی ذهن نویسنده هست؟
ناشر یه پایه برامون میذاره مثلا میگه کمتر از 450 صفحه نشه این دیگه بستگی به قلم نویسنده داره که کتابش دو جلد بشه مثلا فریب دل 488 صفحه است تمنای تو پونصد و خرده ای صفحه ،آتش دل هم ششصد و خرده ای صفحه اینهادیگه بستگی به نویسنده داره که بیشتر از اون حدی که ناشر میگه رو بنویسه یا ننویسه ، وکمتر از اون حد هم برای این قبول نمی کنند که کار ضربه نخوره ، خیلی از خواننده ها هم کتابهای کم حجم رو نمی پسندن مثلا یه انتقادی که به من شده بود این بود که چرا تمنای تو این قدر کم حجمه ولی من سعیم اینه که با زیاد کردن صفحات داستان کش پیدا نکنه رو روال خودش رو طی کنه خودم به شخصه برام تعداد صفحات مهم نیست بلکه متن داستان مهمه
دقیقا من متوجه شده بودم که در قطور بودن رمانهای جدید دست ناشران توی کاره چون این اواخر قطر رمانها خیلی زیاد شده مثلا کتاب بازباران 1300 و خرده ای صفحه است و همه میگن مشخصه که کش داده شده که صفحات کتاب زیاد بشه
ببینید در باز باران بستر داستان اینطور ایجاب میکنه ولی یه کتاب مثل انتهای سادگی به نحو دیگه و هر دو هم دو جلدی هستن ، شما در انتهای سادگی نمیتونید بگید بعضی جاهاش رو حذف کن چون داستان دچار ابهام میشه ، شادی در باز باران بشه یه جاهایی روکه زیاده گویی و یا تکراری داره حذف کرد ولی باز هم هر چقدر هم که ازش کم کنیم بازم هزار صفحه میشد
کاربران سایت ما توی بحث ها گفته بودند که برای سرگذشت آنا و ترانه باید دو تا کتاب جدا گانه نوشته میشد نه یک کتاب دو جلدی !
قلم خانم رضا پور این سبکه ولی خوشبختانه خانم نوری(مدیر نشر علی) به هیچ وجه به ما در این زمینه تاکید نداره مثلا من نوعی وقتی داستانم تموم میشه میبرم میدم به این خانم ایشون میدن شورا میخونن ، بررسی میکنند و ممکنه بعضی جاهای کتاب رو حذف کنند وبگن این قسمتها اگه حذف بشه داستان زیباتر میشه ، این به هیچ وجه به ناشر بستگی نداره که بگه زیاد کنید صفحات رو یا کم کنید یا خیلی بنویسید یه وقتهایی براشون دردسر هم میشه یه کتابی که خیلی صفحاتش زیاده ، برای حروفچینی ، ویراستاری ،صحافی و طرح روی جلد از این بابت ها براشون مشکلاتی رو ایجاد میکنه
قیمت کتاب رو هم بیشتر میکنه که باعث میشه هرکسی بخصوص قشر نوجوون به نتونن بخرنش !
ولی بارها صحبت شده وایشون میگه ما میخوایم کار رو ارزونتر ارائه بدیم ولی اگر این کار رو بکنیم مجبوریم از کیفیت کار کم کنیم چون ورق گرونه حروفچین دستمزدش بالاست طرح جلد هزینه داره وما بهترین ورق و بهترین نوع مقوا برای جلد وبهترین امکانات رو استفاده میکنیم ، الان کتابهای نشر ما خیلی کم تر از کتابهای ناشران دیگه ورق ورق شده من از این بابت خیلی از انتشاراتم راضیم من نویسنده وقتی برای یه کار زحمت میکشم توقع دارم که کارم موندگار باشه نه یه کاری با صفحات کاهی و زود ورق ورق بشه بعضی از ناشران جدید هستن به غیر از استفقاده از کاغذهای نامرغوب ،فونت نامناسب برای خواندن و حتی غلط املایی زیادی هم توی کارهاشون هست
سئوال دیگه ام درباره رمان تمنای توهست ، مقوله ازدواج صوری این روزها خیلی زیاد توی رمانها مورد توجه قرار میگیره ، دلیل این امر چیه ؟
ببینید الان جامعه رو به تغییراته ف بعضی بنیانها تغییر میکنند وبعضی بنیانها وجود دارن ولی از درون متحول میشند
توی کشور ما فردی که ازدواج کنه از آزادی عمل بیشتری برخورداره مخصوصا خانمها ،خانمی که طلاق میگیره واسم یه آقا توی شناسنامه اش میاد ومیره خیلی ازادی بیشتری نسبت به زمان مجردیش داره ، خیلی ها هم با ازدواج روی کارهاشون سرپوش میذارن ، در مورد ازدواج صوری شاید برای آقایون تعدد ازدواج راحت باشه ولی برای خانمها دردسر سازه ، ولی خوشبختانه مهریه ها این مشکل رو تا حدودی حل کرده توی جامعه ما ازدواج صوری خیلی اتفاق میفته حتی حالت اشتراکی زندگی کردن بدون ازدواج رو هم میتونیم ببینیم
منظورم ازدواج صوری مثل رمانهای همخونه ، قصه تنهایی ، به رنگ شب و .... هست که خانم و آقا ازدواج کردن وتوی یه خونه زندگی میکنند ولی ارتباط زناشویی بینشون اتفاق نمیفته
بله حتی کتاب آینده ام به نام دور از من هم توی همین سبکه
ان شالله کی چاپ میشه؟
داره مراحل چاپ رو میگذرونه ان شالله تا اواخر سال 89 اماده میشه






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9410]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن