تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعايى كه با بسم اللّه  الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796973755




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شايعه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شايعه
شايعه   نويسنده: محدثه رضايي   آب كه مي خورم، نگاهم به سمت بالاست. به سوي دستشويي آخري و لانه ي يا كريم روي ديوار آن. دو تا تخم گذاشته است به اندازه ي توپ تنيس. زنگ كلاس را مي زنند. مي دانم ياكريم هر جا باشد زنگ را مي شنود و مي نشيند روي تخم هايش. زنگ هاي تفريح نمي دانم كجا مي رود؟ شايد مي رود توي خانه خرابه ي بغل مدرسه! اصلا چرا از همان اوّل لانه اش را آن جا نساخته. آن جا كه آرام تر است. اما شايد او هم حرف هاي بچه ها را شنيده. بچه ها مي گويند توي آن خانه، جن است. اربابي وقتي رفته بوده توپ واليبال را بياورد، خودش با چشم هاي خودش جن ها را ديده. مي گويد: «آن جا مدرسه ي جن هاست.» به طرف كلاس راه مي افتم. شكمم قاروقور مي كند. چشم هايم فقط پيراشكي هايي را مي بيند كه گوشه گوشه ي حياط در دست بچه هاست. اين زنگ فيزيك داريم. اصلا حوصله اش را ندارم. يكي از بچه ها قبل از اين كه خانم بيايد مي گويد: «من مي روم كلاس جن ها! كي با من مي آيد؟» اربابي مي گويد: «جن ها هم از تو فرار مي كنند! كجا مي خواهي بروي؟» مبصر داد مي زند: «ساكت! اربابي كلاس را شلوغ نكن!» اربابي مي خندد: «اين مي خواهد برود كلاس جن ها، به من چه مربوط است.» نگاهم از پنجره ي كلاس به ياكريم مي افتد كه از مدرسه ي جن ها به سوي دستشويي ها پرواز مي كند. زنگ هاي تفريح حتما جن ها را به ما ترجيح مي دهد. بچه هاي مدرسه از جن بدترند. ديروز داوودي مي خواست تخم هاي ياكريم را ببرد خانه ي شان و باهاشان نيمرو درست كند كه بچه ها التماسش كردند اين كار را نكند. اربابي گفت: «اگر تخم ها نباشد، از چشم تو مي بينم و حسابت را مي گذارم كف دستت.» شايد اين شايعه كه يك ناخن توي دستشويي آخري بالا و پايين مي پرد هم كار اربابي است. همه مي ترسند به آن دستشويي بروند. اربابي با اين شايعه خواسته بچه ها آن جا نروند و ياكريم را اذيت نكنند. خانم ناظم سر صف پشت بلندگو داد مي زند: «اين مزخرفات چيست كه از خودتان در مي آوريد؟ ناسلامتي اسم دانش آموز روي تان است و با علم سروكار داريد نه با اين مزخرفات. درباره دستشويي چرت و پرت مي گوييد. در مورد خانه ي بغلي چرت و پرت مي گوييد. من ببينم چه كساني از اين چرت و پرت ها مي گويند پرونده ي شان را مي گذارم زير بغل شان بروند همان مدرسه ي جن ها ثبت نام كنند كه اين قدر حرفش را مي زنند.» يكي از بچه هاي صف كناري آرام مي گويد: «هرچه باشد آن جا شهريه اش كم تر است و ناظمش خوش اخلاق تر!» چند نفر پف جلو مقنعه شان را مي گيرند جلو دهان شان پيك پيك مي خندند. من نگاهم به روي دستشويي آخري است و ياكريم كه با آرامش روي تخم هايش نشسته است. حالتش دقيقا مثل وقتي است كه آبجي ام به بچه اش شير مي دهد. انگار كه به چيزي فكر مي كند! شايد دارد به روز تولد بچه هايش فكر مي كند! اگر مي دانست بچه ها مي خواستند آن ها را نيمرو كنند آن جور آرام نبود. نفر پشت سري ام مي گويد: «برو ديگر! خوابي؟» از نفر جلويي ام يك عالم فاصله دارم. بچه ها تند و تند دارند مي روند طرف كلاس ها. اربابي بلند به خانم ناظم سلام مي كند. خانم ناظم مي گويد: «سلام دخترم!» اگر مي دانست تمام اين شايعه ها كار اوست اين قدر تحويلش نمي گرفت. روي تخته پر است از مربع هايي كه مثلا استخر هستند و خط هايي كه مثلا نور هستند و در آن ها فرو رفته اند و در لبه ي سطح آب دچار شكست شده اند. معلم نبود جن ها الان چه درسي داشتند. اربابي مي گفت آن روز كه رفته توپ واليبال را از آن جا بياورد، فيزيك داشته اند. يكي از جن ها بلد نبوده اندازه ي زاويه ي شكست نور را در آب حساب كند و خانم معلم شان داشته سرش داده مي زده. نگاهم به آب استخرهاي روي تخته است كه خانم معلم با گچ آبي كشيده است. اصلا متوجه نمي شوم چه مي گويد. معلم جن ها آمده است بالاي سرم و دارد سرم را نوازش مي كند. ناخن هاي قرمز و درازش را كه روي مقنعه ام كشيده مي شود احساس مي كنم. شبيه عكس همان جني است كه در اينترنت ديده ام. زبانم بند مي آيد. هي مي خواهم به بغل دستي ام بگويم، اما نمي توانم. رو به رويم زاويه هاي شكست نور در هم بر هم شده است. ناخن هاي قرمزش را مي گذارد روي آب استخر كه با خودكار آبي كشيده ام. مي گويد: «اندازه ي زاوي ي شكست نور كه اين نيست!» خيره مي شوم به آب. ناخني در آب بالا و پايين مي پرد. ياكريم همان طور كه روي تخم هايش نشسته نگاهم مي كند. انگار نه انگار كه كنارم معلم جن ها ايستاده است! اربابي از چند نيمكت جلو بر مي گردد و به ما نگاه مي كند و مي خندد. داوودي نگاهش به تخم هاي ياكريم است. معلم جن ها يك پيراشكي مي گذارد روي دفترم. جاي روغن پيراشكي روي دفترم مي ماند. بدم مي آيد پيراشكي را بخورم. هنوز جاي ناخن هاي قرمز او را روي پيراشكي مي بينم. آن قدر به پيراشكي، شكست نور و آب استخر نگاه مي كنم كه زنگ مي خورد. از پنجره ي كلاس ياكريم را مي بينم كه از مدرسه پر مي زند و مي رود. شكمم باز قار و قور مي كند. كاشكي پول توجيبي امروزم را ديروز جلوتر از مامان نمي گرفتم. توي حياط پر است از دست هايي كه پيراشكي مي خورند. دستي ماهيتابه دارد و دو تا تخم ياكريم؛ دست هاي داوودي است. مي خواهد با تخم هاي ياكريم نيمرو درست كند. مي خواهم بگويم يكي از تخم ها مال من. داوودي با ماهيتابه يك طرف ميز تنيس ايستاده است. دسته ي ماهيتابه را مي گيرد و تخم ياكريم را مي زند آن طرف. تخم ياكريم مي خورد به راكت اربابي و مي شكند. اربابي داد مي زند. ياكريم بالاي سر هر دوتاي شان پر مي زند. اربابي و داوودي مي ترسند. فرار مي كنند به طرف خانم ناظم كه گوشه حياط دارد با يكي از بچه ها حرف مي زند و پشت سرش قايم مي شوند. ياكريم مي نشيند روي ميز تنيس. مي روم طرف دستشويي آخري. به لانه ي ياكريم نگاه مي كنم. تخم ها سر جاي شان هستند. نفس راحتي مي كشم. مي آيم بيرون. از ياكريم خبري نيست. از اربابي و داوودي هم همين طور. زنگ كلاس مي خورد. دوباره فيزيك داريم. دو ساعت پشت سر هم فيزيك. به كاج مدرسه ي جن ها كه از ديوارشان زده بالا نگاه مي كنم. بايد خانه ي ياكريم آن جا باشد. اگر من جاي يا كريم بودم لانه ام را آن جا مي ساختم. بر مي گردم و به لانه ي ياكريم نگاه مي كنم. بچه ها همچنان پيراشكي مي خورند. به طرف كلاس راه مي افتم دوباره از پشت پنجره ي كلاس ياكريم را مي بينم كه مي رود طرف دستشويي آخري. خوش به حالش كه فيزيك ندارد. بچه ها مي گويند بچه هايش درس خوان بار مي آيند؛ چون توي مدرسه به دنيا مي آيند؛ ‌حتي اگر دستشويي مدرسه باشد. خانم معلم مي آيد. دوباره مي رود پاي تخته. بچه ها ساكت به حركت دست او روي تخته نگاه مي كنند. دوباره استخر مي كشد. از جايي دور صداي سرود خواندن مي آيد. نمي دانم از كدام كلاس ها. خوش به حال شان كه فيزيك ندارند! شايد اين صدا از مدرسه ي جن ها مي آيد! دست هايم توي دفتر فيزيك يك عالم فلش و دايره كشيده است. اگر اربابي ببيند، حتما حس روان شناسي اش گل مي كند و خصوصياتم را مي گويد. يك بار يادم نيست چه كشيده بودم، مي گفت: «تو خيلي رؤيايي هستي!» دوباره فلش مي كشم؛ به سمت بالا، پايين، راست، چپ... دو تا دايره مي كشم. دوباره فلش، يك دايره.... تا آخر زنگ چند صفحه فلش و دايره مي كشم. زنگ خانه كه مي خورد، باز هم ياكريم را از پنجره مي بينم كه دارد به بيرون از مدرسه پرواز مي كند. بچه ها كيف هاي شان را انداخته اند پشت شان و همديگر را هل مي دهند تا از در كلاس بيرون بروند. از كلاس بيرون مي آيم. تشنه ام، به سمت آبخوري ها مي روم. دوباره چشمم مي افتد به دستشويي آخري و لانه ي ياكريم. شير آب را باز مي كنم. دستم را زير آب مي گيرم. دهانم را جلو مي برم كه چشمم به دو تا قالمبه ي پشمالو توي لانه مي افتد كه با چشم هاي ريزشان نگاهم مي كنند. منبع: نشريه سلام بچه ها، شماره5. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 587]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن