تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 فروردین 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796411292




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عكس به یاد ماندنی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عكس به یاد ماندنی
عكس به یاد ماندنی     گفتگو با علي كاوه درآمد   براي معرفي علي كاوه نياز چنداني به تلاش و ارائه تصوير نيست. عكس تاريخي و بي نظير او از حضرت امام را همگان بر روي اسكناسهاي گوناگون مشاهده كرده اند. كاوه از گفتن اين نكته كه تحصيلات كلاسيك ندارد و جايگاه ارزشمند او در ثبت لحظات تاريخي و با شكوه تاريخ معاصر ايران، تنها حاصل و تجربه و پشتكار شگفت اوست، ابائي ندارد. او با روحيه اي سرشار از نشاط و با لحني مطايبه آميز بر اين باور است كه اي كاش ساواك، او را زودتر دستگير مي كرد تا ترسش مي ريخت و بيشتر و بهتر عكس مي گرفت خودتان را معرفي كنيد. از چه موقع عكاسي را شروع كرديد و در كدام عرصه ها عكس انداختيد؟   در سال 1325 در روستايي بين محمودآباد و آمل در استان مازندران به دنيا آمدم. هفت ساله بودكه به تهران آدم و در خياطخانه اي مشغول به كار شدم. از آنجا كه براي آوردن چاي براي استاد كارم بايد از خيابان عبور مي كردم، يك روز صاحبكارم گفت، «بهتر است تو را در عكاسخانه بگذارم كه كنار قهوه خانه است تا يك وقت به خاطر آوردن چاي زير ماشين نروي.» و به اين ترتيب وارد حرفه عكاسي شدم. البته در تاريكخانه آنجا كار مي كردم. از سال 1332 تا 1340، در اين سال، پانزده ساله بودم كه همراه با حاج آقا اسماعيل زرافشان، صاحب عكاسخانه ساحل در ميدان امام حسين (فوزيه سابق) كه با مطبوعات همكاري داشت، براي عكاسي مي رفتم و به تدريج وارد اين عرصه شدم. البته همزمان در عكاسي هم كار مي كردم و از مجالس عروسي وبقيه مراسم عكس مي گرفتم. از سال چهل و دو تاچهل و پنج درسم راهم در كلاسهاي شبانه ادامه دادم و تا كلاس ششم ابتدايي خواندم و بعد به سربازي رفتم. دركجا خدمت مي كرديد ؟   تيپ هوابرد شيراز. نه پرش از هواپيما انجام دادم. روزنامه نگاري مي كردم و عكس هم مي گرفتم.به اين شكل در مطبوعات مشغول كار شدم. در كدام نشريه ؟   اولين نشريه اي كه كار كردم مجله فردوسي بود. درفاصله سالهاي چهل تا چهل و پنج. موقعي كه در سال چهل و هفت از سربازي برگشتم، آقاي زرافشان در موسسه اطلاعات بودندو گفتند آنجا عكاس مي خواهند و من هم وارد موسسه اطلاعات شدم. موسسه اطلاعات هم چندين نشريه داشت: تهران ژورنال، اطلاعات هفتگي و جوانان. تا سال پنجاه و چهار در روزنامه دنياي ورزش كار مي كردم و عكسهاي ورزشي مي گرفتم. در سال پنجاه و چهار وارد تلويزيون شدم. آنجا امتحان دادم و بين صد و چهار نفر. دو نفر انتخاب شديم. صبحها تلويزيون و بعد از ظهرها روزنامه اطلاعات بودم. در تلويزيون بيشتر، كارهاي تئاتر انجام مي داديم. از سال پنجاه وچهار تا پنجاه و هفت كه نزديكيهاي انقلاب بود. بعد كه تظاهرات و راهپيمايي ها شروع شدند، در خيابانها عكس مي گرفتيم تا روزي كه اشتباهي مرا به اسم خرابكار گرفتند. سه روز زندان بودم و وقتي بيرون آمدم، ديگر انقلابي شدم و نترس تر و شجاع تر وهمان يك ذره ترسي هم كه داشتم ريخت. اين خاطره را به شكل مفصل تري نقل كنيد.   توي منزل مادر خانمم در ميدان امام حسين بودم كه ماموران حكومت نظامي ريختند و گفتند، «اينجا اعلاميه چاپ مي شود ؟» گفتم، «نه آقا جان ! من خودم عكاس شاه هستم.» گفتند، «معذرت مي خواهيم.» ورفتند. دوباره يك ربع ديگر آمدند و گفتند، «نخير، اينجا اعلاميه چاپ مي شود.» آمدند و حسابي گشتند و چهار پنج تا اعلاميه جمع شد. پرسيدند،«اينها چيست؟» گفتم، «چون اينها خانواده اي مذهبي هستند و به مسجد مي روند و توي اينها آيه قرآن بوده، جمع كرده و پاره نكرده اند.» كتابهاي دكتر شريعتي و مهندس بازرگان و آقاي مطهري و بيشترش هم اعلاميه هاي امام بودند. بالاخره به ما گفتند،«بيا كلانتري توضيح بده.» توضيح دادن همان شد و سه روز زندان بودن من همان. من بودم و برادر خانمم. من در آن سه روز لب به هيچي نزدم، ولي ماشاءالله برادر خانمم، هم خوب مي خورد و هم براي زندانيها سخنراني مي كرد. او بالاخره راهش را انتخاب كرده بود و مبارزه مي كرد. شهيد يزدان پرست ؟   اخوي بزرگشان : مهندس حسين يزدان پرست. بچه ها به هر حال مذهبي و انقلابي بودند. آن سه روز كه زندان بودم... آن داستاني كه مي گفتند مي خواستيد اعليحضرت را بكشيد، جالب است.آن را هم تعريف كنيد.   وقتي كه مرا در چهار راه قصر به دادستاني ارتش بردند، افسر آنجا از من پرسيد، «تومي خواستي اعليحضرت را بكشي؟» گفتم، «نه ولله! من وقت اين كار را نداشتم.» گفت، «چرا؟» گفتم، «براي اينكه صبحها تلويزيون هستم و بعد از ظهرها هم روزنامه. پنج شنبه ها صبح كاخ گلستان هستم، بعدازظهرها هم جاهاي ديگر، جمعه ها صبح فرح آباد از اسب سواري عكس مي گيرم، بعد از ظهرها هم فوتبال. من كي وقت مي كنم اعليحضرت را بكشم؟» افسر خنديد و گفت، «اين همه كار مي كني ؟» گفتم، «بله» گفت، «چرا برادر خانمت را معرفي نكردي ؟ » گفتم، «نمي دانستم خرابكار است و گرنه حتما معرفي مي كردم.» گفت، «بسيار خوب. تو آزادي. براي او هم يك سند بياور و آزادش كن.» رفتم سند آوردم و او را بيرون آورديم. از آن طرف هم، ديگر ترسم ريخت. تظاهرات و اين جور كارها، ديگر برايم مهم نبودند و مرا نمي ترساندند. خاطره اولين صحنه اي كه از انقلاب عكاسي كرديد، يادتان هست؟   قرار بود امام بيايند، بعد برنامه به هم خورد. مردم داشتند از ميدان انقلاب تا ميدان آزادي را آب وجارو مي كردند. من از اين تميز كردن و جارو كردن عكس گرفتم. در روز...
عكس به یاد ماندنی
ششم بهمن   آفرين. من عكسهاي متعددي از اين كار مردم گرفتم تا روز دوازده بهمن. تلويزيون اعتصاب بود. ما گفتيم كه براي ما يك كارتهايي درست كنند كه بتوانيم از مراسم، عكس و فيلم تهيه كنيم. آقاي بادامچيان براي بچه هاي تلويزيون اين كارت را درست كرد. من و يكي از دوستانم، مرحوم عقيلي كارت گرفتيم و با هم قرار گذاشتيم كه يكيمان برود فرودگاه و يكي هم برود بهشت زهرا. او رفت فرودگاه و من رفتم بهشت زهرا. لحظه اي كه امام گفتند، «من توي دهن اين دولت مي زنم» عكسش را گرفتم كه خيلي عكس قشنگي است. عكسهايي كه آنجا گرفتم. عكسهاي خيلي خوبي بودند، ولي تلويزيون فيلمهايش را به من نداد. داغتان تازه شد.   بله. خلاصه فيلمهايش را به ما ندادند. اين بود تا وقتي كه انقلاب پيروز شد. البته امام اگر يادتان باشد بعد از بهشت زهرا به مدرسه علوي رفتند. و بعد ؟   خلاصه رفتيم آنجا و شروع كرديم به عكاسي كردن امام با مردم ديدار داشتند كه من عكس همه را گرفتم و نگاتيوها هم همه دست خودم بود تا وقتي كه انقلاب به پيروزي رسيد، برگشتيم سركار و من همه فيلمها را بردم تلويزيون و همه آنها در صدا وسيماست. در فاصله ورود امام تا پيروزي انقلاب، از درگيري هاي خياباني و تظاهراتها چه عكسها و خاطراتي داريد؟   يادم هست در دانشگاه تهران دوباره عكاسي كردم. مرا دير گرفتند. اگر زودتر مي گرفتند، زودتر ترسم مي ريخت و جاهاي بيشتري مي رفتم. يعني اين قدر رفتارشان با شما بد بود؟   نه،ولي چون مرا الكي گرفته بودند. واقعا ناراحت شدم، ولي به جايش ترسم ريخت. قبلا وقتي خانمم مي گفت، «مرگ بر شاه» مي گفتم،«نگو الان ما را مي گيرند.» خانمم خيلي از من انقلابي تر بود. هميشه مي رفت بيرون و به خاطر روحيه برادرهايش همه جا بود، اما من كارمند بودم و مي ترسيدم. خلاصه اگر مرا زودتر گرفته بودند، از صحنه هاي قشنگ تري عكس مي گرفتم. آقاي صياد آن روزها عكاس خبرگزاري بود و مجبور بود براي آژانسش كار كند و از صحنه هاي خطرناك هم عكس بگيرد، ولي تلويزيون راجع به عكس فكر نمي كرد و دائما از ما فيلم مي خواست. البته من روي علاقه خودم عكس مي گرفتم و عكسهايي كه در آرشيوتلويزيون هست. همه از روي حس شخصي و احساس مسئوليتي كه داشتم، گرفتم. چه در دوره انقلاب و چه در هشت سال جنگ كسي از من نخواست اين كار را بكنم. روي علاقه شخصي اين كار را مي كردم. همين حالا شما برويد سراغ آرشيو تلويزيون، عكسهاي من و عزيز الله نعيمي به خاطر علاقه شخصي ما، آنجاست و آرشيو پر از عكس شده. توي تلويزيون همه اش دنبال فيلم بودند. روزنامه نبودند كه دائما دنبال عكس باشند. بعد كه من به بخش خبر تلويزيون آمدم گفتند، «ما مي خواهيم هر چه عكس هست عوض شود حتي گلها» بعد از انقلاب ؟   تمام عكسهاي پخش را عوض كرديم، سر در بانكها را و خلاصه همه جا را. بعد امام آمدند جماران كه من ازهفته اي هفت روز، چهار روزش را آنجا بودم كه از امام عكس بگيرم تا زماني كه گوينده مي خواهد خبر بخواند، عكسها جديد باشند. نگاتيوهاي آنها هم در صداوسيما هستند؟   بله. هيچي براي خودتان نگه نداشتيد ؟   نخير، ما را خوب تربيت كرده بودند. من عكسي از امام گرفتم كه خارجيها حاضر بودند چهل هزار دلار بخرند. گفتم «مي خواهم در مملكت خودم بماند.» بعد كه رفتم تلويزيون و در آرشيو گفتم، اصلا پيدايش نكردم! من شخصا آن عكس را روي سايتهاي مختلف ديده ام.   دستشان درد نكند. اگر قرار بود دست خارجيها باشد كه خودم بلد بودم به آنها بدهم. پشيمان هستيد ؟   ابدا! يك اعتقاداتي داشتيم. خدا مادرم را بيامرزد. مي گفت يك روز يك نفر هفت بادمجان خريده بود. يك نفر زرنگي كرد يكي از آنها را بلند كرد، باقي بادمجانهايش هم سوخت. دزدي به همه كس نمي سازد. ما در اين مملكت جانباز داريم. شهيد داريم و هر كس اين كارها را بكند بي ترديد بايد جوابش را بدهد. من معتقد به عادل حاكمي به نام خدا هستم كه حساب و كتابش خيلي دقيق است، بنابراين جاي نگراني نيست. ابدا ناراحت نيستم. وظيفه ام را انجام دادم و امانتي را دست كساني دادم و آنها هم به شيوه خودشان امانتداري كردند! حالا هم سعي مي كنم امثال اين عكسها را پيدا كنم بدهم شما براي اين مصاحبه چاپ كنيد. آيا به هنگام عكاسي در دوران انقلاب مشكلي هم پيدا كرديد؟   يك بار در خيابان شاهرضا(انقلاب) در اطراف بيمارستان امام خميني، مورد حمله ماموران قرار گرفتم. از اين چيزها در كار ما زياد بود. روزي كه وارد عرصه عكاسي شديد، فكر مي كرديد يك عكستان آن قدر مهم شود كه بر روي اسكناس و در جيب همه باشد؟   نه،ما پانزده، شانزده تا عكاس بوديم كه خيليها شان فوق ليسانس و استاد دانشگاه و تحصيلكرده بودند ولي بخت ياري كرد و عكس كسي رفت پشت اسكناس كه تا سوم راهنمايي بيشتر نخواند. براي من لذت بخش است. عكسي كه شما از امام گرفته ايد شايد مشهورترين عكس ايشان باشد. اين عكس از چه زماني در نظر مخاطبين جلوه پيدا كرد؟   اين عكس را من سال شصت و دو گرفتم، يك ماه بعد ديدم كه سپاه اين عكس را چاپ كرد و انداخت روي سينه لباس سربازهايي كه مي رفتند جبهه. عراقيهايي كه اسير مي شدند، اين عكس را همراه داشتند و مي گفتند، «دخيل يا خميني» و خيليهايشان با اين عكس نجات پيدا كردند.
عكس به یاد ماندنی
خود امام هم عكس را ديدند و برايتان امضا كردند؟   نه، آقاي انصاري ازاين عكس داد چاپ كنند براي دفتر رياست جمهوري آن روزها. نگاتيوش را نداريد؟   خير. نگاتيو اي عكس هم در آرشيو تلويزيون است. براي چاپ كردن اين عكس بر روي اسكناس با شما صحبتي كردند؟   خير، من روحم هم خبر نداشت. از بانك مركزي آمدند، گرفتند. از شما ؟   خير، از تلويزيون گرفتند. يك بار هم از روابط عمومي بانك مركزي تلفن زدند به من كه،«بيا كارت داريم.» من گفتم، «من با شما كاري ندارم.» چرا؟ چون بدون اجازه اين كار را كردند؟   از اين عكس سازمان تبليغات صدها ميليون تومان فروش كرده. وقتي شكايت كردم، مي دانيد كسي كه ادعاي مسلماني مي كرد، چه به من گفت ؟ گفت،«اين عكس را از روزنامه ها برداشتيم!» وقتي چنين حرفي را از كسي مي شنويد كه مسئول چنين جايي بود و همه آداب ظاهري مسلماني را به جا مي آورد، از بقيه چه انتظاري داريد؟ شما را چقدر به اين عكس مي شناسند؟   خيلي. يعني همه مي دانند كه اين عكس، اثر شماست؟   نود درصد مي دانند. شما ازامام زياد عكس انداخته ايد. ايشان از نگاه زيباشناختي يك عكاس چه جور سوژه اي بودند؟ آيا خاطره اي داريد؟   سوژه بسيار قشنگي بودند. يك بار آمدم از امام عكس بگيرم، ايشان عمامه نداشتند. به مرحوم حاج احمد آقا گفتم، «به امام بگوئيد عمامه شان را بگذارند » احمد آقا رفت در گوش امام گفت كه عكاسها اين حرف را مي زنند. امام گفتند نمي خواهند عكس بگيرند، باشد يك وقت ديگر، ما با همان عرقچين و لباس سفيد از ايشان عكس گرفتيم كه وقتي چاپ شد، يكي از زيباترين عكسهاي ايشان شد. اين عكس هم از آن عكسهايي است كه وقتي اشعار امام منتشر شدند، خيلي همراه آن چاپ شد. بازتاب عكسهاي شما در خبرگزاريهاي داخلي و خارج چقدر بوده ؟   الان آرم چند تا از اين خبرگزاريها با عكس من همراه است. از خود شما گرفتند ؟   نخير، خودشان بي اجازه برداشتند.يكي از عكسهايم را دارند در ميدان انقلاب مي فروشند و زيرش نوشته اند،«حق چاپ محفوظ است» عكس من است، آنها حق چاپ دارند آن هم محفوظ! به چه كسي بروم شكايت كنم؟ اين عكس در تيراژهاي ميليوني چاپ شد.   زيرش مهر زده اند كه حق چاپ محفوظ است. شماره تلفن هم گذاشته اند! الان چه مي كنيد ؟   در روزنامه نود، عكاس ورزشي هستم. عكاسي سياسي نمي کنيد؟   نه. چرا؟ چون خاطرات تلخي داريد؟   توي كار عكاسي سياسي كه همين چيزهايي بودند كه نمونه شان را عرض كردم. باند بازي و نبودن حق و حقوق افراد و كارهايي از اين قبيل. راستش به مذاق من خوش نمي آيد و روحيه اش را ندارم. ازاين بي مهريها مي گوئيد؟   همين يك هفته پيش، با عنوان دفاع و مقاومت ملي، اولين جشنواره را گذاشته بودند، جايزه اش را دادند به كساني كه عكس تظاهرات اين روزها را گرفته اند و يا عكس سيد حسن نصرالله را در لبنان گرفته اند. سكه را داده اند به اينها. امثال ما در انقلاب و جنگ و بوديم و براي سكه هم قطعا و يقينا نرفته بوديم، ولي اگرقرار است از عكاسان مقاومت ملي اين كشور تجليل شود كه اين كارها و اين جور داوريها يعني چه؟ من خدا را شكر مي كنم كه همه فرزندانم موفق هستند. آنقدر افراد هستند كه پولدار شده اند، آن هم اين طور، اما فرزندان صالحي ندارند. دعاي همان كساني كه عكسشان را گرفتم و نداي مظلوميتشان را ابلاغ كردم، پشت سر خودم و بچه هايم هست و همين براي من كافي است. الان شما مي پرسيد، «چرا نگاتيو نداري؟» ندادند كه داشته باشم. عكس مي خواهيد، مي گويم برويد در فلان كتابي كه از عكسهاي امام يا ديگران چاپ شده پيدا كنيد يا برويد از تلويزيون وبگوئيد عكسهاي كاوه را از بهشت زهرا مي خواهم. نمي دهند؟   انشاءالله كه مي دهند. بگوئيد از بنياد شهيد هستيد شايد به شما بدهند.به من كه نمي دهند. حالا من مي گردم شايد سه چهارتا عكس پيدا كنم كه بدهم براي مصاحبه تان بزنيد. بسيار متشكر و ممنون از وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد. منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 15 /ج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 617]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن