تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797907019




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

الگویی برای داشتن زندگی بهتر


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: از حضرت جواد الائمه عليه‏السلام بياموزيم1 انسان، يك موجود اجتماعى است و بدون ارتباط با افراد جامعه، هرگز نمى‏تواند به مراحل رشد، كمال و سعادت برسد. و در اين زمينه موفقيت انسان در گرو جلب دوستى ديگران است. به اين سبب، هر كسى در اين جهان دوست دارد تا در دل انسانها نفوذ كرده، طرف مقابل را با خود هم رأى و هماهنگ كند؛ زيرا براى موفقيت در يك تعامل اجتماعى، بهترين گزينه و روش، همان نفوذ در دل افراد جامعه و فتح دل آنان است. رمز توفيق پيشوايان دينى ما، به ويژه رسول مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز در ارتباط قوى و تنگاتنگ اجتماعى با مردم نهفته است. آن گراميان براى نيل به اهداف آسمانى و مقدس خويش تلاش مى‏كردند تا دل و جان مخاطبان را تسخير كنند و ارزشها و معارف الهى - انسانى، بهتر و عميق‏تر در وجود مخاطبانشان جاى گير شود. به همين دليل، قرآن كريم در ميان آن همه معجزه‏ها، كرامتها و فضيلتها، انگشت اشارت را به سوى اين رمز، نشانه مى‏رود و بالاترين پيروزى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نفوذ آن بزرگوار در دلهاى مردم مى‏داند. قرآن مجيد درباره مهم‏ترين راز موفقيت آن جناب مى‏فرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»؛ «به بركت رحمت الهى، در برابر مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن؛ اما هنگامى كه تصميم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.» در اين آيه شريفه، نكته هايى كليدى در توفيق ارتباط با مردم به چشم مى‏خورد كه براى همه انسانها، به ويژه مبلّغان اسلامى و كسانى كه با عموم مردم سر و كار دارند از ضروريات است. برخى از اين نكته‏ها عبارت اند از: 1. نرمى و مهربانى؛ 2. اجتناب از تندى و خشونت (مگر در مراحل آخر كه ديگر راهى نمانده باشد و به قول حافظ: آخِرُ الدَّوا اَلْكَىْ)؛ 3. عفو و بخشش؛ 4. نظرخواهى و مشورت؛ 5. طلب آمرزش از خداوند براى طرف مقابل؛ 6. قاطعيت و ترديد نداشتن در هدفهاى مقدس؛ 7. توكل و اعتماد به فضل و رحمت بى پايان الهى؛ 8. و... . آرى، مهم‏ترين رمز توفيق رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان معصوم عليهم‏السلام ، در صيد دلهاى پاك و مستعد را مى‏توان در ويژگيهاى خاص آنان در تعامل با مردم جستجو كرد. اوصاف برجسته و ويژگيهاى زيباى آنان در معاشرت با ديگران، دلهاى پاك و روانهاى سالم را به سوى آنان متمايل مى‏ساخت؛ زيرا آن گراميان، شايسته‏ترين انسانهاى عصر خود بودند. به اين سبب، حقيقت جويان و سعادت طلبان عالم كه وجدانى آگاه و عقلى پويا و فطرتى ناب داشته و دارند - بدون در نظر گرفتن آيين و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سيره رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه اطهار عليهم‏السلام از عمق جان، مشتاق آشنايى و معرفت با ايشان مى‏شوند و در موارد بسيارى، مطالعه سيره و اخلاق پيشوايان دينى، آنان را به سوى حق و حقيقت رهنمون مى‏شود. با توجه به نكات فوق، در اين فرصت از شيوه‏هاى امام نهم عليه‏السلام در ارتباط قوى با مردم، سخن خواهيم گفت و رازهاى توفيق اجتماعى را در سيره و سخن حضرت جواد عليه‏السلام بررسى مى‏كنيم. به اين اميد كه اين سلوك معنوى در دل و جانمان رسوخ كند و راه و روش آن بزرگوار در زندگى اجتماعى، چراغ را همان باشد. عفو و گذشت عفو و بخشش از صفات پسنديده‏اى است كه در وجود هر كس باشد، نشانه كمال اوست و ديگران نيز علاوه بر محبت قلبى، به ديده احترام به او مى‏نگرند. امام جواد عليه‏السلام كه كامل‏ترين انسان عصر خويش بود، در اين وادى، گوى سبقت را از ديگران ربود و اسوه بارز مردم در مقام عفو و بخشش بود. آن گرامى، حتى درباره مخالفان سرسختِ خود نيز، عفو و گذشت داشت. حكيمه قرشى از بانوان صالح دوران آن امام مى‏گويد: بعد از شهادت آن حضرت، نزد امّ فضل، دختر مأمون و همسر امام عليه‏السلام رفتم تا به او در اين مصيبت، تسليت بگويم. او چنان ناراحت و محزون بود كه سخنانش با ناله و گريه‏هاى شديد همراه بود.من مقدارى با او سخن گفتم و وى را آرام كردم. سپس درباره كرامت، اخلاق ستوده، شرافت، بزرگوارى و اخلاص حضرت جواد عليه‏السلام گفتگو كرديم. در ميان سخن، ام فضل گفت: «آيا مى‏خواهى از موضوع شگفت انگيزى كه فوق تصور است و در ميان من و آن حضرت اتفاق افتاد برايت بگويم» با تعجب گفتم: «اين داستان چه بوده است؟!» دختر مأمون گفت: از وقتى با حضرت جواد عليه‏السلام زندگى مشترك آغاز كردم، همواره غيرت نشان مى‏دادم و مراقب حركت و رفتار وى بودم كه مبادا همسر ديگرى داشته، يا درصدد تجديد فراش باشد؛ حتى گاهى سخنانى را كه از وى مى‏شنيدم در دل، به شك و ترديد مى‏افتادم و بسا اين وسوسه‏ها و تصورات مرا وادار مى‏كرد كه نزد پدرم، شكوه و گلايه كنم؛ اما پدرم مرا به آرامش دعوت مى‏كرد و مى‏گفت: «دخترم! او را تحمل كن و با همسرت مدارا داشته باش، او پاره تن رسول خداست.» تا اينكه روزى نشسته بودم. دخترى وارد شد و بر من سلام كرد. گفتم: «تو كيستى؟» او گفت: «من دخترى از نسل عمار ياسر و همسر ابوجعفر، محمد بن على امام جواد عليه‏السلام هستم.» با شنيدن اين خبر، چنان آشفته خاطر شدم كه قادر به كنترل خود نبودم. وقتى او از نزد من بيرون رفت، بلند شدم و نزد پدرم رفتم و گزارش واقعه را برايش شرح دادم. مأمون به شدت مست بود و به طور كامل، هوش از سرش پريده بود. وى با شنيدن خبر، چنان برآشفت كه از غلامش شمشير خواست و در حالى كه به شدت خشمگين بود، با شمشير برهنه به سوى منزل امام جواد عليه‏السلام حركت كرد. او ضمن حركت مى‏گفت: «به خدا قسم، او را مى‏كشم!» وقتى چنين ديدم گفتم: «انالله و انا اليه راجعون؛ من با همسرم چه كردم؟!» او رفت و من همچنان به خود مى‏پيچيدم و به صورت لطمه مى‏زدم. تا اينكه به اتاق امام جواد عليه‏السلام وارد شد. او با شمشير حمله كرد و پشت سر هم، ضربات شمشير را بر بدن وى وارد مى‏كرد تا اينكه بدنش را قطعه قطعه كرد و سپس از اتاق بيرون آمد. من هم در حال اضطراب و پريشانى، پشت سر او مى‏دويدم. شب را تا صبح نخوابيدم. فرداى آن شب، نزد پدرم رفته، گفتم: «پدر مى‏دانى ديشب چه كردى؟» گفت: «نه، چه كردم؟!» گفتم: «تو ديشب ابن الرضا عليه‏السلام را به قتل رساندى و او را با شمشير، قطعه قطعه كردى!» برق از چشمانش پريد و بيهوش شد. پس از مدتى به حال خود آمد و به من گفت: «واى بر تو! چه مى‏گويى؟» گفتم: «بله، به خدا سوگند! تو در حال مستى و با عصبانيت تمام به اتاق ابن الرضا عليه‏السلام رفتى و با شمشير او را به قتل رساندى!» پدرم به شدت مضطرب و درمانده شد. سپس ياسر خادم را صدا زد و گفت: «واى بر تو! اين دخترم چه مى‏گويد؟» او گفت: «دخترت راست مى‏گويد.» در اين حال با دست به سينه و صورت خويش مى‏كوبيد و مى‏گفت: «انالله و انا اليه راجعون. به خدا قسم بيچاره شديم و به مهلكه گرفتارى افتاديم و تا آخر عمر رسوا شديم.» بعد گفت: «ياسر تو برو و خبرى بياور، عجله كن! چيزى نمانده است كه من قالب تهى كنم.» ياسر رفت و به سرعت برگشت و با خوشحالى گفت: «مژده باد! من رفتم. حضرت جواد عليه‏السلام را ديدم كه صحيح و سالم در حال مسواك زدن بود. سلام كردم و گفتم: اى پسر رسول خدا! دوست دارم اين پيراهن خود را به من هديه دهى تا در آن نماز بخوانم و به آن تبرك جويم. هدفم از اين عمل، آن بود كه به بدن او نگاه كنم و آثار شمشير را ببينم. بدن او را ديدم، چنان سالم و سلامت بود كه ذره‏اى اثر زخم شمشير در آن مشاهده نمى‏شد.» مأمون گريه كرد و گفت: «اين حادثه براى عبرت گرفتن اولين و آخرين كافى است. ياسر! برخى حركاتم را به ياد مى‏آورم كه ديشب چگونه با غضب شمشير به دست گرفتم و به اتاق او رفتم؛ اما موقع برگشت را هرگز به ياد نمى‏آورم. خدا اين دختر را لعنت كند. نزد ابن الرضا عليه‏السلام برو و سلام مرا برسان و بيست هزار دينار هم برايش ببر» و هداياى ديگرى نيز براى امام فرستاد. ياسر نزد حضرت رفت و هدايا را تقديم داشت. امام به آنها نظر انداخت، تبسم كرد و گفت: «اى ياسر! آيا عهد بين او و پدرم و بين من و او اينگونه بود كه با شمشير بر من هجوم بياورد؟ آيا او نمى‏داند كه من ياورى و مدافعى (بى همتا) دارم كه مرا حمايت مى‏كند و از گزند حوادث مصون مى‏دارد؟» ياسر گفت: «سرورم! اى پسر رسول خدا! اين عتاب و سرزنشها را رها كن. به خدا قسم و به جدت رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سوگند! كه او نمى‏داند و كارهايش از سر عقل و انديشه نيست و جايگاه خود را در روى زمين نمى‏شناسد. او نذر مهمى در راه خدا كرده است؛ عهد كرده است كه پس از اين، هرگز شراب نخورد و مست نشود؛ زيرا زمينه‏هاى نفوذ شيطان را در وجودش هموار مى‏كند. اى پسر پيامبر! هر گاه شما نزد او آمديد در اين زمينه چيزى نگوييد و بر او عتاب نكنيد.» امام جواد عليه‏السلام با كمال بزرگوارى، تمام گذشته‏ها را به فراموشى سپرد و همسرش و مأمون را عفو كرد و فرمود: «اتفاقاً تصميم من هم همين بود.» سپس آن حضرت، لباسهايش را پوشيد و همراه تعدادى از مردم، نزد مأمون رفت. مأمون با چهره‏اى گشاده از آن حضرت استقبال كرد و آن بزرگوار را در كنارش نشانيد. ساده زيستى از عواملى كه در تعامل با مردم، رهبران بزرگ را محبوب قلبها مى‏كند، ساده زيستى و دل نبستن به مظاهر دنيوى و مفاخر آن است. امام جواد عليه‏السلام به پيروى از پدران بزرگوار خود هرگز به تشريفات ظاهرى و تجملات، علاقه نشان نمى‏داد، زرق و برق دربار خلفاى عباسى در آن زمان براى بسيارى از مردم، فريبنده و جذاب بود؛ اما امام، هرگز خود را به تشريفات دنيوى نيالود و به اين دليل، دلبر و محبوب ديگران بود. حسين مكارى در اين باره مى‏گويد: وقتى امام جواد عليه‏السلام در بغداد بود، به آن شهر سفر كردم. وقتى به دربار خليفه رفتم، امام را در يك زندگى مرفه و در نهايت جلال و تشريفات ملاحظه كردم. در دلم گفتم: «امام محمد تقى عليه‏السلام با اين زندگى عالى و مجلل، ديگر به آن زندگى ساده در مدينه بر نمى‏گردد. چه كسى از غذاهاى لذيذ و زندگى تشريفاتى و مجلل و راحت دست مى‏كشد و به زندگى ساده بر مى‏گردد؟!» همين كه اين افكار به ذهن من خطور كرد، ديدم آن بزرگوار سر به زير انداخت. بعد از اندكى سر بلند كرد و در حالى كه از ناراحتى، رنگ صورت مباركش زرد شده بود به من فرمود: «يَا حُسَيْنُ خُبْزُ شَعِيرٍ وَ مِلْحُ جَرِيشٍ فِى حَرَمِ رَسُولِ اللَهِ اَحَبُّ اِلَىَّ ممَّا تَرَانِى فِيهَا؛ اى حسين! نان جو با نمك نيم‏كوب در حرم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نزد من بهتر است از آنچه كه تو در اينجا مشاهده مى‏كنى.» امام به حسين مكارى توضيح داد كه زندگى ساده برايش خيلى گواراتر از آن همه مظاهر دنيوى است؛ اما افسوس كه با اجبار حكومت، مجبور به سكونت در محيط اشرافى بود. آرى، براى مردان الهى، اشرافى‏گرى نه تنها لذت بخش نيست، بلكه آزار دهنده و غير متبوع نيز هست. برخورد با هنرمندان غيرمتعهد پيشواى نهم در راستاى ايفاى نقش خطير امامت و پاسدارى از ارزشهاى الهى در مقابل منكرات و كارهاى خلاف قوانين اسلامى به پاخاست و با تمام وجود با ضد ارزشها مبارزه كرد. آن حضرت نه تنها در محافل خصوصى، بلكه در جلسات عمومى و رسمى نيز هيچ گاه به متخلفان و حريم شكنان روى خوش نشان نمى‏داد؛ بلكه به شدت از اعمال زشت آنان بيزارى مى‏جست و اگر لازم مى‏شد از قوه قهريه و اقتدار امامت نيز در اين زمينه سود مى‏جست. محمد بن ريّان مى‏گويد: مأمون براى خدشه دار كردن شخصيت حضرت جواد عليه‏السلام به هر حيله‏اى دست مى‏زد تا نقطه ضعفى در ايشان بيابد و با درشت كردن آن، مقام امامت را بشكند و با آلوده كردن آن بزرگوار به امور دنيوى، از كرامت، عظمت و هيبت آن وجود نازنين در ميان اجتماع بكاهد؛ اما تمام راهها را به روى خود بسته ديد و از اين جهت، خود را عاجز و ناتوان يافت تا اينكه ماجراى ازدواج دخترش را با حضرت پيش آورد. او به اين منظور، محفل جشنى ترتيب داد و عده‏اى از كنيزان ماهرو و آوازه خوان را در آن جلسه گردآورد. سپس دستور داد هر يك از آنان جامى به دست گيرند كه داخل آنها پر از گوهرهاى گران قيمت بود و در مقابل امام جواد عليه‏السلام صف بكشند؛ ولى حضرت به آنان هيچ توجهى نكرد. در آنجا مردى هنرپيشه، نوازنده و خواننده، به نام «مخارق» حضور داشت. مأمون، وى را براى گرم كردن مجلس فراخواند. او براى رضايت مأمون اظهار داشت: «اى امير! مطمئن باش، من به راحتى مى‏توانم خواسته شما را برآورم و او را به امور دنيوى و عيش و طرب وادارم.» آنگاه مرد نوازنده، مقابل امام آمد و با ندايى، همه را گرد خود جمع كرد. سپس به خوانندگى و نواختن آلات موسيقى مشغول شد، مدتى تلاش كرد؛ اما پيشواى نهم نه تنها به او توجهى نكرد؛ حتى به راست و چپ خود نيز نگاه نمى‏كرد. وقتى مرد نوازنده، گستاخى و بى ادبى را از حد گذراند و وجود مقدس امام را آزرده ساخت، حضرت سر را بلند كرده و به او نهيب زد: «اى ريش بلند! از خدا بترس!» همين جمله كوتاه، چنان او را مضطرب كرد كه از خود بيخود شد و آلات موسيقى از دستش افتاد و تا هنگام مرگ، ديگر نتوانست موسيقى بنوازد و از دستانش بهره ببرد. وقتى مأمون از او پرسيد: «چرا نتوانستى به كار خود ادامه دهى؟» او پاسخ داد: «وقتى ابوجعفر به من نهيب زد، چنان رعب و وحشتى بر دلم افتاد كه هيچ‏گاه نمى‏توانم آن را فراموش كنم.» آن حضرت درباره امر به معروف و نهى از منكر مى‏فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَه؛ هر كسى در جلسه گناهى حضور داشته باشد؛ اما با آن مخالفت و آن را نكوهش كند، مانند اين است كه در آنجا حضور نيافته است و هر كس از جلسه گناهى غايب باشد؛ اما [در دل] به آن راضى شود، همانند كسى است كه در آن حضور يافته است.» صبر و بردبارى امام نهم عليه‏السلام در مقابل مصائب و گرفتاريهاى روزگار بسيار شكيبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پيشامدهاى ناگوار، هيچ‏گاه آشفته و مضطرب نمى‏شد؛ بلكه با اتكال به خداوند متعال به صبر و تحمل روى مى‏آورد؛ البته اين در صورتى بود كه مشكلات به شخص حضرت روى مى‏آورد؛ اما درباره اصول اسلامى و حدود الهى كاملاً در مقام دفاع برمى‏آمد و موضع گيريهاى اساسى و حساب شده‏اى به عمل مى‏آورد. آن بزرگوار، صبر بر مصائب را از بهترين صفات نيكمردان قلمداد كرده، مى‏فرمود: «الصَّبْرُ عَلَى الْمُصيِبَة مُصيِبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِهَا؛ شكيبايى بر ناملايمات و مصائب بر شماتت كنندگان مصيب زده ناگوار است.» مردى از امام جواد عليه‏السلام تقاضا كرد كه وى را نصيحت كند. امام فرمود: «اگر موعظه كنم، آن را مى‏پذيرى و بدان عمل مى‏كنى؟» سائل گفت: «آرى.» امام فرمود: «صبر را تكيه گاه و پشتوانه خود در رويارويى با فقر و ناكامى قرار ده.» يكى از دوستان امام جواد عليه‏السلام طى نامه‏اى از گرفتاريهاى خود به حضرت شكايت، و مصيبت خود را در مرگ فرزندش عنوان كرد. امام در پاسخ نامه‏اش نوشت: «اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اَنْفَسَهُ لِيَاْجُرَهُ عَلَى ذَلِكَ؛ آيا نمى‏دانى كه خداوند عزيز و جليل از مال و فرزندان مؤمن، بهترين آن را بر مى‏گزيند [و از او مى‏گيرد] تا در مقابل آن به او پاداش عنايت كند؟ noorportal.net




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 549]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن