تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1797780045




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان عکس؛ قصه تلخ میرزایی و چراغی + تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: داستان عکس؛ قصه تلخ میرزایی و چراغی + تصاویر

داستان عکس؛ قصه تلخ میرزایی و چراغی + تصاویر



ایسنا: این دو قصه را بخوانید. وقت زیادی از شما نمی‌گیرد. فقط ببخشید که تلخ است. 1- سوم اردبیهشت سال 91 است. ساکنان خیابان یاسمی در محله آرارات با 137 تماس گرفته‌اند و می‌گویند کوچه بوی گند گرفته است. «جواد میرزایی» مامور می‌شود که برود ببیند ماجرا چیست. وقتی به محل می‌رسد می‌بیند که یک ماشین لجن‌کش، محموله بدبویش را داخل جوی آب خالی می‌کند. این محموله‌ها را باید 40 کیلومتر بیرون شهر تخلیه کنند. جواد میرزایی می‌رود نزدیک تا مدارک شناسایی راننده را بگیرد و علت کارش را بپرسد. راننده می‌خواهد فرار کند که جواد خود را به کامیون می‌رساند و روی رکاب می‌ایستد. راننده هم با قفل فرمان، محکم به سرش می‌کوبد. جواد می‌افتد و به کما می‌رود. بعد از اعلام مرگ مغزی، اعضای بدنش را اهدا می‌کنند و در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا (س) دفن می‌شود. دختر 4 ساله جواد ایستاده و دفن‌شدن پدر را تماشا می‌کند. 2- 16 مرداد 93 است. صبح پنجشنبه، علی چراغی و پسرش ابوالفضل، سوار بر وانت می‌روند به سمت بزرگراه شهید باقری در شرق تهران؛ جایی که قرار است آهن‌آلات و ضایعات یک ساختمان را بنا به دستور صاحبکارش، بار بزنند. ساعت 9:30، خیابان 196 غربی، سر نبش خیابان ایزدپناه مشغول بارزدن هستند که یک مزدا 2000 دوکابین با چراغ گردان و چهار مامور شهرداری سر می‌رسد. به علی چراغی می‌گویند بدون مجوز در حال خرید و فروش ضایعات هستی و به همین دلیل باید ماشینت برود پارکینگ. او سعی می‌کند توضیح دهد که دوره‌گرد خریدار ضایعات نیست و فقط راننده یک پیمانکار تخریب است که کارش جابه‌جایی این خرت و پرت‌هاست. صداها بالا می‌رود. علی با 110 تماس می‌گیرد و شروع می‌کند به آدرس‌دادن. همزمان همگی درگیر می‌شوند. در این گیر و دار، آخرین ضربه را «محمد» می‌زند. او یکی از مامورهاست. علی آسیب می‌بیند و اینجا چراغی تمام می‌شود. مامورها خیال می‌کنند فیلم بازی می‌کند اما کم‌کم که می‌بینند تکان‌نخوردنش جدی است، می‌پیچند به بازی. ابوالفضل، ایستاده و تمام‌شدن پدر را تماشا می‌کند. این دو ماجرا، دو روی یک سکه هستند؛ سکه نظم‌بخشی به این شهر درندشت. اما نتیجه این تلاش برای سر و سامان دادن به شهر چه بوده است؟ اینکه حداقل چهار خانواده بدبخت شده‌اند و تازه نظمی هم برقرار نشده است. این ماجرا ادامه دارد. روزانه ده‌ها و صدها نوع از این درگیری‌ها در شهر اتفاق می‌افتد. همین چندی پیش، معبربانان میدان هفت‌تیر هدف حمله دست‌فروش‌ها شدند، آن هم با چاقو. خدا رحم کرد که کسی نمرد. معبربانان بدون هیچ بیمه، آینده و امنیتی از طرف پیمانکاران به کار گرفته می‌شوند و هر بلایی سرشان بیاید یا هر بلایی سر هر کس بیاورند، نه حامی دارند و نه ناظر. یا مثل محمد، ضارب علی چراغی گرفتار خشونت و ندانم‌کاری‌شان می‌شوند یا مثل جواد میرزایی یا آن دیگری که قطع نخاع شده و گوشه خانه افتاده،‌ محکومند به نیستی و فنا. این ماموران می‌خواهند لقمه‌ای نان ببرند سر سفره زن و بچه‌شان. آن دست‌فروش‌ها و ضایعاتی‌ها هم به همین نیت از خانه بیرون می‌آیند. بدبختی همین است که تقریبا همه حق دارند. اما چرا ملاقات این دو طایفه گاه خونین می‌شود؟ ماجرا ساده است. برخی ماموران، آموزش‌های لازم را ندیده‌اند و از استانداردهای لازم برای گزینش و استخدام به عنوان یک مامور اجرای قانون، فقط به قدرت بدنی، جثه‌ یا حتی روابطشان با فلان کارمند رده‌چندم توجه شده است. آنها نه حقوق خودشان را می‌دانند که مثل ضارب چراغی، خود و زندگی و خانواده‌شان را نابود نکنند و نه از حقوق کسانی که باید با آنان برخورد کنند سر در می‌آورند. عصبانیت، سختی کار، بیمه‌نبودن، ناامنی شغلی و هزاران بدبختی دیگر را هم بگذارید کنار همه اینها که این موارد، هر دو گروه را تهدید می‌کند و فقط مختص ماموران نیست. وقتی چنین شرایطی حاکم است، طبیعی است که این ماموران و دستفروشان نمی‌توانند نانشان را بدون درد و خونریزی درآورند. امروز همسر جوان علی چراغی دو بچه‌مدرسه‌ای، یک دختر دانشجو و یک دختر خردسال را با هزار مصیبت به دندان می‌کشد. قول داده‌اند به او خانه‌ای بدهند که حالا فعلا معلوم نیست چه می‌شود. از آن‌طرف، ابوالفضل چراغی درس را رها کرده و در خیابان میوه می‌فروشد و دقیقا در همان چرخه درگیری و کشمکشی کاسبی می‌کند که پدرش را از او گرفت. به همسر جواد میرزایی هم در شهرداری کار داده‌اند تا شکم خود و دختر کوچکش را سیر کند. خانواده محمد در بیم و امید قصاص یا گرفتن رضایت، مسیر خانه تا زندان رجایی‌شهر را زندگی می‌کنند و خانواده ضارب میرزایی هم احتمالا همین وضع را داشته‌اند. فرض کنیم اصلا هیچ‌کدام از اینها نبود. با آن دو تصویر که در ذهن آن دو کودک است چه می‌توان کرد؟ تصویری که نه فقط بازتاب یک مرگ ساده که اسباب نفرت از شهری است که شکوه پدرداشتن را از آنان گرفته است. شاید تدبیری عاقلانه باید تا آخر قصه «میرزایی»ها و «چراغی‌»ها اینقدر تلخ نباشد. داوود قهردار - عکاس ایسنا - گوشه‌هایی از حاشیه‌های دو روی سکه ساماندهی شهر را به تصویر کشیده که در گزارشی با عنوان «نظم خونین» منتشر شده است. باشد که تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان، تک‌تک این عکس‌ها را با دقت ببینند و با نیم‌نگاهی به گذشته، راه حل صحیح را برای آینده بیابند. این راه‌حل می‌تواند تدوین یک آیین‌نامه و قانون شفاف در کنار فرهنگ‌سازی و آموزش‌های لازم باشد. به نظر می‌رسد کار چندان پیچیده‌ای نیست.


همسر و دختر جواد میرزایی بر سر مزار جواد

 


به همسر میرزایی در شهرداری کار داده‌اند

 


خانواده علی چراغی چشم‌انتظار خانه‌ای که به آنان وعده داده‌اند

 


ابوالفضل فرزند بزرگ علی چراغی در خیابان میوه می‌فروشد

 


پدر و مادر سالخورده و بیمار محمد، ضارب علی چراغی، در بیم و امید قصاص یا گرفتن رضایت

 


دستفروشان و معبربانان می‌خواهند لقمه‌ای نان دربیاورند

 

چرا ملاقات این دو طایفه گاه خونین است؟




شنبه, 09 خرداد 1394 ساعت 20:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن