واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ندارد درد من درمان دريغاشاعر : عطار بماندم بي سر و سامان دريغاندارد درد من درمان دريغاکه ميگردند سرگردان دريغادرين حيرت فلک ها نيز دير استکه راهي نيست بس آسان دريغادرين دشواري ره جان من شدچنين واله چنين حيران دريغافرو ماندم درين راه خطرناکنه سر پيدا و نه پايان دريغارهي بس دور ميبينم من اين راهجهان پر چشمهي حيوان دريغاز رنج تشنگي مردم به زاريز جان دردا و از جانان دريغاچو نه جانان بخواهد ماند نه جانز يکيک سنگ گورستان دريغااگر سنگي نه اي بنيوش آخرهمه با خاک ره يکسان دريغاعزيزان جهان را بين به يک راهچگونه ابر شد گريان دريغاببين تا بر سر خاک عزيزانکه ميبارند چون باران دريغامگر جانهاي ايشان ابر بوده استفرو باريم صد طوفان دريغابيا تا در وفاي دوستدارانتو خواهي رفت چون ايشان دريغاهمه ياران به زير خاک رفتندکنون در خاک شد پنهان دريغارخي کامد ز پيدايي چو خورشيدوزان خط هاي چون ريحان دريغااز آن لبهاي چون عناب دردانه پسته ماند و نه مرجان دريغابه يک تيغ اجل درج دهان راکجا شد آن لب و دندان دريغابتان ماهروي خوشسخن رازنخدان را ز نخ ميدان دريغازنخدانها چو بر خواهند بستنشد از تبريز با کرمان دريغابسا شخصا که از تب ريخت در خاککجا شد آنهمه ايوان دريغابسا ايوان که بر کيوانش بردندکنون شد کلبهي احزان دريغابسا قصرا که چون فردوس کردندلحد بر جمله شد زندان دريغادرين غمخانه هر يوسف که ديديهم از ايران هم از توران دريغاچو يکسان است آنجا ترک و تاجيکنه قيصر ماند و نه خاقان دريغاتو خواه از روم باش و خواه از چينز کيخسرو ز نوشروان دريغاز افريدون و از جمشيد دردانبودش سود يک دستان دريغاهزاران گونه دستان داشت بلبلدرآمد اين غم هجران دريغاپس از وصلي که همچون باد بگذشتتو را يک لقمه چون لقمان دريغاز مال و ملک اين عالم تمام استکه آتش بهتر از اين نان دريغابراي نان چه ريزي آب رويتچه بايد کند چندين جان دريغاتو را تا جان بود نان کم نيايدبه جهل آوردهام به زيان دريغاخداوندا همه عمر عزيزمسيه ميگرددم ديوان دريغااگرچه بس سپيدم ميشود مويبسي گفتم درين دوران دريغاچو دوران جواني رفت چون بادکه کردم عمر خود تاوان دريغانشد معلوم من جز آخر عمرتلف کي کردمي زينسان دريغامرا گر عمر بايستي خريدنکه او را هست جاي آن دريغابسي عطار را درد و دريغ استنهادم روي در نقصان دريغاخدايا چون گناهم کرد ناقصاز آن غم کرد صدچندان دريغااگر کرد اين گدا بر جهل کاريفرو ماند به صد خذلان دريغاتو عفوش کن که گر عفوت نباشد
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]