تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوست و جا را بر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832834050




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بالاخره دست از سر چخوف بر​می​دارم / گفت‌و‌گوی حسن معجونی و حسین مهکام در کافه خبر


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تئاتر  - حسن معجونی کارگردان و بازیگر تئاتر به همراه حسین مهکام منتقد و نوبسنده و دو نفر از اعضای گروه تئاتر لیو مهمان کافه خبر بودند و در مورد چخوف و مسائل تئاتر ایران صحبت کردند. آزاده سهرابی: حسن معجونی با دو نمایش در سال 90 به ایرانشهر آمد. طبق روال سال​​های اخیر باز هم به سراغ آثار چخوف نویسنده روسی رفت و این بار «دایی وانیا» و «مرغ دریایی» را به صحنه برد. «دایی وانیا» معجونی این​ روز​ها همچنان در تماشاخانه ایرانشهردر خال اجراست. شاید این پنجمین اثر چخوف باشد که معجونی به روی صحنه می​برد. او دیگر یک چخوف‌باز حرفه‌ای شده است. چخوفی که در این سال​ها کارگردانان  ایرانی کمتر به سراغش آثارش رفته​اند.  معجونی البته بجز علاقه به چخوف یک ویژگی دیگر هم دارد. اوسرپرست  گروه تئاتر «لیو» است. گروهی که این روزها یکی از معدود گروه​های تئاتری است که انسجام و فعالیتش را در طول سال حفظ کرده و آن را محدود به اجراهای صحنه​ای نمی​کند. نمونه​اش مونولوگ​های گروه لیو که در پشت بام خانه هنرمندان به ابتکار این گروه راه افتاد. در کافه خبر میزبان ساسان پیروز و مریم سپهری از گروه لیو هم بودیم و درباره این گروه گپ زدیم، در حالی​که بستر اصلی صحبتمان را با حسن معجونی و حسین مهکام نویسنده و منتقد درباره چخوف پی گرفتیم. چی شد که باز به سراغ چخوف رفتید؟ خیلی به زیبایی شناسی شما نزدیک است؟ حسن معجونی، کارگردان: بهتر است بگوییم چرا دست از سر چخوف بر نمی​دارم. این پنجمین کاری است که از چخوف کار می کنید...معجونی: البته به جز کار نیمه​ تمامی که روی «باغ آلبالو» انجام دادم. ببینید یک سری آدم را از عرصه تئاتر نمی​توانید، حذف کنید. مثل شکسپیر یا چخوف. این دو تیدیل به دو گرایش شدند. مثل دو استقامت و دو سرعت. این طرف و آن طرف جهان نمایش ایستاده​اند. نمایش مدرن ما مدیون کسی مثل چخوف است. من شخصا چخوف را دوست داشتم، اما تصورم موقع خواندن متونش با الان که اجرای​شان می​کنم متفاوت است. این تفاوت در درک چخوف است یا اساسا دو نگاه متفاوت را در شما بر انگیخت؟معجونی: ببینید، چخوف - نه این‌که داستانی به آن صورت ندارد- مودهایی دارد که شبیه جهان داستان‌نویسی است. این مرا یاد تفاوت فیلم و رمان می​اندازد. شما وقتی رمان را می​خوانید کلمات به شما تخیل می دهد. ابزار آن مدیوم تخیل است، اما وقتی یک نفر یک فیلم از روی آن رمان می​سازد، در حقیقت تخیل خودش را ساخته و تخیل شما را گرفته. برای همین اکثرا ما می​گوییم فیلم خوبی نیست و یا رمانش بهتر بود. نه این​که فیلم بدی باشد، اما لزوما به ذهنیت ما نزدیک نیست. چخوف پر از سکوت است. پر از فضاهایی که در اثرش به آن اشاره نمی​کند و بیرون صحنه اتفاق می​افتد. حالا چقدر آدمی که از جهان بیرون - که اتفاق​هایی در آن افتاده - به داخل می​آید، می​تواند آن کنش​ها را با خود بیاورد، یک بحث است و دیگر این​که در آثار بلند چخوف مثل «مرغ دریایی» یک دفعه شما با 300 وود ویل(مثل کمدی‌های کوتاه) با هم رو‌به‌رو می​شوید و در آوردن آن​ها هم یک بحث است. یعنی به نظرتان همان برخوردی را که با وود ویل​های چخوف می شود، باید در آثار بزرگش هم انجام داد؟معجونی: در هر دوی آن​ها پراز شخصیت​های کمیک است که لزوما سرنوشتشان کمیک نیست. یعنی در بستر تراژیک  پر از موقعیت​های کمیک است. حسین مهکام، منتقد و نویسنده: بزرگترین واقعیت چخوف این است که همه را سر کار گذاشته است. این دو قطبی شکسپیر و چخوف که حسن (معجونی) به آن اشاره می کند، درست است. شما خاطرات ​استانیسلاوسکی را که می​خوانید،​ می​بینید او مدام پشت صحنه داد و بیداد راه می​انداخته و انگار همیشه از وضعیت ناراضی بوده است. حتی نسبت به خود نمایشنامه​هایش معترض بوده و انگار هیچ​وقت هم باورش نمی​شده به چنین جایگاهی برسد. بخشی از آن شاید به زندگی چخوف برگردد. بخشی هم به فضای سردسیری که در آن زندگی می​کرده. کسانی که در مناطق سردسیر زندگی می​کنند، متون​شان سرشار از سکوت و رخوت است. در سینما به طور مثال برگمان را می​شود نمونه آورد. فضای سردسیر انگار درام را به سمت سکوت و مکث می​برد. نمی​دانم چقدر این تئوری قابل اتکاست، اما به هر حال این هست. اما داستایوفسکی این​گونه نبود. او هم هم‌ولایتی چخوف است!مهکام: اشتباه نکنید. داستایوفسکی خیلی نویسنده بزرگی است، اما او بابت هر صفحه نوشتن کلی پول می​گرفت و برای همین زیاد می​نوشت. البته که خوب می​نوشت و کاش پول بیشتری به او می​دادند تا بیشتر بنویسد، اما این دو را نمی​شود با هم مقایسه کرد.من الان نقد ساختارگرایانه نمی​کنم. از این که بگذریم به نظرم هر نویسنده​ای زمانی جاودانه می​شود که بتواند در امروز هم اجرا شود و در امروز مثل امروز اجرا شود. چه لزومی دارد «هملت» را عین زمان شکسپیر اجرا کنیم. ما به نمونه​هایی مثل آنچه مهندس پور اجرا کرد نیاز داریم. این باعث می شود اندیشه آنها جاودانه شود. برای این کار لازم است همان کاری که نویسنده در اثرش می​کند از فیلتر کارگردان بگذرد و او هم همان کار را با متن بکند. و چخوف چه کار مهمی با مخاطبش در متن می​کند؟مهکام: سر کار گذاشتن تماشاگر و یک بازی سرخوشانه ایجاد کردن. در «مرغ دریایی» شما مودهای کمیک می​بینید ،آدم​های کمیک می​بینید، اما وضعیت تراژیک است. بعد خودش اول نمایشنامه می​نویسد کمدی در چهار پرده. یعنی می​گوید این نمایشنامه را کمدی ببین. حتی اگر دارم مونولوگی در دهان بازیگرم می​گذارم که کلی درباره وظیفه انسان در جهان هستی صحبت می​کند، تو در نهایت کمدی ببین. با نشانه شناسی امروز آن را هجو کن.  متون و جهان بینی​اش سرشار از سرخوشی است که از یک ورودی تلخ می آید؛ چخوف شکست​های پی در پی داشته و به شدت مریض بوده و می​فهمد دارد زود می​میرد. نمونه چنین فضایی را در سینما در آثار برادران کوئن می​توانید، ببینید. در اجراهای حسن معجونی از آثار چخوف چقدر این نگاه سرخوشانه را می​بینید؟مهکام: به نظر  من او با این متن​ها همان برخوردی را می​کند که گفتم. این حالت سرخوشی را کلا در جنس بازی حسن معجونی می​توانید پیدا کنید، اما نکته این​جاست که با این نگاه سرخوشانه باید بیایید و جهانی متعلق به خودتان خلق کنید. یعنی لحن شمای کارگردان را در خود داشته باشد. معجونی: بخش​هایی از حرف​های حسین همان​هایی است که من دنبال​شان بودم، اما به ذهنم نمی رسید. ببینید، من اصلا نمی توانم اجرای جدی « مرغ دریایی» را ببینم. در این متن هیچ لحظه تراژیکی نیست که بخواهد ما را عمیق کند. آدم​ها با سنت​ها و وضعیت چند دقیقه قبل خودشان هم شوخی می​کنند. مهکام : ببینید در یک زمانی وضعیت عاشقانه و فضای رمانتیک در انحصار تراژدی بود، اما در فضای امروز ساحت عشق بیشتر کمدی است تا تراژدی انگار. همین الان «رمئو و ژولیت» را اگر به همان اندازه عاشقانه و تراژیک اجرا کنید شاید مسخره به نظر برسد. اصلا به نظرم آثار شکسپیر با همه شاعرانگی​اش مسئله عشق در آن​ها مطرح نیست بلکه مسئله خشم مطرح است. چخوف به دلیل نبوغ یا بلوغش زودتر به سمت برداشتن این مرز کمدی و تراژدی رفته است، برای همین سمت چخوف که می​روید نباید مقوله عشق را تراژدی ببینید. چون چخوف خیلی بالغ​تر از این حرف​هاست. معجونی: یک نکته​​ای خیلی درست است و آن این​که تراژدی حاصل یک قضاوت است و کاراکترهای چخوف هرگز نه بالای طاقچه هستند، نه کوبیده می​شوند زمین. او در شرایطی که یک شخصیت نطق قرایی می​کند و کاملا منطقی که می​خواهید به او اسکار بدهید و از صحنه بیرون بفرستیدش می​آید و با پیش آوردن یک وضعیت او را انسان می​کند و بیرون می​فرستد. مثلا شخصیت دارد نطق محکمی می​کند اما بعد یک اتفاقی می​افتد و او یادش می​رود اصلا چه می​گفته است. چخوف خیلی عقلانی می​نویسد. او به کمک عقل حس بد سانتیمانتالیسم را برطرف می​کند. ما را در یک فضای ابهامی قرار می​دهد که نمی​دانیم تراژیک است یا نه؟ همین جاست که در آوردن سکوت​ها در این لحظه​های کمدی و تراژدی سخت می شود؟معجونی: سکوت​های چخوف فقط برای این​که بگوییم چند گام سکوت داده نیست. او در این سکوت​ها دستور صحنه​هایی دارد، اما با قرائت امروزی ما می​تواند دچار تغییر شود. خیلی جاها هم معنی خاصی ندارد یا برای نشان دادن بطالت در زندگی روزمره ماست و یا این​که چون پر از داستان​هایی است که تمام نشده به سراغ داستان بعدی می رود، این سکوت​ها برای مود عوض کردن است. نیاز دارد تا زمان بگذرد و فضای داستان بعدی آماده شود. به هر حال فکر نمی​کنم درباره سکوت​ها همه بتوانیم توافق بکنیم. شما فکر می​کنید چقدر معجونی توانسته به ریتم و تمپوی آثار چخوف نزدیک شود؟مهکام: چخوف اساسا ریتم را مخدوش می کند تا تماشاگر را متوجه تمپوی درونی اثر کند. ببینید سرخوشی چخوف ناشی از ملول بودن اوست. برداشتن مرز بین کمدی و تراژدی را همین دو به وجود می​آورد.ما اجراهای زیادی از چخوف در ایران ندیدیم. بجز این فضایی که حسن ساخته و به نظرم به روح آثار چخوف نزدیک است. ما از وقتی وارد دانشگاه می​شویم توی سرمان می​زنند که شما چخوف را نمی​توانید بفهمید و نمی​توانید اجرا کنید و اجرایش سخت است،اما اجرای چخوف برای این چیزها که آن​ها می​گویند سخت نیست برای درک همین شرایط آثارش است که سخت است.​ زمانی سخت می​شود که تو را مجبور می​کند با او همان برخوردی را بکنید که او با شما کرده. به نظرم معجونی در این میان موفق بوده. معجونی: نکته دقیقا این است که منظور ما از اجراهای چخوف کدام اجراهاست؟ روبرتو چولی یک اجرا از «باغ آلبالو» به جشنواره تئاتر فجر آورد و روس​ها هم یک اثر. به نظرم خیلی از دانش ما نسبت به چخوف به کنش متنی از چخوف بر می​گردد. ما هر قدر بیشتر امکان دیدن چخوف را داشته باشیم می​توانیم خودمان را اصلاح کنیم. صداهای چند گانه از چخوف به ما در درک او کمک می‌کند. من اجرای چولی را خیلی دوست داشتم. از روسیه چهار یا پنج کار دیده​ام. و اجرای آلمان​ها را از چخوف بیشتر دوست دارم. آن شیطنتی که در تئاترالیته می​آورند به نظرم به روح چخوف نزدیک‌تر است تا روس​ها که شبیه زندگی با آن برخورد می​کنند. این را هم بگویم دلیل درک ناکافی ما از چخوف شاید این باشد که کسانی که چخوف را در ایران شناساندند بسیار برخورد ایدئولوژیک با آن کردند. مثلا در «باغ آلبالو» بیشتر بحث مالکیت و باغ را مد نظر قرار دادند تا شاعرانگی و آلبالو را. در صورتی​که در این نمایشنامه ، آلبالو از باغ مهمتر است. اما در دوره​ای نسلی جدید به تئاتر ما قدم گذاشت که به نظر می​توانست در این دیدگاه​ها  ساختار شکنی کند.معجونی: واقعیتش این است که چخوف گاه جلوتر از اتفاقات زمان ما بود. باید ببینیم چه کلاسیسیمی جلوی ما حرکت می کند. شاید حتی آدمی مثل من که این‌قدر دوستش دارد نتواند آنطور که باید آن را متلاشی کند تا بتواند مثل خودش با خودش رفتار کند. حالا تا کی می خواهید دست از سر چخوف برندارید؟معجونی: من دست بر می دارم.فکر می کنم یک مدت طولانی سمت چخوف نروم. از برنامه​های گروه حذفش نمی​کنم، اما از برنامه​های خودم چرا. شاید بهتر است طلاق بگیریم و بعد از مثلا پنج سال منطقی به او فکر کنم و آن وقت بتوانم خیلی چیزها را راحت تر بشکنم. الان با خودم می گویم چرا گاهی اینقدر مودب و دست به عصا به سمتش رفته‌ام؟ از چخوف که بگذریم می​رسیم به بحث تماشاخانه ایرانشهر به عنوان یک سالن تازه برای اجرای آثار نمایشی . مجموعه ایرانشهر یک تجربه بود خیلی​ها فکر می​کردند اگر در کنار تئاتر شهر سالنی راه بیافتد پتانسیل جذب مخاطب را ندارد. به نظر شما آیا این سالن توانسته مخاطب جدید برای تئاتر جذب کند؟حسن معجونی: شاید نتوانم در این باره مستند حرف بزنم، اما به نظرم هر جا تئاتر برود تماشاگر هم می​رود. با این حال شاید بتوانیم بگوییم که تماشاخانه ایرانشهر تماشاگری را جذب کرده که از جنس تماشاگران تئاتر شهر نیست. این مساله را می​توان از قیمت بلیت​ها فهمید. ساسان پیروز: به نظر من الان خود تالار​های تئاتر یک بحث هستند و مدیریت تئاتر بحثی دیگر. ما در عرصه تئاتر ساختمان​هایی را داریم که یا از بین رفته​اند یا با سوء مدیریت در حال حاضر بلااستفاده شده​اند. نمونه اش تالار محراب یا  تالار مولوی. در حالی​که همین تالار مولوی در یک مقطعی خیلی خوب کار می​کرد. به نظرم هر کجا مدیریت به هنرمندان اعتماد کرده، توانسته باعث پویایی یک تالار شود. مثل همین ایرانشهر . معجونی: نکته خوبی را ساسان گفت. یادتان هست که داستان مترو و ساخت یک مجموعه فرهنگی در کنار تئاتر شهر . خیلی سر و صدا کرد. در واقع اوایل همه ما نگران بودیم. این​که ای داد بیداد تنها مرکز تئاتری ما همین تئاتر شهر است، اگر برایش اتفاقی بیافتد چه! این تمرکز خیلی بد است. آسیب‌پذیری را بالا می​برد. یک چیزی شبیه مدل بازار بود. از قدیم وقتی می خواستند چیزی بخرند همه راهی بازار می​شدند، اما این برای همه امکان پذیر نود. مسافت زیاد یکی از دلایلش بود. ایده تمرکززدایی از بازار از همین​جا آمد. همین الان داشتم به این فکر می کردم که آن زمان که فرهنگسرای نیاوران شروع به کار کرد همه می گفتند مگر می‌شود مخاطب جذب کند، اما در یک دوره​ای خیلی فعال شد و یا نمونه بهترش فرهنگسرای بهمن. پس ظاهرا تماشاچی می رود جایی که تئاتر باشد. شاید اصلا نیاز داریم تئاتر را در شهر پخش کنیم تا هر کس در محله خودش تئاتر ببیند. از طرف دیگر شهر تهران نشان داده یک محدوده فرهنگی دارد که تمرکز سینما و گالری و کتابفروشی و ...هست. به نظرم تئاتر سهم خوبی در این نقشه فرهنگی پایتخت ندارد. پیروز: ببینید متاسفانه این حرف ها جدید نیست و بارها گفته شده، اما در عمل اتفاقی نیافتاده​است. از زمان مدیریت مهندس سلیمی بحث تمرکززدایی مطرح بود و همان وقت هم که فرهنگسراها فعال شد و اتفاقا قرار شد سوله​هایی تحت عنوان ایرانشهر شروع به کار کند- که مدلی باشد برای ساخته شدن در مناطق 22 گانه و بعد به شهرهای دیگر هم برود. سالن هایی که با هزینه کم ساخته می‌شوند، اما از نظر امکانات اجرایی تئاتر استاندارد هستند. اما متاسفانه ما همیشه بر می گردیم سر پله اول و می رویم سراغ طرح ها و اید​ های جدید. حسین مهکام: به نظر من مخاطب سالن ایرانشهر مخاطب واقعی​تری است. دلیل ساده​اش هم این است که در این مجموعه بلیت مهمان حذف شده و شما باید پول بدهید و بلیت بخرید. در حالی​که در تئاتر شهر انواع بلیت​های مهمان وجود دارد. یک اتفاق دیگر هم در مجموعه ایرانشهر رخ داده و آن تغییر در مدل قرار داد با گروه​هاست. اینکه گروه​ها باید روی پای خود بیاستند و پول نمایش را از گیشه دربیاورند و از قرار داد مرکز هنرهای نمایشی خبری نیست. معجونی: این آسیب​های دیگری هم دارد. فرض کنید همین نمایش ما  قرار بود با قرار داد 50 میلیون تومانی در تئاتر شهراجرا شود و قیمت بلیت آن هم پنج هزار تومان باشد. طبیعی​ است در 30 اجرا امکان ندارد ما بتوانیم این پول را در بیاوریم. حالا این طرف (تماشاخانه ایرانشهر) سوبسیدی در کار نیست، شما همان پول را باید در بیاورید و طبیعی است با بلیت پنج هزار تومان نمی​توانید و مجبورهستید، قیمت بلیت را افزایش بدهید. پس از یک طرف این اتفاق درستی است، اما از طرف دیگر هم درست نیست. چون شما آمار بگیرید خوشبختانه 80 درصد تئاتر بین​های ایران جوان هستند. درست  بر عکس اروپا که 80 در صد تئاتر بین​ها مسن هستند. حالا اتفاقا در ایران آن 80 درصدی مخاطب تئاتر است که پول ندارد. بعد ما بلیت تئاتر را می​کنیم 20 هزار تومان که ظاهرا چاره​ای هم نداریم. از بحث تئاتر ایرانشهر که بگذریم و به گروه داری در ایران برسیم. گروه «لیو» جزو معدود گروه​هایی است که فعالیتش انسجام دارد. مهمترین دلیل این موفقیت گروهی چیست؟پیروز: خب ما در ایران گروه زیاد داریم، اما گروه ما به مدل​هایی که وجود دارد، قانع نیست و فکر می کند، باید فراتر از آن برود. ببینید یک اشکالی در سابقه گروه​داری در ایران هست و آن در ارتباطش با دولت پیش آمده. این​که گروه خودش را در نقش سفارش گیرنده از مرکز هنرهای نمایشی می​بیند. در نتیجه خودش را دائم باید با شرایطی که او می گذارد، منطبق کند. این توقع وظایفشان را محدود می​کند. کافی است این چهارچوب کنار گذاشته شود و گروه فکر کند، نسبت به جامعه ، دانشجوها، اعضای خودش و حتی کودکان بی بضاعت چه وظایفی دارد. اتفاقا گروه حلقه مفقوده تئاتر کشور ماست، اما الان محدود به یک ساختمان شده و آن اداره کل هنرهای نمایشی است. این برای یک کشور با این وسعت و 70 میلیون جمعیت کافی نیست. اگر به هویت گروه احترام گذاشته شود خود گروه​ها می​توانند مرکز توسعه تئاترکشور باشند. معجونی: ببینید شاید مدیران هم گناه نداشته باشند. هیچ نمونه پرورش یافته​ای از یک گروه تئاتری نداریم. شاید آنها نیاز دارند نمونه‌ای ببینند و هجومی از طرف خانواده تئاتر باشد تا نگاهشان را عوض کنند. مهکام: من اما فکر می کنم یک کم نسبت به بی تقصیر بودن گروه​های نمایشی داریم زیاده روی می​کنیم. اتفاقا مقصر اصلی مدیریت است. تعریف ساسان از گروه به تعریف جهانی نزدیک است. گروه «لیو» هم به اندازه​ای که در ایران پتانسیل رشد گروه هست رشد کرده است. اما مدیریت در این سال​ها حرکت مثبتی در این زمینه انجام نداده است. گروه شما چه شد که به چنین موفقیتی رسید؟ حتی زمان هایی که اجرا ندارید خبر ساز هستید.اصلا ساختار گروه چیست؟پیروز: ببینید ما در گروه «لیو» طی یک آزمون و خطا همدیگر را پیدا کردیم، پس خوب همدیگر را می فهمیم. بخش​ عمده​ای از زیبایی‌شناسی کار ما از جانب حسن معجونی می​آید، و اعضا قاعدتا با آن اشتراک نظر دارند. اما غیر از آن ما جزو معدود گروه​هایی هستیم که در شکل سازماندهی روابط عمومی و امور بین الملل و مدیر داخلی و ...ثبات داریم. مدام به دنبال ایده برای پویایی گروه هستیم و به اجرای تنها فکر نمی​کنیم. معجونی: ما قبلا یک گروه «لیو» داشتیم، اما حالا یک ورودی جدید به اسم گروه «لیو سایه» را هم داریم که شکل اتاق انتظار است، برای کسانی که به ما می‌خواهند بپیوندند. در این گروه در کنار هم هستیم تا به فهم مشترکی از یکدیگر برسیم. اتفاقا 80 درصد بازیگران این دوکار از گروه «لیو سایه» آمدند. مریم سپهری: دلایلی که گروه «لیو» توانسته به موفقیت برسد این است که هر دو بخش به صورت مجزا  کار خود را می کنند. هر کس وظیفه خود را می‌شناسد. گروه در بازیگر و کارگردان خلاصه نمی​شود. اصل قضیه ساپورت است. 5757




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 539]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن