واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پنجه (خمسه مسترقه)
بنابر سالنامه های کهن ایران ، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و پنج روز باقی مانده ی سال را پنجه ، پنجک ، خمسه مسترقه ، پیتک (در زبان و تقویم مازندرانی) یا بهریزک (در روزشمار زرتشتیان) گویند. ابوریحان درباره ی پنجه می نویسد: «... هر یک از ماه های فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است ، پارسیان پنج روز سال را "پنجی" و"اندرگاه" گویند. سپس این نام تعریب شده و "اندرجاه" گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامیدند ، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود...»پارسیان این پنج روز را جشن می گرفتند ؛ مراسم پنجه تا سال 1304 که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد ، برگزار می شد.برگزاری جشن خمسه در بین همه ی قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در 1311 هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن موقوفه ی خود ، دراسترک کاشان ، سفارش می کند که : «... بقیه منافع وقف را هر سال برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک ، وضیع و شریف ، ذکور و اناث ، صغیر و کبیر بالسویه برسانند.»زمانی که نوروز در مرداد ماه برگزار می شد ، در دوره ی صفویه مراسم پنجه همزمان با جشن روز آب پاشان بود. در گاهشمار طبری آمده است: «... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی ، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته ، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد ، اراده تماشای جشن و سرور پنجه که عادت مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک ، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند و در میان اهل عجم روز آب پاشان است ، بزرگ و کوچک و مذکر و مونث به کنار دریا آمده ، پنج روز به سور و سرور می پردازند و هر جماعت با اهل خود به آب در آمده ، بایکدیگر آب بازی کرده ، بدین طرب و خرمی می گذرانند و الحق تماشای غریبی است.»میر نوروزیاز جمله آیین های این جشن پنج روزه ، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود ، این بوده است که برای شوخی و سرگرمی ، حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور ، در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد.حافظ نیز در مورد "میر نوروزی" سخن گفته و دوران حکومت او را " پنج روز" عنوان کرده:سخن در پرده می گویم چوگل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزیاز برگزاری رسم میر نوروزی ، تا 73 سال پیش ، آگاهی داریم . علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند درباره ی میر نوروزی – که مانند همه پژوهش های علامه فقید ادبی و فرهنگی می باشد – شرحی آورده است که به اشارتی بسنده می شود: «... یکی از دوستان موثق نگارنده ، از اطبای مشهور ، که سابق در خراسان مقیم بوده اند ، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع ، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشته اند که عیناً درج می شود: « در بهار 1302 هجری شمسی برای معالجه ی بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم ؛ در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری ، سواره و پیاده می گذرند ، که یکی از آنها با لباس فاخر ، بر اسب رشیدی نشسته ، چتری بر سرافراشته بود. جماعتی هم سواره بر جلو و عقب او روان بودند. یکدسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش ، که بعضی چوبی در دست داشتند ، در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند. چند نفر هم چوب های بلند در دست داشتند ، که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود - یعنی استخوان جمجمه ی حیوان - و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال این جماعت ، انبوه کثیری از مردم متفرقه ، بزرگ و خرد ، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم ، گفتند که در نوروز یک نفر امیر می شود ، که تا سیزده عید ، امیر و حکمفرمای شهرست ، به اعیان و اعزه شهر حواله ی نقدی و جنس می دهد ، که به همه - کم یا زیاد - تقدیم می شود. به این طریق که مثلاً حکمی می نویسد برای فلان متعین: که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوقخانه کنید ، مفهوم این است که صد تومان باید بدهید و ممکن بود که این صد تومان را کم و زیاد کنند ؛ ولی در هر حال چیزی گرفته می شد. غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی می دادند ، زیرا جزو عادات عید نوروز به فال نیک می گرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله می دادند. بعد از تمام شدن سیزده روز عید دوره ی امارت او به سر می آمد و گویا در یک خاندان این شغل ارثی بود.»بی گمان امروز ، کسانی را که در روزهای نخست فروردین ، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند ، بازمانده ی شوخی ها و سرگرمی های انتخاب"میر نوروزی" و "حاکم پنج روزه" است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شدند ، نه در وقت و جشنی دیگر ؛ و آنان خود در شعرهایی که می خواندند می گفتند: حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه.پوشیدن لباس نوپوشیدن لباس نو در آیین های نوروزی ، رسمی همگانی است. تهیه لباس ، برای سال تحویل ، فقیر و غنی را به خود مشغول می دارد. در جامعه ی سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی- به ویژه برای کودکان ، رسمی در حد الزام بود و همینطور خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز ، برای نوپوشاندن کارگزاران و زیر دستان بوده است.ابوریحان بیرونی می نویسد:« رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند.» مورخان و شاعران از خلعت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند و برای این باور است که در وقف نامه ی حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است: هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه ، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.سفرنامه نویسان دوره ی صفویه و قاجاریه ، در شرح و وصف جشن های نوروزی ، از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به "نو" ساختن دارد ، رقم عمده ی هزینه های فصلی – و گاه سالانه – خانواده ها را تشکیل می دهد. بسیاری از خانواده ها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند ، به مناسبت نوروز ، به ویژه هنگام سال تحویل ، لباسی دیگر می پوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند ، می کوشند هر قدر هم اندک در هنگام سال تحویل ، نو بپوشند.در گذشته که فروشگاهها و بازارهای فروش لباس آماده و دوخته موجود نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند ، نوبتهای دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز ، در خانواده ها ، محله ها ، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند ، این کار نیک گذشته از آنکه کمک به هم نوع می باشد ، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی ، همواره می بینیم که: از طبیعت پیروی کنیم ، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم ، که شگون شادمانی و آرامش است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1039]