محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1796730214
نگاهي به تاثير حذف تفسير نبوي بر افتراق بين مسلمانان پس از پيامبر قرآن و دشمنان علي (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به تاثير حذف تفسير نبوي بر افتراق بين مسلمانان پس از پيامبر قرآن و دشمنان علي (ع)
جام جم آنلاين: به مناسبت ماه مبارك رمضان و ايام شهادت حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) ، گفتگويي را با حجت الاسلام والمسلمين «محمدعلي جاودان» از استادان حوزه علميه، استاد تاريخ اسلام و از شاگردان برجسته آيتالله علامه عسگري ، در ارتباط با علل پيدايش قاسطين، مارقين و ناكثين در زمان حكومت حضرت علي(ع) انجام داديم و ايشان اصليترين دليل پيدايش اين فرقهها را دوري از تفسير، توضيح و تبيين قرآن و توجه صرف به ظاهر و قرائت آن عنوان كردند.
به بيان ايشان، پيامبر همراه ابلاغ قرآن، تفاسير آيات را نيز نقل كردند و اين تفاسير در قرآني كه توسط اميرالمومنين (ع) جمعآوري شد، موجود بود ولي به دلايلي كه در اين مصاحبه ميخوانيد، مورد غفلت مسلمانان واقع شد.
علت پيدايش 3 دسته مارقين، قاسطين و ناكثين در زمان حكومت حضرت امير را چه ميدانيد؟
بحث را بايد از زمان رسول خدا(ص) مورد توجه قرار داد. جامعه اسلاميدر پايان عمر رسول خدا(ص) به صورت منظم، منسجم و تحت رهبري واحد كنترل ميشد و پيامبر (ص) با چنين جامعه اي وداع كرد. جامعهاي كه محمد پيامبر خداست و كساني كه با اويند بر كافران سختگير و با همديگر مهربانند.» (فتح 29)، در تاريخ اديان و تورات و انجيل نام و نشان دارد.
پس تعريف اين جامعه در تورات و انجيل آمده در اين جامعه نفاق هم وجود دارد، اما هميشه تحت يك رهبري واحد كاملا كنترل شده است. خداوند فرمان داده بود و پيامبر(ص) قصد داشت اين حكومت را به اميرالمؤمنين(ع) بسپارد و اگر اين گونه ميشد جامعه به همين منوال و نظم باقي ميماند؛ لذا منافق هم در اين جامعه وجود دارد، ولي كنترل شده؛ يعني جامعه در مقابل دشمن محكم هست، همه حوادث تحت كنترل رهبري جامعه است.
با اين توضيحاتي كه فرموديد، پس مشكل از كجا ايجاد شد؟
مشكل با آمدن «سعدبن عباده» به سقيفه بهوجود آمد. سعد در جمع بزرگان انصار آمد و از خودشان؛ يعني انصار گفت و اين كه ما انصار براي بر پا شدن اسلام زحمت كشيدهايم و گفت رهبري جامعه بايد به ما واگذار شود و همه هم او را تاييد كردند. از آن هنگام ديگر جامعه از روالي كه پيامبر(ص) تعيين كرده بود، خارج شد و به شكل ديگري يعني به روال عربي اداره شد.
مگر پيامبر(ص) چگونه جامعه را اداره ميكردند؟
حكومت پيامبر(ص) حكومت اهل عصمت بود و زمام امور در دست يك معصوم(ع) قرار داشت. اين پيامبر معصوم(ص) مبعوث شده بود تا تعليم دهد و تربيت كند؛ لذا يكي از مهمترين موارد كه پيامبر(ص) عمل ميفرمودند گسترش تعليمات ديني بود.
تعليمات ديني بر پايه قرآن بود. پيامبر(ص) بر منبر مينشست و آيات را به مردم ميآموخت، توضيحات كافي بر آيات ميفرمود، به آنها روخواني قرآن را ياد ميداد و هركس كه آنجا حضور داشت روخواني را ياد ميگرفت. پيامبر(ص) از آيات نميگذشت و آنچه را كه از علم و عمل در آيه وجود داشت براي مردم توضيح ميداد.
مسائل اعتقادي و عملي كاملا توضيح داده ميشد؛ زيرا قرآن كليات اسلام را در بر دارد و جزئيات را بيان نكرده است. مثلا در قرآن كريم فقط چند آيه درباره وقت نماز سخن گفته و اين در حالي است كه اين تمام مساله وقت نماز نيست.
توضيح بيشتر آن كه، قرآن به اصطلاح امروز قانون اساسي است، و به قانوني عادي نياز دارد، پس قرآن به تنهايي كافي نيست و نيازمند توضيحات پيامبر(ص) است؛ ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو آن را براي مردم تبيين كني (آيه 44 سوره مباركه نحل).
پس لازم بود پيامبر(ص) قرآن كريم را تفسير ميكرد، توضيح ميداد و تبيين ميكرد؛ مثلا «قل هو الله احد» خوب هركسي كه عربي بداند مفهوم اين آيه را ميفهمد، اما آيه نيازمند به تبيين پيامبر(ص) است؛ احد يعني چه؟ واحد يعني چه؟ و... . مساله امامت هم از جمله مسائلي است كه احتياج به تبيين پيامبر(ص) دارد.
پيامبر(ص) براي رسيدن به اين هدف و اين گونه اداره كردن جامعه، چه كارهايي انجام داده بود؟
يك مقدمهاي را من عرض كنم و آن اين كه پيامبر(ص) كوشيده بود در عصر دولتش؛ عصر مدينه به مسلمانان خواندن و نوشتن بياموزند؛ كوششي گسترده و جدي كه انجام شد. يك نفر را به عنوان معلم در صفه مسجدالنبي گذاشته بودند تا خواندن و نوشتن تعليم دهد.
براي مثال داستان اسيران بدر كه يك عده اي براي آزادي خودشان فديه دادند، و عدهاي را هم پيامبر(ص) بر آنها منت گذاشتند و آزاد كردند و عدهاي از آنها را نيز براي درس دادن به اهل مدينه گماردند تا آنها خواندن و نوشتن بياموزند. يكي از اهداف اين كار، اين بود كه قرآن و به دست دشمن تحريف نشود؛ زيرا اگر 500 يا 1000 قرآن كتابت شده باشد از دسترس نفوذ دشمن بيرون ميرود.
عامل دوميكه باعث ميشد قرآن كاملا از دستبرد بيگانه و دشمن محفوظ بماند اين بود كه پيامبر اكرم(ص) نهضتي براي حفظ و از بر خواندن قرآن به پا كرد. براي نمونه اولين جنگي كه بعد از رحلت پيامبر(ص) اتفاق افتاد، جنگي بود كه مسلمانان مدينه براي مقابله با مسيلمه كذاب رفتند.
تعداد سربازان اسلام چيزي حدود 13 هزار نفر بود كه تقريبا 3000 نفر از آنها حافظ قرآن بودند؛ (ابن كثير: فضائل القرآن/ 8) يعني قريب به يك چهارم جمعيت يك شهر حافظ قرآن بودند. حالا در مكه هم همين گونه است. در سراسر كشور اسلام حفظ قرآن در راس امور قرار دارد و از اهميت برخوردار است، براي نمونه زماني كه پيامبر(ص) خواستند 10 نفر را به جايي بفرستند، فرمودند چه كسي حافظ سوره بقره است؟ هر كس حافظ سوره بقره است او رئيس جمعيت و نماينده من است.
كار دوم اين كه مردم قرآن را بنويسند. مسلمان سواد ميآموخت تا قرآن را از روي نوشته بخواند؛ چون متن ديگري در آن روز نداشت تا مطالعه كند. كلاس و مدرسهاي وجود نداشت، همه چيزشان قرآن بود، پس سواد فراميگرفتند تا قرآن را از رو بخوانند، بنابراين هر كسي توانايي داشت قرآن را نوشت.
پس ما يك مجموعه قرآن مكتوب در عصر پيغمبر(ص) داريم. عدد ندارد متاسفانه، شايد هزاران نفر اين قرآن را نوشته اند. پيامبر(ص) وقتي به اينها قرآن را آموزش ميداد، آنها تمام قرائت و حتي زير و زبر آن را ياد ميگرفتند و بعد هم توضيحات لازم را درس ميداد.
پس هنگاميكه آنها به خانه ميرفتند؛ مثلا پيامبر(ص) فرمودند اين آيات را به سوره بقره اضافه كنيد. توضيحات آيهها را نيز پيامبر(ص) 10 آيه 10 آيه درس ميدادند تا مردم بتوانند بياموزند، حفظ كنند و تفسيرش را ياد بگيرند. بنابراين مسلمانها در كنار قرآن، خودشان تفسيري كه پيامبر(ص) فرموده بود مينوشتند.
يك قرآن در خانه پيامبر(ص) بود كه تحت نظر ايشان نوشته ميشد و همچنين تفسيري كه خداوند بر پيامبر(ص) وحي ميكرد؛ چون تفسير هم وحي است «بيان قرآن برعهده خداست» (آيه 19 سوره مباركه قيامت). پس تبيين قرآن را خداوند به پيامبر(ص) آموخته و پيامبر(ص) هم به مردم آموخته است.
حالا قرآني كه در خانه پيامبر(ص) است يك قرآن كامل است كه تا آخرين روز عمر پيامبر(ص) اين قرآن باز ماند؛ چون ممكن بود هر لحظه آيه تازهاي نازل شود، وقتي پيامبر(ص) از دنيا ميرفت به امير المؤمنين(ع) وصيت فرمود كه آن را ببندد.
اميرالمؤمنين در اين چند روز، از روز وفات پيامبر(ص) كه دوشنبه اتفاق افتاد تا روز جمعه كه اولين نماز جمعه بعد از رحلت پيامبر(ص) خوانده شد، مشغول جمعآوري قرآن بود. كاغذ نبود كه براحتي جمع شود. شما ميتوانيد در 2 تا 3 ساعت چند صفحه پراكنده را جمع كنيد، اما اينگونه نبود. حتي روي استخوان كتف حيوان و روي تخته نوشته بودند و اميرالمؤمنين بايد اينها را جمع ميكرد. اين قرآن را منظم جمع كرد و به مسجد آورد.
روز اولين جمعه بعد وفات رسول خدا (ص) حاكمان آن زمان گفتند ما به قرآن تو احتياجي نداريم. در حالي كه از قرآن، پيامبر(ص) بود و قرآن، همه ميدانستند؛ چون دهها نفر از مسلمانان با سواد را پيامبر(ص) براي نوشتن اين قرآن كمك گرفته بود. پيامبر از هر كسي كه باسواد بود براي كتابت اين قرآن استفاده ميكردند. اين قرآن كامل بود. همه تفسيري كه پيامبر(ص) فرموده بود، در اين قرآن بود.
نپذيرفتند، گفتند ما خودمان قرآن داريم. راست هم ميگفتند. همه قرآن داشتند. همه هم تفسير داشتند. تنها اين فرق را داشت كه ممكن بود كسي براي 3 تا 4 ماه سفر تجارتي رفته باشد و نتوانسته و نرسيده باشد آيات نازل شده در اين مدت را بنويسد.
ممكن بود زماني كه پيامبر تفسيري از يك آيه را فرموده، حضور نداشته كه بنويسد و قرآنش ناقص باشد. دهها يا صدها قرآن مكتوب همراه با تفسير در مدينه وجود داشته، و اما بهترين و دقيقترين قرآن، قرآني بود كه خود پيامبر(ص) در خانه اش نوشته و در آن روز جمعه عرضه شده بود.
مگر اين حركت بعد از رحلت پيامبر(ص) ادامه نيافت؟
دولت حاكم بعد از پيامبر(ص) را‡ي بر اين داشت كه مردم فقط قرائت قرآن را بياموزند، و فقط قرآن را از رو بخوانند، اما جريان آموزش، تفسير و مفاهيميكه پيامبر(ص) داشتند، كنار گذاشته شود و دستور داده شد فقط الفاظ قرآن خوانده و حفظ و تمام قدرت دولتهاي بعد از پيامبر(ص) در اين متمركز شد كه قرآن حفظ شود، خوانده و اما مفاهيم را در نظر نداشتند.
فقط ما در دوران 4 سال و چند ماهه حكومت اميرالمؤمنين(ع) دوباره آموزش و تبيين مفاهيم قرآن را داريم. اميرالمؤمنين(ع) هر روز بعد از نماز صبح به مردم فقه و قرآن ميآموخت. اين را مرحوم مجلسي از كتاب فضائل احمدبن حنبل نقل ميكنند، كه متأسفانه در چاپهاي جديد اين كتاب نيست.
بخصوص زماني كه امام(ع) در كوفه است، كوفه غير عرب زياد دارد. روزي اشعث به مسجد آمد، ديد ايرانيها دور اميرالمؤمنين(ع) را گرفتهاند و چون ايرانيها سرخ و سفيد بودند به آنها بنيالاحمر ميگفتند. اشعث گفت اين بني الاحمر تو را از ما گرفتهاند. (حضرت خيلي اوقاتشان از اشعث تلخ بود. خيلي كوشيدند او را از رياست قبيله اش حذف كنند كه نشد، تعصبات قبيلهاي نگذاشت.)
در پايان عمر رسول خدا(ص) جزيره العرب تحت حكومت اسلام است. بعد از رحلت پيامبر(ص) نيروهاي اسلام از دو طرف براي گسترش اسلام رفتند. يكي به سوي شامات و ديگري به سمت ايران و تا زماني كه حضرت علي(ع) به حكومت رسيدند، حكومت ميگويم نه خلافت؛ زيرا ايشان بعد از پيامبر(ص) همچنان خلافت رسول خدا(ص) را به عهده دارد و وظايف خلافت را بدون ذرهاي كم و كاست انجام ميدهد و امكان ندارد كوتاهي كند.
امامت كه گرفتني نيست. حكومت را گرفتند. قريش كوشيد و حكومت را از آل محمد(ص) گرفت. زماني كه ايشان به مسند حكومت برگشت، با يك امپراتوري بزرگ روبهرو بود كه شامل كشورهايي مثل يمن، سوريه، اردن، فلسطين، مصر، ايران و... ميشد. در اين حكومت بزرگ فقط كوشش ميشد مردم قرآن را بخوانند و مسلمانان از اسلام فقط قرآن را ميدانستند.
در حالي كه منش پيامبر(ص) اينگونه كه اگر يك قدم در براي گسترش مرزها برميداشت. دو قدم براي تعالي فرهنگ برداشته بود. پيامبر(ص) در مسجد نشسته بودند و ديدند جمعي مشغول ذكر و دعا هستند و چند نفر با هم بحث علمي ميكنند. پيامبر فرمودند من اينجا (در ميان افرادي كه بحث علمي ميكردند) مينشينم من معلم مبعوث شده ام.
قدرتهاي زمانه موانع تعليم و تربيت ايشان بودند. مانع و فتنه را برميداشت تا تربيت و تعليم را به مردم برساند. وقتي حرفي درست گفته شود، همه عالم ميپذيرند. موانع وجود دارد. موانع چيست؟ قدرتها و ثروتها. در جزيره العرب هم بزرگترين مانع قريش و يهود بودند. اين دو مانع بودند آنها هم از قدرت و ثروتشان ميترسيدند.
سال هشتم مكه فتح شد و بعد از آن مردم گروه گروه به مدينه آمدند و مسلمان شدند و پيامبر براي آنها سوره حمد ميخواند و ميفرمود 5 وعده بايد نماز بخوانيد و دو گوسفند از صد گوسفندانتان را بدهيد. اگر پيامبر جنگيد براي رفع مانع بود، اگر دولت او يك قدم پيش ميرفت، ميخواسته دو قدم فرهنگ را پيش ببرد. تمام كوشش پيامبر(ص) براي اين است كه مردم اخلاقشان درست شود.
فهمشان درست شود و به دانششان افزوده شود، خرافات و شرك و بت پرستي از ذهنشان پاك شود، اما در دوره 25 ساله بين وفات پيامبر تا حكومت علي(ع) اين بحثها تعطيل شده است. خدا ميخواست قرآن بماند و همين طور سينه به سينه تا الان آمده است. قرآني كه زمان پيامبر(ص) نوشته شده، با قرآني كه الآن هست يك كلمه هم جا به جا نشده است.
نكته مهمتر اين كه حتي يك زير و زبر هم تغيير نكرده است. قضيه 14 قرائت بيوجه است. قرآن از جانب خداي يكتا آمده، قرآن يكتا و خداي يكتا. قرآن چند قرائت ندارد.
براي نمونه در كتاب «كمالالدين ( 253/ ح 3) و تفسير البرهان (2/103) آمده است: جابر عرض كرد يا رسول خدا(ص) قرآن فرموده است: «اطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم» ما خدا را شناختيم، رسول او را هم شناختيم اين اولي الامر چه كساني هستند؟ در قرآن نگفته چه كساني، فقط گفته صاحبان امر كساني كه صاحب قدرت و حكومت هستند، از آنها اطاعت كنيد. اگر يزيد بود چه؟ آنهايي كه به جنگ امام حسين(ع) آمدند به اطاعت آيه آمدند، پيامبر(ص) فرمودند اولي علي است بعد فرزندم حسن(ع) و بعد پسرم حسين(ع) و بعد 9 فرزند ديگر از فرزندان حسين.
توضيح بايد داده شود و وقتي توضيح قرآن حذف شود، از ميانش خوارج بيرون ميآيد كه شب تا صبح قرآن ميخواندند اما قرآن نميفهميدند به خاطر دوري از مفاهيم قرآن كريم، يك جهل عام بر عالم اسلام حاكم شده بود، امام زمان(عج) همان قرآن زمان حضرت امير (ع) را ميآورند، همان كه رسول خدا(ص) فرموده و ايشان نوشتند.
هر مسلماني در زمان ايشان بايد قرآن را با اين توضيحات بداند. نه فقط اين كه قرآن خواندن را بلد باشد، بايد توضيحات را هم بداند. اما آن روز اين مساله حذف شده بود. اين زمينهاي است براي همه حوادثي كه بعد رخ ميدهد. مثل حادثه عاشورا اگر مردم قرآن و مفاهيم آن را درك كرده بودند، حادثه عاشورا نبايد اتفاق ميافتاد. نبايد معاويه حكومت كند؛ چون معاويه از بنياميه است و بني اميه در قرآن شجره ملعونه است. او نميتواند خليفه رسول خدا(ص) شود.
او تنها در صورتي ميتواند حكومت كند كه معنا و مفهوم قرآن غايب باشد. ما در زمان اميرالمؤمنين، 3 گروه روبه رو هستيم دسته اول كساني هستند از اصحاب رسول خدا(ص) كه بيعت كردند. دستهاي هم از اصحاب هستند كه بيعت نكردند. امام(ع) هيچ كاري به آنها نداشتند. قانون اسلام اين است كه اگر كسي بيعت نكرد، كاري با او ندارند اسامه بن زيدبن حارثه بيعت نكرد، سرشناس هم بود. بنابراين طلحه و زبير هم ميتوانستند بيعت نكنند.
اولين كسي كه با اميرالمؤمنين بيعت كرده، طلحه است. دست طلحه مشكل داشت. كسي گفت اين بيعت به سرانجام نميرسد. چون دستش شل بود. 4 ماه بعد هم اين گونه شد. اينها براي خودشان حق قائل بودند. آمدند امير المؤمنين(ع) براي آنها حكم بصره و كوفه را نوشت. آنها هم تشكر كردند.
حضرت فرمود حكمها را بدهيد آنگاه فرمود پيامبر(ص) فرمودند كه به كسي كه خيلي شايق حكومت است، حكومت ندهيد. بعد از خليفه دوم به دستور او يك شوراي تشكيل شد تا خليفه بعد را مشخص كند كه اين دو نفر هم بودند؛ يعني همتاي اميرالمؤمنين قرار گرفتند. روز اول پس از فوت اميرالمؤمنين همتا نداشت.
اگر در جريان سقيفه حضرت امير ع هم جنازه رسول خدا(ص) را رها كرده و به دنبال قدرت آمده بود، به آن رسيده بود. چون همتا نداشت. اميرالمؤمنين(ع) از خودش شايستگي نشان داده بود. در جنگ خندق هيچ مردي مقابل عمروبن عبدود نبود. رسول خدا فرمود چه كسي در مقابل عمرو است؟ علي(ع) گفت يا رسول خدا(ص) من هستم. يا علي اين عمرو است. فرمود خوب من هم علي هستم.
نه بنشين. كه نگويند هرجا خودش را پيش مياندازد. گفت چه كسي است به ميدان عمرو برود؟ هيچ كس جواب نداد. باز عرض كرد يا رسول خدا(ص) من هستم. اگر كسي جلوي عمرو نميايستاد، او به يارانش ميگفت خندق را پر كنيد و 10 هزار سرباز دشمن عبور ميكردند و همه چيز تمام ميشد. براي همين رسول خدا(ص) فرمودند امروز تمام اسلام در برابر تمام كفر ايستاد. مردم اين صحنهها را ديدند.
در جنگ بدر ميگويند برويد از چاههاي آب كه در ميان لشكر دشمن است، آب بياوريد. تنها علي(ع) جرا‡ت ميكند از آن چاه آب بياورد. در دوران مكه حافظ اسلام حضرت ابوطالب است و در دوران مدينه حافظ اسلام اميرالمومنين است. جنگ احد را علي تمام كرد و اولين سردار دشمن را هم زد هر چه پرچمدار بود، زد و جنگ تمام شد.
البته بعد مسلمانان كوتاهي كردند و دشمن غلبه كرد. بعد از آن هم پيغمبر(ص) را علي(ع) حفظ كرد؟ مردم اينها را ديده بودند بنابراين هيچ كس همتاي علي نبود. پيامبر(ص) رحلت كرد و علي(ع) در اين زمان مشغول كار دفن پيامبر(ص) بود، مگر اين كار چقدر زمان ميبرد.
نگذاشتند و در همين فاصله كه اميرالمؤمنين(ع) مشغول است، حكومت از دست رفت. در طول زمان وقتي كسي از جلوي چشمها كنار برود، كم كم فراموش ميشود. اميرالمؤمنين(ع) براي آباد كردن نخلستانهاي بزرگ جاهايي دور از مدينه ميرفت مثلا در هفته 5 روز بيرون شهر بود. در انظار ديده نميشد، جلوي چشمها نبود، مردم در اين فاصله غرق ثروت و راحت شده بودند و غصه نداشتند. با خلافهايي كه عثمان كرد، دوباره اميرالمؤمنين مطرح شد.
حضرت ميخواست با نصيحت، جلوي بد رفتاريهاي عثمان با مردم را بگيرد. مردم ميخواهند عليه عثمان كاري بكنند و حضرت(ع) مانع ميشود و سعي ميكند فتنه خاموش شود. مسلماناني كه شورش كردند، به شهرهايشان باز گردند و خون به پا نشود. عدهاي از مسلمانان از مصر آمده بودند، عدهاي از كوفه و عدهاي از جاهاي ديگر كه مصريها ميخواستند حاكم شهر را عوض كنند.
عثمان قول داد و دستور نوشت و همراه آن مردم فرستاد. بعد اينها برگشتند و در مسير برگشت ديدند كه غلام عثمان سوار بر اسب به تاخت ميرود. جلويش را گرفتند و ديدند او حامل نامهاي از سوي عثمان است براي والي مصر كه اينها كه رسيدند، همه را گردن بزن، مردم برگشتند و عثمان را محاصره كردند و بعد هم او را كشتند.
كسي همتاي اميرالؤمنين(ع) نبود. مردم آمدند به خانه امام(ع). بعدها حضرت(ع) فرمود پاي مرا له كردند و استخوانهاي پهلوي مرا فشردند. حضرت فرمود بيعت پنهاني به درد نميخورد، بيعت عام لازم است. از آن ميان اولين كسي كه جلو آمد و بيعت كرد، طلحه بود.
5 نفر هم بيعت نكردند و علي (ع) هيچ كاري به آنها نداشت. بعدها با خوارج هم هيچ كاري نداشت، مگر زماني كه آنها آدم كشتند، از شهر بيرون رفتند و از دوستان امام علي(ع) عبدالله بن خباب را با زن و بچهاش سر بريدند.
حضرت فرمودند قاتل اينها را بدهيد ما با بقيه شما كاري نداريم، گفتند همه ما قاتل او هستيم: حضرت(ع) فرمود حالا با شما مقابله ميكنم. حكومت را قبول ندارند، خوب ما با آنها كاري نداريم، اما زماني كه آدم بكشد، با او مقابله ميكنيم.
در سخنانتان اشارهاي به طلحه و زبير داشتيد، به داستان آنها بيشتر بپردازيد.
طلحه و زبير بعد از مرگ عمر و شوراي خلافت خودشان را همتاي علي(ع) ميدانستند. اگر در زمان رسول خدا(ص) علي همتا نداشت، فرمودند حالا روزگار اين گونه شده كه ميگويند علي و معاويه. اميرالمومنين(ع)، وزير پيامبر(ص) است و نفر سوميندارد. پيامبر(ص) در غار حرا به علي(ع) گفتند تو هرچه من ميشنوم، ميشنوي و هرچه من ميبينم، ميبيني؛ اما پيامبر نيستي.
تو وزيري و وزير يعني كسي كه بار به دوش ميكشد. بار نبوت رسول خدا(ص) كه خيلي هم سنگين است؛ لذا همه مشكلات را علي حل ميكرد. جنگ خيبر، بدر و احد و حنين را او حل كرده در جنگ حنين هم پرچمدار ايشان را زدند همه صحابه پيامبر(ص) بعد از حمله دشمن فرار كرده و رفته بودند.
فقط 3 نفر مانده بودند. آن وقت هم كه برگشتند و جنگ دوباره به پا شد، اميرالمؤمنين(ع) پرچمدار دشمن را زد و جنگ را تمام كرد. يعني همه مشكلات اسلام را ايشان حل كرده است. خوب اين بي همتاست در تاريخ اسلام. اما اين شورا باعث شد اينها همه خود را همتاي امير المومنين حساب كردند.
شوراي بعد از مرگ عمر خيلي مهم بود حضرت فرمود شما بمانيد پيش من تا من از فكر شما استفاده كنم. قاعدتا علي(ع) هم مشورت ميكرد و حكومت اسلاميبدون مشورت نميشود. پيامبر از ابتداي حكومت تا پايان در حوادث مهم مشورت كرده و در حوادث بزرگ بايد مشورت كرد، اما طلحه و زبير ميخواستند حكومت داشته باشند و اين سبب شد تا جنگ به پا شود.
اينها حقوقشان را ميخواستند، حقوقي كه دولت از بيتالمال ميپرداخت. وقتي زبير از دنيا رفت، بين 30 تا 40 ميليون دينار پول نقد داشت. از كجا آمده بود؟ از همين دولتهاي گذشته. سران دولت عثمان آمدند خدمت اميرالمؤمنين(ع) و گفتند ما 2 پيشنهاد داريم يكي اينكه قاتل عثمان را بگيريد و ديگر اين كه به اموال ما كاري نداشته باشيد.
در حالي كه مردم براي جلوگيري از اين حيف و ميلها قيام كرده بودند خمس غنائم آفريقا را به مروان دادند. (500 هزار دينار، المعارف لابن قتيبه/ 195) اين حيف و ميلها و ظلم و ستمها مردم را عليه حكومت شوراند و در مقابل دولت عثمان قيام كردند. عثمان به معاويه نامه نوشت كه به كمك من بشتاب معاويه لشكر فرستاد و به لشكر دستور داد تا نزديك مدينه برو ولي همان جا بمان و داخل شهر نرو.
پس از مرگ عثمان، عدهاي پيراهن را بردند. ديدند پيراهن خون آلود است پيرمردي را آنجا نشاندند و گفتند براي عثمان روضه بخوانيد و گريه كنيد ما كوفه، بصره، هند، مصر و اسكندريه، دمشق از زمان خليفه دوم در اختيار معاويه بود در زمان خليفه سوم حمص هم به او داده شد يعني 2 استان يعني 2 تا لشكر آن پنج مركز 150 هزار سرباز تدارك ديده بودند. همه هم براي خونخواهي عثمان، عثمان را اطرافيان او بني اميه و مروان كشتند.
عايشه ميآمد به سمت مدينه زماني كه حج خود را انجام داده به مكه باز ميگشت، گفت خوب عالم اسلام راحت شد. گفتند علي آمد سر كار تا شنيد علي(ع) بر سر كار آمد، گفت برگرديد مكه و طلحه و زبير هم به او ملحق شدند و اين در حالي بود كه مردم، عثمان را كشتند.
همان مردميكه از بصره كوفه و مصر آمده بودند مردم خانه او را محاصره كرده بودند و اين در حالي بود كه حضرت امير فرزندان خود امام حسن و حسين (ع) را براي محافظت از خانه عثمان فرستاده بود. زيرا اينها سبط پيامبر(ص) بوده و براي مردم محترم بودند اما مردم از طريق پشت بام داخل خانه شدند و عثمان را كشتند زيرا آنها ميترسيدند امام حسن و حسين زخميشوند و در اين صورت بنيهاشم به غضب بيايند و اجازه كار به آنها ندهد و اين مساله محاصره را به هم بريزد.
علي (ع) حتي براي عثمان آب هم ميفرستاد. معاويه به تنهايي تمام اين كارها را ميكرد و به كسي نيازي نداشت. شايد گاهي از عمرو عاص كمك گرفته، شايد به يك معنا عمرو عاص هم در جريان قتل عثمان دخيل است و تمام حوادث بعد را زير نظر دارد تا جايي كه علي(ع) به شهادت رسيد.
6 ماهي هم امام مجتبي ع مسووليت داشت كه مردم واقعا كوتاهي كردند. علي(ع) بعد از جنگ صفين در حال تدارك جنگ جديدي بود، زيرا معاويه كسي نبود كه بتوان با او ساخت و به همين دليل گفتند در مورد اشعث هم چنين احتمالي دادهاند، احتمال داده اند عمروعاص هم دخيل بوده، اما حداقل امر اين است كه خوارج اين كار را انجام دادند.
مغيره بن شعبه و پسرش شبي پيش معاويه رفتند، اما بعد از اين مهماني آن پدر به پسرش گفت من امشب نزد بدترين مردم بودم پسر گفت چرا، گفت زيرا من با او سخن گفتم تا به اين جا رسيدم كه به او گفتم تو به همه آرزوهايت رسيدي و ديگر بنيهاشم پسر عموهايت براي تو خطري ندارند. كمي با آنها مهربان باش.
معاويه در جواب گفت من ميخواهم طوري شود كه اين نام كه چندين بار بر سر مأذنهها گفته ميشود هم محو شود. معاويه با اصل اسلام عناد داشت. او ميخواست بنيهاشم و اسلام نباشد.
همين كار را هم كرد كه 4 ماه بعد از مرگ معاويه بنيهاشم در صحراي كربلا قتل عام شدند؛ به حدي كه احاديثي را كه در فضيلت اهل بيت بود مثلا اگر پيامبر(ص) ميگفت علي ولي من است، او ميگفت بگوييد علي دشمن رسول خداست. ببينيد تا كجا پيش رفته بود.
حميدرضا يونسي
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 279]
-
گوناگون
پربازدیدترینها