تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797132508




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اشعار کودکانه


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : اشعار کودکانه saye25-06-2006, 03:24 AMماه و ستاره شب اومد و ستاره رو آسمون نشسته نه يك ، نه ده ، نه صدتا هزار هزار تا دسته ستاره توي شبها چراغ آسمونه مثل گل و بنفشه تو باغ آسمونه يك كمي اين طرفتر ماه قشنگ و زيباست دلش گرفته امشب براي اينكه تنهاست شاعر : علي اصغر نصرتي ......... فهرست اشعار کودکانه !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! saye25-06-2006, 03:27 AMمادر بزرگ مادربزرگ وقتي اومد خسته بود چار قدش و دور سرش بسته بود صداي كفشش كه اومد دويدم دور گُلاي دامنش پريدم بوسه زدم روي لُپاش تموم شدن خستگي هاش شاعر : افسانه شعبان نژاد saye25-06-2006, 03:28 AMكفش ني ني كوچولو كفشاي سوت سوتي داره يه توپ ماهوتي داره بازي فوتبال مي كنه، شوت مي زنه كفشاش براش سوت مي زنه شاعر : مهري ماهوتي saye25-06-2006, 03:28 AMسيب خوشمزه هاهاها هوهوهو باد آمد بادآمد درباغ سيب ما شادآمد شادآمد اين شاخه آن شاخه لرزيد از دست باد يك سيب خوش مزه درجوي آب افتاد آب آن را شُرشُرشُر باخود تا صحرا برد يك گاو خال خالي آن را بو كرد و خورد شاعر : محمود پور وهّاب saye25-06-2006, 03:29 AMسبز من رنگ سبزم برگ درختم گاهي لباسم بر بند رختم من سبز هستم رنگ بهارم هم پيش گلها هم پيش خارم من رنگ گوجه رنگ خيارم من رنگ برگم رنگ بهارم. شاعر : جعفر ابراهيمي(شاهد) saye25-06-2006, 03:30 AMسؤال دويدم ودويدم به يك سؤال رسيدم كيه كه توي دنيا ماهي مي ده به دريا؟ برف و تگرگ مي سازه درخت و برگ مي سازه؟ به بلبلا آواز مي ده به موش دم دراز مي ده به آدمها خواب مي ده آفتاب و مهتاب مي ده جواب تو آسونه خداي مهربونه هر بچه اي مي دونه شاعر : ناصر كشاورز saye25-06-2006, 03:31 AMزنگوله پا زنگوله پا،كنار جو راه مي ره زير درختهاي هلو راه مي ره جست مي زند روي دو پا مي زنه زير شاخه ها از رو درخت،چندتا هلو گير مي كنه به شاخ او باغ هلو كه ساكته هميشه پر از صداي حرف و خنده مي شه زنگوله پا،باغ را بهم مي زنه شده درختي كه قدم مي زنه شاعر : افسانه شعبان نژاد saye25-06-2006, 03:32 AMرفتگر غنچه صبح كه وا ميشه هي گلها رو بو مي كنه رفتگر از خواب پا مي شه زمين رو جارو مي كنه با چهره خندون و شاد از برگ خشك و گرد و خاك از خونه اش بيرون مياد كوچه هارو مي كنه پاك گلها سلامش مي كنند مي كنه جوها رو تميز و احترامش مي كنند از آشغال درشت وريز يك حلزون،تپل،مپل كاج و چنار و نارون سر ميخوره از روي گل درخت تو،درخت من پشت سرش يه برگ ليز با دست او آب مي نوشن تميز مي شه،خيلي تميز يه پيرهن نو مي پوشن مي پوشه يك لباس كار با زحمت رفتگرا مي خنده مانند انار تميز مي شه دنياي ما شاعر : اسدا...شعباني saye25-06-2006, 03:33 AMحلزون آي حلزون شاخكي! كجا مي ري يواشكي؟ جلو ميري يواش و ريزه،ريزه پوست تنت چه نرم و خيس و ليزه خالهاي دونه دونه،دونه داري به روي پشت روي خود يه لونه داري ساكتي و خجالتي و تنها بمون توي باغچه خونه ما. شاعر : مهري ماهوتي saye25-06-2006, 03:33 AMچوپان چوپونه كجاست؟ تو صحراست مواظب گله هاست گله بايد چرا كنه بع وبع و بع صدا كنه يونجه و شبدر بخوره علفهاي تر بخوره چوپون بايد زرنگ باشه قوي و اهل جنگ باشه جنگ با كي؟ با گرگ ها صدآفرين ماشالله. شاعر : شكوه قاسم نیا saye25-06-2006, 03:34 AMپدربزرگ ، مادربزرگ پدر بزرگ خوبم هميشه مهربونه وقتي كه پيشم باشه برام كتاب مي خونه مادر بزرگ نازم خيلي برام عزيزه هرچي غذا مي پزه خوشمزه و لذيذه وقتي با اونها باشم غصه و غم ندارم دنيا برام قشنگه هيچ چيزي كم ندارم. شاعر : جواد محقّق saye25-06-2006, 03:35 AMشعله هاي آتش يك شب مهتابي دهكده رفته به خواب باپدر مي گشتيم لب رودي پر آب سردمان بود و پدر آتشي روشن كرد هركس از هر گوشه تكه چوبي آورد شعله هاي آتش سرخ و نارنجي و زرد چهره هاي ما را نورباران مي كرد ناگهان«احمد» گفت: بچه ها،آن بالا شعله ها ساخته اند شكل طاووسي را بعد از آن هرشعله پيش چشمان ما شكل مخصوصي داشت زنده بود و زيبا شعله اي،اسبي بود شعله اي، يك آهو شعله اي،شكل عقاب شعله اي هم يك قو كم كم آتش خوابيد زير خاكستر و دود شاد بر مي گشتيم چه شب خوبي بود . شاعر : صفورا نيرّي saye25-06-2006, 03:36 AMزنبور عسل هنگام سحر زنبور عسل گل را از شادي مي كند بغل با مهرباني دانه شبنم بيدار ميكند گلها را كم كم شيره گل،در كاسه بلور صبحانه اي خوب براي زنبور با بال زرّين مي پرد هر سو عسل مي سازد درون كندو خانه اش دارد هزاران اتاق هرگوشه آن تميز و براّق هر صبح روشن در فصل بهار مي بيني او را گرم كار و كار سلام ميكند: ويزوويزوويز صبح تو بخير زنبور عزيز! شاعر : صفورا نيرّي saye25-06-2006, 03:37 AM2پر 2پر 4پر 10 تا پرستو با هم يكباره پر كشيدند در آسمان آبي پر پر پر پريدند با پر زدن رسيدند به يك درخت گردو يك يكي نشستند به روي شاخه او اتل متل توتوله ده تا پرستو داريم دانه به دانه حالا آنها را مي شماريم يك كه خسته تر بود از روي شاخه افتاد خدا كند نيفتد به دست مرد صياد اتل متل توتوله 9 تا پرستو مانده هر شاخه اي، يكي را به روي خود نشاندهيكي از آن ميانه گرسنه بود و پر زد براي دانه خوردن به دشت و لانه سرزد اتل متل توتوله نه 10 تا و نه 9 تا 8 تا پرستو مانده روي درخت زيباپرستوي قشنگي كه تشنه بود و بي تاب پريد به سوي چشمه براي خوردن آب اتل متل توتوله نه تشنه و نه خسته 7 تا پرستو حالا روي درخت نشستهپرستويي هم آرام چيزي نگفت ودر رفت به جاي دور دوري پريد و بي خبر رفت اتل متل توتوله پرستو آي پرستو 6 تا پرستو مانده سر درخت گردواتل متل توتوله شعر و شكوفه و قند 5 تا پرستو مانده 5 تا پرستو رفتند يکي که بازيگوش بود کرمي از آن بالا ديد براي خوردن آن پر زد و پر پر ، پريديكي نماند و برگشت دلش به تاپ تاپ افتاد بايد به جوجه هايش دوباره دانه مي داد 4 تا پرستو مانده بقيه پر كشيدند اتل متل توتوله پرستوها پريدنداز آن چهار پرستو يكي،براي بازي پريده و پر زد و رفت به دشت سبز و بازي اتل متل توتوله از آن همه پرستو فقط 3 تا نشسته روي درخت گردويكي از آن 3 تا هم پريد و رفت به باغي نشست ودرد دل كرد با جوجه كلاغي اتل متل توتوله دويدم و دويدم به روي تك درختي 2 تا پرستو ديديماز آن 2 تا،يك يهم نه جيك زد ونه فرياد به دنبال بقيه به فكر رفتن افتاد اتل متل توتوله نه 6 تا و نه 8 تا نشسته 1 پرستو بدون دوست وتنها نشسته بود پرستو بدون يار و تنها كه ديد دوباره برگشت پرستويي به آنجا كنار هم نشستند 2 تا پرستو با هم سلام و حال و احوال نه غصه بود نه غم اتل متل 10 و 9 توتوله 8 و 7 تا به 6 و 5 رسيدند پرستوهاي زيبا ولي كلاغ،كلاغ پر دوباره پر كشيدند 4 و 3و 2و 1 پرستوها پريدندصدايي آمد انگار!؟ صداي پرپر آمد 2 تا بودند و ديدند كه يار ديگر آمد سلام به روي ماهت كجا بودي؟ بفرما! 3 تا شديم. چه بهتر! من و تو مي شود«ما» 2 تاي ديگر آمد 2 و 3 مي شود چند؟ 3 و 2 مي شود 5 ترانه بود و لبخند 2 پر، 2پر ، 4 پر 3 تا پرستو برگشت 3 تا و 5 تا شد چند؟ 6 و 2 مي شود 8 پرستوهاي زيبا دوباره پركشيدند كنار هم پريدند به ابرها رسيدند 2 تا پرستو برگشت دوباره 10 پرستو دوباره 10 پرنده و يك درخت گردو شاعر : مصطفي رحماندوست saye25-06-2006, 03:43 AMبرف كله گنجشكي برف كله گنجشكي مثل پنبه مي بارد روي شاخه ها انگار باز ، پنبه مي كارد من نشسته ام تنها در كنار اين نرده نرده مثل پيراهن برف را به تن كرده از حياط مي آيد جيك جيك گنجشكان روي برف مي ريزم خرده ريزه هاي نان مي خورند گنجشكان خرده ريز نانها را گوش ميكنم من هم جيك جيك آنها را. شاعر : جعفر ابراهيمي(شاهد) saye04-07-2006, 03:26 PMمهربانترين مهربانتر از مادر مهربانتر از بابا مهربانتر از آبي با تمام ماهيها مهربانتر از گلها با دو بال پروانه مهربانتر از ابري با گياه،با دانه مهربانتر از خورشيد با گل و زميني تو تو خدا،خدا هستي مهربانتريني تو شاعر : افسانه شعبان نژاد saye04-07-2006, 03:27 PMمرد دهقان صبحها د رگوش باغ باد،هو هو مي كند برگها را از زمين خوب جارو ميكند يك كلاغ پر سياه مي پرد از روي بام با صداي قار قار مي كند بر من سلام باز هم از اشك ابر باغ،خندان مي شود زير بال مادرش جوجه ،پنهان مي شود نغمه هاي يك خروس باز مي آيد به گوش مرد دهقان،بيل را مي گذارد روي دوش باز،او خوشحال و شاد مي رود تا مزرعه چون كه دارد در دلش حرفها با مزرعه شاعر : سيد احمد ميرزاده bahal2004-07-2006, 04:56 PMسایه جان خیلی شعرهای آموزنده و خوبی بودن نمی دونم شعرهای بچه گانه مذهبی هم پیدا می شه دنبالشون هستم saye05-07-2006, 06:53 PMسایه جان خیلی شعرهای آموزنده و خوبی بودن نمی دونم شعرهای بچه گانه مذهبی هم پیدا می شه دنبالشون هستم خواهش میکنم قابلی نداشتن چند تا شعر براتون پیدا کردم نماز سپیده زد، سپیده وقت صحر رسیده خاموش شده ستاره صبح اومده دوباره *** خروس پر طلایی با پاهای حنایی قوقولی قوقو میخونه تو کوچه و تو خونه اذان میگن دوباره از مسجد و مناره *** بابام پامیشه از خواب میره لب حوض اب می شوید او دست و رو با اب میگیره وضو تمیز و پاکیزه باز میاد سر جا نماز *** من هم کنار بابا نماز می خوانم حالا saye05-07-2006, 06:54 PMاصول دین ما مسلمانیم پیرو قران مانند گلیم توی گلستان *** پنج تا پرنده توی باغ داریم بیا انها را باهم بشماریم *** این پرنده ها اصول دینند همه خوش اواز همه رنگینند *** یک پرنده هست به نام توحید می شود ان را در همه جا دید *** دومی عدل است سوم نبوت اما چهارم باشد امامت *** پنجم معاد است روز خوب ما روز امتحان در پیش خدا ... saye05-07-2006, 06:57 PMپیغمبر ما محمد (ص) پیغمبر خوب ما......... نور خدا محمد (ص) چراغ راه مردم .........رهبر ما محمد (ص) ما کودکان همیشه.........گوییم یا محمد (ص) ما پیرو تو هستیم صل علی محمد ای پیرو محمد.........ای کودک مسلمان قلب تو پاک و روشن ......... از نور دین و ایمان یارو نگهدار تو ......... باشد خدا و قران بگو تو ،یا محمد صل علی محمد saye28-08-2006, 01:08 PMاگه بازم پیدا کردم براتون میذارم ............ مشق شب باز با دست كوچكت، امروز ميروي تا مداد برداري مي نويسي تو؛آب ، بابا، نان باز انگار، مشق شب داري شعرهاي كتاب را از حفظ با صداي بلند ميخواني خوش به حالت كه ياد مي گيري درس امروز را به آساني درسهاي كتاب مي گويند: ژاله گلدان پر گلي دارد ژاله هر روز توي گلدانش آب را قطره قطره مي بارد ميروي در حياط و مي كاري توي گلدان خود ، گل لاله كاش گلدان كوچكت مي شد مثل گلدان پر گل ژاله شاعر : رودابه حمزه اي saye02-10-2006, 02:42 AMتو حوض خونه ما تو حوض خونه ما..........ماهيهاي رنگارنگ بالا و پايين مي رن........با پولکاي قشنگ کلاغه تا مي بينه.........کنار حوض مي شينه ...........مي خواد ماهي یگيره ماهيا تا مي بينن........به زير آبها ميرن .....کلاغ شيطون مي شه زار و پريشون .....کلاغ شيطون مي شه زار و پريشون saye04-10-2006, 10:36 PMخيال صورتي يك لباس صورتي در خيالم بافتم نقشه خورشيد را روي آن انداختم يك كبوتر، آن طرف با پر و بال سفيد آشيانه كرده بود بر درخت سبز بيد در كنار آن درخت چشمه بود و رود و سنگ آن خيال صورتي شد لباسي رنگ رنگ شاعر : رودابه حمزه اي saye03-11-2006, 02:28 AMخانه هاي پير سر به دوش هم نهاده اند بي صدا،ميان شهر ما خانه هاي طاق گنبدي خانه ههاي پير و بي ريا مثل چند پيرمرد خوب در كنار هم نشستهاند پاي چند آسمانخراش ساكت اند و دلشكسته اند روي دوششان لميده اند گربه هاي خسته،مهربان پُر ز بق بقوي تازه است چينه هاي كاگلي شان شهر رفته رفته مي شود پر ز آسمانخراشها مي برد ز ياد خود چه زود كوچه هاي تنگ و ساده را خانه هاي طاق گنبدي ذره ذره آب مي شوند زير چنگهاي آهني يك به يك خراب مي شوند. شاعر : مجيد ملا محمدي saye03-11-2006, 02:29 AMبنفشه و شاپرك بنفشه اي ديدم كه توي صحرا بود چه خوب مي خنديد چقدر زيبا بود! به سوي او رفتم بنفشه را چيدم بنفشه غمگين شد ومن نفهميدم به او چنين گفتم: بنفشه زيبا! بخند، چون ديگر تو نيستي تنها بنفشه خوبم به من نگاهي كرد غم دلش را او به روي لب ،آورد: چرا جدا كردي ز خانه ام من را؟ دوباره برگردان مرا به آن صحرا مگر نمي داني كه شاپرك آنجاست بدون من الآن چقدر او تنهاست! ز حال او من را تو با خبرگردان مرا به آن صحرا دوباره برگردان شاعر : سيد احمد ميرزاده saye27-02-2007, 04:42 AMكوچه ها هم گُل داشت من سرانجام امروز روستا را ديدم تا شب آنجا بودم شاد مي خنديدم مي دويدم در دشت مي دويدم در باغ بوي گل مي آمد با نسيم از هر باغ واقعاً جالب بود: كوچه ها هم گل داشت! دامن كوهستان لاله و سنبل داشت بر سر كوه، از برف تاج زيبايي بود بر لب چشمه آب گل صحرايي بود رودهايي چه زلال آبشان چه آبي رنگ آبشاري چه بلند همه جا بود قشنگ توي شهر اما هست دودكشهاي سياه شب به زحمت پيداست صورت روشن ماه خانه هايش دلگير آسمانش پر دود كاشكي خانه ما توي آن دهكده بود شاعر : سيد احمد ميرزاده ... magmagf09-03-2007, 10:38 AMآه اي گربه چرا جوجه ام را بردي رفتي و روي درخت جوجه ام را خوردي؟ جوجه كوچك من چه بدي داشت به تو؟ باتو ديگر قهرم برو از خانه،برو! جوجه كوچك من جوجه نازي بود همدم كوچك من با تو همبازي بود زود بردي از ياد دوستي را تو چرا؟ هم شدم من بي دوست هم تو ماندي تنها. magmagf09-03-2007, 10:39 AMعروسک قشنگ من قرمز پوشيده ............... تو تخت خواب مخمل آبيش خوابيده يه روز مامان رفته بازار اونو خريده............. قشنگ تر از عروسکم هيچ کس نديده . عروسک من ...... چشماتو باز کن ..... وقتي که شب شد ...... اون وقت لالا کن بيا بريم توي حياط با من بازي کن................. توپ بازي و شن بازي و طناب بازي کن. magmagf09-03-2007, 10:41 AMيك دستگاه كامپيوتر بابا براي من خريده هرگز كسي ،مانند آن را در هيچ بازاري،نديده من مي فشارم گوش او را مي گويد او:آماده هستم پيچيده ام با آنكه خيلي در ظاهر اما ساده هستم او پاسخ هر پرسشم را فوراً برايم مي نويسد هم ديكته و هم مشق من را شبها به جايم مي نويسد اين كامپيوتر چشم دارد اين كامپيوتر گوش دارد او مثل آدم نيست،امّا مانند آدم، هوش دارد اين دستگاه كامپيوتر باآنكه خيلي با سواو است اما براي اين سؤالم او پاسخي هرگز نداده است من ميفشارم گوش او را مي پرسم از او:نام من چيست؟ مي ماند او خاموش و ساكت نام مرا اصلاً بلد نيست magmagf09-03-2007, 12:38 PMدوستم در كوچه توي سرما مانده من در اينجا هستم او در آنجا مانده كوچه اما شبها سرد و يخبندان است دوستم تا فردا آه، يخ خواهد بست! زير كُرسي،الان راحت است و گرم است بالش زير سرم مثل مخمل، نرم است كاش مي شد او هم مثل من، اينجا بود گرم مي شد اينجا دور،از سرما بود دوستم آرام است آدم بي حرفي است همه جايش،از برف اسمش آدم برفي است. magmagf09-03-2007, 12:39 PMناآشنا با من يا آشنا هستي؟ حرفي بزن با من اهل كجا هستي؟ گاهي بلندي،گاه كوتاه قد هستي آخر بگو خوبي يا آنكه بد هستي؟ تو پا به پاي من هر روز در راهي آخر ندانستم از من چه ميخواهي؟ گاهي به دنبالم گاهي جلو هستي درزير پاهايم گاهي ولو هستي در فكر تقليدي از كارهاي من پا مي گذاري تو در جاي پاي من magmagf11-03-2007, 12:40 AMما كودكانيم شيرين زبانيم تنها و با هم كتاب ميخوانيم ما در دبستان شاديم و خندان چون گل كه دارد جا در گلستان گفتار ما خوب هر كار ما خوب با هر كسي هست رفتار ما خوب magmagf11-03-2007, 12:41 AMيك شكارچي پشت سنگ بود در تفنگ او يك فشنگ بود او ميان دشت يك گوزن ديد ذوق كرد و زود ماشه را كشيد با صداي تير آن گوزن زرد ناگهان دويد او فرار كرد! magmagf11-03-2007, 12:42 AMبدنت رنگ طلاست آه ! اي قوچ قشنگ كاش مي شد بپري بر سر صخره و سنگ من تو را آوردم روي اين كوه بلند يك كمي بازي كن شادمان باش و بخند از سر كوه بدو تا به آن سوي چمن بازي و شادي كن باز بر روي چمن دوستت دارم من چون كه خيلي خوبي غصه من اين است كه تو هستي چوبي! magmagf13-03-2007, 02:25 AMوقتي شنيدم آن خبر را از غصه و غم گريه كردم مانند يك ابر بهاري آرام و نم نم گريه كردم رفتم به سوي قاب عكسش هي صورتش را ناز كردم با عكس او يكبار ديگر من درد دل آغاز كردم احساس مي كردم كه آن روز دلهاي كوچك غصه دارند پروانه ها اندوهگينند گلهاي ميخك سوگوارند وقتي شنيدم آن خبر را پر شد دلم از غصه و غم آنروز،من مانند يك ابر از صبح تا شب گريه كردم شاعر : سيد احمد ميرزاده magmagf13-03-2007, 02:25 AMمن سرانجام امروز روستا را ديدم تا شب آنجا بودم شاد مي خنديدم مي دويدم در دشت مي دويدم در باغ بوي گل مي آمد با نسيم از هر باغ واقعاً جالب بود: كوچه ها هم گل داشت! دامن كوهستان لاله و سنبل داشت بر سر كوه، از برف تاج زيبايي بود بر لب چشمه آب گل صحرايي بود رودهايي چه زلال آبشان چه آبي رنگ آبشاري چه بلند همه جا بود قشنگ توي شهر اما هست دودكشهاي سياه شب به زحمت پيداست صورت روشن ماه خانه هايش دلگير آسمانش پر دود كاشكي خانه ما توي آن دهكده بود شاعر : سيد احمد ميرزاده magmagf13-03-2007, 02:26 AMوقتي كه آمد فصل پائيز من در حياط خانه بودم در لا به لا ي بوته گل دنبال يك پروانه بودم يكدفعه باد تندي آمد مانند ديوي زوزه سر داد يك سيلي محكم به گل زد گل ناگهان تا خورد و افتاد از ديدن افتادن گل غمگين شد آن پروانه شاد با حالتي اندوهگين گفت: آخر چه بي رحمي تو اي باد! گلبرگها را از تن گل آن باد وحشي ناگهان كَند دزديد و با خود برد،ناگاه هر رخت را از روي هر بند پروانه خيلي ناله ميكرد زيرا كه زخمي بود وخسته رفتم كه حالش را بپرسم ديدم كه يك بالش شكسته ابر سياهي گريه سرداد شد قلبم از اندوه لبريز من در حياط خانه بودم وقتي كه آمد فصل پائيز شاعر : سيد احمد ميرزاده magmagf15-03-2007, 06:51 AMیک لحظه ببند چشم خود را تا قصه ای آشنا ببینی پایان قشنگ کربلا را از دختر کربلا ببینی پس خوب ببین که دختر آنجاست بالای سر پدر نشسته از لرزش شانه هاش پیداست بغضی که به حنجرش شکسته گقتی که چقدر کوچک است او افتاده به خاک از غم و درد ای کاش کسی می آمد او را از روی زمین بلند می کرد حالا تو ببین ادامه اش را پایان قشنگ قصه اینجاست او نیز ادامه حسین است دیدی که خودش چگونه برخاست برخاست به جنگ دشمنان رفت این بار خودش بدون بابا برخاست به دیگران بگوید فریاد بلند کربلا را magmagf15-03-2007, 06:52 AMگل می کند در خیالم فکری که شاید محال است هر سال ماه محرم در ذهن من این سوال است آیا محرم دوباره با خون و آتش می آید یا این که این بار عباس با مشک آبش می آید غیر از جواب سوالم نذر و نیازی ندارم این بار هم مثل هرسال بسیار امیدوارم شاید که دست اباالفضل امسال تنها نماند شاید دلم کربلا را یک جور دیگر بخواند شاید پشیمان شود شمر از شمر بودن کشد دست شاید به جای لب تیغ بر روی آن تن کشد دست شاید ولی کربلا را دل باز هم روی نی خواند امسال هم تشنه شد آب در حسرت کودکان ماند این بار هم مثل هرسال از فکر خود می کشم دست تا این که روزی بیاید مردی که مثل حسین است magmagf15-03-2007, 06:57 AMصبحها د رگوش باغ باد،هو هو مي كند برگ� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن