تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 10 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خوشبخت كسى است كه سراى باقى را كه نعمتش پايدار است بر سراى فانى كه عذابش بى‏پاي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793470683




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مشکلات يک زناشويي سرد و راه حل آن!


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: 7 سال است که ازدواج کرده‌ايم، ولي تا کنون ارتباط زناشويي نداشته‌ايم!

آيا با وجود مشکلات دردناک زناشويي مريم و دلسردي و نارضايتي محسن، اين زندگي دوام خواهد داشت؟



زن :

" ما هرگز روابط زناشويي نداشته‌ايم"

مريم ، 33 ساله، مدير حسابداري يک شرکت تبليغاتي است. او مي‌گويد : " همه فکر مي‌کنند من زندگي ايده آلي دارم... البته از خيلي جهات همينطور هم هست. من و همسرم " محسن"، هر دو شغل‌هاي خوبي داريم و از کارمان لذت مي‌بريم. به تازگي خانه خريده‌ايم. تعطيلات تابستان با گروه بزرگي از دوستان به مسافرت رفتيم. به هر دوي ما خيلي خوش گذشت. ولي ما يک مشکل خيلي بزرگ داريم، و آنهم اين است که ما هرگز ارتباط زناشويي نداشته‌ايم و من هنوز هم يک دوشيزه هستم".

" دست خودم نيست، بنظر مي‌رسد که بدنم اجازه نمي‌دهد که ارتباط زناشويي داشته باشم. نمي‌دانم مشکل چيست. اين مشکل نمي‌تواند مشکل جسمي و فيزيکي باشد چون در معاينات پزشک زنان،دچار مشکل نمي‌شوم. مسئل? عدم تمايل من به همسرم يا به روابط زناشويي نيز مطرح نيست. چون به محسن متمايل مي‌شوم و ميل به رابطه پيدا مي‌کنم ."
" تا آنجاييکه به ياد دارم، هيچ پيشينه‌اي نداشته‌ام که اين مشکل مرا توجيه کند. من در خانواده‌اي در سطح متوسط بدنيا آمدم و تنها يک خواهر بزرگتر از خودم داشتم. پدرم مدير يک فروشگاه بزرگ بود و مادرم نيز يکي از فروشنده‌هاي همان فروشگاه بود. هرگز به هيچ کدام از آنها خيلي نزديک نبودم. پدرم از نظر احساسي و عاطفي آدم سردي بود و مادرم بيش از حد احساساتي و گرم بود. وجود من هميشه تحت الشعاع خواهرم بود. پدر و مادرم تمام توجه و عواطف خود را روي خواهرم متمرکز مي‌کردند. خواهرم از ابتداي تولد فلج بود و مدام تحت درمان بود. هم? وقت آزاد پدر و مادرم به مشکلات خواهرم مي گذشت. من عمدتا" روي پاي خودم بزرگ شدم. هر وقت از اين وضعيت گلايه‌اي مي‌کردم، مادرم مي‌گفت مثل بچه‌ها نق نزن و خدا را شکر کن که سالمي؛ تو بايد درک کني، خواهرت مشکلات زيادي دارد.

يک مرد خوب
11 سال پيش با محسن آشنا شدم. ما هر دو در يک شرکت تبليغاتي کار مي‌کرديم. من 22 ساله بودم و محسن 25 ساله. خيلي سريع به او علاقمند شدم. او پسري زيبا و پر انرژي بود. ما علائق مشترک متعددي داشتيم - ورزش ، فيلم تماشا کردن، کوهنوردي و دوچرخه سواري. محسن يک عاشق پيش? واقعي بود. او يادداشتهاي عاشقان? بي نظيري مي‌نوشت و روي ميز من مي‌گذاشت و مرا حسابي غافلگير و شگفت زده مي‌کرد.


زن ادامه مي‌دهد:

4 سال بود که ازدواج کرده بوديم ولي بارها سعي کرده بوديم ارتباط زناشويي داشته باشيم ولي من نمي‌توانستم. محسن مدام زير گوشم نجواهاي آرامش‌بخش و عاشقانه مي‌کرد تا به من کمک کند. اما هربار به محض آنکه محسن مي‌خواست کاري فراتر از نوازش و لمس کردن انجام دهد دوباره همان حالت تکرار مي‌شد."
طولي نکشيد که دعواها و مشاجرات ما بر سر همين موضوع آغاز شد. طبيعي بود که او از اين بابت عصبي و کلافه بود. وقتي به او مي‌گفتم بگذار در يک فرصت مناسب امتحان کنيم و بعد براي آنکه چشمم به چشمهاي آزرد? او نيفتد پشتم را مي‌کردم و وانمود مي‌کردم که خوابيده‌ام او بيش از پيش متلاطم و خشمناک مي‌شد. من نمي‌خواستم او را اذيت کنم. واقعا" دوست داشتم در اختيارش باشم اما نمي‌توانستم. در همان اوايل محسن از من خواست براي معالجه نزد پزشک برويم اما من از اينکه راز خود را با هر کس ديگري در ميان بگذارم خجالت مي‌کشيدم حتي با پزشک زنان. من فقط اميدوار بودم و به محسن هم اميدواري مي دادم که بزودي اين مشکل حل خواهد شد.

" در ماه عسل هم من همان وضعيت را داشتم. اين مساله سالها ادامه داشت .محسن مثل بمبي شده بود که هر لحظه مترصد انفجار بود."


" فکر مي‌کنم اين آخرين فرصت من است و در غير اينصورت او را از دست خواهم داد"

" سه سال پيش، اوضاع خيلي وخيم شده بود. هر بار که سعي مي‌کرديم تجربه‌اي ناموفق به تجربيات قبلي ما اضافه مي‌شد. محسن من را همخونه صدا مي‌کرد و کم کم عادت کرده بود در اتاق پذيرايي بخوابد. او به بن بست رسيده بود و به من هشدار داده بود اگر در سالگرد ازدواجمان يا روز تولد من به من تمکين نکني، از تو جدا خواهم شد. وقتي آن روزها هم آمد و گذشت محسن من را دروغگو خطاب مي‌کرد و من از ته دل گريه مي‌کردم تا به هق هق مي‌افتادم."

"حالا ديگر در يک دور باطل افتاده‌ايم. هرقدر محسن تلخ تر و عصباني تر مي‌شود، بيشتر از خودم نا اميد مي‌شوم و وقتي مثل کلاف به هم پيچيده در هم گره مي‌خوريم ناتوان تر مي‌شوم. اين روزها تصور آنکه او ممکن است به من خيانت بکند مشکلات مرا پيچيده تر نيز کرده است. مدام وحشت دارم که مبادا مرا فريب بدهد و سراغ کس ديگري برود. البته من او را سرزنش نمي‌کنم چون اين من هستم که نمي‌توانم نياز زناشويي او را برآورده کنم. گاهي هم? زندگي و روزهايم به تفکر در مورد اين قضيه مي‌گذرد. حالا به بيماريهاي متعددي مبتلا شده ام مثل ميگرن شديد، حالت تهوع و دل آشوب دائمي و بي خوابي‌هاي غير عادي."

" ديروز محسن مرا تهديد کرد که اگر پيش روانشناس نروم مرا طلاق خواهد داد. احساس کردم اين آخرين فرصت است و براي همين هم الآن اينجا هستم."



مرد : "من واقعا" صبوري کردم"

محسن، 36 ساله ، مدير برجسته و خلاق يکي از شرکت‌هاي تبليغاتي مي گويد: " من نمي‌خواهم او را طلاق بدهم، اما ديگر تحمل ازدواج ناقص هم برايم مشکل است. 7 سال است که با صبوري تحمل کرده ام. هر بار که مريم قول مي‌دهد تمکين کند به او اطمينان مي‌کنم. من در اينترنت جستجو کرده ام و هر اطلاعاتي که در مورد حالتهاي مريم پيدا کرده ام را دانلود کرده‌ام ؛ به اين اميد که او ببيند زنان ديگري که مشکل او را داشته‌اند اقدام به معالجه کرده‌اند و موفق نيز شده‌اند و اکنون زندگي عادي خود را دارند. اما او حتي حاضر نيست به اين مقاله‌ها و اطلاعات نگاه کند. از ملاقات با روانشناس هم امتناع مي‌کند. ديگر بايد چه مي‌کردم؟"

" گاهي احساس مي‌کنم مثل يک تن? درخت، بي خاصيت هستم. من عاشق مريم هستم، ما با هم دوستان بسيار خوبي بوديم. تنها مورد اختلاف بين ما مسئل? ارتباط زناشويي است و هم? مشکلات و دعواهاي ما در مورد همين قضيه است. با وجوديکه هنوز هم او را به شدت دوست دارم ولي پذيرفته‌ام اگر او نخواهد مشکلش را حل کند بايد از او جدا شوم. از سرکوب نياز‌هاي طبيعي‌ام خسته شده‌ام. از اينکه مدام وانمود کنم مشکلي نيست و اين موضوع اهميت چنداني برايم ندارد خسته شده‌ام. مريم همسر من است و من حق دارم از او بخواهم به من تمکين کند."

" دوران بچگي من دوران آرام و معمولي بوده است. يک خواهر بزرگتر از خودم و يک برادر کوچکتر داشتم. اما ارتباط چندان نزديک و صميمي اي با پدر و مادرم نداشتم. پدرم رانند? کاميون بود. او مرد شوخ و بذله گويي بود و براي ما بيشتر شبيه يکي از دوستان معمولي بود تا يک پدر. مادرم خانه دار بود و نوع روابط ما با او بيشتر به حال و هواي او بستگي داشت. به عنوان مثال حتي يک بار به دبيرستان ما سر نزده بود چون خارج از منطق? محل سکونتمان رانندگي نمي‌کرد. وقتي ازدواج کردم نيز به نوعي من را به خود واگذاشت. من هميشه آرزو مي‌کردم مادرم به زندگي من بيشتر اهميت مي‌داد ولي او از نظر احساسي از من دور بود."

" ازهمان لحظ? اول که چشمم به مريم افتاد از او خوشم آمد. او دختري ريز نقش و زيبا باهوش و با نشاط بود و روابط عمومي خوبي داشت. علاقه اي که بين ما بوجود آمده بود پاي? يک دوستي محکم و عاشقانه شد. اولين باري که در اين مورد با او صحبت کردم و عکس العمل منطقي و با وقار او را ديدم، احساس کردم به شدت عاشقش شده ام."



مرد ادامه مي دهد:

" عصبانيت من فقط به اين خاطر نيست که هرگز رابطه زناشويي نداشته‌ايم، بيشتر از اين ناراحتم که مريم هر بار زير قولش مي‌زند. او ادعا مي‌کند از اين که مشکل خود را نتوانسته حل کند متنفر است اما هيچ اقدامي براي رهايي از اين وضعيت نمي‌کند. من مدام از نظر زناشويي و احساسي خودم را کنترل مي‌کنم و از اين وضعيت خسته شده ام. مدتهاست بعد از تمام شدن کارم وقتم را با دوستانم مي‌گذرانم چون نمي‌خواهم با او تنها باشم و انگيزه اي براي خانه آمدن ندارم."

" آخرين باري که به مريم اولتيماتوم دادم ، قبول کرد که کار درماني را آغاز کنيم. از تعجب دهانم باز مانده بود، جدا" مي‌گويم تا چند دقيقه آنچه را که شنيده بودم را باور نمي‌کردم."



مشاور مي‌گويد:

درمان دونفره

مشاور مي‌گويد: " حق با محسن بود، مريم نمي‌توانست به تنهايي مشکلش را حل کند. او از يک بيماري روان تني به نام Vaginismus رنج مي‌برد. براي درمان اين بيماري مريم بايد به يک پزشک متخصص بيماري‌هاي زنان مراجعه مي‌کرد. اما قبل از آن، آنها نياز داشتند که با هم به يک روانشناس مراجعه کنند تا ابتدا روابط آسيب ديد? ميان آنها ترميم شود."

تحقيقات نشان داده است که حدود %17 از زناني که براي درمان مشکل آميزشي خود به پزشک مراجعه مي‌کنند به اين بيماري مبتلا هستند. افراد مبتلا بر دو دسته‌اند: دست? اول افرادي هستند که از بدو تولد مبتلا بوده‌اند و دست? دوم کساني هستند که مثل مريم در اثر بوجود آمدن شرايطي خاص به اين بيماري مبتلا مي‌شوند ؛ و رابطه زناشويي براي آنها غير ممکن است. علل بروز اين بيماري متفاوت است: محيط رشد مذهبي سخت گيرانه ( اين افراد در دوران کودکي هميشه ديده اند که با روابط زناشويي به شدت مقابله مي‌شود و ذهنيت مناسبي از آميزش ندارند)؛ تجاوز يا سوء استفاده‌هاي زناشويي؛ اختلال در روابط زناشويي مثلا" در اثر خيانت؛ تنش‌هاي عصبي يا خويشتن داري از دوران بچگي. در بعضي موارد علت بيماري هيچ يک از موارد مذکور نيست و هنوز ناشناخته مانده است.



Vaginismus در اکثريت قريب به اتفاق موارد قابل درمان است

" من بيماران زيادي داشته‌ام که از اين بيماري رنج مي‌برده‌اند اما علل بيماري هم? آنها يا سخت گيري‌هاي خودشان بوده و يا ذهنيت بدي که در مورد روابط زناشويي دارند در مواردي تجاوز و سوء استفاده‌هاي جسمي؛ ولي مريم يک مورد استثنايي بود. خشم او نسبت به والديني که هم? وقت و توجه خود را معطوف خواهر بيمارش مي‌کرده اند و ناديده گرفته شدن او توسط والدينش مرا متوجه اين فرضيه کرد که بروز اين بيماري نتيج? برخوردها، نابرابري‌ها و مشکلات عاطفي در خانواد? وي بوده است. علاوه بر آن ذهنيت او براي رابطه زناشويي تجربه اي منفي و دردناک بوده است و احتمالا" همين امر موجب تشديد اين بيماري در وجود مريم شده است."

" بي‌اعتنايي علني مادر به مريم احساس رها شدگي را در مريم بوجود آورده و همين امر موجب شده که او براي محافظت از خود و آسيب نديدن در اثر تنهايي، احساسات خود را کنترل کند و با درون گرايي افراطي احساس گناه کاذب خود را مخفي کند (عکس العمل طبيعي بچ? سالمي که خواهر يا برادري با معلوليت حاد دارد). از آنجاييکه مريم در خانه هيچ تاثيرگذاري نداشت، نمي‌توانست والدين خود را متوجه نياز خودش کند. او مي‌خواسته که پدر و مادرش مشکلات، زندگي و حضور او را جدي تر بگيرند تا احساس کند که براي خانواده مهم است و به او توجه مي‌شود؛ ولي وقتي نمي‌توانسته خانواده اش را هدايت و کنترل کند پس وجود و بدن خودش را کنترل کرده است. حتي اگر مريم مي‌خواسته که با محسن ارتباط زناشويي داشته باشد، مجبور بوده که جسم خود را رها کند و به بدنش اجازه دهد که لذت ببرد در حاليکه فکر کردن به روابط زناشويي براي او اضطراب آور است و همين مسئله باعث واکنش بدن مي‌شود."

" Vaginismus در اکثريت قريب به اتفاق موارد قابل درمان است. اما طبق تجربيات من روابط آسيب ديد? مريم و محسن مي‌توانست زمان درمان را طولاني تر کند."



مشاور ادامه مي‌دهد:

”درمان مريم در 3 مرحله انجام شد :

- تمرينات جسمي براي آماده کردن بدن مريم براي روابط زناشويي

- جلسات معالج? فردي براي درمان روحي و رواني

- جلسات معالج? دونفره باحضور محسن براي ترميم روابط في مابين آنها"



" درمان جسمي _ که آن را دور? حساسيت زدايي مي‌نامند _ براي نتيجه گيري از اين مرحله هيچ محدوديت زماني تعيين نشد. من به محسن گفتم :" بايد اجازه دهيم مريم با ميل خود و به هر شکلي که راحت تر است اين مرحله را طي کند. اگر او را مجبور کني که عجله کند ، ممکن است به روند درمان او آسيب بزني."

" مريم به شدت وحشت داشت که موفق نشود ؛ بعد از مدتي بالاخره توانست با اتکا به نفس موفق شود. اضطراب او فروکش کرد و متعاقب آن ساير علائمي که او را آزار مي‌داد مثل بي خوابي، ميگرن و حالت تهوع از بين رفت و به طور کلي در وضعيت آرامي قرار گرفت. علاوه بر اين مراحل درماني، مريم از طريق اينترنت اطلاعات خود را درباره اين بيماري کامل کرد و توانست بر اين بيماري فائق آيند. او متوجه شد که تنها نيست و افراد ديگري نيز به اين بيماري مبتلا هستند."

" در جلسات مشاوره به مريم کمک کردم که از بروز احساسات خود نهراسد و خود را گناهکار نداند. به او گفتم :" تو بايد از زندگي خودت لذت ببري. بيماري خواهرت تقصير تو نيست. تو وظيف? خودت را انجام داده اي و حالا وقت آن است که به خودت، زندگي خودت و همسرت فکر کني."



" من هميشه عاشق او بوده‌ام اما حالا دوباره عشقي جديد را تجربه مي‌کنم"

" درضمن محسن نيز مي‌بايست اهميت نقش خود را در حل مشکلات زناشويي خود مي‌دانست. برخلاف بسياري از مرداني که زندگي زناشويي بدون رابط? زناشويي دارند، محسن صبوري و ماندن را انتخاب کرده بود ؛ اما در عين حال اشتباهاتي نيز کرده بود که مشکل را حادتر مي‌کرد مثل دعوا کردن با مريم که شبيه مشاجرات دوران مجردي اش با مادرش بود. گاه بعضي افراد با تکرار و ادام? جنگ و دعواهاي گذشته اشان در مشکلات خود درجا مي‌زنند و گاه دعواها و مشاجرات دوران مجردي خود را به زندگي بعد از ازدواج نيز مي‌کشانند. محسن در تمام طول زندگي خود با دعوا و مشاجره سرو کار داشته است. در دوران تجرد علت اين مشاجرات اين بوده که او نمي‌توانسته مادرش را قانع کند که با او مهربانانه تر رفتار کند و در زندگي کنوني او نيز علت مشاجرات، عدم موفقيت او در برقراري يک ارتباط کامل زناشويي با همسرش بوده است ؛ اما در عين حال روشها و تاکتيک‌هاي او صحيح نبوده است."

من بي پرده به او گفتم : " اگر به تشنج در زندگي خود ادامه دهي، نه تنها مشکلات حل نخواهد شد بلکه احتمال طلاق و جدايي بيشتر نيز خواهد شد. هر چقدر بيشتر او را مضطرب و عصبي کني، احتمال امتناع از رابطه زناشويي از طرف او بيشتر خواهد شد."

" به اين ترتيب آزار و اذيت‌هاي محسن متوقف شد و حتي وقتي گاه به گاه در طول درمان پيشرفتي در کار مريم ديده نمي‌شد نيز محسن با بردباري تحمل مي‌کرد و اميدوار بود و اين صبوري و آرامش، اتکا به نفس مريم را بالا مي‌برد. با پيشرفت روند درماني مريم ، محسن مرتب اميدوارتر مي‌شد. به تدريج محسن مثل سابق به مريم ابراز علاقه مي‌کرد. دستهاي او را مي‌گرفت و به او محبت مي‌کرد. در يکي از جلسات مشاوره محسن گفت : زندگي ما قطعا" شيرين و لذت بخش تر از قبل خواهد شد چون مريم با انگيزه و مصمم در جاد? سلامتي پيش مي‌رود. من هميشه عاشق او بوده ام اما حالا عشقي دوباره را تجربه مي‌کنم."
بعد از 18 ماه، معالجات مريم به پايان رسيد. سه روز قبل از نهمين سالگرد ازدواجشان اين زن و شوهر توانستند مشکل خود را حل کنند. روابط زناشويي آنها به مرور بهتر و بهتر شد و تا امروز که چند سال از آن دوران مي‌گذرد هرگز مشکلي نداشته‌اند. اکنون آنها تصميم گرفته‌اند که براي بچه دار شدن برنامه‌ريزي کنند. مريم همين چند روز پيش به من مي‌گفت: " من عميقا" اعتقاد پيدا کرده‌ام که رابط? زناشويي بنيان خانواده را مستحکم تر مي‌کند و ازدواج را معني دار مي‌کند. حالا مي‌توانم بفهمم که چرا محسن اينقدر براي معالجه اصرار داشت." مريم اکنون به شدت تاسف مي‌خورد که چرا زودتر به متخصصين مراجعه نکرده و سالها باعث آزار و اذيت خود و همسرش شده است. مريم صادقانه افزود: " با اين وجود مطمئنم آينده اي روشن در انتظار ما است و سعي مي‌کنم هرگز حسرت گذشته را نخورم. حالا ديگر ما منتظر فرزندمان هستيم و با بدنيا آمدن او خوشبختي ما دو چندان خواهد شد."





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 643]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن