تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آنگاه كه روزه مى‏گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797990025




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به بهانه ی سالگرد جلال آل احمد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: alfy09-09-2007, 04:10 AMامروز -18 شهریور- سالگرد درگذشت جلال آل احمد نویسنده و روشنفکر تاثیرگذار کشورمان است. در اینجا بخشی از گفته های او درباره خود و اندیشه هایش از نظر می گذرد alfy09-09-2007, 04:14 AMجلال از نگاه خود جلال آل احمد در خدمت روشنفکران و فارغ از نفرین زمین http://i3.tinypic.com/6cxfq51.jpg در خانواده ای روحانی (مسلمان - شیعه) بر آمده ام و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهر هایم در مسند روحانیت مردند...حالا برادر زاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانیند و این تازه اول عشق است. نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302. بی اغراق سر هفت تا خواهر آمده ام. که البته هیچ کدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نماندند. کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه "داور" دست گذاشت روی محضر ها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: (برو بازار کار کن) تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم اما دارلفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم . روزها کار ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شبها درس. و با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه گداری سیم کشی های متفرق. ور دست « جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهر هام که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح « دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم - در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب که جوانکی با انگشتری عقیق و دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور قوی نیروهای اشغال کننده را. جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. و معلم شدم. 1326. در حالیکه از خانواده بریده بودم و با یک کراوات و یکدست لباس نیم دار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخن های احمد کسروی اشنا شدم و مجله « پیمان» و بعد « مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله « دنیا» و مطبوعات حزب توده ... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم« انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاس هایش مجانی فرانسه درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزه ها و میتینگ هاشان ... و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل ... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن « امیرحسین جهانبگلو» بود و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم « عزاداری های نامشروع» که سال22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاری های مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. این را بعد ها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهایی نوشته بودم در حوزه تجدید نظر های مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد. در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت یک کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در « بشر برای دانشجویان» که گرداننده اش بودم و در مجله ماهانه « مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر». اولین قصه ام در «سخن» در آمد. شماره نوروز 24. که آن وقتها زیر سایه« صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان به چپ گرایش داشتند و در اسفند همین سال « دید و بازدید» را منتشر کردم؛ مجموعه آنچه در« سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی در آمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود که از اوایل 25 مامور شدم که زیر نظر طبری «ماهانه مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را در آوردم. حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانه «شعله ور». که پس از شکست «دموکرات فرقه سی » و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب... به دنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم - به رهبری خلیل ملکی - و رهبران حزب که به علت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبودو به همین علت سخت دنباله رو سیاست استالینی بودندکه می دیدیم که به چه بواری می انجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت. در این دوره سکوت است که مقداری ترجمه می کنم. به قصد فرانسه یاد گرفتن. از « کامو» و «سارتر» . و نیز از «داستایوسکی». «سه تار » هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم در این دوره است که زن می گیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانه ای می سازی. از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن و از آنجا به خانه شخصی. و زنم سیمین دانشور که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها و ترجمه های فراوان. و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده ؟) از 1329 به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد و اوضاع همین جورهاست تا قضیه ملی شدن نفت و ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق. که از نو کشیده می شوم به سیاست. و از نو سه سال دیگر مبارزه. در گرداندن روزنامه های «شاهد» و «نیروی سوم» و مجله ماهانه «علم و زندگی» که مدیرش ملکی بود علاوه بر اینکه عضو کمیته نیروی سوم و گرداننده تبلیغاتش هستم که یکی از ارکان جبهه ملی بود. و باز همین جورهاست تا اردیبهشت 1332 که به علت اختلاف نظر با دیگر رهبران نیروی سوم، ازشان کناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج کنندکه از رهبران حزب بود؛ و با همان «بریا» بازیها. که دیدم دیگر حالش نیست. آخر ما به علت همین حقه بازیها از حزب توده انشعاب کرده بودیم. و حالا از نو به سرمان می آمد. در همین سالهاست که«بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه کردم و «دستهای آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. «زن زیادی» هم مال همین سالهاست. آشنایی با نیما یوشیج هم مال همین دوره است. و نیز شروع به لمس کردن نقاشی. مبارزه ای که میان ما از درون جبهه ملی با حزب توده در این سال دنبال شد، به گمان من یکی از پر بار ترین سالهای نشر فکر و اندیشه و نقد بود. بگذریم که شکست در آن مبارزه به رسوب خویش پای محصول کشت همه مان نشست. شکست جبهه ملی و برد کمپانی ها در قضیه نفت که از آن به کنایه در «سرگذشت کندوها» گپی زده ام - سکوت اجباری محدودی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش «اورازان - تات نشین های بلوک زهرا - و جزیره خارک». که بعدها موسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشکده ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست که ساسله نشریاتی را در این زمینه سرپرستی کنم. و اینچنین بود که تک نگاری (مونو گرافی) ها شد یکی از رشته کارهای ایشان. و گر چه پس از نشر پنج تک نگاری ایشان را ترک گفتم. چرا که دیدم می خواهند از آن تک نگاریها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی و ناچار به معیارهای او. و من اینکاره نبودم.چرا که غرضم از چنان کاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی .اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می شود. و همین جوریها بود که جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست بازیها سر سالم به در برده متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع دنباله روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا- دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن می برد و بدلش می کند به مصرف کننده تنهای کمپانی ها و چه بی اراده هم. و هم اینها بود که شد محرک «غرب زدگی»- سال 1341- که پیش از آن در«سه مقاله دیگر» تمرینش کرده بودم. «مدیر مدرسه» را پیش از اینها چاپ کرده بودم -1327- حاصل اندیشه های خصوصی و برداشتهای سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثرفرهنگ مدرسه. اما با اشارات صریح به اوضاع کلی زمانه و همین نوع مسائل استقلال شکن. انتشار غرب زدگی که مخفیانه انجام گرفت نوعی نقطه عطف بود در کار صاحب این قلم. و یکی از عوارضش اینکه «کیهان ماه» را به توقیف افکند. که اوایل سال 1341 به راهش انداخته بودم و با اینکه تامین مالی کمپانی کیهان را پس داشت شش ماه بیشتر دوام نیاورد و با اینکه جماعتی پنجاه نفر از نویسندگان متعهد و مسئول به آن دلبسته بودند و همکارش بودند دو شماره بیشتر منتشر نشد. چرا که فصل اول غرب زدگی را در شماره اولش چاپ کرده بودیم که دخالت سانسورو اجبار کندن آن از صفحات و دیگر قضایا ... کلافگی ناشی از این سکوت اجباری مجدد را در سفرهای چندی که پس از این قضیه پیش آمد در کردم. در نیمه آخر سال 41 به اروپا. به ماموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در کار نشر کتابهای درسی. در فروردین 43 به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شرکت در هفتمین کنگره بین المللی مردم شناسی. و به آمریکا در تابستان 44. به دعوت سمینار بین المللی و ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد». و حاصل هر کدام از این سفرها سفر نامه ای. که مال حجش چاپ شد. به اسم «خسی در میقات» و مال روس داشت چاپ می شد ؛ به صورت پاورقی در هفته نامه ای ادبی که «شاملو» و «رویایی» در می آوردند. که از نو دخالت سانسور و بسته شدن هفته نامه . گزارش کوتاهی نیز از کنگره مردم شناسی دادهام در «پیام نوین» و نیز گزارش کوتاهی از «هاروارد»،در «جهان نو» که دکتر براهنی در می آورد و باز چهار شماره بیشتر تحمل دسته ما را نکرد. هم در این مجله بود که دو فصل از «خدمت و خیانت روشنفکران» را در آوردم . و اینها مال سال 1345. پیش از این «ارزشیابی شتابزده» را در آورده بودم – سال43 - که مجموعه هجده مقاله است در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر. که در تبریز چاپ شد. و پیش از آن نیز قصه نون والقلم را سال1340- که به سنت قصه گویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضتهای چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دوره تاریخی گذاشته ام و وارسیده. آخرین کارهایی که کرده ام یکی ترجمه« کرگدن» اوژن یونسکو است –سال 45- و انتشار متن کامل ترجمه «عبور از خط» ارنست یونگرکه به تقریر دکتر محمود هومن برای «کیهان ماه» تهیه شده بود و دو فصلش همانجا در آمده بود. و همین روزها از چاپ « نفرین زمین» فارغ شده ام که سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یک سال و آنچه بر او و اهل ده می گذرد. به قصد گفتن آخرین حرفها درباره آب و کشت و زمین و لمسی که وابستگی اقتصادی به کمپانی از آنها کرده و اغتشاشی که ناچار رخ داده . و نیز به قصد ارزیابی دیگری خلاف اعتقاد عوام سیاستمداران و حکومت از قضیه فروش املاک که به اسم اصلاحات ارضی جاش زده اند. پس از این باید « خدمت و خیانت روشنفکران» را آماده کنم که مال سال 43 است و اکنون دست کاری هایی می خواهد. و بعد باید «تشنگی و گشنگی » یونسکو را تمام کنم و بعد بپردازم به دوباره نوشتن «سنگی بر گوری» که قصه ای است در باب عقیم بودن. و بعد بپردازم به اتمام «نسل جدید» که قصه دیگری است از نسل دیگری که من خود یکیش... و می بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره کیش شی ترا به حجله خویش خواند و چه مالیخولی که به سر داشت... (دی ماه 1346) Asalbanoo17-11-2007, 01:51 PMیکی از مقوله‌های اجتماعی در داستانهای «جلال آل‌احمد» زن است. زن به عنوان پدیده‌ای اجتماعی، تقریباً همزمان با انقلاب مشروطه به ادبیات راه می‌یابد. در این دوران از بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و اجتماع سخن گفته می‌شود. زن به عنوان فردی از اجتماع، تحت تأثیر ستمها، خرافه‌پرستی‌ها و نادانیهای جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند. «وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقضهای دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانی‌ها در وجود زن تبلور یافت.»۱ زن در جامعه آن زمان، فردی بود که اگرچه در اجتماع زندگی می‌کرد، اما هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتک‌خور و دربند بود. «آل‌احمد از نویسندگانی است که دریافت پرداختن به وضعیت زن ایرانی در راه سرکشیدن به فاحشه‌خانه‌ها تا چد حد، کهنه و مبتذل شده است. زنان داستانهای آل‌احمد نه چون زنان چوبک در فکر هم‌آغوشی‌اند و نه چون زنان مرفه و زیبای علوی، به عشقهای رمانتیک می‌اندیشند.۲» زنان داستانهای آل‌احمد خود را حقیر می‌یابند. آنان در فضایی مردسالار توصیف می‌شوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در محیطی زندگی می‌کنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد. به عنوان مثال، «بچه‌ مردم» داستان زندگی زنی است که به علت ازدواج مجدد مجبور است بچه‌ی شوهر اولش را در راه بگذارد. تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان تصویر زنی را نشان می‌دهد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتدایی‌ترین احساسات خود می‌گذرد. چرا که او در اجتماعی زندگی می‌کند که زن، مانند یک کودک به حمایت مرد نیازمند است. در «لاک صورتی» شوهر هاجر که فروشنده دوره‌گردی است به خاطر خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. هاجر زنی است که خود را ناقص‌العقل می‌داند و نهایت آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند. «چه خوب بود، اگر می‌توانست آنها را مانیکور کند، این‌جا بی‌اختیار به یاد همسایه‌شان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل می‌آمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید.‌۳» تمام داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همین‌طور او به عنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد. در «آفتاب لب بام» پدر را سلطان بی ‌چون و چرای خانه می‌بینیم که وجودش فضای خانه را سنگین می‌کند. دستور می‌دهد و از تشنگی ناشی از روزه، دختر خردسالش را کتک می‌زند. همین‌طور در «زن زیادی»، صناعت جریان ذهنی را به خوبی برای نمودن آشفتگیهای تازه‌عروس رانده‌شده از خانه شوهر به کار می‌گیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری بازگشته و روزهای شوهرداری را به یاد می‌آورد. این تداعی‌ها از طریق درهم آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرتها، وجوه گوناگون زجر چندگانه را مجسم می‌کند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل می‌شود.‌۴» در این فضای پدرسالارانه، زن از سوی مرد مورد حاکمیت قرار می‌گیرد و جرئت هیچ‌گونه اعتراضی ندارد. همین زنان اگر فرصتی داشته باشند درگیر کارهای خاله زنکی‌اند. دختران به دنبال باز شدن بخت کورشان هستند و زنان همه زندگیشان را صرف مبارزه با هوو می‌کنند. داستانها پر است از خاله خان‌باجی‌ها، شاباجی‌ خانم‌ها و یا عمقزیهایی که با نذر و طلسم و دعا به چاره‌جویی مشکلات زنان می‌پردازند. در داستان «سمنوپزان» مریم خانم، زن عباسقلی آقا، سمنوی نذری می‌پزد تا هوویش از چشم شوهر بیفتد و از عمقزی طلسم می‌خواهد. شوهر دادن دختران دم بخت، موضوع دیگری است که ذهن این زنان را به خود مشغول کرده است. در «سمنوپزان» مریم خانم علاوه بر اینکه از عمقزی برای هوویش طلسم می‌خواهد به شوهر دادن دختر دم بختش هم فکر می‌کند. «هنوز دوباره صدای قلیان را به صدا درنیاورده بود که صدای بی‌بی از آن طرف مطبخ بلند شد که به یک نقطه مات زده بود و می‌پرسید: «مریم خانم واسه دختر پا به بختت چه فکری کردی؟ ـ چه فکری دارم بکنم بی‌بی؟ منتظر بختش نشسته. مگر ما چه کار کردیم؟ آن‌قدر تو خونه بابا نشستیم تا یک قرمساقی اومد، دستمون را گرفت ورداشت برد.‌۵» زنان داستانهای آل‌احمد یا هوو دارند یا به دنبال دوا و درمان بی‌فرزندی، به هر دری می‌زنند. تمام دنیای آنها در همین خلاصه می‌شود و اگر از خود فارغ شوند، به عروسها، هووها و مادرشوهرهای همدیگر نیش و کنایه می‌زنند و این بدبختی زنان متوسط و پایین جامعه است. «خانم نزهت‌الدوله» تصویر طنزآمیز زنی است از طبقه بالا. تمام همت او مصروف پیدا کردن شوهری ایده‌آل است. «خانم نزهت‌الدوله گرچه تا به حال سه تا شوهر کرده و شش بار زائیده و دو تا از دخترهایش هم به خانه داماد فرستاده شده‌اند و حالا دیگر برای خودش مادربزرگ شده است، باز هم عقیده دارد که پیری و جوانی دست خود آدم است و گرچه سر و همسر و خویشان و دوستان می‌گویند که پنجاه سالی دارد ولی هنوز دو دستی به جوانی‌اش چسبیده و هنوز هم در جستجوی شوهر ایده‌آل به این در و آن در می‌زند.‌۶» همه زندگی این زن، صرف ماساژ چین و چروکهای بینی و فر موهایش است و باز هم تصویر زنی را می‌بینیم که درگیر سبکسری‌ها و جهلهای خاص خودش است. در مجموع داستانهای آل‌احمد، تصویری از حقارت زنان در جامعه‌ای مردسالار است. زنانی که از خود هیچ اختیاری ندارند و از سوی مردان مورد اذیت آزار قرار می‌گیرند. داستانهای آل‌احمد را اغلب دارای روحیه‌ای زن‌ستیزانه می‌دانند. «جواد اسحاقیان» درباره این جنبه آثار آل‌احمد می‌گوید: «در آثار آل‌احمد، نوعی زن‌ستیزی هست که از فزونی نامتوازن خشونت مردانه و کاستی جنبه‌های عاطفی و زیباشناختی نویسنده خبر می‌دهد.‌۷» اما اگر زنان داستانهای آل‌احمد مفلوک‌اند، به علت خصلت زن‌ستیزانه او نیست. آنچه آل‌احمد از زن در داستانهایش به نمایش می‌گذارد، تصویر حقارتی است که جامعه به زنان تحمیل می‌کند. زنان ابتدا در خانه پدری و سپس در اسارت خانه شوهر، نادیده انگاشته می‌شوند. زن در چنین جامعه‌ای شخصیتی است منفعل. او تحقیر می‌شود. کتک می‌خورد و حقی بیش از این برای خود قائل نیست. معصومه حامی دوست پی‌نوشت ۱. داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع؛ مسکوب، شاهرخ؛ ص ۱۴۰. ۲. صد سال داستان‌نویسی در ایران؛ میرعابدینی، حسن؛ ص ۲۶۱. ۳. جلال جاودانه (مجموعه داستانهای آل‌احمد)؛ ص ۱۸۲. ۴. صد سال داستان‌نویسی در ایران؛ میرعابدینی، حسن؛ ص ۲۶۱. ۵. جلال جاودانه (مجموعه داستانهای آل‌احمد)؛ ص ۳۰۶. ۶. جلال جاودانه (مجموعه داستانهای آل‌احمد)؛ ص ۳۱۰. ۷. سایه‌های روشن در داستان‌های آل‌احمد؛ اسحاقیان، جواد؛ ص ۱۷۵. سورۀ مهر Asalbanoo04-12-2007, 04:37 PMنم آل احمد را وقتی کلاس هشتم بودم (سال ۵۲) از همکلاسی ام شنیدم. «مدیر مدرسه»، «زن زیادی» و شاید «از رنجی که می بریم» کتاب هایی بودند که آن زمان از او خواندم. از آن روزها به بعد در قلمرو و مه آلود ادبیات به هر طرف که می روم، شبح آل احمد از دور و نزدیک حضور دارد. گاهی دور وگاهی نزدیک. آن روزها کتاب های عزیز نسین، صمد بهرنگی و آل احمد برای محصل های روشنفکر و اهل مطالعه در دبیرستان های تبریز مد روز بود. به خیال خودمان از «کیهان بچه ها» و «دختران پسران» عبور کرده بودیم و رسیده بودیم به «هذیان یک مسلول» از کارو و نامه ای به انیشتین و ای وای مادرم شهریار. بهرنگی بیشتر فقر بچه های روستاهای آذربایجان را پیش چم خیال مان تصویر می کرد اما با آل ا حمد برای نخستین بار احساس روشنفکری کردیم. آل احمد چه در آفاق و چه در انفس اهل یک جا نشستن نیست. او همتای سالکی است که پـیوسته با سیاحت می آمیزد و سلوک خاص خود را رقم می زند. هم در زندگی شخصی و هم در زندگی سیاسی - اجتماعی از هنجارهای زمانه می گریزد و در پی یافتن و کشف وسعت های تازه سر از پا نمی شناسد. تک نگاری های جلال مثل «خارک، در یتیم خلیج فارس» و «اورازان» و «تات نشین های بلوک زهرا» سفرنامه های او مثل سفر به ولایت عزرائیل، سفر روس، مجموعه نقدهای او درباره شعر، نمایشنامه، نقاشی و فیلم و... از او چهره ای چند وجهی می پردازد. اما او با نثری موجز و تلگرافی در عالم ادبیات معاصر ایران جایگاهی ویژه می یابد. نثر آل احمد حاصل نثر قدیم به ویژه گلستان سعدی به اضافه خلق و خوی خود جلال است. در عین مهربانی، آتشین و تندمزاج است. ملاحظه کسی را در اعلام نظر نمی کند در عین حال که اهل بخیه نیست اما با هوش است و گزک الکی دست دشمنان نمی دهد. تنوع موضوع ها و مطالب متفاوتی که جلال درباره آنها قلم زده بسیار زیاد است. به چند نمونه اشاره میکنم: ۱) نمایشنامه نویسی - در انتظار گودو، ساموئل بکت. بر آن چه حضرت براهنی درباره «گودوی» رشیدی ]داود[ نوشته این چند نکته را هم من بیاورم به قصد رعایت ایجاز و جای دیگران را تنگ نکردن ۷ اردیبهشت ۴۷ ۲) درباره جایزه ادبی نوبل کار جایزه ادبی نوبل دیگر به افتضاح کشیده. سه چهار سال پیش دادندش به پاسترناک تا توجه کرده باشند معامله ای را که در خارج شدن دکتر ژیواگو از شوروی رخ داد یا تا تشویق کرده باشند صبر ایوبی را که به بی غیرتی بیش تر می برازید تا به تحمل صبر ایوب نویسنده ای که من نمی دانم چه طور آن همه بی عدالتی را تحمل کرد تا وجود ذی جود شریف خویش را پس انداز کند برای روز مبادای خروشچفیسم! ۳) داستایفسکی و نهیلیسم و عاقبتش من از داستایفسکی می ترسم. حتی وحشت دارم. یعنی هر وقت کتابی از او خوانده ام، وحشت کرده ام نه از این باب که نوعی داستان جنایی سرداده باشد به قصد کشیدن اعصاب و ایجاد ترس و از این فوت و فن ها. بلکه از این جهت که در برابر دنیای پیچیده ذهن او احساس حقارت میکنم... ۸ آذر ۱۳۴۳ ۴) مهاتما گاندی ... روزگاری بود که حتی بزرگان غرب معترف بودند که نور معرفت از شرق برخاسته است و روزگار دیگری که در شرق همه چشم به روزنی سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 656]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن