تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797562907




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آخرین برگ یک درخت نمی افتد


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: پیر مرد چند وقتی بود حال و روز خوشی نداشت.
مدتها بود که دیگر چیزی خوشحالش نمیکرد.با خود میاندیشید که دیگر چندی به پایان این روز های سخت و طاقت فرسای آخر عمر باقی نمانده است.
هر روز از ابتدای صبح خسته از شب بیداری های
شب گذشته و دور از نگاه ترحم بار اطرافیانش
روی صندلی راحتیش رو به پنجره اتاق مینشست وبه بیرون مینگریست.
روزی به درخت جوانی که با فاصله کمی از دیوار روبروی پنجره اش در حیاط بود خیره شد و با خود
اینگونه اندیشید: بی گمان هنگامی که آخرین برگ این درخت جوان بر زمین بیافتد من هم رخت از دیار فانی به سرای باقی خواهم کشید....
پائیز بود . پیر مرد هر روز برگهای درخت را کمتر از روز قبل میدید.و به عهدی که با خود داشت میاندیشید.
هر روز باد و دست بی رحم پائیز درخت را برهنه تر از قبل میساخت.
تا سر انجام یک رور فقط یک برگ بر درخت جوان دیده میشد.
پیر مرد آن روز بسیار افسرده شد.تا غروب هر چه منتظر ماند آن برگ بر زمین نیافتاد .
روز بعد با نا امیدی تمام بر روی صندلیش نشست اما با تعجب دید که برگ درخت همچنان بر جای خود باقیست.فردا و روزهای دیگر هم همینطور از راه رسید و سپری شد .اما آن بارقه امید میلی به کنده شدن از درخت نداشت.
زمستان هم کاری از پیش نبرد .تا بهار از راه رسید وشاخه های درخت جوانه زد و سبز شد.
پیر مرد دانست که سالی دیگر هم زنده میماند.
کم کم روح وی آرامش بیشتری یافت .و امید در او بیشتر زنده میشد.
تا دوباره پائیز از راه زسید وباز هم قصه تکراری نا امیدی و یاس.
اما باز هم آخرین برگ بر درخت باز ماند.
وچند سالی بدین گونه سپری شد .وپیر مرد امیدوارانه به حیات ادامه دهد.
تا روزی در کنار نوه نوجوانش راز آخرین برگ را باز گفت وآن نوجوان دانست که امید چه نعمت ارزشمندیست وبسیار شاد ومغرور شد.
چون چند سال پیش او بر دیوار نزدیک آن درخت تصویر ماهرانه ای از یک برگ کشیده بود.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن