واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: يادداشتي بر فيلم ماما ميا زمزمه چند ترانه
لاله خسروي
مريل استريپ نبرد سرنوشت سازش را تجربه مي كند.
به نظر مي رسد تماشاي فيلم «ماما ميا»
(Mamma Mia) مي تواند به شبي فوق العاده براي تمام اعضاي خانواده هاي امريكايي تبديل شود. شب جمعه در سالن شلوغ سينما، با تعداد زيادي بچه و آدم هاي سرمست، كاملاً معقول است كه شما اوقات فوق العاده يي را سپري خواهيد كرد. متاسفانه من فيلم را در شرايط نامناسبي ديدم كه به ويژه براي نوشتن نقد نامناسب بود- صبح دوشنبه سرد و مرطوب، در سالن خالي و بزرگ سينما، به همراه مخاطباني كه دلزده تر از من اصرار دارند تا نقادانه مشخص كنند كه چه كسي بيشترين سهم را در اتفاقات برعهده دارد به طور كلي در پرتو فضاي سرد آن روز، فيلم كاملاً ناموجه به نظر مي رسيد.
چگونه يك نمايش موزيكال دوست داشتني تبديل به چنين فيلم پيش پاافتاده يي مي شود؟ جواب در سه كلمه خلاصه مي شود، دوست داشتني، صحنه يي و موزيكال. تئاتر هنري توطئه آميز است كه در آن تماشاگر و بازيگران روي صحنه با يكديگر تباني مي كنند و اين عمل و عكس العمل به بخشي از اجرا تبديل مي شود. به اين معني كه اتفاقاتي كه در مورد مسائل عيني كاملاً غيرقابل باور باشند را در خودش حل مي كند و باورپذير مي كند و اين اتفاقات باورناپذير به بخشي از عناصري لذت بخش و سرگرمي تبديل مي شوند.
اما در سينما بين مخاطب و بازيگر فاصله يي وجود دارد، حتي زماني كه اتفاقات را در نمايي نزديك تر از آنچه واقعاً بازيگران انجام مي دهند نشان مي دهد. به همين دليل اساس سينما بر ناتوراليسم (طبيعت گرايي) واقع شده است.
فيلم را فيليپ لويد كارگرداني كرده كه نسخه اصلي نمايش (محصول شركت «وست اند») را به صحنه برده و تا پيش از اين فيلمي را كارگرداني نكرده است. نتيجه كار فقدان آگاهي لازم از آنچه كه الزاماً در هر رسانه يي كم و بيش بايد تغيير كند تا به تصويري مناسب براي رسانه ديگر -در اينجا سينما- تبديل شود. ظاهراً اين خانم فقط به عناصري اتكا داشته كه براي اجراي تئاتري جذاب است، نتيجه كارش هم لودگاني سرگردان با روكشي از بذله گويي مي شود. ريشه اين مشكلات را بايد در درونمايه اصلي اثر جست وجو كرد. جدا از هر نظري كه در رابطه با آثار ABBA داشته باشيد، بدون شك آهنگ هاي آنها ارزش زمزمه كردن را دارند، هرچند كه محتواي اشعارشان اغلب از موسيقي در مرتبه پايين تري قرار دارد. اينجا آنان بايد بار سنگين انتقال و طرح احساسات و عواطف ويژه يي را به دوش بكشند كه نمي توانند از پس آن برآيند. مشكل خيلي زود خودش را بر سوفياي جوان ظاهر مي كند و او هم نقشه اش را با دوستانش مطرح مي كند؛ دختري كه به وسيله مادرش دنا (مريل استريپ) در هتلي كه در يك جزيره بكر و زيبا در يونان اداره مي كند، بار آمده است. سوفي نمي داند پدر واقعي اش كيست، در آستانه جشن ازدواجش دفترچه خاطرات مادرش را مي خواند و به اين نتيجه مي رسد كه پدرش بايد يكي از اين سه نفر باشند؛ سام، هري، بيل.
او با اطمينان از اينكه اگر پدرش را ببيند حتماً او را خواهد شناخت، هر سه آنها را به جشن عروسي اش دعوت مي كند. در يك مونتاژ مي بينيم كه هر سه نفر دعوتنامه هايشان را دريافت كرده و به سوي يونان مي شتابند. براي تاكيد بيشتر در اين شتاب تماشاگر موسيقي تندي شامل يك رشته نت هاي بالا و پايين را مي شنود كه با آهنگ «Gimme Gimme Gimme» از گروه ABBA دنبال مي شود. در ادامه همه چيز به يك كمدي هجوآلوده تبديل مي شود كه تم اصلي آنها به فيلم تعطيلات تابستاني اثر پيتر ييتس با بازي كليف ريچارد خواننده (محصول دهه 60) بسيار نزديك است، هرچند كه فاقد استحكام روايي و برندگي سياسي آن اثر است. هر سه پدر احتمالي سر و كله شان پيدا شده و به شكلي ناموفق سعي مي كنند حضورشان را از دنا مخفي نگه دارند، كه شامل چاشني كمي چشم و هم چشمي دوستانه و احساسات پدرانه و شور عاشقانه است. دنا هم دستخوش احساسات شده ولي بعد به كمك دوستان نزديكش (رزي و تانيا) آرامش خود را باز مي يابد و تازه متوجه مي شود هنوز هم دل در گرو يكي از مردان دارد. در اين بين اختلافاتي هم بين آماندا و نامزدش، اسكاي پيش مي آيد، اما در نهايت همه چيز كم و بيش فيصله پيدا كرده و به رضايت همگي مي انجامد.
تبليغات اوليه بر بازي زيرپوستي و نغمه سرايي از صميم قلب مريل استريپ تاكيد زيادي مي ورزيدند. البته اين درست است كه او در اين فيلم با شهامت به اجرا مي پردازد، اما اين نوآوري ها براي توليد يك اثر خوب ضروري نيستند. براي مثال اجراي او از آهنگ «برنده همه چيز را مي برد» (اثر ABBA) به طور غيرمنتظره يي چشمگير و پر از ريزه كاري هايي حاكي از احساسات عميق است. ولي همين اجرا باعث مي شود تمام نكات اطراف آن سطحي و احمقانه جلوه كنند. اين باعث نمي شود كه تماشاگر با خود بگويد خداي من، چقدر استريپ در زير ظاهر سرد و بيش از اندازه روشنفكر بيروني اش، گرم و پراحساس است بلكه با خود مي گويد تا كي استريپ مي خواهد اين نقش هاي احساساتي و بي مايه و ستاره منش را بازي كند؟ حتي طراحي حركات هم سطحي است. در سكانس «Money ، Money، Money» كه قرار است تصويري خيال پردازانه باشد تنزل پيدا مي كند به سياه لشگرهايي با لباس ملواني كه دسته جمعي سلام نظامي مي دهند. كارگردان بايد كارهاي «بوسي بركلي» را درGold Diggers (محصول 1993) را تماشا كند تا بفهمد چگونه اين كار را بايد انجام دهد. علاقه افسارگسيخته به حمايت از آزادي زماني از حد مي گذرد كه شخصيت والترز (تانيا) به سوي شخصيت اسكارسگارد (بيل) جذب شده و در اوج مهماني عروسي آهنگ
«Take A Chance On Me» را مي خواند. شايد منظور تاييد و تشويقي باشد براينكه زن ابتكار عمل را در دست بگيرد، اما حركات دستپاچه اسكارسگارد تصوير كليشه يي زنان را در ذهن متبادر مي كند.
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3213]