تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797724279




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طنز: تهران، سال 1412


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: چشم‌هايتان را باز مي‌كنيد. متوجه مي‌شويد در بيمارستان هستيد. پاها و دست‌هايتان را بررسي مي‌كنيد. خوشحال مي‌شويد كه بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستيد. دكمه زنگ كنار تخت را فشار مي‌دهيد. چند ثانيه بعد پرستار با وارد اتاق مي‌شود و سلام مي‌كند. به او مي‌گوييد، گوشي موبايل‌تان را مي‌خواهيد. از اين‌كه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شده‌ايد و از كارهايتان عقب مانده‌ايد، عصباني هستيد. پرستار، موبايل را مي‌آورد. دكمه آن را مي‌زنيد، اما روشن نمي‌شود. مطمئن مي‌شويد باتري‌اش شارژ ندارد. دكمه زنگ را فشار مي‌دهيد. پرستار مي‌آيد. «ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. مي‌شه لطفا يه شارژر براش بياريد»؟ «متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم». «يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره»؟ «از 10سال پيش، ديگه توليد نمي‌شه. شركت‌هاي سازنده موبايل براي يك فيش شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشي‌ها مشتركه». «10سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم». «شما گوشي‌تون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اين‌كه به كما بريد». «كما»؟! باورتان نمي‌شود كه در اسفند1387 به كما رفته‌ايد و تيرماه 1412 به هوش آمده‌ايد. مطمئن هستيد كه نه مي‌توانيد به محل كارتان بازگرديد و نه خانه‌اي برايتان باقي مانده است. چون قسط آن را هر ماه مي‌پرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال، حتما بوسيله بانك مصادره شده است. از پرستار خواهش مي‌كنيد تا زودتر مرخص‌تان كند. «از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين». «چي شده؟ چرا؟ من كه سالمم»! «شما سالم هستيد، ولي بقيه نيستن». «چه اتفاقي افتاده»؟ «چيزي نشده! ولي بيرون از اين‌جا، هيچكس منتظرتون نيست». چشم‌هايتان را مي‌بنديد. نمي‌توانيد تصور كنيد كه همه را از دست داده‌ايد. حتي خودتان هم پير شده‌ايد. اما جرأت نمي‌كنيد خودتان را در آينه ببينيد. «خيلي پير شدم»؟ «مهم اينه كه سالمي. مدتي طول مي‌كشه تا دوره‌هاي فيزيوتراپي رو انجام بدي». از پرستار مي‌خواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا كنيد. «اون بيرون چه تغييرايي كرده»؟ «منظورت چه چيزاييه»؟ «هنوز توي خيابونا ترافيك هست»؟ «نه ديگه. از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن، مردم ماشين بيرون نميارن». «طرح جديد چيه»؟ «اگر راننده‌اي وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشينش مي‌برن پاركينگ و تا گلستان سعدي رو از حفظ نشه، آزاد نمي‌شه». «ميدون آزادي هنوز هست»؟ «هست، ولي روش روكش كشيدن». «روكش چيه»؟ «نماي سنگش خراب شده بود، سراميك كردند». «برج ميلاد هنوز هست»؟ «نه! كج شد، افتاد»! «چرا؟ اون رو كه محكم ساخته بودن». «محكم بود، ولي نتونست در مقابل ارباس A380 مقاومت كنه». «چي؟!... هواپيما خورد بهش»؟ «اوهوم»! «چه‌طور اين اتفاق افتاد»؟ «هواپيماش نقص فني داشت، رفت خورد وسط رستوران‌گردان برج». «اين‌كه هواپيماي خوبي بود. مگه مي‌شه اين‌جوري بشه»؟ «هواپيماش چيني بود. فيلتر كاربراتورش خراب شده بود، بنزين به موتورها نرسيد، اون اتفاق افتاد». «چند نفر كشته شدن»؟ «كشته نداد». «مگه مي‌شه؟ توي رستوران گردان كسي نبود»؟ «نه! رستوران 4سال پيش تعطيل شد». «چرا»؟ «آشپزخونه‌اش بهداشتي نبود». «چي مي‌گي؟!... مگه مي‌شه آخه»؟ «اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت، زد توي كار فلافل و هات‌داگ...». «الان وضعيت تورم چه‌جوريه»؟ «خودت چي حدس مي‌زني»؟ «حتما الان بستني قيفي، 14هزار تومنه». «نه ديگه خيلي اغراق كردي. 12هزار تومنه». «پرايد چنده»؟ «پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي»؟ «اين ديگه چيه»؟ «بعد از پرايد مينياتور و ماسوله، پرايد قشقايي را با ايده‌اي از نيسان قشقايي ساختن». «همين جديده، چنده»؟ «70ميليون تومن». «پس ماكسيما چنده»؟ «اگه سالمش گيرت بياد، حدود 2 يا 2 و نيم...». «يعني ماكيسما اسقاطي شده؟ پس چرا هنوز پرايد هست»؟ «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده». «تونل توحيد چه‌طور»؟ «تا قبل از اين‌كه شهردار بازنشسته بشه، تمومش كردن». «شهردار بازنشسته شد»؟ «آره». «ولي تونل كه قرار بود قبل از سال1390 افتتاح بشه». «قحطي سيمان كه پيش اومد، همه طرح‌ها خوابيد». «چندتا خط مترو اضافه شده»؟ «هيچي! شهردار كه رفت، همه‌جا رو منوريل كشيدن. مترو رو هم تغيير كاربري دادن». «يعني چي»؟ «از تونل‌هاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن». «اتوبوس‌هاي BRT هنوز هست»؟ «نه! منحلش كردن، به جاش درشكه آوردن. از همونايي كه شرلوك هلمز سوار مي‌شد». «توي نقش‌جهان اصفهان ديده بودم از اونا...» «نقش‌جهان رو هم خراب كردن». «كي خراب كرد»؟ «يه نفر پيدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، يونسكو هم نتونست حرفي بزنه». «خليج‌فارس چه‌طور؟» «اون هم الان فقط توي نقشه‌هاي خودمون، فارسه. توي نقشه گوگل هم نوشته خليج صورتي». «خليج صورتي چيه»؟ «بعضي‌ها به نشنال‌جئوگرافيك پول مي‌دادن تا بنويسه خليج عربي، ايران هم فشار مياورد و مدرك رو مي‌كرد. آخرش گوگل لج كرد، اسمش رو گذاشت خليج صورتي...» «ايران اعتراضي نكرد»؟ «چرا! گوگل رو فيلتر كردن». «ممنونم. بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزا رو هم هضم كنم». «يه چيز ديگه رو هم هضم كن، لطفا»! «چيو»؟ «اين‌كه همه اين چيزها رو خالي بستم». «يعني چي»؟ «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که يك ساعت پيش تصادف كردي، علت بيهوشي‌ات هم خستگي ناشي از كار بود. چيزيت نيست. هزينه بيمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگي‌ات»! «شما جنايتكاريد! من الان مي‌رم با رييس بيمارستان صحبت مي‌كنم». «اين ماجرا، ايده شخص رييس بيمارستان بود». «ازش شكايت مي‌كنم»! «نمي‌توني. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته». منبع:




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن