تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى كه دل در درون سينه بى قرار است و به دنبال حق مى‏گردد و چون به آن رسيد، آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797959452




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر طنز


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: صفحه ها : [1] 2 باران10th February 2006, 05:37 PMبي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم در پي يک دو ريالي همه جا رفتم و گشتم دم به دم يکسره فرياد زدم آيا هست يک دو ريالي خدمت حضرت عالي؟ ولي هر لحظه جوابي نشنيدم خسته ي خسته لب جوي آبي بنشستم عابري آمد و انداخت دو سکه کف دستم و من از کرده ايشان نرميدم نگسستم نرم و آهسته توي باجه خزيدم ولي از گوشي آن هيچ صدايي نشنيدم يادم افتاد که ديريست که اين باجه خراب است همچو آينه دق مايه و اسباب عذاب است باران10th February 2006, 05:39 PMاهل عرفانم من اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست برجکی ساخته ام در دل شهر طبقاتش هفده همه را پیش فروش بنمودم پولهایم همه در بانک سوئیس به امانت باقی است اهل عرفانم من سفره نان و پنیری پهن است مُتلی ساخته ام در نوشهر باغهایم پر گل از صدور پسته جیبهایم سرشار اهل عرفانم من دامهایم همه پروارو قشنگ گاوها رنگ به رنگ کشت و صنعت دارم چند هکتار زمین همه شالیزار است دختران ِ زیبا صبح تا شام در آن دشت وسیع بوته های شالی، درزمین میکارند اهل عرفانم من همه در سیر و سفر از ژاپن تا اتریش تا فراسوی پکن خانه کوچک خوبی دارم دردل شهر پاریس جایتان بس خالی است اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست طبع شعری دارم شعرها گفته ام از عرفانم همه زیبا و قشنگ همچو آن ویلایم که بنا ساخته ام در چالوس یاکه مانند سگم پشمالو که بود فِرز و زرنگ الغرض لقمه نانی باقی است مردی هستم قانع اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیست باران10th February 2006, 05:41 PMمدرك ديپلم در ايران... اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟ مدرك ديپلمم اينجاست ولي كار كجاست؟ هر كجايي كه من مدرك خود را بردم پاسخ اين بود كه يك پارتي پولدار كجاست؟ روز و شب هر چه دويدم پي همسر گفتند از براي چو تويي همسر و غمخوار كجاست؟ پدر دختره تا ديد مرا با فرياد گفت اوٌل تو بگو درهم و دينار كجاست؟ خانه در جردن و شمران چه داري بچه؟ پست و عنوان و يا حجره و انبار كجاست؟ ست الماس و گلوبند زمرد كه به آن بكند دختر من فخر در انظار كجاست؟ يك عدد بنز مدل 98 دو در تا كند فيس در آن در بر اغيار كجاست؟ اعتياد ار كه نداري و سلامت هستي برگي پاكي ژن ار دكتر و بهيار كجاست؟ هر چه فرياد زدم حرف مرا كس نشنيد كه به دادم برسد؟ گوش بدهكار كجاست؟ نيست چون بهر جوان عيب اكنون حمٌالم توي ميدان بكنم باربري، بار كجاست؟ مدرك ديپلم خود را بفروشم به دو پول ايهالناس بگوييد خريدار كجاست؟ باران10th February 2006, 05:41 PMكفش يادگاري! مرا هست كفشي ز عصر حجر كه ميراث مانده ز جد پدر شريك غمش بوده و شاديش به پا كرده در جشن داماديش خدايش بيامرزد آن زنده ياد كه از خود هم اين ارث بر جا نهاد چو هي ميبرم پيش هر پينه دوز ز مغزش پريده است برق و فيوز! بود چون كه جان سخت چون كرگدن بپوشم به هر گاه و بيگاه من هر آنچه ز وزنش گويم كم است كه سنگين چنان كله رستم است ز پايم بود چند سانتي گشاد چو پاپوش افراسياب و قباد مرتب به پايم لخ لخ كند ندارد چو كف پاي من يخ كند ز بس خورده اقسام واكس و پماد مرا رنگ اصلش نيايد به ياد ولي من ز باباي جنت پناه شنيدم كه رنگش بوده سياه بسي نعل خورده است بر تخت آن شاه سم قاطر پادگان! به هر سوي آن خورده صد دانه ميخ فرو ميرود توي پايم چو سيخ همي ترسم آخر به جرم قاچاق كه مامور گردد برايم براق كه اين جزو آثار تاريخي است چرا كه خطوط تهش منحني است اگر عمر باقي است، سال دگر سپارم من آن را به امواج بحر كه تا همچو زورق همراه باد رود گويي اصلا ز مادر نزاد و يا ميزنم واكس بر رويه اش گذارم سپس داخل موزه اش... باران11th February 2006, 10:24 AMایمیل عاشقانه از مجنون به لیلی داد مجنون بهر ليلي يك ايميل گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل ای به قربان قد و بالای تو من فدای قامت رعنای تو ناز كم كن ای نگار ناز دار قهر با من نيست انصاف ای نگار خواسته ای ميرزا قلمدونت شوم واله و شيدا و حيرونت شوم گفته ای نامه ز ايميل بهتر است دستخط يار ديدن خوشتر است ليك دور نامه لیلی جان گذشت دوره ی ايميل يا ايكارد گشت نامه جانم مال عهد بوق بود راز دار عاشق و معشوق بود مال عهد چادر و چاقچور بود خيس از اشك عاشق مهجور بود چون كه می پوشی مینی ژوپ اين زمان چون كه تی شرتت گرفته در ميان ناخن تو چون كه گشته مانيكور خط چشمت چشم ها را كرده كور چون به لب ماتيك داری ای عزيز کی تو می باشی فناتيك ای عزيز؟ نامه بهر تست ديگر املی ای نگار دلربای سوگلی گشته چت ديگر به جايش جانشين دوره ی ايميل گشت ای نازنين فيبر نوری گشته ديگر اين زمان جانشين كفتر نامه رسان بهر تو ايميل خيلي بهتر است لايق عاشق كشان دلبر است اسب همت را تو اينك هی بكن بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن جوف آن بفرست اتچ های قشنگ فايل های جور واجور و رنگ وارنگ عشق من آنلاين تست ای مهربان صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان آف مسيجت می فرستم دمبدم تا كه مهر افزون کنی و ناز كم اين ايميل را کپی پيست در هارد كن از برای عاشقان فوروارد كن با خيال راحت ای يار ملوس چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس باران27th February 2006, 05:31 PMاز جمع من تا ضرب تو –راهي به جز تفريق نيست دلخوش به مجذورم نكن – اينجا مگر تقسيم نيست به راديكال عشق بيا – تا بشكند توان من چيزي نچرخد بهتر است – سينوس من – آلفاي تو واي دو اگر عاشق شود – بي پرده ايكس دو ميشود چيزي شبيه معجزه – با جذر ممكن ميشود گر ايكس داري در سوال – جايي براي ترس نيست در انتهاي مسئله – ديگر مجال بحث نيست elada2nd March 2006, 12:01 PMخري آمد به سوي مادر خويش بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري خر مادر بگفتا اي پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان زبين اين همه خرهاي خوشگل يکي را کن نشان چون نيست مشکل خرک از شادماني جفتکي زد کمي عرعر نمود و پشتکي زد بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سياهت خر همسايه راعاشق شدم من به زيبايي نباشد مثل او زن بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دو تا پالان خريدند پاي عقدش به افسار طلا با پول نقدش خريداري نمودند يک طويله همانطوري که رسم است در قبيله خر عاقد کتاب خود گشاييد وصال عقد ايشان را نماييد دوشيزه خر خانم آيا رضايي ؟ به عقد اين خر خوشتيپ درآيي ؟ يکي از حاضران گفتا به خنده عروس خانم به گل چيدن برفته براي بار سوم خر بپرسيد که خر خانم سرش يکباره جنبيد خران عرعر کنان شادي نمودند به يونجه کام خود شيرين نمودند به اميد خوشي و شادماني براي اين دو خر در زندگاني elada2nd March 2006, 12:04 PMخري آمد به سوي مادر خويش بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري خر مادر بگفتا اي پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان زبين اين همه خرهاي خوشگل يکي را کن نشان چون نيست مشکل خرک از شادماني جفتکي زد کمي عرعر نمود و پشتکي زد بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سياهت خر همسايه راعاشق شدم من به زيبايي نباشد مثل او زن بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دو تا پالان خريدند پاي عقدش به افسار طلا با پول نقدش خريداري نمودند يک طويله همانطوري که رسم است در قبيله خر عاقد کتاب خود گشاييد وصال عقد ايشان را نماييد دوشيزه خر خانم آيا رضايي ؟ به عقد اين خر خوشتيپ درآيي ؟ يکي از حاضران گفتا به خنده عروس خانم به گل چيدن برفته براي بار سوم خر بپرسيد که خر خانم سرش يکباره جنبيد خران عرعر کنان شادي نمودند به يونجه کام خود شيرين نمودند به اميد خوشي و شادماني براي اين دو خر در زندگاني saraman7th March 2006, 02:30 PMابوخلیق: بـِـكنم من لباس نو از بر بـُـكنم من لباس پاره به بر اسب چوبی روم سوار شوم بروم، بلكه راهوار شوم در راه ابراهیم بن مالك اشتر، كه از یاران مختار است، جلوی او را می‌گیرد؛ _ ابوخلیق: نباشم هماورد او در ستیز چو دیوانگان من نمایم گریز _ ابراهیم: بگو كیستی گشته‌ای این‌چنین؟ _ ابوخلیق: روم جنگ سازم به خاقان چین _ ابراهیم: كجا می‌روی این‌زمان از وفا؟ _ ابوخلیق: روم سوی ده، منزل كدخدا _ ابراهیم: به‌تندی كجا می‌روی در جلو؟ _ ابوخلیق: روم توی حمام، نوشم پلو! _ ابراهیم: سرت را جدا می‌نمایم ز تن _ ابوخلیق: برو پس، لگد می‌زند اسب من! كه بعد شروع می‌كند به كوچه‌باغی خواندن و مثل دیوانه‌ها پرت و پلا گفتن: _ ابوخلیق: گل سرخ و گل زرد و گل یاس درخت پاچنار همسایه‌ی ماس شبی كه كوه دماوند می‌نمود خروش دویدم و دو _ سه‌ تا دم‌كـــُـنی گذاشتم روش شبی كه باد بیامد از آن زمین‌لرزه نگاه كردم و دیدم پیچ زمین هرزه! و الی آخر. قبلا هم در زمینه‌ی طنز در ادبیات تعزیه، دو مقاله‌ی نسبتا مفصل طنز و طعن در تعزیه و جستجو در احوال شمر، از نویسنده‌ی این كتاب در سالنامه‌های گل‌آقا چاپ شده‌اند. >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> همواره به یادت هستم!!!!!!! elada8th March 2006, 02:40 PMاگرمـــــــــــا را شب يلدا بلنــــد است ز يـــــــــــــاد زلف آن بالا بلنـــد است... (چو اين مطلــــــع سرودم کيف کــردم که اين مضمـــون بي همتا بلند است! به ناگـــــــــــــــــه داد وجـدانــم در آمد: که داد مـــــن از اين کارا(!) بلند است! چقدر آخـــــــــــــر دروغ شاعــــــــرانه صداي کوست اي رســــوا! بلند است! تو خود خندان و از هجــــــــر دروغين ز شعــــــــــــرت آه و واويلا بلند است! نباف اينقــــــــــدر از بالا بلنــــــــــــدت! صد وپنجـــــــاه سانت آيـــا بلند است؟؟!! دوازده شنبليلــــه بــــر کــــــــــدويي – همان "گيسوي چون يلدا بلند" است؟؟! بيــــــــــا اين خط کش و آن زلف يارت! نه من گويم،توخود گو!...ها!...بلند است؟! *** مگــــــــــر مبهوت شعـــــــــر بوالفضولي که دود از کلّـــــــــــه ات يارا ! بلند است؟! هر آن آتش که از حســــــــن تو برپاست بدان از گـــــــــــــــور اين بابا بلند است!! همــــــــه محصــــــــول خالي بندي اوست! گر اين آوازه در دنيــــــــــــــــــا بلند است! *** الا اي طنز گــــــــوي همچـــو مانکن(!) که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ برو پنـــــــــــد "نظامي" گوش ميکن!(?) اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است! مپيچ اي "بوالفضول" اينقــــــدر در شعر زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است! از اين "اکذب" سرايي هاست کاکنـــون دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!! شيوا14th March 2006, 08:16 PMخري امد بسوي مادر خويش ................گفت مادر چرا رنجم دهي بيش برو امشب برايم خواستگاري ...............اگر تو بچه ات را دوست داري خر مادر بگفت اي پسر جان ................تو را من دوست دارم بهتر از جان زبين اين همه خرهاي خوشگل................ يكي را كن نشان چون نيست مشكل خرك از شادماني جفتكي زد .................كمي عر عر نمود پشتكي زد بگفت مادر به قربان نگاهت .................به قربان دو چشم سياهت خر همسايه را عاشق شدم من ...............به زيباي نباشد مثل او خر بگفت مادر برو پالان به تن كن .............برو اكنون بزرگان را خبر كن به آداب ورسوم اين زمانه ..................شدند داخل به رسم عاقلانه دوتاپالان خريدن پاي عقدش ................يه افسار طلا با پول نقدش خريداري نمودند يك طويله .................همانطوري كه رسم است در قبيله خر عاقد كتاب خود گشاييد .................وصال عقد ايشان را نماييد دوشيزه خر خانم آيا رضايي؟ ...............به عقد اين خر خوشتيپ درآيي ؟ يكي از حاضران گفتا به خنده ..............عروس خانم به گل چيدن برفته براي بار سوم خر بپرسيد ..................كه خر خانم سرش يكباره جنبيد خران عرعر كنان شادي نمودن.............به يونجه كام خود شيرين نمودن به اميد خوشي وشادكامي..................... براي اين دوخر در زندگاني :D :D aziz15th March 2006, 01:46 AMآرزو کن تا تلخ ترین ها آرزو کن ... زین دل بی امید سخت بر درک نگرت آرزو کن بنگر در دلت رخ ایام را بدان که دیدن دروغ است آرزو کن بشنو ز لرزش دلت شرر باران را بدان که شنیدن دروغ است آرزو کن حس کن بفهم که میگذرد این لحظه ها تا فهم بهتر از زندگی آرزو کن شاید نتوان ، فرصت تنگ است خود را بیاب این را ارزو کن در خلسه وجود خود , بر سنگ ذهنت بتراش با توان و هستی و امید آرزو کن بشکن این قاب تهی و بپاش این گلاب رنگین بجوشان اشک خود را , کنون آرزو کن در زیر باران نور ستاره ات که میدرخشد هنوز در سحرگاه با رقص امواج پرتلاطم رویا , آرزو کن گر عاشقی در کنار یار ,در مهد عشق و صفا با خلوص و کمال و وفا در عرش کبریا آرزو کن گر غیر , نشین نگر بر خدای خود که همه نیاز به اوست در محراب دل بی ریا و بی گناه ,آرزو کن انشاالله به آرزويت برسي saraman15th March 2006, 11:47 AMخواهد زمن عیالم،هر لحظه وجه دستی......................بیچاره کرده ما را ، دیگر نمانده هستی پولی دگر نمانده ،در بانک و در حسابم...............................مقروض و بینوایم ،موجر کند جوابم روزی ز من بخواهد، او را برم به گیلان.................روزی به تور کیش و ، گاهی به سوی سمنان گوید که زن داداشم ، اکنون گرفته مانتو......................کی کمتر است،از او، ای مرد همسر تو یا می خرد النگو،با جفت گوشواره...............................من مانده ام هم اکنون، با یک لباس پاره ای (خالو جان)تحمل ، زن داشتن همین است.........هر کس که زن گرفته اوضاع او چنین است شعر از دوست عزیزم راشد انصاری saraman15th March 2006, 11:48 AMاهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست ژتوني دارم خرده عقلی سر سوزن شوقي اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است گاه گاهي مي نويسم تكليف مي سپارم به شما تا به يك نمره ناقابل بيست كه در آن زندانيست دلتان زنده شود چه خيالي چه خيالي ميدانم گپ زدن بيهوده است خوب ميدانم دانشم بيهوده است استاد از من پرسيد چقدر نمره ز من مي خواهي من از او پرسيدم دل خوش سيري چند اهل دانشگاهم قبله ام آموزش جانمازم جزوه مشق از پنجره ها ميگيرم همه ذرات وجودم متبلور شده است درسهايم را وقتي مي خوانم كه خروس مي كشد خميازه مرغ و ماهي خواب است خوب يادم هست مدرسه باغ آزادي بود درس بي كرنش مي خوانديم نمره بي خواهش مي آورديم تا معلم پارازيت مي انداخت همه غش مي كرديم كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت درس خواندن آنروز مثل يك بازي بود كم كمك دور شدم از آنجا بار خود را بستم عاقبت رفتم در دانشگاه به محيط خشن آموزش و به دانشكده علوم سرايت كردم رفتم از پله كامپيوتر بالا چيزها ديدم در دانشگاه من گدايي ديدم در آخر ترم در به در مي گشت يك نمره قبولي مي خواست من كسي را ديدم از ديدن يك نمره ده دم دانشگاه پشتك مي زد شاعري ديدم هنگام خطابه به خرچنگ مي گفت ستاره و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد همه جا پيدا بود همه جا را ديدم بارش اشك از نمره تك جنگ آموزش با دانشجو حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر فتح يك ترم به دست ترميم قتل يك لبخند در آخر ترم همه را من ديدم من در اين دانشگاه در به در و ويرانم من به يك نمره نا قابل ده خشنودم من به ليسانس قناعت دارم من نمي خندم اگر دوست من مي افتد من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد من در اين دانشگاه در سراشيب كسالت هستم خوب مي دانم استاد كي كوئيز مي گيرد برگه حذف كجاست سايت و رايانه آن مال من است تريا،نقليه و دانشكده از آن من است ما بدانيم اگر سلف نباشد همگي مي ميريم و اگر حذف نباشد همگي مشروطيم نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود كار ما نيست شناسايي مسئول غذا كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ پي اصلاح خطا ها برويم __________________ گفتم از عشق تو من خواهم مرد.....چو نمردم هستم پيش چشمان تو شرمنده هنوز.... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند***********.com saraman15th March 2006, 11:48 AMدختر به پسر:اي ارغواني پيرهن، اي لي به پا، اي جين به تن! اي دلبر مو فرفري ، زيبائيت همچون پري آبي كت دكمه زري ، از هر بدي هستي بري آه اي مهندس بعد از اين ، اي مهربان نازنين اي حرفهايت دلنشين شيرين بيان نكته بين! پس كي مي آيي خانه مان ، از بهر شيريني خوران؟ بعد از گذشت سالها، در انتظارم همچنان گفتند با من ديگران، در انتظار او نمان با ده نفر مانند تو ، او بوده همچون عاشقان! اما نگردد باورم ، اين حرفها اي ياورم تا باز گردي سوي من در انتظارم باز هم... saraman15th March 2006, 11:49 AMپسر به دختر: مويم اگر گيس بود ، روغني و خيس بود موجب اينها فقط ، عشق فرنگيس بود چون كه فرنگيس گفت داري اگر ع سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 525]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن