واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: و تو تشکر نکردی
* وقتى پا به اين دنيا گذاشتى؛ مادر تو را در آغوشش گرفت و به تو خوشامد گفت؛ تو با گريه از او تشكر كردى.
* وقتى يكساله شدى، او به تو شير مى داد و تو را حمام مى برد؛ تو با گريه كردن در تمام طول شب از او تشكر كردى.
* وقتى دو ساله بودى، او به تو آموزش راه رفتن داد، تو با فرار كردن از دستش، وقتى صدايت مى كرد، از او تشكر مى كردى.
* وقتى سه ساله بودى، او با عشق برايت غذا مى پخت؛ تو با انداختن بشقابت روى زمين و كثيف كردن روميزى از او تشكر كردى.
* وقتى چهار ساله بودى، او براى تو مدادرنگى هديه خريد و تو با نقاشى روى در و ديوار از او تشكر كردى.
* وقتى پنج ساله شدى، او در ميهمانى ها و جشن ها برايت لباس هاى زيبا مى خريد و تو با پريدن در گودال پر از گل و لاى از او تشكر كردى.
* وقتى شش ساله شدى، او تو را تا مدرسه همراهى مى كرد و تو با فرياد «من مدرسه نمى روم» از او تشكر كردى.
* وقتى هفت ساله شدى، او برايت يك توپ فوتبال جايزه خريد و تو با پرت كردن آن به سوى شيشه همسايه، از او تشكر كردى.
* وقتى هشت ساله شدى، او به تو در تهيه بستنى كمك كرد و تو با كثيف كردن همه ظرف هاى آشپزخانه از او تشكر كردى.
* وقتى ۹ ساله شدى، او تو را در كلاس نقاشى و موسيقى ثبت نام كرد و تو با تمرين نكردن، از او تشكر كردى.
* وقتى ۱۰ ساله بودى، او دائماً تو را از مدرسه به سالن ورزشى و از آنجا به ميهمانى تولد دوستت مى برد و تو با بيرون پريدن از ماشين و خداحافظى نكردن از او تشكر كردى.
* وقتى ۱۱ ساله شدى، او تو و دوستانت را به سينما مى برد و تو از او مى خواستى تا در رديف ديگرى بنشيند.
* وقتى ۱۲ ساله بودى، او از تو مى خواست تا ديروقت فوتبال نگاه نكنى و تو منتظر بودى او بخوابد تا راحت تلويزيون نگاه كنى.
* وقتى ۱۳ ساله بودى، او از تو مى خواست تا موهايت را مرتب كنى و تو با عوض كردن دائمى مدل موهايت از او تشكر كردى.
* وقتى ۱۴ ساله شدى، به اردوى تابستانى رفتى و فراموش كردى به او حتى يك تلفن بزنى.
* وقتى ۱۵ ساله شدى، او با خستگى از محل كار به خانه مى آمد و در انتظار يك «سلام» از طرف تو بود و تو در اتاقت را به روى او قفل مى كردى.
* وقتى ۱۶ ساله بودى و او منتظر يك تلفن مهم از دوست بيمارش بود، تو تمام روز را مشغول حرف زدن تلفنى با دوستت بودى.
* وقتى ۱۷ ساله شدى و او به تو اجازه داد كه با دوستانت به گردش بروى تو با دير بازگشتن به خانه بدون هيچ اطلاعى، از او تشكر كردى.
* وقتى ۱۸ ساله شدى او در مراسم فارغ التحصيلى تو گريست و تو با خوش گذراندن و عكس انداختن با دوستانت بدون توجه به او، از مادرت تشكر كردى.
تو همچنان بزرگ شدى و همچنان از او بابت اين همه لطف، حتى يكبار تشكر نكردى.
با اين وجود او هنوز بهترين دوست توست.
او هنوز مادر توست!
مونا کربلایی- خانواده سبز
فيروزه جون سلام
خيلي عالي بود گاهي اوقات ما ادمها متوجه گذر زمان نميشيم و با اين مادرو پدرهاي گلمون به هر طريقي كه دوست داريم رفتار ميكنيم.واقعا چه دوره زمونه اي شده.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 413]