واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: تعريف مدّعى و منكر
(خواهان و خوانده )
در اين باره ، تعريفهايى نزديك به هم شده كه همه آنها مربوط به تشخيص مورد هستند، مانند تعريفهاى زير:
1- مدّعى كسى است كه اگر ادّعا را رها كند، دعوا رها مى شود. (در مقابل ، منكر كسى است كه با ترك مخاصمه و اختيار سكوت ، از او دست برنمى دارند و تحت تعقيب قرار مى گيرد.)
2- مدّعى كسى است كه ادّعاى خلاف اصل مى كند. (در مقابل ، منكر قولش موافق اصل است .)
3- مدّعى كسى است كه در مقام اثبات امرى برعليه ديگرى است . (برخلاف منكر.)
حضرت امام (ره ) قبل از نقل اين اقوال مى فرمايد:
تشخيص مدّعى از منكر، مانند ساير موضوعات عرفى ، عرفى است و شارع مقدّس در اين مورد، اصطلاح خاصى ندارد ... بهتر است موضوع تشخيص مدّعى از منكر به عرف واگذار شود؛ زيرا مدّعى و منكر از نظر عرف ، بر حسب طرح دعوا و مورد، تفاوت پيدا مى كند. ازاين رو، گاهى منكر در جاى مدّعى و مدّعى در جاى منكر قرار مى گيرد.(21)
1- بلوغ
2- عقل
3- ممنوع نبودن ، به واسطه سفاهت و ابلهى
4- بيگانه نبودن از دعوا
5- داراى اثر بودن دعوا
6- مشخص بودن مدّعى به (مورد دعوا)
7- مشخص بودن طرف دعوا
8- جازم و قاطع بودن در طرح دعوا
9- مشخص بودن مدّعى عليه (طرف دعوا)
اينك مسائلى چند در توضيح شرايط مزبور؛
1- ادّعاى بچه هرچند نزديك سنّ بلوغش باشد و نيز ادّعاى ديوانه پذيرفته نيست .(22)
2- اگر لازمه دادخواهى ، تصرف در مال و امور مالى باشد، ادّعاى كسى كه به واسطه سفاهت و ابلهى از تصرف ممنوع است ، پذيرفته نيست .(23)
3- اگر شخصى غير از خواهان ، و خوانده ادّعا كند كه يك نفر به فرد ديگرى بدهكار است ادّعايش ، قبول نيست . بنابراين ، مدّعى بايستى به يك شكلى در دعوا سهيم باشد، از قبيل ولايت و وكالت ، يا مورد، متعلق حقى براى او باشد.(24)
4- چنانچه طبق دعوا حكم شود، بايستى آن دعوا منشاء اثر و فايده باشد. ازاين رو، طرح دعوا در موارد زير، اعتبار ندارد:
الف- كسى ادّعا كند كه زمين متحرك است و ديگرى آن را انكار كند.
ب- كسى ادّعاى وقف يا هبه عليه شخص بكند، در حالى كه هر دو قبول دارند كه مدّعى مورد ادّعا را تحويل نگرفته است .
ج- مدّعى موضوع محالى را ادّعا كند.
د- مدّعى مالكيت چيزى را كه مالكيت آن از نظر شرعى صحيح نيست ،ادّعا كند و... .
ه- اقامه دعوا عليه شخص نامعين ، مثل اينكه شخص ادّعا كند كه من از يكى از اهالى اين شهر طلبكارم .(25)
5- مورد ادّعا بايد مشخص باشد. بنابراين ، طرح دعوا براى امر مجهول مطلق پذيرفته نيست ، مثل اينكه شخصى ادّعاكند من نزد او چيزى دارم ، زيرا مفاد اين جمله مردد است بين اينكه آن چيز از موارد قابل استعمال باشد يا نباشد.(26)
6- مدّعى بايستى طرف مقابل داشته باشد كه عليه او اقامه دعوا كند. بنابراين ، اگر مدّعى موضوعى را بدون تعيين طرف نزاع ادّعا كند، خواسته اش پذيرفته نيست .(27)
7- مدّعى بايد در طرح دعوا جزم داشته باشد. بنابراين ، اگر دعوايى را بطور يقين و قطع عليه كسى طرح كند، بدون اشكال مورد بررسى قرار مى گيرد.(28)
8- مدّعى عليه بايد مشخص باشد. بنابراين اگر مدعى ، برضد يكى از دو نفر يا چند نفر محصور ادّعا كند، بنابر قولى پذيرفته نيست .(29)
1- بيان سبب استحقاق دعوا از جانب مدّعى در پذيرش دعوا لازم نيست ، پس اگر طرح دعوا بطور كلى و مطلق باشد، كافى است .(30)
2- براى پذيرش دعوا، حضور مدّعى عليه در شهر دعوا لازم نيست .(31)
3- ظاهر اين است كه صدور حكم عليه شخص غايب تنها در مورد حقوق الناس جايز است . بنابراين در حقوق الله مثل زنا عليه شخص غايب نمى توان حكم صادر كرد.(32)
4- هرگاه محاكمه غيابى شخص تمام شود، چنانچه مدّعى از حاكم بخواهد كه مدَّعى عليه را احضار كند، حاكم وى را احضار خواهد كرد و تاءخير غير متعارف جايز نيست .(33)
برخورد (خوانده ) (مدّعى عليه ) در مقابل ادّعاى (خواهان ) (مدعى )، يا اقرار است يا انكار و يا سكوت ؛(34)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4427]