واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت؛ و مادر زن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند، و مرد از مُحاورت او بجان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش. یکی گفتا: چگونهای در مفارقت یار عزیز؟ گفت: نادیدن زن بر من چنان دشوار نیست که دیدن مادر زن. به گزارش خبرآنلاین، گلستان سعدی، از جمله آثاری است که خواندن آن برای هر ایرانی اخلاقمداری، توصیه شده و میشود و از آنجا که نثر متکلف و متصنعی نیز ندارد، خواندن آن که رمزگشایی از خصلتهای نیک و بد مردمان است، لذتی مضاعف دارد. استاد عبدالحسین زرینکوب درباره گلستان شاعر پرآوازه ایرانی، سعدی علیهالرحمه میگوید: سعدی در این کتاب ظریف که هشت باب بیش ندارد و دیباچه آن هم مثل باب هایش از سخنان تکلف آمیز عاری و از نکات اخلاقی و تربیتی مشحون است بین جد و هزل، بین قصه نویسی و مقامه پردازی و بین طیبت وتربیت چنان تلفیق معتدلی به وجود آورده است که در هیچ اثر دیگر همانند ندارد. در واقع با آن که اقوال نویسنده در جای جای کتاب خواننده را به چالش می طلبد و با آن که حکایاتش همه سر تا پا خالی از عیب و ایراد نیست بعد از قرن ها که از تصنیف آن می گذرد چنان می نماید که نویسنده یک انسان عصر ماست. در بین ما سر می کند و از زبان ما سخن می گوید و با لحنی آمیخته به جد و هزل جامعه ما را که مثل جامعه او از ضعف های مزمن انسانی رنج می برد تصویر می کند و زشت و زیبای آن را چنان که هست نشان می دهد. از آن چه در آن انسانی است اظهار خرسندی می کند و از آن چه حاکی از خوی بهیمی ماست با لبخندی آکنده از یأس و ترحم می گذرد و به هر حال از عصر ما و زبان ما و حال ما فاصله زیادی نمی گیرد. گلستان سعدی دنیا و انسان را چنان که هست تصویر می کند و بر خلاف بوستان وی چندان به این که آنکه هست چگونه باید باشد ناظر نیست از این روست که انشای وی در این کتاب به نحو دهشت انگیزی مبتنی بر واقع نگریست - خاصه در توصیف دگرگونی های عالم و احوال و طبایع انسان. نثر کتاب هم تموج و تحرکی وقفه ناپذیر دارد که گویی با هر خواننده ای پویه ای دگرگون دارد و به نحو دیگر همراهی می کند. در هر حال گاه می جوشد و فوران می کند و به بالا می گراید و گاه در بستر خشک وادی های مطامع و اغراض هر روزینه حیات می غلطد و با کـُندی راه می پوید. اما هیچ جا راکد نیست و حتی در این کندپویی نیز هموراه کسانی را که در تقلید شیوه او پویه می آغازند با فاصله زیادی عقب می گذارد و باز پس نگه می دارد. در ادامه سه حکایت از باب پنجم گلستان سعدی ـ در عشق و جوانی ـ را میخوانیم: حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانیاند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید. هر که سلطان مرید او باشدگر همه بد کند نکو باشد وآنکه را پادشه بیندازدکسش از خیل خانه ننوازد کسى به دیده انکار گر نگاه کندنشان صورت یوسف دهد به ناخوبى و گر به چشم ارادت نگه کنى در دیو فرشتهایت نماید به چشم، کروبى * یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته، و نفس طالب و شهوت غالب، چنانکه عرب گوید: التمر یانع والناطور غیر مانع هیچ باشد که به قوّت پرهیزگاری ازو بسلامت بماند. گفت: اگر از مه رویان بسلامت بماند از بدگویان نماند. وان سلم الانسان من سوة نفسهفمن سوة ظن المدعی لیس یسلم شاید پس کار خویشتن بنشستنلیکن نتوان زبان مردم بستن * یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت؛ و مادر زن فرتوت به علت کابین در خانه متمکن بماند، و مرد از مُحاورت او بجان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش. یکی گفتا: چگونهای در مفارقت یار عزیز؟ گفت: نادیدن زن بر من چنان دشوار نیست که دیدن مادر زن. گل به تاراج رفت و خار بماندگنج برداشتند و مار بماند دیده بر تارک سنان دیدنخوشتر از روى دشمنان دیدن واجب است از هزار دوست بریدتا یکى دشمنت نباید دید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]