تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797641430




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ترنج: ميوه اي از جنس ميوه هاي بهشتي (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 ترنج: ميوه اي از جنس ميوه هاي بهشتي (2)
ترنج: ميوه اي از جنس ميوه هاي بهشتي (2)   نويسنده:دکتر رضا اشرف زاده*   از ترنج و نارنج، گاهي خيمه و خرگاه پادشاهان را تزيين مي کردند. در تاريخ بيهقي آمده است: «... و وقت ترنج و نارنج بود و باغهاي اين بقعت ـ ستّارآباد ـ از آن بي اندازه پيدا کرده بود و از اين بالا پديدار بود، فرمود تا از درختان، بسيار ترنج و نارنج و شاخه هاي با بار باز کردند و بياوردند و گرد بر گرد خيمه، بر آن بالا بردند و آن جاي را چون فردوس بياراستند و نديمان را بخواند و مطربان نيز بيامدند و...» (بيهقي/586). آن چه از تواريخ برمي آيد، ترنج از آن گونه ميوه ها بوده است که اغلب، اميران آن را به صورت هديه براي پادشاهان مي فرستادند، چنان که اميريوسف ـ حاکم بلخ و قصدار ـ از جمله هدايا، ترنج را نيز به نزد سلطان غزنوي فرستاده بود: «... به چند دفعت مجمزّان رسيدند از قصدار، سه و چهار و پنج، و نامه هاي يوسف آوردند و ترنج و انار و نيشکر نيکو، و بندگيها نموده و احوال مُکران و قُصدار شرح کرده...» (همان/326). در ايران، مکان اصلي رشد درخت ترنج، گرگان و مازندران بوده است (همان/162). منصور ثعالبي نيز بهترين ترنج را طبرستاني مي داند و در ذيل وَردِ جور مي نويسد: «گور، از آباديهاي فارس است، به گل سرخ آن مَثَل زنند و در هيچ جا به خوشبويي گل سرخ آن پيدا نمي شود و مانند بنفشة کوفه و شب بوي بغداد، و زعفران قم و نيلوفر سيروان و نارنج صيمره و ترنج طبرستان و نرگس گرگان، جاي نخستين دارد» (ثمارالقلوب/548). در تعبيرات شاعرانه نيز ترنج مهرگان و ترنج زر، استعاره از خورشيد آمده است (برهان). من سپهرم، گر بهار باغ شب گم کرده ام روز را بين کاين ترنج مهرگان آورده ام خاقاني/358 و: زرّين ترنج خيمه افلاک ميخ دار در خاک باد کوفته سر، کز تو بازماند خاقاني/531 و بالاخره، اين نکته را بازگو کردن، که درخت ترنج، اول ميوه مي دهد و سپس شکوفه و برگ مي آورد، و شايد ميوه ها در زمستان ـ پيش از رسيدن بهار و زمان شکوفه ـ بر سر درخت مي مانند و چنين به نظر مي رسد که اول ميوه مي دهد، بعد شکوفه و برگ. رسم ترنج است که در روزگار پيش دهد ميوه، پس آرد بهار مخزن الاسرار و: درخت ترنج، از بَر و بارِ رنگين حکايت کند کِلّه قيصري ناصرخسرو/142 منوچهري، تصويرهاي زيبايي از ترنج آفريده است: وان ترنج، ايدر چون ديبه ديناري که بمالي و بمالند و بنگذاري زو به مقراض برشي دو سه برداري کيسه اي دوزي و درزش نه پديد آري وان گه آن کيسه ز کافور بينباري درکشي سرش به ابريشم زنگاري (ديوان/198)   ترنج دست اَنبوي:   آن را ترنج شمامه نيز گويند، نوعي ترنج بوده است در شوش و بغداد، که آن را چون دست انبوي به دست مي گرفته و مي بوييده اند. مرحوم دهخدا آورده است: «من در بغداد، ميوه اي از نوع مرکبات ديده ام چند نارنجي کلان، اندکي خفته و به شلغم ماننده، پوست املس، سخت خوشبوي، و مردم بغداد آن را چون عطري در جامه دانها نهادندي تا جامه ها بوي خوش گيرند و همه در بغل داشتندي بردن بوي عرق را، و آن را ترنج خواندندي مطلق، و گمان برم که ترنج دست انبوي و ترنج شمامه، همين ترنج است، والله اعلم» (لغت نامه) و در کتاب حدودالعالم، در ذيل شهر شوش آمده است: «شوش، شهري است توانگر و جاي بازرگانان، بارکدة خوزستان است و از وي جامه و عمامه خز خيزد و ترنج دست انبوي» (ص139). و در ذيل خوزستان آورده است: «و از وي لشکر و جامه هاي گوناگون و پرده ها و سوزن کرده ها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خيزد» (همان/137) و شايد خاقاني اشاره به همين نوع ترنج داشته باشد که سروده:   جهان نسيمِ ترنج حديث من بگرفت که نخل بار معاني به بوستان من است ديوان/755   ترنج بازي:   چون ترنج، ميوه اي گردگونه و سخت است، مي توان با آن گوي بازي کرد و در شهرهايي که ترنج به دست مي آمده، کودکان اغلب، از آن چون گوي استفاده مي کردند و وسيله بازي آنان بوده است. در عروسيها نيز همان گونه که در بعضي جاها رسم بوده است که در هنگام نامزدي تا زمان عروسي، عروس و داماد به طرف يکديگر سيب پرتاب مي کردند، در جاهايي نيز رسم بوده است که به طرف هم ترنج مي زدند، بعدها اين ترنجها را از زر مي ساختند. صاحب فرهنگ آنندراج مي گويد: «رسم است در ولايت ـ ايران ـ که چون داماد و عروس را به خانه خواهد که بياورد، و بر سر دروازه که مي رسد، داماد بر عروس و عروس بر داماد ترنج مي زند، چنان که از مردم ايران به تحقيق رسيده، و اين ترنج را از طلا مي سازند». در هندوستان، زدن ثمرها مثل اين، روز چهارم بعد از عروسي است (محمد پادشاه، ذيل ترنج). اين ترنج بازي در شعر فارسي نيز ديده مي شود:   ليلي ز سرِ ترنج بازي کردي ز زنخ، ترنج سازي ليلي و مجنون/889 يا: اي آفتاب! دم، شب وصل، از وفا مزن زنهار! اين ترنج طلا را به ما مزن محسن تأثير (شاهد از لغت)   ترنجِ نشان:   در گذشته گاهي براي تمرين تيراندازي، ترنج يا نارنجي را در فاصله اي به عنوان نشانه ـ سيبل ـ قرار مي دادند و با تير، به آن نشانه مي رفتند و مي زدند، اين ترنج يا نارنج را ترنج نشانه يا نارنج نشانه مي گفتند (گلچين معاني، فرهنگ صائب/157).   دلش چو خانه زنبور، خانه خانه شده است ترنج بي سر و پاي فلک نشانه کيست؟ فرهنگ صائب/157 مکن دراز به طعن فلک، زبان گستاخ ترنج دست قضا را مکن نشان، گستاخ صائب، 2/1134   ترنج مظهري از يرقان و جُذام:   پوست ترنج، زرد رنگ و داراي چين و چروک و ترنجيده است، از اين جهت شاعران، گاهي آن را يرقان زده و گاه جُذامي مي خوانند:   تا که ترنج را خزان، شکل جذام داده است در يرقان شده است ازو، همچو ترنج از اصفري خاقاني/429   ترنج و ترس از باد:   ظاهراً چون ترنج در زمستان بر سر شاخه درخت مي ماند، بادهاي تند و توفانهاي پاييزي آن را از شاخه جدا مي کند و بر زمين مي اندازد، شايد با همين برداشت است که فردوسي در براعت استهلال داستان «رستم و سهراب» فرموده است:   اگر تندبادي برآيد ز کنج به خاک افکند نارسيده تُرُنج، ستمکاره خوانيمش ار دادگر؟ هنرمند خوانيمش ار بي هنر؟ شاهنامه همين تصوير در اسکندرنامه نظامي نيز آمده است: ز بي آلتي وا نمانم به کنج جهان باد و از باد ترسد ترنج   ترنج، شکل زينتي بافته ها:   ترنج، از طرحهاي قراردادي هنرهاي تزييني ايران، و آن چهار گوشه پيچ و خم داري است که در وسط آن برگهايي طراحي شده است (معين، فرهنگ فارسي) اما در اصل، طرح بيضي شکل وسط قالي هاست و سبب اين نام، شکل ظاهري طرح است که به ترنج مي ماند. غالب ترنجها با طرحهاي اسليمي و گل و بوته هاي مختلف تزيين مي شود. طرح يک چهارم ترنج، در سه چهارم ديگر آن تکرار مي شود و گاه، همين طرح يک چهارم ترنج وسط در چهار گوشه قالي به صورت لچک به کار مي رود. در طرحهاي ديگر قالي، ترنجهاي کوچک به کار مي برند که با وجود سادگي زيباست، پاره اي وقتها از مکرر کردن نقش ترنج در سراسر قالي، نقشه اي به وجود مي آيد که به آن ترنج بندي مي گويند. در حاشيه اين گونه قاليها، گاه از همان ترنج وسط استفاده مي کنند، اما غالباً براي آن طرح مجزايي در نظر مي گيرند (ر.ک. حيدري، مجله سخن، دوره10، ص103، به نقل از شاملو/288). علاوه بر نقشهاي ترنجي در قالي و قاليچه، در پرده هاي قلمکار و کاشي کاري و تذهيب کاري و معماري نيز از اين ترنج براي زدن نقش استفاده مي کردند. در تجليد و تذهيب کتابها، در گذشته، از نقشي ترنج مانند بهره مي گرفتند و پشت جلدهاي چرمي و سرلوحة صفحات ـ اغلب صفحه اول ـ ترنجي مي انداختند. در معماري، اغلب در گچبريها و گچ کاري سقفها و بالاي ستونهاي داخلي ايوانها طرح ترنجي قرار مي دادند. ترنجِ تابوت و منبر:   گاهي نيز ترنج مانندي از چوب يا به صورت منبت کاري بر سر تابوت مردگان، يا بر تاج تخت و يا بالاي منبر قرار مي دادند، که چنين به نظر مي آيد که ظاهراً جنبة تبرک و خوش يمني و تقدس داشته است، و شايد اين ترنج را ـ چون انار يا سيب ـ ميوه بهشتي مي دانستند، در مخزن الاسرار بيتي ديده مي شود که تا حدودي اين نظر را تأييد مي کند:   بود در اين گنبد پيروزه خشت تازه ترنجي ز سراي بهشت زنجاني/172 خاقاني، خطاب به فرزند جوانمرگ رشيدش، رشيدالدين مي سرايد: بر ترنج سر تابوت تو خون مي گريم تاش چون سيب به بيجاده مگر درگيرم ديوان/544 و ديگري از ترنج منبر نام مي برد و مي گويد: چون ترنج منبر از لذت ندارد بهره اي وعظ من بشنو، مچين بيهوده زين بستان انار ملاظفر (شاهد از لغت) و مولوي از ترنج تخت سخن به ميان مي آورد: گه ترنج تخت برسازيم ازو گاه تاج فرقهاي ملک جو مثنوي با توجه به مطالب فوق، مي توان پنداشت که ترنج ـ اين ميوه ترنجيده ترش مزه زرد چهره ـ در بسياري از شؤون زندگي و باورهاي مردم وارد شده و به نوعي جنبه فراگير، از طب و پوشيدني و گستردني، تا تاج تخت و منبر و تابوت، پيدا کرده است که تا حدودي، نشاني از جنبة تقدس و خوش يمني و مبارکي دارد.   پی نوشت ها :   *استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد   منابع و مآخذ افشار، ايرج، خوابگزاري، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1346. افشاري، مهران، فتوت نامه و رسائل خاکساريه، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1382. بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاريخ، نشر چشمه، تهران، چاپ سوم، 1381. بيهقي، ابوالفضل، تاريخ بيهقي، فياض، علي اکبر، دانشگاه فردوسي مشهد، مشهد، 1350. برهان، محمدحسين بن خلف، برهان قاطع، معين، محمد، ابن سينا، تهران، چاپ دوم، 1342. حافظ، شمس الدين محمد، قزويني، محمد، غني، قاسم، زوّار، تهران، بي تا. خاقاني شرواني، افضل الدين بديل، سجادي، ضياءالدين زوّار، تهران، 1338. خيام، نوروزنامه، حصوري، علي، کتابخانه طهوري، تهران، 1342. دنيسري، شمس الدين محمد، نوادرالقبادر لتحقه البهادر، دانش پژوه، محمدتقي، افشار، ايرج، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1350. دهخدا، علي اکبر، لغت نامه، چاپ تهران. سعدي، شيخ مصلح الدين، گلستان، يوسفي، غلامحسين، شرکت سهامي خوارزمي، تهران، 1362. سعدي، کليات سعدي، براساس نسخه محمدعلي فروغي، انتشارات سوره، تهران 1377. سوزني سمرقندي، ديوان، شاه حسيني، ناصرالدين، اميرکبير، تهران، 1338. شاد، محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، دبير سياقي، محمد، انتشارات خيام، تهران 1357. شاملو، احمد، با همکاري سرکيسيان، آيدا، کتاب کوچه، انتشارات مازيار، تهران، 1379. شهمردان بن ابي الخير، نزهت نامه علايي، جهان پور، فرهنگ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، 1362. صائب، محمدعلي، ديوان اشعار صائب تبريزي، قهرمان، محمد، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1365. فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، انتشارات هرمس، تهران، 1382. کزّازي، ميرجلال الدين، نامه باستان، انتشارات سمت، تهران، 2/1379 ج. معين، محمد، فرهنگ فارسي، اميرکبير، تهران، چاپ دوم، 1353. منوچهري دامغاني، ديوان، دبير سياقي، محمد، کتاب فروشي زوار، تهران، 1347. مولوي، جلال الدين محمد، مثنوي معنوي، نيکلسون، زيبولد، اميرکبير، تهران، 1363. ناصح، محمدمهدي، شعر دلبر، انتشارات محقق، مشهد، 1373. ناصرخسرو، ديوان اشعار حکيم ناصرخسرو قبادياني، مينوي، مجتبي، محقق، مهدي، مؤسسه مطالعات اسلامي، تهران، 1357. نفيسي، علي اکبر، فرهنگ نفليسي، کتاب فروشي خيام، تهران، 1355. نشريه پايگاه نور شماره 19    
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1825]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن