تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797895820




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پنجاه سالگی 30 فیلم بزرگ (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 پنجاه سالگی 30 فیلم بزرگ (1)
پنجاه سالگی 30 فیلم بزرگ (1)   نويسنده:محسن گلتاش   دهه شگفت پنجاه و سال طلایی 1959 پیش در آمد   وقتی به گذشته می نگرم و شیرین ترین خاطرات دوران نوجوانی ام را مرور می کنم، توقف ام روی دهه پنجاه میلادی و سال 1960 نسبتاً طولانی است. نوستالژی برای یک دوران خاطره انگیز و غیر قابل برگشت، دلیل این موضوع روشن است. در آن سال ها تفریح اکثر مردم سینما بود. من نیز مانند بسیاری از هم سن و سالانم باید شش روز از هفته به مدرسه می رفتیم و اوقات فراغت را در منزل به خواندن دروس و انجام تکالیف می گذراندیم به امید آن که جمعه برسد. تنها و بدون پدرم، هرگز اجازه سینما رفتن نداشتم. جمعه ها برنامه مشخص بود. همراه پدرم به این طرف و آن طرف می رفتیم به گونه ای که بالاخره به خیابان لاله زار می رسیدیم. غالباً پاتوق ما سینما رکس بود که در آن زمان بهترین سینمای تهران بود. ما برای سئانس 2/5تا 4/5 بلیت می خریدیم، سئانسی که نسبتاً از سایر سئانس ها خلوت تر بود. پدرم هرگز مرا به دیدن فیلم های فارسی نمی برد. از همان جا عشق به سینما در من بارور شد. مطمئن هستم در همان صفی که برای خریدن بلیت می ایستادیم، نوجوانانی بودند که امروزه نویسنده، منتقد، کارگردان یا از دست اندرکاران سینما شده اند. با توجه به علاقه وافری که به سینما داشتم و حافظه دراز مدتی که خداوند به بنده عطا کرده است، حتی فیلم هایی که در دوران کودکی دیده ام، هنوز با عناوین و نام سینماهای نمایش دهنده به خاطرم مانده است. اغلب فیلم هایی که محصول دهه پنجاه میلادی بودند، در شیرین ترین نکات ذهن امثال اینجانب ماندگار شدند و برای تاریخ سینما افتخاری ابدی به ارمغان آوردند. در آن سال ها تقریباً به فاصله یک سال تاخیر فیلم های خارجی در تهران اکران می شدند. اما حتی گاهی فیلمی همزمان با نمایش در آمریکا و اروپا در تهران روی پرده می آمد. در آگهی های تبلیغاتی اسپارتاکوس که در نشریات چاپ شد، این جمله خوانده می شد:« این فیلم همزمان با سایر کشورهای بزرگ جهان در ایران نمایش داده می شود و پس از نمایش به کمپانی سازنده مسترد خواهد شد». راجع به دوبلاژ، به جرأت باید گفت دوبله فیلم ها به زبان فارسی از دوبلاژ فیلم به بسیاری از زبان ها که در سایر ممالک انجام می شد، کامل تر و صدای گویندگان مناسب تر بود. برای جذب هر چه بیشتر تماشاگر، وارد کنندگان و مراکز پخش فیلم در برگردان فیلم ها به زبان فارسی از ترفند موثری استفاده می کردند که آن عبارت بود از حرف زدن یک دوبلور خاص به جای یک بازیگر معروف در تمام فیلم هایش. این عملکرد بسیار مورد استقبال تماشاگران ایرانی واقع می شد. مثلاً صدای روانشادان زرندی و قنبری به ترتیب به جای نورمن ویزدم و جری لوئیس، فیلم های نامبردگان را کمدی تر از آن چه بود، جلوه می داد. صدای روانشاد ایرج دوستدار به جای جان وین در افسانه گمشدگان آن چنان به گرمی مورد استقبال قرار گرفت که بعدها حتی درام های پردیالوگ از جان وین مانند هاتاری را تماشاگران با شوق و ذوق به تماشایش می نشستند. بعد برگردان فیلم های قدیمی تر جان وین به روش تازه ای دوباره تکرار شد. یا صدای خاص فریبرز ( منوچهر) اسماعیلی به جای پیتر فالک آن چنان طرفدار داشت که بینندگان با شور و علاقه هر هفته به دیدن سریال کلمبو می نشستند. نمایش فیلم به زبان اصلی نیز برای خارجی های مقیم تهران حل شده بود و بعضی از سینماهای عمده، یک سئانس در هفته برنامه های جاری خود را به زبان انگلیسی نمایش می دادند که با استقبال خارجی های مقیم تهران روبه رو می شد. دو سه مجله تخصصی سینمایی منتشر می شد و تعداد بیشتری از مجلات غیرسینمایی صفحاتی را به مطالب سینمایی اختصاص می دادند که غالباً متوجه جنبه های مردم پسند این هنر بود. در میان مجلات تخصصی، ستاره سینما و فیلم و هنر که با معیاری مشخص به حد یک مجله آموزنده رسیده بودند، بعدها به موقعیت ناپایداری رسیده و تغییر محتوا دادند. در کیوسک نشریات خارجی، چند مجله سینمایی قابل دسترسی بودند: فتوپلی، فیلمز اند فلمینگ، سینه تله ریویو، سایت اند ساید و...( سعی در خواندن مجلات سینمایی انگلیسی زبان انگیزه ای شد تا در دروس انگلیسی بهترین نمرات را داشته باشم و موفق شدم به مدرسه عالی ترجمه راه یابم). یکی دیگر از روش های متداول ( بد یا خوب!) تغییر نام اصلی فیلم ها و جایگزینی عناوینی مطابق با سلیقه عامه تماشاگران بود. صاحبان مراکز پخش، سعی داشتند نامی روی بعضی فیلم ها بگذارند که ایرانی پسند باشد و جلب توجه کند. چند نمونه از اسامی تغییر یافته این ها هستند: هرکول زنجیر گسیخته به رنج های هرکول، کنستانتین و صلیب به کنستانتین بزرگ، غول جزیره رودس به آخرین روزهای رُد، ماجرای عجیب گوئروی فقیر به سرگذشت فریدون بینوا، مشتی پر از دینامیت به سر تو بدزد رفیق، آن که بر فراز آشیانه فاخته پرید به دیوانه ای از قفس پرید و... چند سالی بود که شرکت مورلن روز یک گروه سینمایی متشکل از هفت سینما را پوشش می داد، یک استودیوی دوبلاژ مخصوص فیلم های وارداتی خودش درست کرده بود و طبق قراردادی انحصاری به نمایش فیلم های کمپانی های پارامونت و یونایتدآرتیستز همت گمارده بود. ضمناً یک رنگین نامه به نام مولن روژ فصل سینمایی خود را آغاز کرد. این نشریه هر سال در اوایل مهر فیلم های یک سال آینده کمپانی های مذکور را معرفی و آگهی می کرد، آگهی هایی که خواننده را بی صبرانه منتظر روی پرده آمدن آنها می کرد. مثلاً برای فیلم هاتاری در تبلیغ آمده بود:« نبرد غول سینما با غول جنگل های آفریقا». در تبلیغ فیلم تاراس بولیا این جمله بود:« اکنون این فیلم را به عجایب هفت گانه به جهان اضافه کنید». در مورد سربازهای یک چشم جمله تبلیغاتی چنین بود:« وقتی براندو روی پرده است، سعی کنید یک لحظه، فقط یک چشم از پرده سینما بردارید، اگر توانستید.» یک گروه دیگر از سینماهایی که در آن زمان به تقلید از مولن روژ در تهران تشکیل شد، گروه سینماهای امپایر، سانترال، متروپل، تاج و ایفل بود. شرکتی که این گروه را زیر چتر خود گرفته بود، با کسب امتیاز نمایش فیلم های کمپانی های فاکس و کلمبیا توانست به عنوان نماینده انحصاری، محصولات این دو کمپانی را به فاصله نهایتاً یک سال پس از پخش جهانی در تهران روی پرده بیاورد. ناگفته نماند که نماینده موظف بود کلیه فیلم های ساخته شده کمپانی مورد قرارداد در سال مورد قرارداد را خریداری کند، نه این که گزینه ای بر حسب سلیقه داشته باشد. یکی دیگر از بازیگران بسیار محبوب جوانان قدیم در کشور ما، برت لنکستر بود که غالباً یکی از فیلم های او روی اکران سینما بود. برت لنکستر آرتیست خط مقدم فیلم های حادثه ای بود و مردم او را چنان دوست داشتند که گاهی به دفعات به دیدن فیلم هایش می رفتند. فیلم های او در تهران و شهرستان ها طرفداران پرو پا قرصی داشت. سلطان اوکیف، مشعل و کمان، دزد سرخ پوش، آپاچی، وراکروز، مردی از کنتاکی، بندباز، جدال در اوکی کورال و... از فیلم های پر حادثه لنکستر بودند و بین تماشاگران عام، کم تر گرایشی نسبت به فیلم های سنگین وی از قبیل از این جا تا ابدیت، باران ساز، شناگر، هفت روز در ماه مه و مرید شیطان دیده می شد. صبح روزهای شنبه، در بدو ورود به حیاط مدرسه، آن چه جلب توجه می کرد، اجتماع بچه ها در دسته های چهار یا پنج نفره بود که دور هم جمع بودند و یکی از آن ها فیلمی که روز قبل یعنی جمعه دیده بود را با آب و تاب برای دیگران تعریف می کرد. سینما آن گونه که تک تک تماشاگران جهان ناظر و همراه بودند، با گذشت هر سال رو به وسعت و عظمت می رفت. بحث ما درباره افزایش سالن های سینما و آمار فیلم هایی که هر سال بیش از سال گذشته روی پرده سینماها می رفت نیست، بلکه درباره کیفیت آن ها و تغییرات چشمگیری است که در جهتی دیگر مشاهده می شود. تحولاتی که در دهه پنجاه میلادی کاملاً آشکار شد و اکنون پس از گذشت نیم قرن این سوال مطرح می شود که آیا دهه پنجاه درخشان ترین سال های تاریخ سینما بود؟ برای پاسخ به این سوال و به لحاظ اهمیت، دهه پنجاه را مورد مطالعه قرار می دهیم و توقف بیشتری را برای سال 1959، سال اوج دستاوردهای این دهه در نظر می گیریم. دهه شگفت 1950   بحران اقتصادی جهان که از سال 1929 صنایع کلیه کشورها را به خطر انداخته بود، در سینما با ظهور ناطق تا اندازه ای فروکش کرد. با شروع جنگ جهانی دوم سینما رونق از دست رفته خود را بازیافت و تعداد تماشاگران در تمام دنیا رو به فزونی نهاد. سینما در سال های جنگ جهانی تنها تفریح مردم شده بود. پول هایی که مردم صرف دیدن فیلم ها می کردند، جنبه جمع آوری سرمایه های کوچک سرگردان را پیدا کرد و به اقتصاد ممالک حیات تازه ای بخشید. اما این وضعیت موقتی بود. بعد از جنگ بحران اقتصادی سینما دوباره ظاهر شد، به طوری که در فاصله سال های 1950 تا 1954 در آمریکا به نقطه اوج رسید. این بحران با یکی دو سال تاخیر به سینمای اروپا بخصوص فرانسه که به نسبت سایر کشورهای اروپایی شیفتگان بیشتری داشت نیز سرایت کرد. از سال 1954 تا 1958 تعداد سینماها به نسبت تعداد تماشاگران قوس نزولی را می پیمود. در سال1959 سرانجام بحران در ایالات متحده متوقف شد و حتی رونق اقتصادی در سینما راه ترقی را در پیش گرفت. این رونق به دلیل پیدایش وسایل مدرن نمایش، پرده های عریض، سالن های مجهز، درایوین سینماها و... بود. اما در اروپا بحران هنوز ادامه داشت. کاهش تعداد تماشاگران سینما تنها به خاطر آمدن تلویزیون به منازل نبود. به همان میزان که با بالا رفتن قیمت ها، بهای مواد غذایی نیز بالا می رفت، خانواده ها به ناچار برای جبران کمبود بودجه، از مخارج غیر ضروری اوقات فراغت شان که یکی از آن ها سینما بود، کاسته یا به کلی آن را حذف می کردند. از اواخر دهه پنجاه با به روی پرده آمدن شاهکارهای سینما، سینما رفتن تنها یک تفریح عمومی و وسیله ای برای وقت گذرانی به حساب نمی آمد، بلکه به عنوان یک هنر انتزاعی از طرف تماشاگران پذیرفته شده بود. به نظر می رسد که صنعت فیلمسازی مانند غول چراغ جادو در یک بطری حبس بود. با رسیدن به ابتدای دهه پنجاه میلادی، تلویزیون در میان مردم رواج یافت، در نتیجه جمعیت سینما دوست عقب نشینی کرد، اما غول آزاد شد و هالیوود آس های تکنولوژی را یکی بعد از دیگری در عالم سینما رو کرد. از سه پدیده چشم گیرتر و قابل روئت، اولی سینه راما بود، با فیلم این است سینه راما که فیلمبرداری با سه دوربین متفاوت تصویر را به سه بخش تقسیم می کرد و هنگام نمایش هم سه پروژکتور تصاویر را روی پرده می انداختند. بنابراین با این سیستم دو خط مرزی کم رنگ روی پرده دیده می شد. سال ها بعد که این روش تکامل یافت، طریقه تک لنزی برای آن متداول شد. پرده سینماهای نمایش دهنده در این حالت عریض و طویل تر بوده وکمی حالت مورب داشتند که ماحصل آن احساس نزدیکی تماشاگران در میان صحنه ها بود. برخی از نمونه های نمایش داده شده به این طریق دنیای عجیب برادران گریم، چگونه غرب تسخیر شد؟، جاده هاله لویا، 2001: یک ادیسه فضایی و... بودند. یک سال بعد از سینه راما، پدیده نو ظهور دیگری به نام سینماسکوپ در سال 1953، فناوری دیگری برای تماشای فیلم ها روی پرده عریض، مردم را مجذوب کرد که ما حصل آن گونه های عمده سینمایی از قبیل موزیکال، وسترن و تاریخی را شامل می شد. سه نمونه از این آثار در سبک های یاد شده عبارت بودند از: ستاره ای متولد می شود(1954)، سرزمین پهناور( در ایران: کشور بزرگ)(1958)، و بن هور ( 1959). در همان سال 1953 بود که اولین فیلم 3-D( سه بعدی) به کمک عینک مخصوص روی پرده آمد: خانه مومی ( در ایران: خانه وحشت که به طریقه عادی نمایش داده شد). حال که اشاره به سینمای وحشت شد، باید بگوییم که این دهه سال های پیشرفت در ژانر وحشت نیز بود، چنان که کمپانی فیلمسازی همر در بریتانیا و یونیورسال در آمریکا با محصولات خود سیل عظیم تماشاگرانی را که با رغبت بلیت می خریدند تا بترسند، گسیل سینماها کردند. همچنین بیگانه هراسی در جنگ سرد موجب طلوع فیلم های علمی/ تخیلی مانند جنگ دنیاها (1953) که افکار پریشان و تدافعی مخاطبان آن سال ها را پوشش می داد، شد، گو این که فیلم هایی از قبیل The Island Earth(1954) و سیاره ممنوع (1956) دیدگاهی فلسفی به این مضامین داشتند، به هر صورت علمی/ تخیلی تنها بازتاب سینمایی در حاشیه جنگ سرد نبود. بعد از جنگ دوم جهانی، تئوری یک سناتور بدگمان آمریکایی با دیده به اصطلاح سیاست ضد کمونیسم در جامعه سینمایی، فضایی تیره و نامانوس در سینمای آمریکا حاکم کرد: مک کارتیسم یا کمیته فعالیت های ضد آمریکایی، گروهی از یاران باوفای هنر هفتم را که شامل بازیگر، کارگردان و دست اندرکاران هالیوودی می شد، در فهرست سیاه جای داد و عده ای دیگر هم بازداشت شدند. از جمله بعد از اتمام جنگ دوم، نام دالتون ترومبو به علت شرکت در حزب کمونیست آمریکا در فهرست سیاه قرار می گیرد و بعد از محکومیت، فیلمنامه هایی با اسامی مختلف می نویسد که یکی از آن ها به نام کودک قهرمان با نام مستعار رابرت ریچ در سال 1957 برنده اسکار بهترین فیلم نامه می شود. ترومبو با اسامی مستعار دو فیلم نامه مهم دیگر می نویسد: کابوی ( دلمر دیوز، 1958) و آخرین قطار گان هیل ( جان استرجس،1959) تا سرانجام کرک داگلاس نوشتن فیلم نامه اسپارتاکوس ( استنلی کوبریک، 1960) را به وی محول می کند و نام واقعی اش را در عناوین فیلم ذکر می کند. این اقدام جسورانه موجب تحسین مطلعان و مفسران از شخص داگلاس شد. در نتیجه تعداد دیگری از نام های مشهور هنری که در مظان اتهام قرار گرفته و خودشان را در گوشه و کنار پنهان کرده بودند، به مرور زمان آشکار اقدام به ادامه فعالیت های هنری کردند. به هر حال از آن تاریخ دوره تازه ای در زندگی ترومبو شروع می شود و در ادامه چند فیلم نامه ارزشمند دیگر را می نویسد که اکسدوس (1960)، آخرین غروب (1961) و شجاعان تنها هستند (1962) از آن جمله اند. در همین دهه بود که تحت نظر اساتیدی چون لی استراسبرگ، استلا آدلر و الیا کازان شاگردانی چون جیمز دین، مونتگمری کلیفت، مارلون براندو، پل نیومن، مریلین مونرو، جنت لی و راد استایگر از مدرسه آکتورز استودیو فارغ التحصیل شدند. استعدادهای درخشانی که قادر بودند با روش متددار که منحصر به نوع بازی آن ها بود سلیقه های رایج تماشاگران را در یک جهت متعالی دگرگون کنند. در نتیجه برای نخستین بار، نسل جوان فریاد خود را توسط جیمز دین در شورش بی دلیل و مارلون براندو در وحشی (هر دو محصول 1955) بلند کردند و دختری به نام نورما جین را نام هنری مریلین مونرو قبل از سایر ستارگان، سنت پرستش از بت های سینما را رواج داد. در عرصه کمدی از سال 1949 تا 1956 هفده فیلم از زوج سینمایی جری لوئیس- دین مارتین با سبک سفارشی این دو بازیگر ساخته شد که نخستین آن ها دوست من ایرما ( جرج مارشال) و آخرین شان بزن بریم هالیوود ( فرانک تاشلین) بود که مورد استقبال بسیار واقع شدند. از سال 1957 لوئیس و مارتین همکاری با یکدیگر را قطع کردند و مارتین شروع به ایفای نقش های جدی تر کرد. از نقش های به یاد ماندنی اش می توان به شخصیت دود در ریوبراوو اشاره کرد. لوئیس هم به تنهایی راهش را ادامه داد. فیلم های بچه ژاپنی (1958)، کشتی را گم نکنی (1959) و سیندرفلا(1959) هر سه به کارگردانی فرانک تاشلین از هشت فیلم دوره دوم فعالیت های جری لوئیس هستند. سینمای کمدی صاحب یک کارگردان با استعداد و خوش آتیه شد: بلیک ادواردز. او در این دهه پنج فیلم کمدی ساخت که بهترینش عملیات زیر پیراهنی (1959) با شرکت کری گرانت و تونی کرتیس بود. وی بعدها با ساختن سری فیلم های پلنگ صورتی ساختارشکن فیلم های کمدی شد. در عرصه سیاسی، کره شمالی به کره جنوبی حمله می کند. سازمان ملل متحد، حمایت آمریکا از کره جنوبی را تایید می کند و در اول اکتبر1950 نیروهای ایالات متحده با پشتیبانی ارتش بریتانیا از مدار38 درجه عبور می کنند و وارد خاک کره شمالی می شوند. لطمه اقتصادی این بحران برای هالیوود چندان نبود. در زمینه این جنگ، چند فیلم سینمایی ساخته شد که بهترین شان تپه پورک چاپ (1959) و کاندیدای منجوری (1962) بودند. یکی دیگر از کارگردانان مطرح دهه پنجاه، ویلیام وایلر بود. با پایان گرفتن جنگ دوم جهانی و ورود به دهه پنجاه، وایلر با ساختن هفت فیلم گر چه کمی کم کارتر از دهه قبل بود، اما فیلم هایی نه قطعاً برتر، بلکه مردم پسندتر، پر آوازه تر و پولساز تر ساخت. داستان کارآگاه (1951)، کاری (1952)، تعطیلات رمی (1953)، ساعات نا امیدی (1955)، ترغیب دوستانه(1956)، کشور بزرگ (1958) و بن هور (1959) فیلم هایی هستند که وایلر در این دهه ساخت. تعطیلات رمی با هر معیاری یک فیلم موفق از کار در آمد، این کمدی رمانتیک جهش تازه ای را از سوی وایلر خبر می داد. در این فیلم یک نوستاره 23 ساله به نام آدری هپبرن چنان در قالب یک شاهزاده خانم فراری ایفای نقش کرد که همان سال در کمال سزاواری اسکار بهترین بازیگر زن سال را ربود. یکی از کارگردان هایی که طی سال 1945 تا هنگام مرگش در سال 1978 فیلم های مطرحی از خود به یادگار گذاشت، مارک رابسن بود. ساخته های وی در دهه پنجاه از این قرارند: قلب احمق من (1950)، پل های توکوری (1954)، هر چه قوی تر باشند به زمین می خورند(1956)، محله پیتون (1957) و قهوه خانه ششمین خوشبختی (1958). این دهه خاطره انگیز را چگونه می توان بدون یادی از ساموئل فولر رها کرد؟ مؤلفه های فولر بر اساس نگاه بدبینانه اش به اجتماع و پرداخت های سینمایی اش هرگز دور از اذهان متفکر نبوده اند درست است که فولر مدت ها خبرنگار حوادث و گزارشگر بخش جنایی بود و می توانست از طریق ادبیات خود را در جایگاهی که شایسته اش بود برساند، اما این سینما بود که به او کمک کرد تا با خلق موضوعاتی که دیگران از آن ها دوری می کردند، ذهنیاتش را به تصویر آورد. او برای تمام فیلم هایش در نوشتن فیلم نامه سهیم بوده و ایده های شخصی خود را پیاده می کرده است. فولر در دهه پنجاه دوازده فیلم ساخت که بهترین آن ها جیب بر خیابان جنوب (1953) بود. موزیکال های دهه چهل با هدف فراموشی تلخی های جنگ، جنبه سرگرم کننده داشتند، اما موزیکال های دهه پنجاه دارای ارزش های هنرمندانه بودند. ستارگانی همچون جین کلی، جودی گارلند، دبی رینولدز و... تعدادی آثار فراموش نشدنی از این ژانر به دوستداران عرضه کردند، از جمله آقایان مو طلایی ها را ترجیح می دهند ( هوارد هاکس، 1953)، هفت عروس برای هفت برادر( استنلی دانن، 1954) و بخصوص آواز در باران ( استنلی دانن/ جین کلی، 1952) که اکنون از آثار کلاسیک تاریخ سینما به شمار می روند. در این میان وینسنت مینه لی در ژانر موزیکال کارنامه پربارتری داشت: یک آمریکایی در پاریس (1951)، واگن نمایشات (1953)، بابا لنگ دراز(1955) و ژی ژی (1958). با وجود موزیکال های سنتی، یک پدیده نو آشکار شد: فیلم های تین ایجری و تین ایجرهای وابسته به موسیقی راک اندرول. به این ترتیب، راک اندرول در فیلم های آمریکایی به همان میزان تاثیر گذار شد که در صنعت صفحه پرکنی. این جریان با به شهرت رسیدن الویس پریسلی پدیدار شد. درست یک سال بعد از انعقاد اولین قراردادش (1955) با سام فیلیپس، مدیر سان رکوردز، الویس با شرکت در اولین فیلمش یک وسترن با نام مرا با ظرافت دوست بدار ( راب. ب.وب،1956) به سینما راه یافت و به دنبال آن فیلم های عاشق تو بودن، رقص در زندان و کینگ کروال به ترتیب هر سال یک فیلم تا پایان این دهه ادامه پیدا کرد. پر واضح است که فیلم های الویس، وسیله ای بود موثر برای فروش صفحات ( 45 دور و 33 دور) همان آهنگ هایی که او در آن فیلم ها اجرا کرده بود. غرش موتورسیکلت های هارلی دیویدسن نسل جوان آمریکا را مجذوب کرده بود، تا جایی که این غرش به سالن های سینما هم سرایت کرد، از جمله مارلون براندو در جوانان وحشی، برت لنکستر در وحشی های جوان، تعدادی از فیلم های الویس و بسیاری دیگر. در فرم های استخدام که استودیو در اختیار متقاضیان بازیگری یا سیاهی لشکر می گذاشتند، راندن با هارلی دیویدسن امتیاز به حساب می آمد و حتی بعضی از آن ها مانند استیو مک کوئین پله های ترقی را پیموده و به جمع بازیگران تراز اول پیوستند. در این دهه علاوه بر غرش هارلی دیویدسن، تارزان (گوردون اسکات) در جنگل های آفریقا در تعقیب سوداگران مرگ و شکارچیان حیوانات از این درخت به آن درخت آویزان بود و نعره می کشید. این آخرین نعره های تارزان و کلیه ابر قهرمانانی بود که تا پایان دهه پنجاه روی پرده سینماها قادر به عرض اندام بودند، زیرا کتاب هایی که در این دهه از قدرتمند ترین جاسوس جنگ سرد ( جیمز باند) دست به دست می گشت، با اولین فلیم سینمایی اش خط بطلان روی تمام قهرمانان نیم قرن گذشته تاریخ سینما کشید. یان فلمینگ افسر ضد اطلاعات نیروی دریایی بریتانیا که زمانی هم خبرنگار خبرگزاری رویتر بود، بازنشست می شود و برای گریز از تنش های زندگی داخلی، هر سال با شروع کریسمس رهسپار ویلایی در جامائیکا می شود تا یکی از ماجراهای مخلوق خود، جیمز باند مامور 007، جاسوس سازمان اینتلیجنت سرویس انگلیس را به رشته تحریر در آورد. فلمینگ هر سال یک ماجرا از باند را منتشر می کرد. نگرش سینمایی فلمینگ در کتاب هایش پس از یک دهه انتشار بالاخره مقبول دو تهیه کننده فیلم های سینمایی ( هری سالتزمن و آلبرت بروکلی) قرار گرفت که مشترکاً امتیاز ساخت فیلمی از رمان " دکتر نو" را خریدند. کتاب های فلمینگ/ جیمز باند در دهه پنجاه به این شرح اند: کازینورویال(1953)، زندگی کن و بگذار بمیرند(1954)، مون ریکر (1955)، الماس ها ابدی اند (1956)، از روسیه با عشق (1957)، دکتر نو(1958) و گلدفینگر(1959). بقیه کتاب های باند در سال های 1960 نوشته شدند. فلمینگ در سال 1964 و در سن 56 سالگی در اثر حمله قلبی درگذشت. در بررسی الگوهای به یاد ماندنی دهه پنجاه، سائول باس، صاحب اعتباری منحصر به فرد است. او کارش را در سمت گرافیست از ابتدای دهه در نیویورک آغاز کرد و بعد از سه سال یک دوره همکاری نسبتاً طولانی و پر ثمر با اتو پرمینجر ( کارگردان) کارنامه اش را پوشاند. پرمینجر تحت تاثیر زیبایی پوسترهایی که سائول باس برای فیلمش کارمن جونز(1954) طراحی کرده بود، از وی خواست تیتراژ همان فیلم را هم طراحی کند موفقیت باس در این پروژه منجر به سفارش تهیه تیتراژ برای خارش هفت ساله ( بیلی وایلدر، 1955) شد. سپس او دوباره نزد پرمینجر برای همکاری در مرد بازوطلایی برگشت، از سال 1954 باس جمعاً دوازده بار برای پرمینجر، سه بار برای هیچکاک و همچنین برای وایلر، کوبریک، وایز، کرایمر و فرانکن هایمر کار کرده است. روش باس این گونه بود که قبل از شروع فیلمبرداری، فیلمنامه را در اختیار می گرفت تا مهلت کافی برای مطالعه آن داشته باشد. تیتراژهای او نوعی پیش درآمد برای فیلم مورد نظرش بود، مانند تیتراژ فیلم های کشور بزرگ و داستان وست ساید که هم زمینه فیلم را مشخص می کنند و هم بازگو کننده تم اصلی آن هستند. در سینمای بریتانیا پل رودخانه کوای (1957) به کارگردانی دیوید لین، فیلمی متفاوت در ژانر جنگی، اتاقی در طبقه بالا (1959) به کارگردانی جک کلایتن اثری روان کاوانه و با خشم به گذشته بنگر (1959) به کارگردانی تونی ریچاردسن نوید تفکری واقع بینانه یا رئالیستی را وعده می دادند. اما هیچکاک به خودی خود پدیده بود. شاید خود او هم نمی دانست که نسل های آتی با چه دیده احترام آمیزی از او یاد می کنند. از بیگانگان در قطار(1951) تا پنجره رو به حیاط، سرگیجه، شمال به شمال غربی و... بالاخره بیمار روانی ( روح) که در سال 1959 ساخته و در سال 1960روی پرده آمد، هیچکاک فیلم هایش را با چنان دقتی می ساخت که هر یک از آن ها تا دهه های بعد برای فیلمسازان دیگر تبدیل به الگوهای ماندنی شدند. در ژانر جنایی/ معمایی هیچکاک بسیاری از کارگردان های آمریکایی و اروپایی را تحت تاثیر قرار داده بود. مثلاً فیلم کارآگاهی مرا مرگ آور بنویس (رابرت آلدریچ،1955) با اقتباس از نوولی به قلم میکی اسپیلین سال ها جلوتر از زمان خود بود، به گونه ای که کارگردانان موج نوی سینمای فرانسه خود را مدیون آن می دانند. در فرانسه، نسیم یک انقلاب سینمایی با واژه موج نو، فرهنگ هنر هفتم را دگرگون می کند و امید پیام های ناشنیده را به ارمغان می آورد. این جنبش با هزینه کم و آزادی عمل زیاد یکی از پدیده هایی شد که سینمای جهان را تحت تاثیر قرار داد؛ فیلمسازانی با تفکرات واقع بینانه و در ضمن روان کاوانه نزدیک به هم. از آن جمله اند شابرول با کارگردانی سرژ زیبا و پسر عموها، تروفو با چهارصد ضربه و گدار با از نفس افتاده که وفاداری خود را به تئوری موج نو تایید کردند. همچنین دهه پنجاه نوید بخش ظهور کارگردانی بود که آثار ارزنده اش در دهه های بعد تار و پود سینما را متحول کرد: استنلی کوبریک. او اولین فیلمش ( ترس و اشتیاق) را با بودجه ای بسیار اندک کارگردانی کرد. به دنبال آن بوسه قاتل (1955)وضع او را مستحکم کرد. سپس با تهیه و کارگردانی قتل (1956) تریلری با موضوع سرقت، جایگاه خود را تثبیت کرد. فیلم بعدی او درام جنگی راه های افتخار (1957) بود که موجب شد تا کرک داگلاس کارگردانی پروژه اسپارتاکوس را به او بسپارد. از آن به بعد کوبریک با هر فیلمش نگاه ها را به خود معطوف می کند. در مطالعه سینمای دهه پنجاه نمی توان از روی سینمای حماسی/ تاریخی/ مذهبی ساده انگارانه عبور کرد. به نظر می رسد سینما از بدو تولد تا نزدیک شدن به سال های پنجاه، یک وظیفه مهم اش زمینه سازی برای همین گونه بوده است. البته سال های شصت هم با اهمیت بودند، ولی اوج درخشش و نوآوری ها در ژانر یاد شده، سال های دهه پنجاه بود. گذشته از مضامین تازه، تعدادی از فیلم هایی که قبلا از حوادث تاریخی/ مذهبی ساخته شده بودند، دوباره سازی شدند و اوج برداشت های حماسی/ تاریخی در همین سال ها بود. با شروع دهه پنجاه، استودیوهای بزرگ فیلمسازی در هالیوود که نمی خواستند زیر بار شکست از تلویزیون بروند، به دنبال جلب تماشاگران بودند که در نتیجه پدیده های بدیع مانند طریقه های نمایشی سینماسکوپ، سینه راما و صداهای چندباندی به سالن سینماها راه یافتند. گر چه پرده عریض از زمان نمایش ناپلئون ( ابل گانس) ابداع شده بود و این طریقه از آن زمان به بعد در برنامه سینما بود، ولی به طور جدی برای تکامل آن پیگیری نمی شد، زیرا چنین به نظر می رسد که تماشاگران از اندازه های استاندارد پرده های نمایش رضایت دارند. برخلاف بهتر شدن کیفیت صدا و رنگ ها که واکنش خاصی در تماشاگران ایجاد نکرد، پرده عریض و صدای استریوفونیک بر شکوه و تاثیرگذاری فیلم ها تاثیر بسزایی داشت و طبیعی بود که پرده های عریض و طویل تر بر عظمت فیلم ها می افزود. در سال 1953 دنیا با پدیده سینماسکوپ آشنا شد که اولین محصول آن خرقه به کارگردانی هنری کاستر محصول فاکس قرن بیستم بود. روایت های تورات و انجیل منبع بسیار پر درآمدی برای صاحبان استودیوها بودند، به علاوه مضامینی که در حاشیه ظهور عیسی مسیح قرار می گرفتند با شاخ و برگ هایی که به یک رویداد چند خطی داده می شد و البته دیالوگ های ساختگی. به عنوان مثال سامسون و دلیله (سیسیل ب. دومیل) که فقط چند بخش کوچک از تورات را شامل شده است، تماشایش دو ساعت زمان می برد. آن چه برای دومیل و سایر فیلمسازان اهمیت داشت، رضایت و استقبال بینندگان و در نتیجه سوددهی کلان آن فیلم ها بود. همین قضیه در بسیاری از فیلم های دیگر نیز از جمله خرقه صدق می کند. ریچارد برتن در نقش یک سرباز رومی است که خرقه عیسی مسیح را به خانه می برد و این خرقه موجب ایمان او به دین مسیح می شود و موجب مخالفت های وی علیه رومیان سلطه گر بر اورشلیم. خرقه همانند اغلب درام های انجیلی که در سایه مسیح به نقل یک رویداد تاریخی می پرداختند، یک موفقیت سینمایی بود. یک سال بعد فیلم دیگری به نام دیمیتریوس و گلادیاتورها ( دلمز دیوز) یک ادامه موفقیت آمیز برای خرقه بود. در این جا دیمیتریوس ( ویکتور ماتیور) محور داستان است و مانند اغلب آثار حماسی با یک نقطه اوج نفس گیر در سکانس های پایانی و انتقام دیمیتریوس از گلادیاتورهای شرور در میدان و نبرد با ببرهای بنگال. مضمون های به دفعات فیلم شده با ترفندهای نوین باز هم ساخته و استقبال می شدند. هالیوود سعی می کرد تا در قالب فیلم های حماسی/ مذهبی، تاریخ کشور تازه تاسیس اسرائیل را ریشه یابی و مطرح کند. تماشاگران هم بدون تمرکز در این مورد سیاسی، از دیدن یک فیلم عظیم لذت می بردند. این فیلم ها در واقع هدف عمده شان سرگرم کردن و داستان گویی بود، بدون اینکه توجه به سینمای هنری داشته باشند. در بازنویسی و بازگویی تاریخ، فیلمنامه نویس ها با توصیه فیلمسازان بسیاری از نکات مهم را نادیده می گرفتند. به عنوان مثال، مورخان مقصر اصلی در محکومیت و مصلوب کردن حضرت عیسی را یهودیان می دانند. قشریون مذهب یهود علاقه ای به ظهور یک پیامبر تازه نفس با ایده های بهتر نداشتند. آن ها منفعت دراز مدت خود را در حفظ صندلی های صدارت می پنداشتند و به تصورشان فروغ یک دین تازه، از مقام و قدرت آن ها می کاست. این مساله در هیچ یک از فیلم هایی که درباره ظهور عیسی مسیح ساخته شد، به طور آشکار مطرح نشد تا بالاخره در آثار ارزشمند فرانکو زفیرلی ( عیسی بن مریم) و مل گیبسن ( مصائب مسیح) روی این نکته بسیار مهم تاریخی انگشت گذارده می شود و نمایندگان قوم یهود در مجلس اعلای اورشلیم مقصر شناسانده می شوند و رومیان را هم صرفاً عاملان اجرای حکم قلمداد می کنند. توجه کنید که در اغلب فیلم های ساخته شده از زندگی مسیح، سردار رومی که برای محاکمه از روم به اورشلیم آمده بود، بعد از قرائت حکمی که آزادی باراباس و محکومیت مسیح را شامل می شد، او که تحت تاثیر دسیسه و فشار یهودیان بود و به رضایت آنان که نتیجه اش استمرار حاکمیت رم بر اورشلیم بود، می اندیشید، پس از تصمیم گیری برای مصلوب کردن آن حضرت، دست های خود را با آب می شوید و به این طریق خود را از آن گناه بزرگ، مبرا و پاک می کند. یکی دیگر از روایت های انجیل عهد عتیق در قالب داود و بتسابه (1951) بازتاب ذهنی اش به گونه ای بود که بیننده با به پایان رسیدن فیلم به جای آن که لذت برده باشد، احساس گناه می کند. در سلیمان و سبا، سلیمان ( یول براینر) به دور از تمام توانایی هایی که در قرآن از آنان یاد می شود، در دام عشق بلقیس، ملکه سرزمین سبا گرفتار می شود و موقتاً از وظایف عرفانی اش غافل می شود. نقطه اوج فیلمداستان، سقوط جنگجویان مصری سوار بر اسب هایشان به داخل دره و نابودی آن ها است، یکی از افه های تصویری بسیارخوب که تا آن زمان نظیرش دیده نشده بود ( با خسارت های فراوانی که به اسب ها و تعدادی از نفرات سیاهی لشکر وارد آمد). به طور خلاصه، با نزدیک شدن به پایان این دهه، فیلمسازان، شاخص ترین پروژه های سینمایی خود را در حال آماده کردن بودند: آثاری که در سال 1959 روی پرده آمدند یا آن تعداد فیلم هایی که در سال 1959 ساخته و در سال 1960 به نمایش در آمدند، مانند بیمار روانی (آلفرد هیچکاک)، اسپارتاکوس ( استنلی کوبریک)، آپارتمان (بیلی وایلدر) و زندگی شیرین ( فدریکو فلینی). در ادامه، برندگان جایزه فرهنگستان علوم و هنرهای سینمایی آمریکا ( اسکار) در رشته بهترین فیلم در دهه پنجاه را ذکر می کنیم: 1951: یک آمریکایی در پاریس. 1952: بزرگ ترین نمایش روی زمین. 1953: از این جا تا ابدیت. 1954: در بار انداز. 1955: مارتی. 1956: دور دنیا در هشتاد روز. 1957: پل رودخانه کوای. 1958: ژی ژی. 1959: بن هور. 1960: آپارتمان. در پایان این مقدمه نسبتاً طولانی، با درج سال شمار مهم ترین رخدادهای سینمایی دهه پنجاه میلادی، نهایتاً به بررسی خلاصه فیلم برتر سال اعجاب آور 1959 می پردازیم. سال شمار سینمایی دهه 1950   1950   - آغاز رواج تلویزیون - کمیته فعالیت های ضد آمریکایی ده چهره سرشناس هالیوود از جمله دالتون ترومبو را بازداشت می کند. - فراموش شدگان جایزه بهترین کارگردان سال جشنواره کن را برای لوئیس بونوئل به همراه داشت. - نمایش راشومون ( آکیرا کوروساوا)، نقطه عطفی در سینمای ژاپن. - نمایش جنگل آسفالت ( جان هیوستن)، یک اثر قابل تعمق. - نمایش سانست بلوار ( بیلی وایلدر)، کاندید اسکار برای بهترین فیلم سال. - نمایش مردان ( فرد زینه مان)، اولین فیلم براندو. - نمایش تیر شکسته ( دلمر دیوز)، همدردی با سرخ پوستان. 1951   - تأسیس جشنواره برلین. - ژانویه 1951: آغاز انتشار ماهنامه سینمایی " فیلم ریویو". - نمایش بیگانگان در قطار ( آلفرد هیچکاک)، فصلی تازه از هنر در سینما. - نمایش اختلاف بزرگ ( رائول والش)، وسترنی از دیدگاه کارگردانی بزرگ. - نمایش اتوبوسی به نام هوس ( الیا کازان)، هنرنمایی براندو و نمونه ای مثال زدنی در بازیگری روش دار. - نمایش مکانی در آفتاب ( جرج استیونس)، کاندید بهترین فیلم. 1952   - فرانک کاپرا در مقام یکی از اعضای هیأت داوری در جشنواره بین المللی بمبئی حضور می یابد و سپس تا سال 1957 در تلویزیون فعالیت می کند. - نمایش این است سینه راما نخستین فیلم به طریقه سینه راما. - نمایش زنده باد زاپاتا ( الیا کازان) باز هم با براندویی فراموش نشدنی. - نمایش مرد آرام ( جان فورد). - نمایش ماجرای نیمروز ( فرد زینه مان)، کنایه به مک کارتیسم. - نمایش آواز در باران ( استنلی دانن) با شرکت جین کلی که خود نیز کارگردان صحنه های رقص و آواز بود. - نمایش برف های کلیمانجارو ( هنری کینگ)، بر اساس داستان کوتاهی از ارنست همینگوی که موجب اعتراض نویسنده شد. 1953   - نمایش خرقه اولین فیلم سینماسکوپ. - نمایش خانه وحشت ( آندره دی تت)، اولین فیلم سه بعدی با عینک مخصوص. - نمایش نیاگارا ( هنری هاتاوی) از مریلین مونرو یک نماد سینمایی ساخت. - نمایش جیب بر خیابان جنوب ( ساموئل فولر)، اثری بحث انگیز. - نمایش جنگ دنیاها (بایرون هاسکین)، رمانی از اچ، جی، ولز. - نمایش تعطیلات رمی ( ویلیام وایلر) و معرفی آدری هپبرن. - نمایش بازداشتگاه 17 ( بیلی وایلدر)، یادواره جنگ. - نمایش مزد ترس(هانری ژرژ کلوزو)، مورد تحسین همگان. - نمایش مهمیز برهنه ( آنتونی مان)، آغاز همکاری مان و جیمز استیوارت. - نمایش شین ( جرج استیونس)، وسترنی به یاد ماندنی. - نمایش اعتراف می کنم ( آلفرد هیچکاک)، متاثر از گرایش مذهبی کارگردان. 1954   - تأسیس جشنواره کارلووی واری در جمهوری چک. از جشنواره های مهم بلوک شرق. - نمایش آقای 420 و واکسی دو فیلم پر فروش از سینمای هند با مضمون اجتماعی که از بازیگر اولش راج کاپور محبوب ترین چهره سینمایی در قاره آسیا را ساختند. - نمایش ام را به نشانه قتل بگیر و پنجره رو به حیاط دو فیلم از آلفرد هیچکاک در یک سال. - نمایش کارمن جونز( اتوپرمینجر) با شرکت دوروتی دندریج، اولین سیاه پوستی که کاندید اسکار برای بهترین بازیگر زن نقش اول شد. - نمایش ستاره ای متولد می شود ( جرج کیوکر)، قوی ترین نسخه سینمایی از داستانی که بارها فیلم شده بود. - نمایش در بارانداز ( الیا کازان)، بروز درونمایه های انسانی توسط براندو. - نمایش شیطان صفتان ( هانری ژرژ کلوزو)، توصیفی از شخصیت های غیر طبیعی و بیمارگونه. - نمایش جانی گیتار ( نیکلاس ری)، نقطه عطفی در سینمای وسترن. - نمایش آپاچی و وراکروز ( هر دو به کارگردانی رابرت آلدریچ) که وراکروز اولین فیلم سوپرسکوپ بود. - نمایش شرق بهشت ( الیا کازان) مملو از هنر جیمز دین. - نمایش جاده ( فدریکو فلینی)، رنج های ناشی از ساده اندیشی. - نمایش سابرینا ( بیلی وایلدر)، منطقی ترین مثلث عشقی. 1955   - نمایش شورش بی دلیل ( نیکلاس ری)، جیمز دین، یاغی بی هدف. - نمایش مردی از لارامی، ادامه همکاری ارزشمند آنتونی مان و جیمز استیوارت. - نمایش شب شکارچی ( چارلز لاتون)، آمیزه ای از تنفر و عشق. - نمایش مارتی( دلبرت مان)، برنده اسکار بهترین فیلم و سه اسکار دیگر. - مرگ نا به هنگام جیمز دین معبود نسل جوان (55-1931) - نمایش مردی که زیاد می دانست( آلفرد هیچکاک)، مصائب ناشی از دانستن. - نمایش خارش هفت ساله ( بیلی وایلدر)، مونرو بیشتر عروسک است تا بازیگر. 1956   - نمایش غول(جرج استیونس)، که بعد از مرگ جیمز دین روی پرده آمد. - نمایش و خدا زن را آفرید( روژه وادیم)، گستاخ ترین فیلم دهه از سینمای فرانسه. - نمایش مهر هفتم ( اینگمار برگمان)، یک اثر قابل تعمق از سینمای سوئد. - نمایش جویندگان ( در جست و جوی خواهر) اثر استثنایی جان فورد. - نمایش موبی دیک یا نهنگ سفید ( جان هیوستن). - نمایش کانال ( آندری وایدا) یادواره نسل جنگ زده. - نمایش باران ساز( جوزف آنتونی) و بازی مسحور کننده برت لنکستر. 1957   - نمایش دوازده مرد خشمگین، نخستین اثر سینمایی سیدنی لومت. - نمایش قطار سه و ده دقیقه به یوما ( دلمر دیوز)، وسترن روان شناسانه. - نمایش مرد عوضی ( آلفرد هیچکاک)، باز هم استاد. - نمایش بوی خوش موفقیت ( الکساندر مکندریک)، با دیدگاهی تردیدآمیز در مورد ارزش هنری آن. - نمایش ترغیب دوستانه ( ویلیام وایلر)، بشر در مواجه با خشونت. - نمایش پل رودخانه کوای ( دیوید لین)، فداکاری و ایثار. - نمایش سریر خون ( آکیرا کوروساوا)، برگردان ژاپنی نمایشنامه " مکبث". - نمایش عشق در بعدازظهر ( بیلی وایلدر)، رمانتیسم پنهان. - نمایش شاهد برای تعقیب ( بیلی وایلدر)، کاندید اسکار بهترین فیلم سال. - نمایش خلبان جت ( جوزف فن اشترنبرگ)، یک فیلم مستقل در مناقشات جنگ سرد با سرمایه هاوارد هیوز. - مونتگمری کلیفت در یک تصادف اتومبیل به چهره اش لطمه می خورد، اما به طرز معجزه آسایی زنده می ماند. 1958   - خطر تلویزیون بر طرف شد. - عرضه صفحات استریوفونیک گرامافون. - نمایش زنگ ها به رم رفته اند اولین فیلم طویل میکلوش یانچو، کارگردان برجسته مجارستانی. - نمایش جنوب اقیانوس آرام، عشق و موسیقی در پس زمینه های کارت پستالی. - نمایش تیرانداز چپ دست، نخستین فیلم آرتور پن، با شرکت پل نیومن در نقش بیلی کید. - نمایش کشور بزرگ ( ویلیام وایلر)،طرح ارزش های فردی در دومین وسترن وایلر. - نمایش آخرین هورا ( جان فورد)، نگاه ژرف کارگردانی که مدافع ارزش ها است. - نمایش می خواهم زنده بمانم (رابرت وایز)، اسکارهای این فیلم منصفانه تقسیم شد. - نمایش سرگیجه ( آلفرد هیچکاک)، نیازی به تعریف ندارد. - نمایش نشانی از شیر( اورسن ولز)، نشانی دیگر از نبوغ ولز. - نمایش گربه روی شیروانی داغ ( ریچارد بروکس)، بر اساس نمایشنامه ای از تنسی ویلیامز. - نمایش تابستان گرم و طولانی ( مارتین ریت). - آغاز همکاری پر ثمر ریت و پل نیومن. - پخش سریال تلویزیونی به نام قانون با شرکت استیو مک کوئین. 1959   - سیسیل ب. دومیل می میرد. - جنگ سرد کماکان بین بلوک شرق و غرب ادامه دارد، در شرایطی که با کمک تبلیغات وسیع و افشاگری ها غرب موفق بوده است. - موسیقی اصیل و ریشه دار بلوز که توسط سیاهان آمریکا بنیان گذارده شد، کماکان موسیقی این سال ها است، در شرایطی که راک اندرول در میان جوانان حرف اول را می زند و موفق می شود تا از مرزهای نژادی عبور کند. - و بالاخره سال تولید و نمایش ده ها فیلم برجسته و استثنایی تاریخ سینما که با کنار گذاشتن بسیاری شان، در ادامه، صرفاً به بررسی سی اثر از آن میان می پردازیم واین سوال را همچنان نمی توانیم فراموش کنیم: آیا واقعاً همه این آثار در یک سال تولید شدند!؟ منبع:نشریه صنعت سینما شماره93 ادامه دارد... /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1121]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن