تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797882885




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غريب آشنا يادمان شصتمين سالگرد ميلاد استاد شهيد مهندس محمدجواد تندگويان


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: غريب آشنا يادمان شصتمين سالگرد ميلاد استاد شهيد مهندس محمدجواد تندگويان
شهيد مهندس محمد جوان تندگويان در سپيده دم روز 26 مرداد سال 1327 هجري شمسي پا به عرصه هستي نهاد. قدمش مايه بركت و خير براي خانواده بود و وجودش روشني بخش جانشان. قبل از اينكه به مدرسه برود، پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آيت الله «كاشاني» روحاني مبارز و مشهور نهضت ملي شدن نفت ايران بود. جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي زندگي تجمل و رفاه نيست، بلكه غير از ماديات، ارزشهاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد. به همين دليل در طول زندگي خود هيچ گاه اجازه نداد، وسيله براي او هدف شود.
شوق آموختن و علاقه به اينكه جواد بتواند خودش كتاب بخواند و خط بنويسد، باعث شد كه پدر زودتر او را در دبستان نام نويسي كند. دبستان اسلامي كه جواد درآن درس مي خواند، از شهرت خاصي در خاني آباد برخوردار بود. مدير و معلمان مدرسه به اين كودك لاغر اندام اما با هوش كه مي توانست بيشتر آيات و سوره هاي كوچك قرآن را كه از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شديدي داشتند و تا پايان دروه ابتدايي اجازه ندادند، خانواده اش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند.
قبل از ورود به مدرسه، نام شهيد« نواب صفوي» را شنيده بود، نام «غلامرضاتختي» را نيز در دبستان از ساير دانش آموزان شنيد. اين دو الگوي كودكي جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي، روحيه اي مقاوم و نيرومند پيدا كرد.
يك شب جواد در مسجد محله شگفتي آفريد. ماجراي آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قديمي ترهاي خاني آباد به ياد دارند. در آن ايام، معمولا سرشب برق محلات تهران قطع مي شد و مومنين مجبور مي شدند قبل از وقت مسجد را ترك كنند. آن شب به محض اينكه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد.
در دوره دانش آموزي جواد در دبستان، در فاصله بين سالهاي 1332 تا 1336 اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد كه زمينه ساز قيام خونين 15خرداد 1342 در ايران شد. البته اين وقايع در جنوب شهر بيشترين تاثير را بر جاي گذاشت و بر وضع خانواده تندگويان نيز تاثير مستقيم داشت.
در چنين وضعيتي، جواد با معدل بيست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصيلي شد. در حالي كه نفر دوم با معدل 16 قبول شده بود و اصولا در آن زمان خصوصا در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانش آموزان بالا نبود. لذا معدل بالاي جواد در منطقه سروصدا به راه انداخت و جواد تندگويان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جايزه گرفت.
وضع مالي پدر جواد همچون بقيه مردم نجيب جنوب شهر بود. از يكسو ركود كسب و كار و از سوي ديگر مخالفت با رژيم و بحران مالي شديد، او را به شدت تحت فشار قرار داده بود.
دوران كودكي و نوجواني جواد، چه در دبستان و چه در هنگام تحصيل در دبيرستان و دانشكده رنگي از رفاه نداشت. او بيشتر خرج تحصيل خود را در دوران دبيرستان، از راه كاركردن و تدريس خصوصي رياضي، عربي و زبان انگليسي تأمين مي كرد.
جالب اينجاست كه با همان بدن ضعيف در حد مقدورات خود
هيچ گاه اجازه نداد ظالمي برمظلومي بتازد و هميشه مدافع مظلومان بود و با همان بدن شكننده، مقاومتي حيرت انگيز در مقابل دژخيمان ساواك از خود نشان داد و بازجويان و شكنجه گران خود را، بعد از تحمل
هشت ماه شكنجه، مجبور كرد به شكست خود اعتراف كنند.
تحصيل او در دبيرستان اسلامي «جعفري» مصادف با قيام خونين پانزدهم خرداد 1342 بود. شاه قصد داشت به آمريكا امتيازات بيشتري براي غارت منابع ايران بدهد و هستي ملت را يكسره بر باد دهد. او اين كارها را به بهانه رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ صورت مي داد. از جمله براي اتباع آمريكا، حق كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي داده بود و قصد داشت تحت عنوان آزادي زنان و اعطاي حقوق به آنان، بعضي از مواد قانون مشروطه را ملغي و به جاي آن قوانين دلخواه آمريكا و مخالف با اسلام را جايگزين كند.
در تاريخ دهم ذيقعده الحرام 1382 اعلاميه اي از سوي امام خميني(ره) در مخالفت با رژيم منتشر شد. پدر جواد طبق معمول تعدادي از اين اعلاميه ها را به دست آورد و در بازار تهران پخش كرد و نسخه اي از آن را نيز به خانه آورد و به جواد داد.
اين اعلاميه و تلگرافي كه به مناسبت چهلم فاجعه قم از طرف امام خميني(ره) انتشار يافته بود، تحول عميقي در روحيه اين نوجوان سيزده ساله به وجود آورد و او را يكسره دگرگون كرد.
دگرگوني كه باعث شد او تا آخرين نفس و آخرين قطره خونش سربازي فداكار و رزمنده اي شجاع براي امام خميني(ره) باشد و جانش را فداي عقيده الهي اش كند.
اكثر شبها، با قدم هاي كودكانه اش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد بينايي و هيات بني فاطمه و فاطميون درخاني آباد مي رفت. ساكت و آرام در گوشه اي مي نشست و به نماز خواندن مومنان نگاه مي كرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود كه در صف نماز جماعت در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هرچه غيرخدايي، را آموخت. در كنار پدر و پدربزرگش در جلساتي كه بعد از هيات به گونه اي خصوصي برگزار مي شد، شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيات را ترك نكرد.
مهندس «تندگويان» با وجود اينكه امتياز لازم را براي اعزام به خارج به عنوان سهميه بانك ملي به دست آورده بود، در مصاحبه به دليل اينكه مذهبي شناخته شد، كنار گذاشته واز اعزام او به خارج از كشور براي تحصيل ممانعت به عمل آمد. ايشان با توجه به علاقه اي كه داشتند، در سال 1354 به تحصيل در دانشكده «نفت» در «آبادان» مشغول مي شوند و فعاليت هاي اسلامي و انقلابي خود را در انجمن اسلامي اين دانشكده دنبال مي كنند. پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابي مهندس تندگويان، ايشان از سوي شهيد رجايي به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي شدند. 40 روز بعد شهيد تندگويان كه به قصد تشويق و تقدير كاركنان شجاع تاسيسات نفتي از يك راه فرعي عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفتند و به اسارت دشمن درآمدند. او پس از تحمل سالها اسارت وسخت ترين شكنجه ها در زندانهاي مخوف عراق در حكومت ديكتاتوري صدام به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
خاطرات پدرشهيد: يك ساعت قبل از آخرين سفرش، به مغازه من تلفن كرد و گفت: پدر من دارم به جنوب مي روم، مي خواستم خداحافظي كنم. گفتم: مواظب خودت باش. خنديد و گفت: به من حسودي مي كني پدر؟ پرسيدم: حسودي؟! از چه بابت؟ گفت: براي اينكه ممكن است شهيد بشوم! در پايان صحبت خود، مبلغي را نام برد كه بابت خمس و زكات بدهكار است. از من خواست چنانچه از سفر بازنگشت. اين مبلغ را بپردازم.
مادر شهيد: هرگاه در منزل كاري نداشت از نوارهاي قرآن كه در خانه داشتيم، استفاده مي كرد و من نديدم كه وقتش را به بطالت طي كند. هميشه مي گفت: اگر امروزم با ديروزم يكي باشد، از غصه دق مي كنم.
صفت سخاوت در او به قدري برجسته بود كه صفات ديگرش را
تحت الشعاع قرار داده بود، به طوري كه مادرم (مادر بزرگ جواد)
مي گفت: جواد باعث خدا بيامرزي من است.
آقاي مرندي: قرار بود كه وزراي نفت و بهداشت با معاونان خودشان به اهواز بروند. پرواز راس ساعت هفت صبح، از پايگاه اول شكاري شروع مي شد. همه به جز شهيد تندگويان و چند نفر از همكارانش سرقرار حاضر شدند. هر چه تلاش كردند، دسترسي به آنان مقدور نشد و بالاخره پس از تاخير، هواپيما راه افتاد. قبل از اوج گرفتن خبر رسيد كه شهيد تندگويان و همراهان آمده اند. دوباره هواپيما بازگشت و آنها سوار شدند و به طرف اهواز حركت كرديم. در اهواز به علت طوفاني بودن هوا، فرود هواپيما ميسر نشد. شهيد تندگويان گفتند: به اصفهان برويم واز پالايشگاه نفت آنجا بازديد كنيم. بنده نظر دادم كه چون براي آمدن به اهواز هماهنگي زيادي انجام شده است به پايگاه وحدتي برويم. همه قبول كردند و شب را در باشگاه نفت مستقر شديم. همان شب خبر آوردند كه حصر آبادان سخت تر شده است و در شهر تنها سيب زميني و پنير موجود است. فردا به دو گروه تقسيم شديم. قرار شد عده اي با شهيد تندگويان به سمت آبادان حركت كنند. آخرين ماشين اين گروه هنوز چندان دور نشده بود كه با يك كاميون برخورد كرد و چند نفري مجروح شدند. با اين حادثه همه آن گروه بازگشتند و تا بستري شدن، اين افراد در آنجا ماندند. اين پيش آمد موجب شد كه برخي از افراد كه در ماشين شهيد تندگويان نبودند، داخل اين ماشين شوند و عده اي هم كه داخل آن ماشين شده بودند، به ماشين ديگري منتقل شوند. اين گونه بود كه تقدير با يك تصادف كاميون، همسفران آن شهيد را براي اسارت برگزيد.
 دوشنبه 21 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن