واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: انكار
اگر خوانده (مدّعى عليه ) ادّعاى خواهان (مدّعى ) را انكار كند:
1- مدّعى بايد دليل و بيّنه بياورد.
2- چنانچه مدّعى نداند كه بايد بيّنه بياورد، يا گمان مى كند كه در صورت مطالبه حاكم مى تواند اقامه دليل كند، بر حاكم واجب است كه وى را آگاه سازد و به وى بگويد: آيا بيّنه اى دارى ؟
3- اگر مدّعى دليل نداشت ، حقّ دارد كه انكار كننده را قسم دهد.
4- اگر دليل ندارد و نداند كه حقّ سوگند دادن منكِر را دارد، بر حاكم واجب است او را به حقّش آشنا كند.(44)
5- حاكم نمى تواند منكِر را به قسم وادار كند، مگر در صورت تقاضاى مدّعى .(45)
6- چنانچه مدّعى ، بيّنه نداشت و درخواست قسم كرد و منكر قسم ياد كرد، دعواى مدّعى از نظر ظاهر شرع ساقط مى شود و ديگر حق شكايت ندارد، بلى ذمّه مدّعى عليه در واقع تبرئه نمى شود و بر او واجب است عين خارجى را به صاحبش برگرداند.(46)
7- اگر بعد از صدور حكم ، بر حاكم معلوم شود كه سوگند مدّعى عليه دروغ بوده ، جايز و بلكه واجب است كه حكمش را نقض كند و در اين صورت مدّعى مى تواند به مطالبه حق يا تقاص و ساير آثارى كه نشانگر محق بودنش است ، بپردازد.(47)
8- منكِر مى تواند سوگند را به مدّعى برگرداند؛ اگر مدّعى سوگند ياد كرد، دعوايش ثابت مى شود وگرنه دعوا ساقط مى گردد.(48)
سكوت
امكان دارد مدّعى عليه در محكمه به جاى پاسخ به پرسشهاى حاكم ، سكوت كند يا جواب او را با كلماتى از قبيل (نمى دانم ) ، (براى من نيست ) يا غير اينها ، بگويد. در اين صورت مسائل زير مطرح است :
1- چنانچه مدّعى عليه بعد از درخواست جواب از او، ساكت شود، دو صورت دارد:
الف- اگر (سكوت او) به جهت عذرى مانند كرى ، لالى ، ندانستن زبان ، يا به خاطر اضطراب و وحشت باشد، حاكم بايد عذر او را با آنچه مناسب آن است ، برطرف كند.
ب- اگر سكوت او به جهت عذرى نباشد، بلكه از روى بى توجّهى و لجاجت باشد، حاكم با لطف و مدارا او را وادار به پاسخ مى كند، آن گاه چنانچه باز بر سكوت خود اصرار ورزد، با شدّت و تندى او را به جواب دادن وادارد.(49)
2- هر گاه مدّعى عليه به جهت عذرى مانند كرى ، لالى يا ندانستن زبان مدّعى ، سكوت كند، بايد از راه اشاره صريح و مترجم به جواب وى دسترسى يافت و مترجم بايد دو نفر عادل باشند و يك مترجم عادل كافى نيست .(50)
3- چنانچه مدّعى عليه ادّعاى عذر كند و در تاءخير آن مهلت بخواهد، قاضى به مقدارى كه مصلحت بداند، به او مهلت مى دهد.(51)
4- اگر خوانده جواب دهد كه (نمى دانم ) چنانچه خواهان (مدّعى ) وى را تصديق كند دعوا متوقف مى شود، تا اينكه مدّعى ، بيّنه اقامه كند، يا اينكه ادّعاى خوانده (مدّعى عليه ) را انكار كند، ولى اگر خواهان جهل خوانده را تصديق نكند و ادّعا كند كه وى مى داند خواهان حق دارد از خوانده درخواست قسم كند. اگر قسم بخورد ادّعاى خواهان به اينكه خوانده مى داند، با سوگند او ساقط مى شود و اگر خوانده قسم را به خواهان برگرداند و خواهان (مدّعى ) قسم بخورد حقش ثابت مى شود.(52)
5- سوگند مدّعى عليه به اينكه از (دعوا اطّلاعى ندارم ) تنها ادّعاى دانستن او را ساقط مى كند. بنابراين ، ادّعاى مدّعى و بيّنه او در خصوص علم مدعى عليه به دعوا، پذيرفته نمى شود، اما حق واقعىِ مدّعى با سوگند خوردن ساقط نمى گردد و اگر بخواهد بر آن بيّنه اقامه كند، از او قبول مى شود، بلكه حتى مى تواند به مقدار حقش (از مال او) تقاصّ كند.(53)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]