واضح آرشیو وب فارسی:قدس: مدرسه اي شبيه سالها پيش!
*ايرج نويسا *سلمان يزدي روي هر يك از نيمكتهاي كلاس دانش آموزي نشسته است. نصف كلاس را پسران و نيمه ديگر را دختران اشغال كرده اند. مانند تمام كلاسهاي درس پيش از حضور معلم، همهمه اي فضا را پر كرده است. هر از گاهي جابه جايي بچه ها روي نيمكتهاي قديمي، صداي آنها را در مي آورد. قاضي كه پشت ميز كهنه و رنگ و رو رفته معلم نشسته، دستي به ريش سپيد و بلند خود كشيده، سپس با چكش روي ميز مي كوبد: «تق تق تق... سكوت را رعايت كنيد. جلسه دادگاه از اين لحظه رسمي است.» سپس صدايش را صاف كرده، ادامه مي دهد: «وكيل مدافع شاكيان، شكايت خود را ارائه كند.» وكيل مدافع از روي يكي از نيمكتها بلند شده، پاي تخته سياه رنگ و رو رفته كلاس مي ايستد و سخنانش را با كسب اجازه از محضر رياست دادگاه آغاز مي كند: «همان طور كه مستحضريد، آموزش و پرورش در تمام دنيا از اهميت و جايگاه به سزايي برخوردار است. دولتها و حكومتها در جهان و به ويژه،كشورهاي پيشرفته توجه در خوري را معطوف مقوله آموزش كودكان، نوجوانان و جوانان خويش مي كنند. چرا كه به درستي بر اين نكته آگاهند كه آينده كشور، از اين قشر جامعه است. پس امكانات قابل توجهي را در اين بخش به كار گرفته و به روز ترين تجهيزات آموزشي را، در اختيار محصلان خود مي گذارند. و اين همان نكته اي است كه موكلان من شكايت خود را پيرامون آن مطرح كرده اند و من به نمايندگي از آنها اين شكايت را در اين دادگاه صالح و عادل طرح مي كنم. از محضر رياست محترم دادگاه اجازه مي خواهم تا در همين زمينه شاهدي را احضار كنم.» قاضي با اشاره سر اجازه مي دهد و وكيل، پسر نوجواني را به پاي تخته سياه فرا مي خواند. پسر پاي تخته مي آيد و وكيل او را مخاطب قرار مي دهد: «دوست عزيز خودت را معرفي كن.» - من رضا مشعوفي هستم. - آقاي مشعوفي! در چه مقطع تحصيلي درس مي خواني؟ - راهنمايي. - راجع به امكانات مدرسه ات كمي توضيح بده. - مدرسه ما جايي شبيه همين مدرسه اي است كه الان تويش هستيم. كلاسهايي كوچك دارد با نيمكتهاي كهنه، كم نور كه هنوز از روش بسيار قديمي تخته سياه و گچ استفاده مي كند. گچي كه مشكلات تنفسي اش را همه مي دانند. - حياط مدرسه چطور؟ - آن جا هم وضع بدتري دارد. فضايي كوچك كه به سختي دو دروازه فوتبال در آن جا داده اند و براي بيش از سيصد دانش آموز، جا براي راه رفتن هم كم دارد. - پس به نظر شما، محيط مدرسه تان تناسبي با يك محيط آموزشي ندارد؟ - خير، به هر جايي شبيه است غير از مدرسه. همان طور كه گفتم حتي حياطش هم استاندارد يك مدرسه نيست. امكانات كه بماند پيشكش! - متشكرم، مي توانيد بنشينيد. سپس وكيل مدافع رو به قاضي كرده، حرفهايش را پي مي گيرد: «ملاحظه فرموديد جناب رئيس؟ فضاي مناسب و در خور، كه اولين نياز يك مكان آموزشي است در بسياري از مدارس ما لحاظ نشده است و دانش آموزان ما حتي از اين بديهي ترين امكانات نيز محرومند.» قاضي متفكرانه سري تكان داده و مي گويد: «البته تمام مدارس اين گونه نيستند و نمي شود با يك چوب همه را راند. برخي مدارس ما از لحاظ امكانات، به واقع وضعيت چشمگيري دارند.» - بله و به همين دليل بنده از لفظ همه مدارس استفاده نكردم، تصديق بفرماييد، تعداد اين قسم مدارس، آنقدر كم و ناچيز است كه بيشتر مي توان به عنوان يك اتفاق از آنها ياد كرد، حال آنكه بايد اين مسأله امري فراگير در مورد تمام مدارس كشور باشد. سپس صدايي صاف كرده، مي گويد: «حال اجازه مي خواهم تا شاهد ديگري را به جايگاه احضار كنم.» و با تأييد قاضي، اين بار دختر جواني را پاي تخته سياه فرا مي خواند. دخترك مي ايستد و وكيل نام او را مي پرسد. - من زهرا مرتضايي هستم. - خب خانم مرتضايي، شما از وضعيت مدرسه تان بگوييد. - در مورد فضاي مدارس آقاي مشعوفي به نكات خوب و مهمي اشاره كردند و من به همين دليل مي خواهم تا نكات ديگري را باز گو كنم. - خيلي خوب است دوست من. مي شنويم. - مدارس ما فقط در حدي هستند كه بشود به درس گوش كرد. البته آن هم با نكاتي كه دوستمان گفتند به سختي! يعني تئوري محض و كار عملي تا دلتان بخواهد نداريم. نه آزمايشگاهي، نه رايانه اي و نه كتابخانه و نمايش فيلمي، هر چه هست حرف معلم است و كتاب درسي و ديگر هيچ. - يعني مي گويي مدرسه شما كتابخانه و آزمايشگاه هم ندارد؟ - هست، اما جوري كه با نبودن تفاوتي ندارد. كتابهاي كتابخانه همگي قديمي، كهنه و بلا استفاده اند و آزمايشگاه هم بيشتر به عنوان انباري استفاده مي شود و تنها وجه تشابهش با يك آزمايشگاه مجهز، تابلوي سر در آن است! با اين حرف زهرا، حاضران در كلاس به خنده مي افتند و قاضي مجبور مي شود با كوبيدن روي ميز، آنها را ساكت كند. دختر سر جايش مي نشيند و وكيل مدافع نيز با كسب اجازه از قاضي، روي نيمكتش قرار مي گيرد. قاضي مي گويد: «چون اين جلسه از دادگاه در كلاس درس برگزار مي شود، از آقاي معلم مي خواهم تا به نمايندگي از جانب كساني كه از آنها شكايت شده است، به دفاع بپردازد.» معلم از روي نيمكت بلند شده و پاي تخته، درست همان جايي مي ايستد كه همواره شاگردانش ايستاده اند: «جناب قاضي و دوستان محترم حاضر در اين كلاس! من در اين دادگاه و در جايگاهي كه ايستاده ام نه تنها قصد دفاع نداشته، بلكه مي خواهم بگويم از نظر من به عنوان يك معلم، حق كاملاً به جانب اين دانش آموزان است.» همهمه اي كلاس را فرا مي گيرد و قاضي دوباره جماعت را به سكوت فرا مي خواند و معلم ادامه مي دهد: «آنها حق دارند كه از پيشرفته ترين امكانات براي تحصيل بهره ببرند و ما وظيفه داريم اين امكانات را در عالي ترين شكل برايشان فراهم كنيم. جناب قاضي! دانش آموزان ما فرزندان صبور و با استعدادي هستند كه اين كمبودها را تحمل كرده و باز در قله هاي علم و دانش مي درخشند. آنها شايسته بهترينها هستند.» و در حالي كه اشك در چشمانش است روي نيمكت مي نشيند. قاضي بلافاصله با چكش به روي ميز مي كوبد و مي گويد: «با عنايت به شكايت مطرح شده، اظهارات وكيل مدافع شاكيان، صحبتهاي دو شاهد و سخنان آقاي معلم، اين دادگاه حق را به جانب دانش آموزان مي داند.» كلاس به هم مي ريزد و دانش آموزان گرداگرد معلم حلقه مي زنند.
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]