تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833041824




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جوانی در سینمای ایران در گفت و گوبا فاطمه معتمدآریا و باران کوثری


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: کوثری: وقتی در اقلیت قرار می گیری، جریان ساز نیستی / معتمدآریا: اما می توانی خودت راحفظ کنی رامک صبحی: این روزها سر در سینماهایمان پر شده از تصاویر نسل دوم یا سوم بازیگران سینمای بعد از انقلاب. تبلیغ‌هایی هم که می‌بینیم بیشتر تکیه دارند برحضور این دسته از بازیگران که این روزها به نام ستاره می‌خوانیمشان. همین نکته انگیزه‌ای شد تا در یک پرونده جمع و جور، نگاهی داشته باشیم به نحوه و چگونگی حضور بازیگران جوان و به ویژه بازیگرهای جوان زن در سینمای ایران. راستش مدتی است همه جا می‌خوانیم و می‌شنویم که مردم و به وِیژه نسل جوان، دیگر حوصله خواندن مطالب بلند را ندارند و باید به اختصار و کامل نوشت. اما گاهی و در مورد موضوع‌هایی، انگار نمی‌شود از این رویه تابعیت کرد و رشته کار به قول معروف از دست آدم در می‌رود. وقتی باران کوثری و فاطمه معتمدآریا رو به روی هم نشستند و از وضعیت گذشته و حال بازیگری در سینما گفتند، حرف‌هایشان گرچه کمی رنگ وطعم تلخی به خود گرفت، اما نکته‌های مورد اشاره‌شان آنقدر درست و دقیق بود که حیفم آمد، ادامه ندهیم و به همین دلیل گفت و گو طولانی شد. به هر حال امیدوارم، خسته نشوید. ● برای شروع گفت و گو شاید بد نباشد، ازدغدغه‌های ورودتان به سینما بگویید و از آرزوها و آرمان هایی که داشتید. بنا به سنت دیرینه، شما که بزرگ‌تر هستید، آغازگر باشید. ๐ فاطمه معتمدآریا: من یک زمانی وارد سینما شدم که سینما، سینما نبود و در شروع تحول‌های اجتماعی قرار داشت. خیلی سخت می‌توان سینما را مجزا از اتفاق خاصی چون انقلاب بررسی کرد. اولین نکته‌ای که مرا به طرف سینما هل داد، بستن تئاتر بود. هیچ وقت تصور نمی‌کردم، بازیگر سینما بشوم، همیشه دلم می‌خواست تئاتر کار کنم. برای اینکه بسیار غنی بود و ژست حضور در تئاتر به عنوان یک آدم فرهنگی، با سینما تفاوت می‌کرد. اما مهم‌ترین اتفاقی که در آن شرایط افتاد، شکسته شدن این قاعده بود و تئاتر به عنوان یک معبود و رسانه فرهنگی ریشه دار، در عرض چند ماه تعطیل شد. آن زمان تازه از دانشسرای هنر فارغ‌التحصیل شده بودم و فکر می‌کردم، همه آنچه آموخته‌ام را باید در شکل حرفه‌ای به کار بگیرم. اما با تعطیل شدن تئاتر، کم کم مجبور شدم، علاقمندی‌ام به بازیگری را جهت بدهم. در این شرایط یا باید این حرفه را کنار می‌گذاشتم یا تنها جهتی که می‌توانستم به آن بدهم، سینما بود. برای اینکه سینما تازه به عنوان یک کار فرهنگی جوانه زده بود. وقتی به سینما آمدم، اولین چیزی که گریبانم را گرفت، این بود که پیام‌آور اطلاعات گذشته فرهنگی نباشم. یعنی باید ابتدا یک محکومیت از پیش تعیین شده را از خودم دور می‌کردم. من محکوم بودم، قبل از انقلاب کار تئاتر کرده‌ام و حالا که بعد از انقلاب وارد سینما شده‌ام، چقدر می‌توانم مسائل غیر فرهنگی را کنار بزنم. آن زمان در سینما هیچ چیز را تقسیم نمی‌کردند، که ما طالب گرفتن آن باشیم. نه شهرت و پول تقسیم می‌کردند ونه اعتبار. ● اصلاً دغدغه ها از جنس دیگری بود. ๐ کاملاً و آن کسی که وارد سینما می‌شد یا دری مثل تئاتر برایش بسته شده بود و یا سینمای روشنفکرانه و آکادمیک را مد نظر داشت. حالا به نظرم باران بهتر است، حرف خودش را بزند. ● خب حالا شما از دغدغه‌های خودت یا نسل خودت بگو. اگرچه به دلیل رشد در یک خانواده فرهنگی، ماجرا حتماً با بسیاری از هم سن و سال‌هایت تفاوت می‌کند. ๐ اول می‌خواستم بگویم، نماینده خوبی برای نسلم نیستم اما بعد دیدم من، گلشیفته، ترانه و پگاه که همه ما در یک خانواده سینمایی رشد کرده‌ایم، دغدغه‌هایمان یک کوچولو با کسی که از بیرون سینما را دوست داشته، تفاوت دارد. برای خود من آنچه بیش از همه در سینما جذاب بود، پشت صحنه است، که اوج آن هم روسری آبی و حضور آقای انتظامی و سیمین جون بود. ولی شکل ماجرا برای ما و نسل یک کم بزرگ‌تر از ما که حالا 27، 28 ساله است، کاملاً تفاوت دارد. با آقای نصیریان صحبت می‌کردم ایشان می‌گفتند وقتی ما بازیگری را شروع کردیم، هیچ تشویقی و حتی جایزه‌ای وجود نداشت، نه مطبوعاتی بود و نه شهرتی، هرچه بود، عشق به بازیگری بود. وقتی این حرف‌ها را می‌شنوم، احساس می‌کنم ما لذت بازیگری را خیلی کم تجربه می‌کنیم و درگیر مسائل دیگری هستیم، رقابت امروز بر سر این است که چه کسی بیشتر توی بورس است و عکسش روی جلد مجله‌ها چاپ می‌شود. چه کسی در سن کمتری جایزه گرفته و.... ● در خلوت‌های خودتان همه این‌هایی که گفتی تبدیل به دغدغه شده است. ๐ اگر بگویم نیست، شعار داده‌ام. در حالی که ترجیح می‌دهم، در شرایطی کار کنم که از کارم لذت ببرم، اما واقعیت این است که من ناخواسته و برخلاف میلم مجبورم در این گردونه رقابت قرار بگیرم و این اصلاً خوب و لذت‌بخش نیست. ๐ معتمدآریا: به نظر من نسل باران، که اغلب هم به خانواده‌های فرهنگی و سینمایی تعلق دارند، اکثرا بچه‌های فهیم و بادانش و کتاب خوانده هستند و تکلیفشان روشن‌تر است و اتفاقا نسل میانه من و باران، روی هوا است و تکلیف نامشخصی دارد. یعنی نسلی که درست درمیانه سال هفتاد و چند تا هشتاد و چند که سینما به حال خودرها شد، وارد سینما شدند. هم نسل‌های باران در واقع طی این یکی دوساله است که با یک درایت و درک فرهنگی وارد سینما شده‌اند. اگر توجه کنید، هیچ کدام از آنها خوشگل عامه‌پسند نیستند، نه لب‌های کلفتی دارند و نه چشم‌های رنگی. بنابراین آنچه که به عنوان بازیگری به مردم خورانده شد، مربوط به نسل میانی بود. چراکه در دوران ما مردم، بازیگر چپرچلاقی مثل من را دوست داشتند و حتی شاید به نظرشان زیبا می‌آمد، آنها در باره کار من نظر می‌دادند و نه چهره و زیبایی‌ام. پس این نسل میانی است که یک دفعه دیوار کج و سست و بی‌بنیاد شد. دلیل آن هم این بود که دو متولی سینما، فخرالدین انوار و سید محمد بهشتی، از سینما دور شدند. ● و دستشان را از پشت سینما برداشتند ๐ دقیقاً. این آدم‌ها به خودی خود مهم نبودند با رفتن آنها یک جریانی از سینما دورشد که در آن مدیریت صحیح وجود داشت، جریانی که هرکس سرجای خودش و با اعتبارخودش قرار می‌گرفت. جریانی که همه چیز کنترل شده بود. وقتی با این پرسش مواجه می‌شوم که سینما برای شما چه محدودیت‌هایی به وجود داشت، می‌گویم، سینما هیچ محدودیتی برایم نداشت اما دارای محدودیت‌هایی بود که موجب رشد من شد. وقتی به من اجازه نمی‌دادند، هر چیزی را که فقط به نظر خودم درست است را انجام بدهم، یعنی مرا هدایت می‌کردند و از من در این جریان صحیح فرهنگی، حمایت درست می‌شد. البته طبیعی است که در این بین عده‌ای از بین رفتند و عده‌ای فرصت رشد پیدا کردند ولی جریان معمول، جریان صحیحی بود که سینمای پربار بین‌المللی و فرهنگی ایران را در سال‌های 60 و 70 ساخت. از سال 74، 75 به بعد به یک باره انگار سدی که جلوی سینما بود و در پشت آن کلی لاستیک و شیشه نوشابه زخم خورده، انباشته بود، برداشته شد و آنها روی آب آمدند و سنگریزه‌ها ته آب باقی ماندند. حالا این جریان باید بگذرد که اتفاقاً با نسل بچه‌های هم سن باران، می‌گذرد و این اشیا غیرقابل بازیافت از سطح آب کنار بروند و آب صاف بشود و سنگ‌ها دوباره آشکار شوند. ● در مورد دورانی که شما یاد کردید، اغلب صحبت‌هایی که می‌خوانیم و می‌شنویم، پیرامون بحث‌های محتوایی و جریان سازی‌های فکری و فرهنگی است. شما برایمان توضیح دهید که این جریان مشخصاً روی بازیگری چه تاثیری گذاشته که با متوقف شدنش، آنچه توصیف کردید، پیش آمده است. ๐ در سال‌هایی که ما کار می‌کردیم، پدیده‌ای به عنوان ستاره در سینما مطرح نبود. خیلی‌ها اعتراض می‌کردند که سینمای هالیوود با ستاره‌ها رشد می‌کند و مگر می‌شود سینما را بدون ستاره پیش برد. در حالی که سینمای ایران بدون ستاره پیش رفت، در فیلم خانه دوست کجاست، چه ستاره‌ای وجود دارد که هم فیلمش در ایران رشد کرد و هم در خارج از ایران، جریان جدیدی را بنیان گذاشت. پس قواعدی که در سینمای ایران وجود داشت، قواعد مرسوم و متعارف سینمای دنیا، بخصوص هالیوود نبود. وقتی این جریان به وجود آمد، همه ارکان را در سینمای ایران تغییر داد و شغل‌ها، دارای امنیت و اعتبار شدند.زمانی که وارد سینما شدم، صدابرداری سرصحنه اصلاً وجود نداشت و فقط فیلم‌هایی که در کانون پرورش ساخته می‌شدند، از این امکان برخوردار بودند. برای دوبله کردن فیلم هم اجازه نمی‌دادند به جای خودت حرف بزنی و دوبلور باید این کار را می‌کرد، چون این روش در سینمای قبل از انقلاب مرسوم بود. اولین بار من در قرار دادم نوشتم، به شرطی بازی می‌کنم که خودم به جای خودم صحبت کنم و این یک بحث طولانی 2 ساله در سینما بود که در آخر آقای انوار، در سیاست گذاری‌های وزارت ارشاد برای جشنواره نوشتند که بازیگرهای نقش اول و دوم حتما باید به جای خودشان حرف بزنند. در واقع این گونه نبود که هرکسی راحت هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد و اگر در مورد کارت اطلاعات نمی داشتی، نه می‌توانستی جریان بسازی و نه باقی بمانی، خیلی سریع از بین می‌رفتی. از نسل من فقط 3،4 نفر باقی مانده‌اند، بقیه اصلا دیگر حضور ندارند. در آن دوران حتما باید تحصیل کرده این رشته بودی و اطلاعاتی کامل درباره حرفه‌ات داشتی. ● بنابراین هم ورود دشوار بود و هم ماندن ๐ برای وارد شدن باید پوستت خیلی کلفت می بود تا بتوانی شرایط سخت و پرقاعده ای را که گذاشته بودند، تحمل کنی. ● یعنی باید از خیلی جذابیت هایی که خاص و لازمه حرفه بازیگری است، چشم می‌پوشیدید ๐ به هر جهت بخشی از حرفه بازیگری به نمایش خودت مربوط می شود، یعنی من را به عنوان یک بازیگر می بینند و تمام جلوه بصری یک فیلم، تمام تجلی اندیشه یک کارگردان، بازیگر است و باید در آن دوران خیلی از خود گذشته می بودی که به تو اجازه ندهند به عنوان یک بازیگر،روی جلد مجله ها یا سر در سینما ها باشی. تا 7،8سال بعد از انقلاب، تصویر زن‌ها به شکل سایه و در پشت مردان،منتشر می‌شد.پس باید خیلی توان می داشتی که فارغ از این وسیله های تبلیغاتی،همه تو را بشناسند و به عنوان بازیگر قبولت داشته باشند. من هم خودم را ساختم و هم جریانی که دوستش داشتم را پیش بردم. البته منظورم از من، نسل من است و نه من به عنوان یک فرد. اتفاقا در آن دوران همه چیز در سینما، جمعی اتفاق می افتاد و تعاونی فیلمسازان داشتیم و وقتی شروع به کار می کردی، تولید گروهی بود و در نتیجه نمی توانستی فردی عمل کنی و به بازیگر مقابلت،کارگردان و همه عوامل وابسته می شدی و ما همیشه به صورت گروهی کار می کردیم و الان هم هنوز این عادت را دارم. ● برای همین آدم هایی از جنس و نسل شما،هنوز هم وقتی سرکاری می روند، فقط و فقط بازی نمی کنند و اهل مشاوره و کمک و.... هستند ๐ البته من نسل منسوخ شده ای هستم و باید به روز یاد بگیرم در مورد یک مسائلی خیلی حساسیت نشان ندهم. باید یاد بگیرم، خیلی چیزها را باید از دست داد تا چیزهای جدید تری به دست آورد. ● فکر می کردی، وامدار نسلی از بازیگرانی باشی که چنین شرایط سخت و دشوار و به عقیده خودشان سازنده را تحمل کرده باشند. ๐ کوثری: من واقعا ترجیح می دهم،حرف نزنم و فقط گوش بدهم ● اما قرار مان این بود که بیشتر بگویی و ما شنونده حرف های این نسل و تلقی و دغدغه هایش در سینما باشیم. ๐ معتمدآریا : من حتی دوست دارم در میانه حرف هایم وارد شوی و باهم بده بستان داشته باشیم. ๐ کوثری : خب، واقعیت این است که من از تمام این شرایط باخبر بودم. برای اینکه از مامان و بابام بارها شنیده ام و راستش اعتماد به نفسم در کار، به شدت وابسته به بازیگرهای بزرگ تراز خودم است و این وابستگی به طرز عجیبی بروز می کند. چون همیشه احتیاج دارم از طرف این نسل حمایت شوم و مطمئن هستم تجربه های آنها را به هیچ عنوان در شرایط فعلی، نمی توانیم داشته باشیم. یعنی اگر ما بخواهیم مانند آنها بازیگر بزرگی شویم باید خیلی بیشتر تلاش کنیم، شرایطی که آنها در دوران دانشجویی، انقلاب،جنگ و ... از سرگذرانده اند را ما نمی توانیم تجربه کنیم، پس باید خیلی برای پخته شدن زحمت بکشیم. واقعیت این است که سینما امروز از بازیگرها انتظاری را که قبلا داشت، ندارد و اساسا تعدادی از بازیگرها دیگر خودشان را موظف نمی دانند، خیلی زحمت بکشند. آن ها فقط می خواهند کارشان دیده شود، پس با کارگردان هایی کار می کنند که حتما کارشان دیده می شود. دیگرکمتر می بینیم یک بازیگر برای نقشی انرژی زیادی صرف کند و به جز انتخاب درست و نقش مناسب، خودش هم چیزی به نقش اضافه کند.نمی دانم چرا این اتفاق برای ما نمی افتد. ● بین خودتان، حداقل شما چند نفری که نام بردی، درباره چرایی این ماجرا صحبت نکرده اید. ๐ یک نکته ای را باید برای اولین بار اعتراف کنم. فکر می کنم تا یک جایی همه ما خیلی هم مسیر بودیم، اما الان این گونه نیست.تا یک سنی مثل هم فکر می کردیم اما الان هرکدام مان یک جور متفاوت فکر و کار می کنیم. ● چرا؟ ๐ معتمدآریا : چون جریان نیست ๐ کوثری: اوایل سال 60 همه کارگردان ها فیلم های خیلی خوبی می سازند، یا در دهه 70 میلادی در تمام دنیا فیلم های خیلی خاص ساخت می شود.ولی الان هیچ موج و جریانی وجود ندارد. ● و شما هم از حرکتی به وجد نمی آیید ๐ هرکس برای خودش کار می کند و دوست دارد خودش به تنهایی دیده شود، خودش به تنهایی محبوب باشد و به تنهایی جایزه بگیرد و همه چیز شخصی اتفاق می افتد. ● و این حساسیت هایی که خانم معتمدآریا گفتند را ندارید. ๐ معتمدآریا: اتفاقا باران یا پگاه این حساسیت ها را دارند چون باآنها کار کرده ام از وجودشان باخبر هستم. در واقع بچه هایی که در خانواده های سینمایی تربیت شده اند،این حساسیت ها را دارند، چون در خانواده هایشان آنها را دیده اند. به نظرم این بچه ها مثال های دقیقی برای نسل شان نیستند. ● اما با این نسل همکار هستند و روابط حرفه ای و کاری آنها و حساسیت هایشان را می بینند. ๐ کوثری: بحث وجود داشتن یک بحث است و بحث امکان بروز بحثی دیگر. الان جریان و فضای کار به گونه ای است که به جزیکی دو آدم، برای بقیه این حرف ها خیلی مهم نیست. سرکاری قبل از فیلمبرداری پلان، تمرین می کردم، خیلی ها این حرکت مرا مسخره می کردند، در حالی که به نظر خودم کار عجیبی انجام نمی دادم. یا بازیگر نقش مقابل، اصلا دلیلی برای تمرین کردن نمی دید و وقتی از او می پرسیدم، در این صحنه دیالوگ این است، در جوابم می گفت بریم جلوی دوربین، ببینیم چه می شود.در واقع او در این فضا نیاز به تلاش بیشتری ندارد و با همین میزان استعداد به هرآنچه می خواهد، می رسد . ● و لزومی به تلاش بیشتر نمی بیند ๐ هیچ کس هم از او غیر از این نمی خواهد نه تهیه کننده، نه کارگردان و بسیاری از کارگردان هایی که ما برایشان احترام قائل هستیم، خودشان را می کشند تا این آقایان و خانم ها به هر قیمتی در فیلمشان حضور داشته باشند. بنابراین دیگر کسی برای آن مسائلی که برای من نوعی ارزشمند است، ارزشی قائل نیست. با این همه، تمام سعی ام را می کنم تا حساسیت ها و ارزش هایم را از دست ندهم. ● شما هم در مواجهه با این نسل این بی توجهی ها را حس می کنید؟ ๐ معتمدآریا: خوشبختانه عادت بدی دارم که کارهایم را انتخاب می کنم، در نتیجه در کارهایم اگر نسل جوانی هم حضور داشته باشد، بازیگران جوانی چون باران و پگاه است. در واقع اگر غیر از این باشد، حتما از جنس کاری است که نباید آن را بپذیرم. یعنی نوع فیلمنامه و کارگردان و خواسته هایشان به گونه ای است که با نگاه من جور در نمی آید. به همین دلیل من در انتخاب کارهایم خیلی خط کشی دارم و خوشبختانه همیشه از بودن در کنار باران یا پگاه و بازیگرهای جوانی مانند آنها نه تنها لذت برده ام بلکه چیزی هم به من در دانش جدید کاری ام اضافه کرده اند و این خیلی ارزشمند است.وقتی در کنار باران یا پگاه قرار می گیرم،به اندازه خودشان پر انرژی هستم و می توانیم با هم بده بستان داشته باشیم. به هر جهت من متعلق به بیست سال پیشم و نوع نگاه و دریافت هایم از جامعه و اتفاق هایی که دوروبرم رخ می دهد با اینکه پسر جوان دارم، ولی نگاه خودم است اما تلاقی این دو نگاه، بینش دیگری را می سازد که برایم قابل احترام و خیلی ارزشمند است. چرا که نمی توانی در هیچ جای دنیا پولی بدهی یا دانشگاهی بروی و درسی بخوانی که تجربه بچه های جوان را به دست بیاوری. برای همین این تجربه مثل یک گنجینه برایم ارزشمند است و در مورد آن نگاه حمایت گر و محافظه کننده دارم و روی آن حساسیت هستم. این بچه ها مرا برده خودشان می کنند، وقتی از تجربه های نسل خودشان به من می آموزند. ● اما به هر حال شاهد فعالیت های نسل جوان در سینما هستید، اگرچه به قول خودتان رودررو با آنها قرار نمی گیرید.این نسل را در شکل کلی چگونه می بینید. ๐ در یک جمله، این بچه ها نسل اینترنتی هستند،یعنی اینکه اطلاعاتشان کاملا به روز است اما نه در ایران، آنها همه چیز را در ذهنشان دارند و نمی توانید برای آن متنی بنویسید.من یک بار به پسرم گفتم تو چرا فلان کتاب را نخواندی، گفت از کجا می دانی آن را نخوانده ام، از اینترنت گرفته ام و دارم می خوانم.برای من دیدن یک کتاب و وورق زدن آن و حس اینکه در چاپخانه ای چاپ شده، به چگونه خواندنم کمک می کند.اما برای پسرم این ماجرا در فشردن چهار کلید خلاصه می شود.تفاوت ما با نسل جدید در همین است، آنها همه اطلاعاتشان را با اینترنت به روز کرده اند، ما با لمس وبا تجربه کردن، در نتیجه بخشی از زندگی آنها زندگی ذهنی و خیالی است. نسلی که خودش را برای هنرپیشه شدن با نیکول کیدمن مقایسه می کند، یک کمی می بازد. چون نیکول کیدمن دارای مشخصه هایی است که اصلا در ایران وجود ندارد. سینمای هالیوود با یک چرخه مالی در کل جهان می چرخد و با سینمای ما که پول یک سالش به اندازه یک ساعت درآمد بازار تهران نیست،زمینه ای برای مقایسه کردن ندارد. من چه جوری می توانم از این سینما پولی به دست بیاورم که به عنوان یک بازیگر درآمدم، شهرتم و محبوبیتم از همه مردم ایران بالاتر باشد.بعد از انقلاب تمام اختلاف های طبقاتی لااقل در شکل شعاری از بین رفت، برای همین شما نمی توانید در بالای شهر کسی را پیدا کنید که نداند در خیابان مولوی چگونه زندگی می کنند، چون عین آن را در نیاوران هم می توانید پیداکنید، در چنین شرایطی نمی توانید فکر کنید به عنوان یک هنرمند خیلی برتر از آدم های دیگر جامعه هستید. اگر من روزی سوار ماشین آخرین مدل بشوم و یکی را از دور صداکنم که بچه این ساک مرا ببر، اولین کسی که به عمل من می خندد، همان کسی است که کنار من نشسته است. زندگی در ایران خیلی با هالیوود تفاوت دارد، اما بچه های ما سینما را از طریق اینترنت دنبال کرده اند و آن فیلم ها دیده و تصمیم گرفته اند، بازیگر بشوند. آنها کار خلاق نکرده اند که پس از آن به این نتیجه برسند که قدرت بازیگر شدن رادارند.آن ها فکر کردند از چه راهی می توانیم پولدار و مشهور شویم و الگوهایشان هم جرج کلونی، برادپیت و...هستند، در نتیجه با همان قواعد می خواهند در سینما ایران پیش بروند وخودشان متوجه اش نیستند، اولین ضربه به خود آنها می وارد می شود. آنها شاید میلیون ها تومان و ماشین آخرین مدل و ژست آنچنانی داشته باشند، اما در ازای آن ارزشی واقعی به دست نیاورده اند. ● البته اگر دغدغه این به دست آوردن ها را داشته باشند. ๐ متاسفانه نسل جدید چیزی غیر از آنچه گفتم، برایش معنا ندارد. برای نمونه الان حجاب را به جای بهره مثبت، شبیه سریال های پیش پا افتاده کشورهای عربی درست می کنیم، در صورتی که از اولین سال هایی که در سینما و تئاتر ما حجاب مرسوم شد، ساده ترین شکل آن رواج یافت و همیشه بی مسئله ترین مشکل فیلم ها بود.اما وقتی می خواهیم از حجاب هم به عنوان یک وسیله زیبایی با تور و فکل و آرایش عربی استفاده کنیم، معلوم می شود که اصلا زیبایی شناسی ما را تغییر داده اند.عمده این مشکل هم مربوط به تلویزیون است که آدم هایی را از این گوشه آن گوشه با دستمزدهای کاملا استثنایی پیدا می کند و بعد آن ها به عنوان بازیگر به سینما راه پیدا می کنند،این آدم هم خودش را خراب می کند و هم تلاشی را که ما سال ها انجام داده ایم تا سینما دارای ارزش هایی باشد از بین می برد و هم دیدگاه مردم را تغییر می دهد. این یک جریان است و ربطی به باران یا من و چهار بازیگر جوان ندارد.در این دیدگاه قرار است همین گونه پیش برویم و کسی هم به خودش زحمت نمی دهد، پای اعتقادهایش بیاستد، چون برایش معنایی ندارد. ● باران کوثری تو این وضعیت را چگونه می بینی؟ ๐ همان طور که گفتم لذت بازیگری برای ما از بین رفته و بازیگری وسیله ای برای رسیدن به چیزهایی شده که شاید اگر فوتبالیست هم می شدیم به دست می آوردیم، با این تفاوت که فوتبالیست شدن به ظاهر کار دشوارتری است و دویدن می خواهد. برای همین اغلب ترجیح می دهند، بازیگر شوند که به زعم آنها کار راحت تری است. معنای بازیگری بسیار تغییر کرده است، حتی بازی هایی که امروز خیلی چشمگیر به نظر می آید، در مقایسه با فیلم هایی نظیر هامون، روسری آبی و... سطح پایین تری دارند. ● یعنی توقع و تصورمان از یک بازی خوب هم پایین تر آمده است. ๐ و مشکل اینجاست که همه می خواهند شبیه هم بشوند و این تلقی وجود دارد که حتما بازیگر محبوب فلان بازیگر است و همه می خواهند شبیه او باشند و یک چیزهایی وسیله جلب توجه شده که اصلا ارزشی ندارد. در این شرایط وقتی در اقلیت قرار می گیری، دیگر نمی توانی جریان ساز باشی، چون آنچه به دنبالش هستی را اغلب تهیه کننده ها نمی پذیرد و تعداد کارگردان هایی هم که این حساسیت ها را داشته باشند، کم است ومتاسفانه برخی کارگردان های بزرگ هم در این شرایط به بهانه های اینکه فلان بازیگر برای این نقش مناسب است، وارد این موج می شوند. ๐ معتمدآریا: آنچه باران به آن اشاره می کند، حرف بسیار صحیحی است و یک مقدار بچه های این نسل را مبرا می کند از اشکال هایی که در سینما وجود دارد. اشکال از نسل من است که با وجود تحمل تمام مشکلات و رسیدن به امروز، برای خودش هویت قائل نیست و همین نکته است که باعث می شود، فرقی بین باران و آن کسی که به طور اتفاقی در تاکسی می بینند، نباشد. ● یعنی چی؟ ๐ یعنی اینکه من به عنوان بازیگر، کارگردان و تهیه کننده نسل گذشته برایم فرقی نکند، مقابل دوربین من باران کوثری قرار می گیرد با این مشخصات یا یک دختر چشم رنگی، لب درشت که در تاکسی به طور اتفاقی دیده ام. اگر من این تفکیک را قائل نباشم،نمی توانم از این نسل انتظار هویت و ارزش را داشته باشم. چون اولین کسی که نقض ارزش کرده کسی بوده که در سینما اعتقاداتی برای خودش داشته است. نسل ما فکر می کند، تمام قواعد به او تحمیل شده بوده و حال می خواهد همه آنها را بشکند. منتها او نابلد است و این کاره نیست. نسل من نمی تواند با اینترنت طرف شود، در حالی که این بچه ها نسل اینترنت هستند و تو را می شویند و در جیبشان می گذراند. آنها مدل ما نیستند که تا کمر جلوی کسی که نکته ای به ما یاد داده یا متعلق به نسل قبل تر است، خم شوند، آنها به راحتی پشتشان را به ما می کنند و تو باید دنبالش بدوی. نسل من امروز دنباله رو نسل اینترنتی است، چون نتوانسته خود را به روز کند. اگر به او بگویند یک پیام با موبایلت بفرست، آن را به نسل جدید واگذار می کند. سعی نکرده کار با این وسیله را یاد بگیرد.جرئت ندارد به نسل جوان بگوید، تو که پشت میز گریم نشسته ای، اجازه نداری تخمه یا قهوه بخوری و یا با موبایلت حرف بزنی،چرا که کار آن گریمور هم به اندازه تو ارزش دارد.او نمی گوید چون از آن وسیله ای که دست نسل جوان است سر در نمی آورد و ... ● آن را نشانه برتری تلقی می کند ๐ چون ازآن بی اطلاع است واین نشانه عقب ماندگی نسل من است.در واقع وقتی جریان بهشتی و انوار از پشت سینما کنار رفت، روی هوا گیر کرد و نفهمید کجا باید پایش را روی زمین بگذارد. ● وهنوز به بلوغ و ثبات نرسیده بود ๐ سینمای 10 ساله با سینمای بیست و چند ساله خیلی تفاوت دارد. اولین جایزه را که به من دادند، در کاشان و سر فیلمبرداری فیلم ریحانه بودم.محمود کلاری جایزه را برای من سر صحنه آورد و گفت از آقای انوار یا بهشتی پرسیدم او که فیلم های بهتر داشته است، پس چطور به این فیلم جایزه داده اید. گفته بودند ما مطمئن نبودیم او به این سینما تعلق دارد یا نه حالا پس از 5، 6 سال دیده ایم، چگونه کار می کند، فکر کردیم ارزش دارد که تشویقش کنیم.کاری ندارم که چقدر در آن دوران حالم بد شده بود و این جایزه مثل تمام جوایزی که تاکنون گرفته ام، برایم مهم نبود وهیچ تغییری در حال و روزم نداد و فقط مرا متعهد کرد تا ارزش هایی که دنبالش می کردم را ادامه بدهم، اما حالا هر کسی در هر جایی، یک تندیس خانه سینما در دستش است، جایزه ای که اتفاقا قرار بود خیلی تخصصی و صنفی باشد ودر سال تنها به یک نفر داده شود. البته اصلا بحث من جایزه نیست، منظورم تفکری است که پشت همه ما وجود داشته وحتی در جزییات خیلی کنترل شده بود. پس وقتی آن کنترل در یک زمان خیلی کوتاه برداشته شد، نتوانست به بلوغ برسد. نسل من بالغ نشد... ● رها شد ๐ بله....الان هم حداقل در کاری که به من مربوط می شود یعنی بازیگری، دوران گذار را طی می کنیم و باید بگذاریم این اتفاق ها طی شود و هر کس سر جای خودش برود. ● اما به هر حال یک اتفاقی این وسط باید وسیله طی شدن این دوران را فراهم کند ๐ اتفاقی نمی افتد، به قول باران این چهار، پنج نفر شاید نتوانند جریان سازی کنند اما می توانند خودشان را خوب نگه دارند و حفظ کنند و تفکیک قائل بشوند، بین فیلمی که قرار است به ظاهر میلیون ها تومان بفروشد یا فیلمی که دارای ارزش های فرهنگی است .آن ها حتی اگر در فیلم های دسته اول هم بازی کنند، نباید مدعی کار فرهنگی باشند. البته چون این بچه ها محدود هستند، فقط می توانند خودشان را در این شرایط حفظ کنند، چون دارای این درک و درایت تشخیص سره از ناسره هم هستند. ● کار دشواری است ๐ کوثری:و در شرایطی که شما مطمئن هستید حق با شماست اما همه از یک جریان دیگر پشتیبانی می کنند، کار خیلی سخت تر می شود.فیلمی که من به خاطرش خودم را در خانه زندانی می کنم و زمان نمایش عمومی آن حتی اعتماد به نفس ندارم که از خانه بیرون بیایم، کس دیگری سوار موجش می شود و افتخار می کند فلان فیلم به خاطر من می فروشد.این دو دیدگاه است و متاسفانه در پشت صحنه تمام عوامل فیلم در خدمت دیدگاهی است که یک ذره هم برای بازیگری ارزش قائل نیست و دلیلی هم برای این ارزشگذاری نمی بیند، چراکه همه چیز در خدمت اوست تا جایی که فیلمبرداری برای آماده نبودن او یک روز تعطیل می شود اما سر صحنه برای تمرین من 3 دقیقه زمان وجود ندارد. اگرچه بعد از دیدن فیلم به این نتیجه رسیدم که واقعا نیازی به تمرین کردن نبوده است و من اشتباه می کردم و آنها حق داشته اند به من بخندند. ● یعنی همه چیز این همه سهل الوصول شده است؟ ๐ سهل الوصول و غلط و جالب اینجاست که همه می دانند این سیستم غلط است اما نمی دانم چه طور می شود همه این غلط را تایید کنند و برای ترویجش انرژی بگذارند.واقعا فقط به دلیل منفعت شخصی، و بعد هم خیلی سریع توجیه می کنیم، سینما همان قدر که به فیلم تجاری احتیاج دارد، فیلم بدنه هم می خواهد. در حالی که سینما به فیلم بدنه مبتذل احتیاج ندارد، سینمای بدنه هم یک تعریفی دارد، اگر مقصود فیلم پرفروش است کلاه قرمزی و پسرخاله هم می فروشد و هنوز پربیننده ترین فیلم بعد از انقلاب است. ● مثال هایی از این دست که فراوان است، زیر پوست شهر، نان و عشق و موتور 1000 ๐ معتمدآریا: باران به نکته جالب اشاره کرد. یک جمله قشنگی هست که می گوید« ما آنقدر در گیر شدیم که کلام مقدس از یادمان رفت و اصلا نفهمیدیم آن کلام مقدس چیست». حرف بسیار صحیحی است که سینما باید اشکال مختلف داشته باشد، سینمای کودکی که الان وجود ندارد، باید باشد. سینمای تجاری، سیاسی، مذهبی، خانوادگی، هنری ، اجتماعی...هم باید باشد. فیلم خوب فیلم خوب است، می خواهد مذهبی باشد، سیاسی و..مشکل اینجاست که فیلم خوب نداریم و چون در یک ابتذال عظیم فرهنگی غوطه ور هستیم و همه چیز را با اندیشه بی خردی خودمان بررسی می کنیم و این بی خردی باعث شده، فکر کنیم زیبایی شناسی مان در حد پشتی ترکمن قرمز است و اگر این باشد، همه زیبایی کامل است و فکر نمی کنیم ورای این پشتی، زیبایی شناسی دیگری هم هست.از نظر این دیدگاه بازیگرباید خوشگل و پرفروش باشد و غیر از این مگر وجود دارد.هیچ کس در سینما مخالف فروش نیست و همه آرزو می کنند فیلمشان بفروشد، اما شما سئوال کنید از کسانی که فیلم همسر را دیده اندآیا فکر می کردند این فیلم فقط یک فیلم فرهنگی است یا می دانستند فیلم پرفروشی هم هست، یا روسری آبی مگر فیلم مبتذلی بود، اما فروش خوبی کرد یا اجاره نشین های مهرجویی که فیلمی درست با تمام قواعد درست سینمایی بود و فیلمی مفرح برای مردم. ๐ کوثری:از کلمه مردم همیشه سوء استفاده می کنیم و با این توجیه که مردم دوست دارند، این فیلم ها را می سازیم. در حالی که ذائقه مردم را ما می سازیم ودر مملکتی با این همه مشکل، بازی کردن با عقده های فرو خورده مردم که کاری ندارد. وقتی عکس فلان بازیگر با عینک 500 هزارتومانی روی بیلبورد می رود، معلوم است که مردم جذب آنچه می شوند که ندارند.دیدن فیلمی که بازیگرهایش هر دقیقه لباس عوض می کنند و سوار ماشین های آنچنانی می شود، برای مردمی که در آرزوی چنین زندگی هستند، جذاب است و این همان سیستم غلط سرمایه داری است که از هالیوود گرفته ایم.الان رقابت در میان بازیگرانی که اسمشان را ستاره گذاشته ایم برسر این است که چه کسی دست نیافتنی تر است و این خیلی وحشتناک است اصلا یک آدم چه طور به خودش اجازه می دهد با مردم این گونه رفتار کند. ● حالا در این بین واقعا مردم برای کدام دسته از بازیگران احترام بیشتری قائل هستند، چون آنها هنوز هم که هنوز است، طرفدار بازیگرهای نسل خانم معتمدآریا هستند ๐ معتمدآریا:ترجیح می دهم اول حرف های باران را بشنوم. ๐ کوثری:محبوبیت در سینما نیاز به گذشت زمان دارد، ممکن است یک ستاره 2، 3 سالی محبوب باشد، اما کسی که 5 سال پیش ستاره سینما بوده الان ستاره نیست.این ها موج هستند، مردم هم دوستشان دارند و بابتشان پول می دهند اما جایگزین پیدا می کنند و در نهایت هم مردم درباره شان قضاوت نمی کنند که فلانی بازیگر خوبی است، می گویند فلانی خیلی جیگره..... ● و این همان تفکیک ستاره و بازیگر است ๐ اما هنوز آقای انتظامی را مردم دوست دارند ● و دخترهای جوان 16، 17 ساله از او امضا می خواهند ๐ یا مردم خاطره گل پامچال را حفظ کرده اند، اما مطمئن نیستم حتی فیلم قبلی این ستاره ها را به یاد داشته باشند. ๐ معتمدآریا: اتفاقا من خودم با این جیگرهایی که باران توصیف کرد خیلی موافق هستم، چون بخشی از سینما مربوط می شود به شخصیت هایی که قرار است مردم ببینند و در ذهنشان خیال پردازی کنند در همه جای دنیا هم این بخش وجود دارد، ولی بالغ آن است. آنها بالغ و تفکیک پذیر هستند اما ما مثل تمام چیزهایمان همه را با هم قاطی کرده ایم. البته مردم در این میان با حساسیت و دقیق و حساب شده رابطه ای بی واسطه را با کسی که دوستش دارند، یا کسی که نسبت به او تخیل دارند، برقرار می کنند. برای همین این ما هستیم که اشتباه می‌کنیم و برای ستاره‌ای که فقط شاید امروز باشد، به همان اندازه ارزش قائل می‌شویم که برای آقای انتظامی. مردم بین خودشان و هنرمندان مملکتشان صداقتی قائل هستند که تغییرناپذیر است و از ابتدای تاریخ سینما تا الان برای عده‌ای سینه چاک می کنند و امضاهایشان را قاب می کنند و برای یک عده‌ای احترام قائل هستند. گاهی اوقات ستاره بودن و محبوب بودن، مخلوط است و گاهی اوقات نه. ما به عنوان کننده های کار دچار توهم هستیم، وگرنه برای مردم این ماجرا کاملا آشکار است.بهترین انگیزه برای باقی ماندن و تحمل کردن مردم هستند. ๐ کوثری: فکر می کنم، خیلی غر زدیم ๐ معتمدآریا: در حالی که قرار بود حرف های تو حال ما را خوب تر کند ....در واقع خیلی دلم می‌خواست حرف‌های باران را بیشتر بشنوم، چون راستش خیلی به این اختلاف نسل ها اعتقادی ندارم، اما دلم می‌خواست بتوانم اطلاعی به دست بیاورم تا با آگاهی جلو بروم و هنوز بتوانم کاری برای سینما بکنم. من الان از جریان جاری سینما دور افتاده ام و چون خیلی خاص کار می‌کنم و نشریه سینمایی هم نمی‌خوانم که البته از این به بعد نشریه شمارا می خوانم، برای همین خیلی از کارگران‌ها و بازیگرهای سینمای امروز را نمی‌شناسم. ๐ کوثری : یاد می‌آید دو سه سال پیش گلشیفته می گفت خسته شده‌ام، فکر می‌کردم این حرفش لوس بازی است. اما در این یک سال و نیمه، کاملا این اتفاق برایم افتاده و دیگر انگیزه و انرژی دو سال پیش را ندارم، آدم ناخودآگاه حسابگر می‌شود و فکر می‌کند برای فلان فیلم باید چقدر تلاش کند، در حالی که فکر می‌کردم باید در فیلم به گونه‌ای بازی کنم که انرژی ام تمام شود و بمیرم، اتفاقی که فقط یک بار در خون‌بازی برایم افتاد. ๐ معتمدآریا: شاید شماها کم تحمل تر هستید و همیشه حمایت پدرو مادر را داشتید و کمتر با سختی های زمانه خودتان آشنا شدید، در حالی که شاید مشکلات فرق کرده باشد اما ماهم در زمان خود مشکل‌های فراوانی داشتیم.آنچه می گویی یک درد مشترک است و برای همه ما وجود دارد. من یک سال هایی فکر کردم وقتی فرقی نمی‌کند که من باشم یا نباشم چرا برای این بودن باید تلاش کنم. بعد آنقدر درون خودم آدم غرغرو و بی خاصیتی شدم که پای خودم را زدم زمین و خودم را بالا کشیدم. منی که محال بود سالی یک فیلم بیشترکار کنم، حالا سالی 2،3 کار می کنم تا بگویم من هستم و یک ذره زیادی هستم و در این شرایطی که قرار نیست باشم، حضور دارم و مختصاتی را هم تغییر می دهم. حالا تو نمی‌توانی اشتباه من را تکرار کنی، شما چهار، پنج بازیگر باید اعتقاد های خودتان را نگه دارید، چراکه هنوز هستند آدم هایی که در جریان روشنفکری پراراده سینما حضور دارند. منبع خبر : سینمای پویا




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 462]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن