تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797752996




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اشعاري از شاعران شعر نو (6)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اشعاري از شاعران شعر نو (6)
اشعاري از شاعران شعر نو (6)     شاعر: هاجر فرهادي من اما... تو از من موجودي يگانه بساز رودابه ي سروقامتي، با مويي بافته من اما سايه اي ندارم، يا گيسوي بلندي و دست هايم، همين دست كش هاي خانگي اند مي توانم طنابي برايت رها كنم يا كليد پله هاي اضطراري را تا وقتي از خواب بيدار شدي از همين پله ها باز گردي... بادها ايستاده اند پيراهنت بوي خيابان را بوي آفتاب هاي رنگ پريده و سيگارهاي نيم سوخته را مي آورد چه روزهاي تلخي براي من و تو ماند، تو گريه نمي كني من غمگينم و بادها ايستاده اند. افتادن آن سوي جمله هايم درختي خشك ايستاده است و افتادن فعل غمگيني نيست. از آسمان به زمين از آسمان به زمين از كاشي ها به گلوي گاوخوني در من شوق فواره اي بالا نمي رود. شاعر: صفيه کوهي 1 پرت شدم ميان كلماتي كه سقط مي كنند وسط جمله بايد وانمود كنم مي توانم به تنهايي آينه را پر كنم از لبخندهاي جفت بدون اجازه هر شب پشت بام خانه بخوابم آن قدر ويران شوم كه خوشبختي را با خود به كوچه ببرم بدون كلمه تجزيه شوم خاك، باد، آب، آتش باد، آتش را به سمت كلمات مي برد 2 ديوانه دفترت را پر مي كني از خطوط موازي كه هيچ ترحمي آن ها را به هم نمي رساند پل مي زني به ده بالا فكر مي كني معلم احمق است آدم حسابي تك مي گيري تنها مي شوي 3 وقتي نام مرا تكرار مي كني سرشار حضورت مي شوم گريزي نيست تمام دلواپسي ام مي ميرد از سال هاي عقيم تا شكوفه هاي انار چشم بسته مي روم 4 ماه كامل شد روي دو دستش ايستاد دنيا را وارونه ريخت در چشم هاي كسي كه دوست دارد همين كوچه ي باريك به نامش شود. شاعر: فيروز محمد خاني محاق خورشيد، در خطّ چشمِ اسبِ عمو ايستاده بود؛ ماه، در پيشاني ماديانِ مادر؛ و كُرّه ماديان ماه را مي خورد؛ ماديان كه مُرد اسب، آسماني شد، ماه در محاق، ماند... نقص فنّي در كرانه هاي كالك، ماه را مخدوش مي كردم؛ مِداد از مدار، خارج شد؛ اِتود، واژگون گرديد، شيشه هاي شب، شكست... شيلات رودخانه رَم كرد، موج مُرد، ماه غرق شد، ماهي ها را زنده زنده گرفتيم... زنبيل داري هر شب، با خودم زنبيل زنبيل غصه مي برم؛ زنم، زيرك است زنبيل ها را خالي مي كند... شاعر: امان ا...ميرزايي شاعر اتومبيل هاي مست برف هاي خيابان را بي اعتنايند سرما دستش را به شيشه مي كوبد راننده مي لرزد و من شلوغ ميدان را سكوت كرده ام تو نباشي حال كتابي را دارم كه در گنجه اي تنها مانده است تو نباشي نامت را ميداني مي سازند كه شاعراني بسيار در خيابان هايش سيگار مي كشند و از رابطه ي ما حرف مي زنند بي پروا من راه مي روم سيگار مي كشم سيگار مي كشم و راه مي روم راه مي روم سيگار مي كشم اگر بخواهي مي توانم پرواز هواپيما را به تأخير بياندازم مي توانم چمدانت را بگيرم بال هايت را بگيرم و تنها جايي كه بتواني سفر كني من باشم تو نيستي حالِ پنجره اي را دارم كه بسته خواهد شد. هنوز اگر به قطب رفتي پنگوئن ها خودكشي كردند اقيانوس را رها نكن من بر روي شن هاي ساحل دنبال بطري نامه اي هستم كه برايم نوشته باشي لك لك هاي وحشي سرمازده به اين جا مي آيند مبادا سرما گونه هايت را بياندازد گل پنگوئن ها از قطب مي آيند در كنارم مي نشينند منتظر جفت هايشان كه ماه هاست دنبال غذا رفته اند من هنوز بر روي شن هاي ساحل دنبال بطري نامه اي هستم كه برايم فرستاده اي 1 مادرم مريم محبوبم نرگس گل ها چه اسم هاي قشنگي دارند 2 برگ ها مي ريزند بي لباس بي كفش بيچاره گنجشك ها 3 در شهر عاشق شدم مردي گفت: راه روستا از آن طرف است 4 در روستا عاشق شدي زني گفت: راه شهر از آن طرف است 5 سال هاست كه شكست خورده اند شمشيرها و نيزه ها تانك ها و تفنگ ها وقتي با زبانت زخم مي زني 6 اي عشق در آغوشت جنگ است اميد در صدايت با لهجه اي افغاني 7 چقدر سخت است مين پايت را بگيرد تركش دستت را دار گردنت را نميري و زندگي ات به نگاهي بند باشد.   منبع:نشريه ثريا شماره 4 /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن